محو خانه کعبه توسط وهابیت
چندی پیش «واس»، خبرگزاری رسمی عربستان سعودی تصاویری از آخرین پیشرفت پروژه توسعه حرم مکی در مکه مکرمه را منتشر کرده بود.
محو خانه کعبه
پروژهای که تحت عنوان توسعه حرم مکه توسط عربستان سعودی دنبال میشود، اما در واقع هدف اصلی آن از بین بردن تمام آثار و نشانههای تاریخ صدر اسلام است و این نکتهای است که رسانهها و مطبوعات غربی نیز به آن اذعان میکنند.
به عنوان مثال روزنامه انگلیسی «گاردین» در گزارشی درباره توسعه حرم مکی که سال گذشته آن را منتشر کرده بود، چنین مینویسد: برجهای غولپیکری که قرار است ،در سال 2017 افتتاح شود، دارای 10 هزار اتاق خواب، 70 رستوران، ایستگاه و مرکز خرید و 5 طبقه ویژه خانواده سلطنتی است.
این برجها که بزرگترین هتل جهان خواهند بود، شهر 5 ستاره کاملی هستند که ساخت آنها 2.3 میلیارد پوند برای خاندان سعودی هزینه خواهد داشت.
گاردین در ادامه تاکید میکند: لیست جنایات سعودی-وهابی علیه میراث تاریخی اسلام تمام شدنی نیست. هرچیزی در مکه و مدینه که ارتباطی با پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله داشته باشد، در تیررس بلدزرها برای تخریب است.
طی ده سال گذشته شکل و ساختار مکه تا حدود بسیار زیادی تغییر کرده است. منطقه اطراف مسجد الحرام مملو از بناها و ساختمانهای جدید و مدرن شده و شاید بارزترین آنها برج ساعت مکه باشد که در واقع هتلی 120 طبقه و شبیه برج ساعت «بیگبن» لندن است.
اما تخریب آثار تاریخی اسلامی مختص به دوره حاضر نمیشود، بلکه ریشه در تاریخ خاندان سعودی دارد، به گونهای که در تاریخ ذکر شده که در سال 1925 مقامات وقت سعودی اقدام به تخریب تمام ضریحهای مقبره بقیع کردند که در آن شماری از ائمه، همسران پیامبرصلوات الله علیه و آله، فرزندانش و اصحابش به خاک سپرده شدهاند.
خاندان سعودی همچنین خانهای که روزگاری از آن حضرت «خدیجه سلام الله علیها»، همسر پیامبر صلوات الله علیه و آله بود، را به بخشی از حمام عمومی حجاج تبدیل کرده و مکانی که گفته میشد، پیامبر صلوات الله علیه و آله در آن دیده به جهان گشودهاند، را پیش از آنکه تبدیل به کتابخانه شود، به بازار خرید و فروش دام و اصطبل دامها تبدیل کرده بود.
عربستان سعودی مدعی است، نوسازی و ساخت و سازهای گسترده و جدید، از جمله توسعه مسجدالحرام، با هدف فراهم کردن جذب تعداد فزایندهای از زائران و حجاج بیت الله الحرام و ارائه خدمات بهتر و بیشتر به آنها ضروری است.
در حالیکه کارشناسان و صاحبنظران جهان اسلام تاکید میکنند که این اقدامات بیش از آنکه اقامه سنت دینی باشد، نمایانگر وحشیگری مخرب سعودی وهابی است که سودجویی حاصل از کسب و کار آن را تقویت میکند
اما انگیزه واقعی نهفته در پس این اقدامات چیز دیگری است. رژیم سعودی معتقد است، خانههای قدیمی و مقابری که مرتبط با پیامبر صلوات الله علیه و آله و اصحاب او هستند، الهام بخش مسلمانان و یادآور تاریخ واقعی آنها و اسلام حقیقی است، به همین دلیل این آثار تاریخی اسلامی تخریب شدند تا مسلمانان با دیدن آنها به هویت واقعی و ریشه حقیقی خود باز نگردند.
حکومت سعودی اقدامات خود در این راستا را اینگونه توجیه میکند که عبادت در چنین مکانهایی بمثابه پرستش بنی بشر است و نمایانگر شرک است که در اسلام حرام است.
در حالیکه کارشناسان و صاحبنظران جهان اسلام تاکید میکنند که این اقدامات بیش از آنکه اقامه سنت دینی باشد، نمایانگر وحشیگری مخرب سعودی وهابی است که سودجویی حاصل از کسب و کار آن را تقویت میکند.
آنها تاکید میکنند: در کشوری که حکومتش کوچکترین تغییر و اصلاح را بر نمیتابد، هم اکنون اقدام به گستردهترین تغییرات و اصلاحات در شهری زده که ریشه اسلام و هویت اسلام را باید در آن مشاهده و جستوجو کرد.
مکه هم اکنون کلانشهر مدرنی شده، پر از آسمان خراش و هتلهای گران قیمت، در واقع باید گفت که آثار چندانی از شهر تاریخی باقی نمانده است.
طرح توسعه مسجد الحرام شامل توسعه صحن طواف و توسعه حرم از سمت المسفله و اجیاد و افزایش طبقات آن به شش طبقه، راه اندازی ساختمان تهویه مرکزی و احداث ۶۳ هتل در اطراف صحنهای حرم و توسعه اماکن دیگر است.
کار در طرح توسعه از خلال سه محور اصلی انجام میشود که اولین محور، توسعه خود مسجد الحرام است تا ظرفیت آن پس از پایان طرح به دو میلیون زائر و نمازگزار برسد.
محو خانه کعبه
دومین محور طرح توسعه، صحنهای خارجی است که شامل سرویسهای بهداشتی، گذرگاهها، تونلها و اماکن دیگر است که هدف از آن کمک به روان شدن ورود و خروج حجاج و عمره گزاران است و محور سوم توسعه، منطقه خدماتی، تهویه، ایستگاههای برق و آب و دیگر خدمات است.
مساحت طرح توسعه مسجد الحرام به ۷۵۰ هزار متر مربع میرسد، این پروژه شامل توسعه حرم از سمت الشامیه است که از باب المروه آغاز و به حاره الباب و جبل هندی در الشامیه و از سمت باب ملک فهد منجر میشود.
اما این پایان بلایا و مصایبی که بر مکه مکرمه و آثار تاریخی اسلامی میآید، نیست، بلکه به تازگی طرحی جدید به نام «طواف حلزونی» که از ابتکارات یک دانشآموز دبیرستانی عربستانی است، مورد توجه مقامات سعودی قرار گرفته و مقدمات اجرای آن در حال بررسی است.
این طرح که به بهانه جلوگیری از اشتباه در تعداد دفعات طواف در حال بررسی است، تلاش دیگری از سوی مقامات سعودی است تا از قداست کعبه و مناسک حج و طواف خانه خدا بکاهد.
در این طرح قرار است، یک ستون مارپیچ حلزونی 7 دور (به تعداد دفعات طواف) اطراف کعبه نصب شود. نکته قابل توجه اجرای این طرح است، چون با توجه به تعداد حجاج باید عرض این ستون مارپیچ حداقل 500 متر در نظر گرفته شود و این بدین معناست که باید بخشهایی از مسجد الاحرام در اطراف خانه خدا تخریب شود. مگر آنکه حکومت سعودی بخواهد طرح مذکور را در مقیاس کوچکتر اجرا کند که در این صورت باید حجاج را به گروههای کوچک تقسیم و طواف آنها را نوبت بندی کند.
ارائه طرح مذکور در شبکههای اجتماعی اینترنتی با واکنشهای منفی بسیاری روبه رو شده است. برخی کاربران اعلام کردهاند، بهتر است، حکومت سعودی به جای اینگونه طرحهای ضد اسلامی، به وضعیت شهرهایش رسیدگی کند که با هر بارانی سیل آن را برمیدارد یا به وضعیت شهروندانش رسیدگی کند که در فقر مطلق غوطهور شدهاند.
نکته قابل تامل آنکه این طرح توسعه که تنها مکه مکرمه را در برنمیگیرد، بلکه مدینه منوره، شهر پیامبر صلوات الله علیه و آله را نیز شامل میشود، تاکنون ابنیه زیادی را که قرنها پس از ظهور اسلام باقی مانده بود، را با خاک یکسان کرده است، از مسجد فضیخ و مشربه ام ابراهیم در مدینه اثری باقی نمانده و قبرستان شهدای حره در مدینه و قبرستان شهدای فخ در مکه به خیابان و پارک تبدیل شدهاند.
به تازگی طرحی جدید به نام «طواف حلزونی» که از ابتکارات یک دانشآموز دبیرستانی عربستانی است، مورد توجه مقامات سعودی قرار گرفته و مقدمات اجرای آن در حال بررسی است
تمام این بناها به دلیل ارتباط با تاریخ تشییع و امامان معصوم تخریب شدند و دلیل آن نیز به گفته سعودیهای وهابی شرکآمیز بودن توجه زیاد شیعیان به آنهاست، در حالیکه اگر چنین است که آلسعود ادعا میکند، چرا پس از تخریب مسجد علی(ع) که در مجاور چاه حفر شده توسط آن حضرت بنا شده بود، مسجد عمر را میسازند یا در مساجد سبعه، مسجد علی (ع)، زهرا (س) و سلمان فارسی را تخریب و به جای آن اقدام به نوسازی و گسترش مسجد عمر میکنند.
مزار امامان تشیع در قبرستان بقیع تخریب میشود، اجازه زیارت مزار پیامبر صلوات الله علیه و آله در مسجدالنبی به ارادتمندان آن حضرت داده نمیشود، اما مزار ابوبکر و عمر در مجاورت آن برای اهل سنت قابل زیارت کردن است.
به هر حال روند تخریب آثار تاریخی اسلامی گاهی به بهانه شرکآمیز و گاهی به بهانه توسعه حرم مکی در سکوت و بیتفاوتی کامل جامعه بین المللی که در برابر تخریب مجسمههای بودا در افغانستان واکنش نشان میدهد و مهمتر از آن سکوت عجیب مسلمانان جهان ادامه دارد.
درمحضر غارفان
اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت
در پارهای از احادیث ذیل آیات قرآن آمده است كه در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى است که هركس خدا را بدان نام بخواند مستجابالدعوه خواهد بود.
در پارهای از احادیث ذیل آیات قرآن آمده است كه در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى است که هركس خدا را بدان نام بخواند مستجابالدعوه خواهد بود.
اسماء حسنای الهی
بیش و پیش از آنکه پرده از راز سر به مهر “اسم اعظم خدا” برگشائیم، تقدیم چند مقدمه پیرامون حقیقت اسم اعظم ضروری مینماید:
یک. کلمه اسم به معنای نشانه است. هر اسمی نشانه یک چیزی است. برخی از اسامی، اعتباری و فاقد مسمّای خارجی هستند و برخی حاکی از مصداق و حقیقت خارجی. اگرچه ممکن است اسمی به غلط بر شخصی یا چیزی گذارده شود که با مسمّا نباشد مثل اسم عبدالله برای کافر، لیک در بحث حاضر، مراد ما از اسم، نامهایی است که داری مسمّا و مفهوماند.
دو. منظور از اسم، لفظ و کلمه نیست. چون هر اسمی در قالب کلمه، صرفا حاکی از مفهوم آن کلمه هست و نه نشانه خود آن اسم. و مفهوم نیز نشانه مصداق واقعی. پس کلمات(اسماء در قالب لفظ و کلمه) در حقیقت ” اسم اسم” اند.
سه. اسماء خداوند دارای واقعیت خارجیاند که این حقیقت خارجی، در قالب الفاظ، مفهوم ما میشوند.
چهار. ماسوا الله هر چه هست، اسم و نشانه خداست. حد وجودی این اسمها یکسان نیستند. هر یک از ماسوی الله به قدر ظرفیت وجودیشان نشانگر خدا هستند. در نتیجه؛ اسم اعظم خدا عبارت است از کاملترین موجودی که دارای بیشترین تجلی نسبت به ذات و صفات حسنای خداست.
حقیقت اسم اعظم چیست؟
پس از تقدیم این چهار مقدمه اینک در باب حقیقت اسم اعظم باید گفت:
درباره حقیقت اسم اعظم دو دیدگاه عمده وجود دارد:
بسیارى از مفسران، آن را بر اساس ظاهر روایات، مركب از حروف و الفاظ دانستهاند. برخى گفتهاند: اسم اعظم، اسمى معین نیست بلكه هر اسمى را كه بنده در حال استغراق در معرفت الهى و انقطاع فكر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است.[1]
برخى دیگر، آن را اسمى معین دانستهاند كه میان آنان دو قول وجود دارد:
الف. اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان معلوم نیست.
ب. اسم اعظم به گونهاى معلوم است.[2]
صاحبان قول نخست، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانستهاند كه مردم بر ذكر همه اسماى الهى مواظبت كنند به این امید كه اسم اعظم نیز بر زبانشان جارى شود.[3] شاید بتوان گفت یكى از رازهاى پنهان بودن اسم اعظم، مصون ماندن آن از دست نامحرمان و اغیار است و این خود نوعى تقدس و تنزیه اسم خداست.
صاحبان قول دوم در تعیین اسم اعظم آراى گوناگونى دارند: الف. كلمه «اللّه».[4] ب. كلمه «هو».[5] ج. «الحیّ القیّوم».[6] د. «ذوالجلال والإكرام».[7] هـ. حروف مقطعه.[8] و. برخى اسم اعظم را از 11 حرف «أهَمٌ، سَقَكٌ، حَلَعٌ، یَصٌ» مركب و جامع عناصر چهارگانه (آتش، خاك، هوا و آب) دانستهاند.[9]
علامه طباطبایی بر این باور است که هیچ یک از نامهای خدا را نمیتوان بزرگتر از دیگر نامها دانست؛ بلکه هر نامی را بنده از روی التجاء و انقطاع کامل از ماسوا بر زبان آورد و به آن توسل جوید، همان برای او اسم اعظم است.[10]
برخی گفتهاند: اسم اعظم خدا، از جنس واژه و لفظ نیست بلکه مقامی است که هر کس روی این کرسی بنشیند، میتوان به اذن خدا، کار خدایی انجام دهد.[11]
گمانهزنیها در باب اسم اعظم
یک. در پارهای روایات ذیل آیه 40 سوره نمل، گفته شده که مصداق” اَلَّذِى عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتب” عاصف بن برخیا، وزیر سلیمان پیامبر است. همچنین درباره اسم اعظمى كه آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر این عقیدهاند كه «یاحىّ یا قیّوم» بوده كه به زبان عبرى «آهیا شراهیا» است.
دو. علیخان شیرازی در کتاب «کلم طیّب» نقل فرموده که اسم اعظم خدای تعالی آنست که افتتاح او اللَّه و اختتام او هُوَ است و حروفش نقطه ندارد وَلا یَتَغَیَّرُ قَرائَتُهُ اُعْرِبَ اَمْ لَمْ یُعْرَبْ و این در قرآن مجید در ۵ آیه مبارکه از ۵ سوره است: بقره و آل عمران و نساء و طه و تغابن. شیخ مغربی گفته هر که این ۵ آیه مبارکه را وِرد خود قرار دهد و هر روز ۱۱ بار بخواند هر آینه آسان شود برای او هر مهمّی از کُلّی و جُزئی بزودی انشاءاللَّه تعالی
وآن ۵ آیه این است:
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ القَیُّومُ… تا آخر آیتالکرسی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده است)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، واَنْزَلَ التَّوْریةَ وَالْإِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ، وَاَنْزَلَ الْفُرْقانَ (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده که کتاب را به حق بر تو نازل فرمود و کتابهای پیشین را تصدیق کند و از پیش تورات و انجیل رانازل کرده که هدایتی است برای مردم و فرقان را نیز نازل فرمود)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ لارَیْبَ فیهِ، وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و قطعاً شما را در روز قیامت گردآورد که شکی در آن نیست و کیست که در گفتار از خدا راستگوتر باشد)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، لَهُ الْأَسْمآءُالْحُسْنی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و همه نامهای نیک از آن اوست)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِالْمُوْمِنُونَ. (ترجمه: خدایی که معبودی جز او نیست و بر خدا باید توکل کنند مومنان).
اسم اعظمی که خضر نبی به امام علی(ع) آموخت
علامه طبرسی در کتاب فخیم “مجمع البیان” در تفسیر سوره توحید، روایت زیر را از کتاب توحید صدوق آورده است:
«یك شب قبل از [جنگ] بدر، خضر علیهالسلام را خواب دیدم و به او گفتم: چیزى به من بیاموز كه با آن بر دشمنان، نصرت داده شوم.
گفت: بگو: یا هُوَ یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست!.
چون صبح شد، آن را براى پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: “اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است". در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود».
نیز امیر مومنان، «قل هو اللّه أحد» را خواند و چون آن را تمام كرد، فرمود: «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ»، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست! مرا بیامرز و بر گروه كافران، پیروزم گردان».
در روز صفّین نیز، در حالى كه حمله مىكرد، این دعا را مىخواند. عمّار بن یاسر به ایشان گفت: اى امیر مومنان! این اشارات چیست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است. خدا، كه معبودى جز او نیست». سپس آیه: «شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو؛ خدا، خود، گواهى مىدهد كه معبودى جز او نیست» و آخر حشر را قرائت كرد. آن گاه پیاده شد و چهار ركعت پیش از زوال خواند.»
شاید بپرسید طبق قواعد نحو، حرف ندا بر سر ضمیر وارد نمی شود. این شبهه را علامه حسن زاده آملی در کتاب “مدارج قرآن و معارج انسان” چنین پاسخ داده است:
«در این حدیث شریف و نظائر آن کلمه مبارکه هو منادی شده است و حرف یای ندا بر سرش در آمده است و حال اینکه ضمیر، منادی نمی شود علامه بهائی، در صمدیه در شرایط منادی گوید: «و یشترط کونه مظهراً» و شارح آن علامه سیدعلیخان در شرح کبیر صمدیه پس از عبارت مذکور گوید: فلا یجوز نداء المضمر مطلقاً لایقال یا انا ولا یا ایای ولا یا هوولا یا ایاه اجماعاً تا اینکه گوید: و قال شعبان فی الفیته:
و لا تقل عند النداء یا هو
و لیس فی النحاة من رواه
پس در حدیث مذکور یا هو حرف ندا بر سر ضمیر در نیامده است بلکه هو اسمی از اسماء الله است که مسمی آن هویت مطلقه و ذات اقدس است، چه اینکه جمله شریف یا هو یا من لاهو الاهو سخن کسی است که خود پدر نحو و صرف است »
راقم این سطور بر این باور است که جامعترین تحقیق در باب اسم اعظم خدا و حقیقت آن، دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی است که میگوید: “در جهان هر پدیدهاى براى خود علت ویژهاى دارد و ضعف و قوتِ معلول بستگى به كیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله كیفیت مسموع و اگر تصور شود از مقوله امور ذهنى خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه مى توان گفت: كیف مسموع و یا صورت خیالى یك شى داراى چنین قوه و قدرتى است كه در جهان تحولى ایجاد مى كند، در حالى كه خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است.
بنابر این اگر اسماى الهى ـ اعم از اسم وسیع و عام ، یا اسم خاص ـ تأثیرى در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهاى آنها است، نه به خاطر الفاظى كه از آنها حكایت مى كند و نه به خاطر معانى بى اثرى كه از آنها در ذهن پدید مى آید; طبعاً باید گفت موثر در هر چیز خدا است. از آن نظر كه واقعیت این اسما را دارد، نه لفظ مسموع موثر بوده و نه مفاهیم محض.
از طرف دیگر خدا نوید مى دهد كه من دعاى دعوت كنندگان را اجابت مى كنم و مى فرماید:( … أُجیبُ دعوةَ الدّاعِ إِذا دَعان… )[بقره/186] ، ولى مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایى كه هنوز از اسباب طبیعى منقطع نشده و توجه كامل به خدا تحقق نیافته است، بلكه ناظر به كسى است كه از هر سببى چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه كند; در این صورت با حقیقت اسمى كه با درخواست او كاملاً مناسب است، ارتباط پیدا مى كند و واقعیت، اثر خود را مى گذارد و دعاى او مستجاب مى شود و این است معنى خواندن با اسم، هرگاه او با اسمى كه ارتباط برقرار كرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت مى كند و دعاى او مستجاب مى شود.
این كه مى گویند خدا اسم اعظم را به برخى از پیامبران آموزش داده، مقصود این است كه راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روى آنان باز كرده كه در همه جا با واقعیت این اسم، ارتباط برقرار مى كنند و دعاى آنان مستجاب مى شود.
بنابر این روایات را باید چنین تفسیر كرد و اسماى لفظى و صور ذهنى را، اسم اسم نامید."[12] و[13]
پینوشتها:
1.شرح اسماءاللّه الحسنى، ص 92؛ مصباحالشریعه، ص 133.
2. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص 94.
3. همان، ص 102.
4. جامعالبیان، مج 14، ج 28، ص 72؛ التفسیرالكبیر، ج 1، ص 115؛ الصافى، ج 1، ص 81.
5. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص 94.
6. همان، ص 99؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 696؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج 1، ص 37.
7. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص 100؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 349؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج 4، ص 37.
8. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص 100؛ جامع البیان، مج، ج 1، ص 130.
9. فى ملكوت اللّه، ص 37.
10.علامه طباطبایی، المیزان، ج۸/ ۱۸۰-۱۸۶
11.عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قران کریم، جلد ۶، چاپ چهارم، مرکز نشر اسرا، ص. ۲۶۶3.
12. محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج8، ص370 ـ 371.
13. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 79 ـ 81.