ولایت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

به چهار دلیل از جریمه های خدا نمی ترسیم!

03 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

 

 

 

بی تردید اعمال جریمه و سایر قوانین بازدارنده، نقش ارزنده ای در کاهش تخلفات رانندگی دارد. ای کاش ما انسان ها هم همانگونه که به قوانین راهنمایی و رانندگی از سر ترس از جریمه و … پایبند هستیم؛ به جریمه هایی که خدا در برابر گناهان وضع فرموده، پایبند باشیم.
چرایی نترسیدن از جریمه های خدا
1- اکراهی نبودن دین
از آنجا که در دین اجبار و اکراهی نیست. [1][2] و کسی بخاطر اعتقاد کسی دیگر او را سرزنش نمی کند(چون دین باید از دل برآید) یکی از علت های توجه نکردن انسان به جریمه های خدا در برابر گناه، از همین جا سرچشمه می گیرد؛ با این وجود، حواسمان باشد که گناهان اجتماعی را خدا سنگین گرفته تا کسی در کار زندگی اجتماع، خللی وارد نکند(مثلا کسی که عمدا نماز نمی خواند؛ این فرد را نمی شود به دادگاه کشاند و…؛ ولی کسی که قتلی را اشتباهی مرتکب شده، طبق قوانین دین، باید جریمه شود و حساب پس دهد؛ در بحث رعایت حجاب در جامعه اسلامی هم قضیه بر همین منوال است)
2- مهلت دادن خدا
برای تقریب به ذهن مثالی بزنیم: گاهی راننده متخلفی با سرعت بالا و غیرمجاز در حال تردد است و ویراژ می دهد و …؛ اما خبر ندارد که دوربین راهنمایی و رانندگی حرکات او را ضبط کرده و دیر یا زود کیفر کارش را باید ببیند.
با وجودی که خدا همه چیز را می بیند و می داند و هیچ چیزی از دید او خارج نیست (بخلاف دوربین پلیس که ممکن است خراب شود یا…) ولی در خیلی از موارد به انسان های گناهکار و متخلف، امکان از مهلکه گریختن را در این دنیا را می دهد اما آخر کار در آن دنیا به حسابشان رسیدگی می کند: «وَ لَا یحَسَبنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَیرْ لّأِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِیزَدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ[آل عمران/178] و كسانى كه كفر ورزیدند گمان نكنند كه آنچه به آنها مهلت مى دهیم به خیر آنهاست، جز این نیست كه مهلتشان مى دهیم تا (متذكر شوند لكن نتیجه این مى شود كه) بر گناه (خویش) بی افزایند، و براى آنها عذابى خواركننده است.» [3]
3- دنباله روی از اکثریت اجتماع
یکی دیگر از دلایل نترسیدن انسان از جریمه های خداوند، شیوع گناهان و بی مبالاتی اکثر جامعه نسبت به آن گناهان است: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ[انعام/116] و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند.» [4]
گناه دیگری که متعاقب آن و شاید بیشتر از آن تبلیغ می شود؛ ترک امر به معروف و نهی ازمنکر است که به اسم آزادی(کسی به کسی کاری نداشته باشد، هر کسی خودش عقل دارد و …) متأسفانه همه گیر می شود. گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر، بفرمایش امام سجاد(علیه السلام) مقدمه ی نزول بلا است
تفسیر نمونه می نویسد: «آیات این سوره (انعام) در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیداً در اقلیت بودند، گاهى اقلیت آنها و اكثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه اگر آئین آنها باطل و بى اساس است چرا این همه پیرو دارند و اگر ما بر حقیم چرا اینقدر كم هستیم؟! در این آیه براى دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، می فرماید: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ: و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند.
اگر جامعه مسلمین و علی الخصوص جامعه خودمان، مبنایشان را پیروی کردن از جوامع دیگر قرار دهند؛ بدون شک بجز گمراهی و دور شدن از مسلمانی، نتیجه ای نخواهد گرفت. یکی از گناهان خطرناکی که توسط اکثریت جامعه جهانی تبلیغ می شود؛ اعمال منافی عفت است که جریمه ی آن بفرمایش امام سجاد (علیه السلام) شتاب مرگ[6] قتل و درگیری و از این قبیل مسائل بسوی جامعه است؛ گناه دیگری که متعاقب آن و شاید بیشتر از آن تبلیغ می شود؛ ترک امر به معروف و نهی ازمنکر است که به اسم آزادی(کسی به کسی کاری نداشته باشد، هر کسی خودش عقل دارد و …) متأسفانه همه گیر می شود. گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر، بفرمایش امام سجاد (علیه السلام) مقدمه ی نزول بلا [7] است.
نکته:
جریمه هایی که امام سجاد علیه السلام تبیین فرموده است چه بسا دنیایی باشند؛ جریمه های اخروی گناهان که در آن بحثی نیست. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [یس/54] (و به آنها گفته مى شود:) امروز به هیچ كس ذره اى ستم نمى شود، و جز آنچه را عمل مى كردید جزا داده نمى شوید.» [8]
ممکن است در قوانین دنیایی (راهنمایی و رانندگی) جرم با جریمه متناسب نباشد و یا بتوان با چانه زدن، جریمه را پایین آورد (ممکن است یکی جریمه اش سنگین تر باشد ولی چون قدرت چانه زنی اش از دیگری بالاتر است؛ در پایین آوردن جریمه اش موفق شده و در نتیجه به دیگری ظلم شود) ولی آن دنیا هم جرم با جریمه هماهنگ است و هم چانه زدن قابل قبول نیست.
تفسیر نمونه می نویسد: «آیات این سوره (انعام) در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیداً در اقلیت بودند، گاهى اقلیت آنها و اكثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه اگر آئین آنها باطل و بى اساس است چرا اینهمه پیرو دارند و اگر ما بر حقیم چرا اینقدر كم هستیم؟! در این آیه براى دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، می فرماید: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ: و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند

4- کم اهمیت جلوه دان جریمه های خدا نسبت به گناهان
یکی دیگر از دلایل نترسیدن از جرایم گناه، کم اهمیت دادن جرایم گناه، با ترفندهای مختلف است؛ مثلا ثواب کمک به خلق را آنقدر بزرگ جلوه می دهند که گویا نخواندن نماز و نگرفتن روزه را جبران می کند؛ و باعث می شود که افراد، جریمه نماز نخواندن و روزه نگرفتن را دست کم بگیرند. خدا نکند افرادی از ما با تفکری اینگونه عمری را سپری کنیم؛ بعد ببینیم که ای داد و بیداد، راه را اشتباهی آمدیم: «الَّذینَ ضَلَ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا [کهف/104] آنها كسانى هستند كه سعی شان در زندگى دنیا(در هر امر خیرى به خاطر كفرشان)تباه و گم شده است، و خود گمان مى كنند كه كار نیكى انجام مى دهند.»[9]
سخن پایانی
سخن در باب نترسیدن انسان ها از جریمه های خداوند نسبت به گناهان بود؛ گفتیم که اکراهی نبودن دین، و مهلت دادن خدا، و دنباله روی از اکثریت (منحرف)جامعه، و کم اهمیت جلوه دان جریمه های خدا نسبت به گناه، چهار عامل نترسیدن انسان ها از جرایم خداوند است.
پی نوشت ها:
[1]. آیه 256 بقره.
[2]. توضیح در باب مفاد آیه 256بقره؛ سایت اسلام کوئیست .
[3]. ترجمه مشکینی، ص73.
[4]. ترجمه مشکینی، ص142.
[5]. نمونه، ج 5 ، ص 413.
[6]. جامع أحادیث الشیعة (للبروجردی)، ج 25 ، ص120.
[7]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 70 ، ص 375
[8]. ترجمه مکارم، ص443.
[9]. ترجمه مشکینی، ص304.

 نظر دهید »

آیا هر مسلمانى، مومن است؟

02 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

مرحله اول، «اسلام» است و هرگاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
ایمان، کار قلب است
اسلام آوردن، تسلیم شدن است، به مثابه ی پیوستن به یک ملت و یک امت می ماند، اما ایمان آوردن کار قلب است، یک باور قبلی است. چنان که در قرآن کریم می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُوْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»: اعراب (بادیه نشینان) به تو گفتند ایمان آوردیم. بگو: نه، هنوز ایمان نیاورده اید و باید بگویید اسلام آوردیم چون هنوز ایمان در دل هاى شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنید خدا از پاداش اعمالتان چیزى كم نمى كند كه خدا آمرزگار رحیم است. (الحجرات، 14)
مرحله اول «اسلام» است و هر گاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
چنانچه در قرآن، یكجا مى خوانیم كه مردم وارد دین مى شوند: «یدخلون فى دین اللّه افواجا» (سوره نصر، آیه 2) و در جاى دیگر به كسانى كه شعار دیندارى مى دادند گفته مى شود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است: «ولمّا یدخل الایمان فى قلوبكم» (سوره حجرات، آیه 14) یعنى دین باید وارد مردم شود.
آرى، دیندارى مراحلى دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغى، سرد مى شود ولى هیچ پخته اى خام نمى شود.
مرحله اول «اسلام» است و هر گاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
ورود مردم در دین آسان است؛ هر كس بگوید: «أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغى به جبهه ها مى رفتند و حاضر بودند در كنار پیامبر جان فشانى كنند. ولى قرآن به آنها مى گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگى را بدهید: «واعلموا انّما غَنمتُم من شىءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول… انْ كنتم آمنتم باللّه» (سوره انفال، آیه 41)
آرى، كسانى كه شهادتین مى گویند و حتى در جبهه ها كنار پیامبر مى جنگند، ممكن است در مسایل مالى آسیب پذیر باشند كه قرآن مى فرماید: در كنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نیز بپردازید. در این مرحله است كه ایمان وارد قلب مى شود. قرآن فقط به گروه خاصّى مى فرماید: «اولئك هُم المومنونَ حقّاً» (سوره انفال، آیه 4) مومنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى كه منافقانه اظهار ایمان دارند، مى فرماید: اینها مومن واقعى نیستند: «و مِن النّاس مَن یقول آمنّا بِاللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمومنین» (سوره بقره، آیه 8)
هر چه درجه تسلیم بیشتر شود، ایمان قوی تر می شود
اسلام و ایمان، مثل علم و سایر کمالات بشری می مانند، یعنی شدت و ضعف مرتبه دارند. لذا هر چه “تسلیم” عبد به معبودش بیشتر باشد، ایمانش افزون می گردد و هر چه ایمان قوی تر شود، تسلیم بیشتر و عصیان کمتر می شود. اطاعت خدا در عمل ایمان را می افزاید و هر چه ایمان بیشتر شد، تسلیم و عمل صالح بیشتر می شود.
از این رو افتخار همه انبیای الهی، به “مسلمانی” بود، چه در اعتقاد و چه در عمل [چه بُعد نظری و چه بُعدِ عملی]. چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (النّمل، 91) جز این نیست كه به من امر شده كه پروردگار این شهر (مكّه) را پرستش كنم، همان خدایى كه آن را محترم شمرده و مصونیت داده، و همه چیز (از اجزاى عالم هستى) از آن اوست، و به من امر شده كه از تسلیم شدگان اراده او (از مسلمانان) باشم.
می فرماید: حضرات ابراهیم و یعقوب علیهماالسلام (یعنی همه انبیاء) به فرزندانشان سفارش کردند که مبادا غیر مسلمان بمیرید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» (البقره، 132)
و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به آیین خود توصیه كردند (و هر یك در وصیّت خود گفت) كه اى پسران من، بى تردید خداوند این دین را براى شما برگزیده، پس حتما (بكوشید تا) جز در حال اسلام از دنیا نروید.
تمامی کمالات انسانی، درجات و مراتب گوناگون دارد. اسلام و ایمان مثل تحصیل است، همه محصل هستند، یکی در دوره ابتدایی، یکی متوسطه، یکی طلبه یا دکترا “چه شیعه و چه سنّی"، درجات و مراتب فرق دارد، اما همه از گروه محصلین محسوب می شوند.
به امام صادق علیه السلام عرض کردند که ما شیعه ی شما هستیم؛ (با توجه به وضع و حال آنان فرمود) «نگویید: شیعه شما هستیم، بلکه بگویید: دوستدار شما هستیم». یعنی هنوز تا شیعه شدن راه زیاد است، گام نخست همین مودت و دوستی است که خداوند حکیم در قرآن کریم از شما خواسته است. آیا کم روایت داریم که فرموده اند: کسی که چنین و چنان کند (مثلاً نماز را سبک بشمرد و …) از ما نیست؟ آیا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نفرمودند: کسی که فریاد یا لَلمسلمین (ای مسلمانان) را بشنود و پاسخ نگوید، از ما نیست (یعنی اصلاً مسلمان نیست)؟!
کلام آخر
بنابراین با توجه به قانون ارتباطات که می گوید: اگر یک میلیارد ظرف با ظرفیت های متفاوت به هم مرتبط شوند و همه با کانالی به اقیانوس وصل شوند، آب هر ظرفی، همان آب اقیانوس است، چه ظرف یک لیتری، یا ظرف صد میلیارد لیتری. پس هر مسلمانی (چه شیعه و چه سنّی)، دارای درجه ای از ایمان است و هر مومنی، دارای درجه ای از تسلیم و اسلام است.
منابع:
کتاب تمثیلات نوشته حجت السلام والمسلمین قرائتی
سایت ایکس شبهه

 نظر دهید »

چرا امام حسین علیه السلام بر سر نیزه قرآن می خواند؟

01 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

قرآن خواندن سر مقدس امام حسین (علیه السلام) از معجزات روشن آن حضرت به شمار می رود. در آخرین لحظات که سپاه دشمن بر امام حسین یورش بردند توسط سنان ابن انس سر امام از تن ایشان جدا شد و سر حضرت توسط خولی به نزد ابن زیاد در کوفه برده شد.
بعد از چند روزی که سرهای شهدای کربلا به همراه کاروان اسرا در کوفه بود عبید الله دستور داد که اسرا و سرهای شهدا را به همراهی 500 نفر نیرو به شام به نزد یزید ابن معاویه بفرستند.؛ در حالیکه سرهای شهدا در میان تمام کوچه ها و قبیله های کوفه بگردانند.
زید ابن ارقم روایت کرده است که من در آن روزی که سرهای شهدای کربلا را در میان کوچه ها بر روی نیزه ها حمل می کردند، در میان غرفه ای نشسته بودم که سر بریده امام حسین علیه السلام را که بر فراز یک نیزه جا داشت از برابرم گذشت و در آن هنگام شنیدم که سر حسین بن علی علیه السلام آیه ای از سوره ی کهف را تلاوت می کرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (کهف، آیه 9) : آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!

تطابق اصحاب کهف با امام حسین علیه السلام
همانطور که می دانیم اصحاف کهف و رقیم جمعی از جوانان خداجو بودند که در عصر زمامداری پادشاهان ظالم و کافری به نام دقیانوس زندگی می کردند و برای حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصر خویش به غاری از کوه پناه بردند که در آن غار 309 سال در خواب بودند: فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَداً (کهف، آیه 11) : پس ما در آن غار سالی چند ، خوابی گران بر آنان مسلط ساختیم.
حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان؛کسانیکه من با آنها مذهبم یکی است، کسانیکه به دین جدم رسول الله می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است، بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است
خواندن آیه ی 9 از سوره ی کهف توسط سر مبارک امام حسین علیه السلام، می تواند اشاره به این نکته نیز باشد که آن حضرت نیز در آن عصر ظلمت خیز و تاریک راه هجرت و مبارزه را در پیش گرفت و البته مبارزه و قیام امام حسین کجا و هجرت اصحاب کهف کجا!
چرا امام حسین علیه السلام بر نیزه آیه ی قرآن را خواند؟
بدون شک سخن گفتن سر مقدس امام حسین علیه السلام یکی از معجزات آن بزرگوار می باشد و این اتفاق دو بار صورت گرفته است؛ یکبار در کوفه و مرتبه ی بعد در شام. این معجزه امر خارق العاده ای است که برای اثبات حق و همراه تحدی تحقق پیدا می کند. سخن گفتن سر مقدس امام حسین علیه السلام برای اثبات حق و حقانیت اوست.
چرا حضرت آیه مذکور را تلاوت کردند:
1.سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام نشانه الهی بودن قیام ایشان می باشد چون همگان عاجز از این امر هستند و سر بریده نمی تواند سخن بگوید .
2.احتمال دوم اینکه سر می خواهد بیان کند: هر چند سر از بدن ما جدا کردند و بالای نیزه قرار دادند اما ما هنوز زنده هستیم و حیات ما جاودانگی و همیشگی است .
حرث ابن وکیده میگوید من همراه با کسانی بودم که سر حسین بن علی را حمل می کردند شنیدم که می فرمود: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (کهف، آیه 9)
خواندن آیه ی 9 از سوره ی کهف توسط سر مبارک امام حسین علیه السلام، می تواند اشاره به این نکته نیز باشد که آن حضرت نیز در آن عصر ظلمت خیز و تاریک راه هجرت و مبارزه را در پیش گرفت و البته مبارزه و قیام امام حسین کجا و هجرت اصحاب کهف کجا!
من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی عبد الله را می شنوم ؟حضرت به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمیدانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده هستیم؟
3.احتمال سوم این است که حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان؛ کسانیکه من با آنها مذهبم یکی است، کسانیکه به دین جدم رسول الله می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است، بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است.
منهال بن عمرو می گوید: سر امام حسین (علیه السلام) را در دمشق دیدم که این سخن را گفت: اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی: یعنی به شهادت رساندن من و بر نیزه کردن سرم از امر اصحاب کهف عجیب تر و شگفت انگیز تر است. من پسر دختر پیامبر هستم که مرا و اصحابم را بین دو نهر آب با لب های تشنه سر بریدند و به شهادت رساندند.
کلام آخر
امام با این اعجاز می خواست ثابت کند که حق هرگز نابود نمی شود و همیشه زنده است.
منابع:
تفسیر المیزان؛ علامه محمد حسین طباطبایی
تفسیر نور؛ آیت الله مکارم شیرازی
بحارالانوار؛ مجلسی، جلد 45 .صفحه 121
عاشورا؛ ریشه ها، انگیزه ها، رویداد ها و پیامد ها؛ ایت الله مکارم شیرازی، ص 56

 نظر دهید »

آیا امام حسین علیه السلام به مقصودش رسید؟

01 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

فرعون زمان حضرت ابراهیم علیه السلام برای تحریک مردم جاهل از مقدسات آنها سوء استفاده نمود: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ» یزیدیان نیز برای تحریک مردم نادان برای مبارزه با امام حسین علیه السلام از جملات مقدس همچون: «یا خیل الله ! اركبى و بالجنه ابشرى» (3) اى سواران الهى ! سوار بشوید و بهشت بر شما بشارت باد، استفاده می کردند.
امام سجاد علیه السلام در باب جهالت دشمنان امام حسین علیه السلام فرمودند: «لا یوم کیوم الحسین علیه السلام، اذ دلف علیه ثلاثون الف رجل، یزعمون أنهم من هذه الامة، کل یتقرب الی الله بدمه » (4) سی هزار نفر بر جد ما حمله کردند و هر کدام با کشتن جد ما قصد تقرب به خدا داشتند.
قرآن در داستان حضرت ابراهیم قدرت خداوند را بالاترین قدرت می داند که همه توطئه ها را از بین می برد و دین خود را حفظ می نماید: «أَرادُوا بِهِ كَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ» (5)
یزید نیز می خواست با شهادت امام حسین علیه السلام نور خداوند را خاموش کند و دین اسلام را از بین ببرد همچون معاویه که از شنیدن نام پیامبر صلوات الله علیه در اذان ناراحت می شد(6) و می خواست نام مبارکش را حذف کند ولی قدرت خداوند بالاتر از معاویه و یزید بود و یاد و نام اولیاء خدا را جاودانه کرد.
در این زمینه شهید مطهری می گویند: اگر مبارزه حسین بن على علیه السلام را با لشكریان یزید و ابن زیاد از جنبه نظامى، یعنى از نظر ظاهرى و صورى در نظر بگیریم، امام حسین شكست خورد و آنها پیروز شدند. اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم ، فكرى و اعتقادى است، یعنى حكومت یزید سمبل جریانى بود كه مى خواست فكر اسلامى را از بین ببرد و امام حسین علیه السلام براى احیاء فكر اسلام جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین علیه السلام به مقصودش رسید یا نرسید؟ آیا توانست یك فكر را در دنیا زنده كند یا نتوانست؟
مى بینیم كه توانست. هزار و سیصد سال است كه این نهضت هر سال یك پیروزى جدید به دست مى آورد، یعنى هر سال عاشورا، عاشورا است و معنى كل یوم عاشورا این است كه هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلى مبارزه مى شود و حق و عدالتى احیاء مى شود، این پیروزى است و پیروزى بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن یزیدها مى روند، ولى حسین ها و عباس ها و زینب ها باقى مى مانند. البته به عنوان یا ایده نه به عنوان یك شخص، بلكه به عنوان یك صاحب اختیار و حاكم بر جامعه خویش . آرى ! آنها مى میرند، اما اینها زنده و جاوید باقى مى مانند

 نظر دهید »

منظور از شبهه چيست و اينكه دشمن به چه شكلي در ميان جامعه شبهه انگيزي ميكند؟

12 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

براي بيان منظور از «شبهه»، در ابتدا لازم است به معناي لغوي آن اشاره شود. شبهه در لغت، به معنای مشابهت و پوشیدگی است. چیزی را که حق و باطل در آن معلوم نیست، شبهه می‌نامند. (1) شبهه، آن است که دو چیز در اثر مماثلت از همدیگر تشخیص داده نشوند؛ «وما قتلوه و ما صلبوه و لکن شُبِّه لهم». (2) به بيان ديگر، شبهه عبارت است از: «ايراد، اشكال، ايجاد ترديد، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن» (3) و «سوء ظن، بدگماني، مغالطه و سفسطه». (4)
از مشخصات شبهه اين است كه «شبيه حق است» (5) كه ايجاد كننده آن قصد دارد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. شبهه، هميشه همراه دليل مطرح مي‌شود. مثلاً‌ در شبهه‌اي كه «توسط ابليس درباره خلقت آدم مطرح گشت، وي در باب خلقت آدم گفت: آدم را از خاك بيافريدي و من را از نار، و نار را بر خاك مزيت است و در شأن من نيست كه به آدم سجده كنم». (6) اگر چه به صورت عام شبهه در مورد هر سؤالي كه به قصد منحرف كردن افراد از باور درست خود مطرح مي گردد، ولی در فرهنگ دين و در اصطلاح ديني، شبهه يعنى هر اشكال، پرسش يا ابهامى كه در برداشت‏ها، تحليل‏ها، تصميمات و رفتارهاى مرتبط با سعادت فرد يا جامعه سبب ايجاد خطا و اشتباه در شناخت حق از باطل گردد؛ به عبارت ديگر، شبهه خود را شبيه به حق مى ‏نماياند و راه شناخت حق از باطل را مشكل، و افراد را دچار شك و ترديد مى‏كند. (7)
اما در مورد چگونگی شبهه انگيزي دشمن نمي توان راه مشخص و معيني را بيان نمود؛ زيرا به همان ميزان كه معارف دين از وسعت و گستردگي برخوردار هستند، اهل باطل و مغرضان در برابر حق نيز با هدف قرار دادن موضوعات مختلف می توانند در اعتقادات و باورهاي ديني افراد شبهه سازي و شبهه پراكني نمايند و در اين مسير، از شگردهاي مختلف نظير طرح سؤال هاي متعدد و پشت سر هم، بدون اجازه دادن به مخاطب در مورد فكر كردن دقيق در مورد صحت و سقم مطالب بيان شده و يا درك جزئيات آن ها و يا طرح ادعاهایي كه اثبات و يا رد كردن آن ها نيازمند زمان است و تا زمان پاسخ گفتن به آن ها، تاثير منفي خود را خواهد گذاشت و يا مطرح نمودن مغالطه هاي خود با ظاهر و صورت استدلالي در ميان اقشاري كه قدرت علمي مناسب جهت فهم و درك مغالطه آن ها را ندارند و… . تنها قانون كلي كه مي توان در اين مسير بيان نمود، اين است كه اساساً دشمن با باورها و احكامي مخالفت دارد و شبهات خود را حول آن باور ها و يا قوانين متمركز مي نمايد كه با منافع و اهداف استعماري آن ها ناسازگار باشد؛ مثل: جهاد و شهادت و حجاب و ظلم ستيزي، كفرستيزي، قصاص، امر به معروف و نهي از منكر، ولايت فقيه و… و يا به دنبال ايجاد بدعت هایي هستند كه نشر آن ها در بين افراد جامعه، سبب پيشبرد اهداف شوم آنان خواهد شد؛ مثل: بي تفاوتي، تساهل و تسامح، اختلاط جنسي، رباخواري، فساد، تبعيض و… .
پي نوشت ها:
1. معین، محمد، فرهنگ فارسی، ذیل کلمه شبهه، بي جا، بي تا.
2. نساء (4)، آيه ۱۵۷.
3. دكتر سيد جعفر سجادي، ‌فرهنگ معارف اسلامي، ج 2، ص 1037، چاپ افست، 1366ش.
4. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، حرف ش. نشر ني، چاپ اسلاميه، 1379ش.
5. عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، ج 71، ص 3328، چاپ افست، نشر ذره.
6. فرهنگ معارف اسلامي، همان.
7. همان.

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 42
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ولایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • انتظار
  • پیامبر اسلام
  • شعبان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس