من باتو به کربلا می رسم
من درکنار تو به کربلا می رسم
.
.
صبح جمعه ای بود که دلم هوایت کرده بود
دلم کنار تو بود .. اما از تو دور بود
دوری من از تو دلیلش گناه است می دانی
ولی عزیزم گناه من کجا و مهربایت کجا می دانی
دل است دیگر گاهی می گیرد
هم برای تو هم برای من برای همه چیز می گیرد
دل است دیگر عاشق می شود
تنها و غریب می شود و “تو” همه کسش شود
یک لحظه گناه مرا کنار بزار
بی وفایی ها و توبه شکستن هایم را کنار بزار
یک لحظه مرا در حال خود ببین
ببین چقدر بی کس و تنهاست .. ببین
یک عمر انتظارت را کشیده ام
جمعه به جمعه به پایت نشسته ام
برایت گریه ها کرده ام اشک ها ریخته ام
گاهی با تو حرف ها می زدم
در دلم نگاهت می کردم
من که ندیدمت اما تصورت می کردم
اما یک روز می بینمت که دست مرا گرفته ای
بردی کنار دختر سه ساله ای
یک روز این انتظار و اشک و گریه ها تمام می شود
تو می آیی و من هم برای تو می شود
تو می آیی می دانم که می آیی
شنبه و دوشنبه و جمعه فرقی نمی کند یک روز می آیی
یک روز می آیی … که محشر بپا کنی
همه کس را عاشق یوسف زهرا کنی
لیلی کنی دیوانه کنی و در رکابت جان دهند
یاعلی گویند و لبیک یا مهدی صدا زنند
یک روز … این غم کهنه تمام می شود
صدای گریه های علی اصغر تمام می شود
یک روز … زخم های مادر درمان می شود
تو می آیی و غریب کشی تمام می شود
یک روز من به آرزوی کودکیم می رسم
من در کنار تو به کربلا می رسم
.