ولایت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سرشناس‌ترین دانشمندان مؤمن به خدا

09 دی 1395 توسط علي‌اوغلي

تصور عمومی از دانشمندان این است که آنها خدا را قبول ندارند و تنها به چیزی اعتقاد دارند که توسط آزمایشات و تحقیقات علمی قابل اثبات باشد. با ‌‌این ‌حال، دانشمندان سرشناس بسیاری بوده‌اند که در ضمن این که کارهای درخشانی در زمینه‌ی تخصصی خود انجام می‌دادند، به خدا یا یک قدرت برتر ایمان داشتند و از او کمک می‌گرفتند.
مایکل سروتوس، پزشک و محقق اسپانیایی بود و از مهم‌ترین اکتشافات او کشف جریان خون در ریه می‌باشد. این دانشمند، به دلیل اعتقاد به خدای واحد و مبارزه با تثلیث مجازات شد، به این صورت که او را زنده زنده در آتش سوزاندند تا درس عبرتی باشد برای کسانی که با آموزه‌های کلیسا به مخالفت بر می‌خیزند.

سرشناس‌ترین دانشمندان مؤمن به خدا
خیلی کم اتفاق می‌افتد که در مورد علم و خدا در آن واحد سخن گفته شود و اگر در مواقع نادری این اتفاق بیفتد تأکید بر روی مغایرت آنها با یک دیگر است. علم و خدا مدت‌های زیادی است که در یک تقاطع با یک دیگر قرار گرفته‌اند. گالیلئو گالیله، دانشمند و مخترع سرشناس ایتالیایی، به دلیل تأیید نظریه کوپرنیک مبنی بر مرکزیت نداشتن زمین در جهان و قبول مرکزیت خورشید، در دادگاه تفشیش عقاید محاکمه شد.
کسانی که به خدا اعتقاد دارند، معمولاً این مسأله را رد می‌کنند که علم صرفاً بتواند عملکرد یک سیستم را توضیح دهد، آنها معتقدند که علم نمی‌تواند به پرسش‌های اساسی در مورد اینکه چرا یک سیستم کار می‌کند پاسخ دهد. برای مثال، خدا شناسان می‌گویند علم می‌تواند در مورد عمل کرد قلب و شریان ها و وریدهای آن توضیح دهد، اما نمی‌تواند به این پرسش پاسخ دهد که چرا قلب انسان در تپش است. در سطحی وسیع‌تر، این پرسش مربوط به فلسفه‌ی معنا و هدف زندگی است که به اعتقاد مؤمنان، علم هرگز نخواهد توانست پاسخی برای آن بیابد. در طرف مقابل،کسانی که خدا را قبول ندارند تفکر علمی را به عنوان تنها راه پیش رفت بشریت و یافتن پاسخ برای تمام پرسش‌های بدون پاسخ خود قبول دارند. بسیاری از آنها معتقدند که همیشه از اصطلاحات خدا و مذهب برای سوء استفاده کردن از عواطف انسان‌های ساده و زود باور استفاده می‌شده است.
اعتقاد به خدا در بین دانشمندان و مردم عادی
اگر چه مؤمنان و کافران ممکن است به دلایلی قابل قبول استدلالهای خود را پس بگیرند، تعداد مؤمنان خیلی بیشتر از کافران می‌باشد. طبق تحقیقی که توسط مرکز تحقیقات پیو برای مردم و مطبوعات در سال 2009 انجام شد، 95% آمریکایی‌ها به خدا و قدرت برتر اعتقاد دارند. اگر جزئی‌تر به این آمار نگاه کنیم، 83% پاسخ ‌دهنده‌ها گفتند که آنها به خدا اعتقاد دارند در حالی که 12% آنها گفتند این حقیقت را که یک قدرت جهانی یا برتر وجود دارد قبول دارند. اما وقتی این تحقیق بین دانشمندان انجام شد تعداد مؤمنان و کافران یکسان بود. مرکز تحقیقات پیو برای مردم و مطبوعات، این تحقیق را در مورد دانشمندانی انجام داد که عضو انجمن آمریکایی پیش رفت علمی بودند. نتیجه‌ی این تحقیق نشان داد 33% از دانشمندان به خدا اعتقاد دارند و 18% آنها به یک قدرت برتر یا جهانی معتقدند و بقیه‌ی 51% کافر هستند.
دانشمندان به دارا بودن تفکر منطقی مشهورند و این که تنها چیزی را قبول می‌کنند که قابل اثبات باشد، اگر چه تعداد زیادی از دانشمندان و محققان برجسته به صراحت و یا به طور ضمنی به اعتقاد خود به خدا اعتراف کرده‌اند. این دانشمندان خاطرنشان کرده‌اند که اعتقاد به خدا به آنها کمک کرده تا درک بهتری از طبیعت و جهان داشته باشند. در ادامه‌ی این مقاله به معرفی سرشناسترین دانشمندانی که به خدا ایمان دارند خواهیم پرداخت.

آلبرت اینشتین(1955-1979)
آلبرت اینشتین فیزیک دان نظری آلمانی بود. او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و به ‌ویژه برای هم ‌ارزی جرم و انرژی (E=mc2) شهرت دارد. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال 1921 برای خدماتش به فیزیک نظری و به‌ خصوص به خاطر کشف قانون فوتو الکتریک دریافت کرد. او به همراه اسحاق نیوتون و استفیون هاوکینگ از بزرگترین دانشمندان جهان محسوب می‌شود. اگرچه اینشتین در دوره‌ای زندگی می‌کرد که ملحدان، بدعت ‌گذار یا مزاحم خدا پرستی نبودند، اما گفته می‌شود در آن زمان، به وحدت وجودی مفهوم خدا به جای یک خدای واحد اعتقاد داشتند. اتفاق نظر رایج در مورد این که اینشتین به وجود خدا اعتقاد داشت، بعد از این که سال گذشته، دست ‌نوشته‌ی او با عنوان “من به خدا اعتقاد ندارم” به قیمت 3 میلیون دلار به مزایده گذاشته شد، زیر ذره بین قرار گرفت. اگر چه کسانی‌که این نامه را دیده‌اند می‌گویند نمی‌شود نام ملحد بر اینشتین گذاشت، چون او در نامه در مورد خدای کتاب مقدس صحبت کرده است نه در مورد خدای واحدی که او بدان معتقد بود. در زیر، نظرات اینشتین در مورد وجود خدا ذکر شده‌اند. نقل قول سوم، از نامه‌ی “من به خدا اعتقاد ندارم.” می‌باشد.
“دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.”
“من متقاعد شده‌ام که خداوند تاس بازی نمی‌کند.”
” کلمه‌ی خدا برای من چیزی بیش از بیان و محصول ضعف انسان و انجیل و مجموعه‌ای از افسانه‌های قابل احترام بدوی نیست. هیچ تفسیری، هر چند لطیف، این دو واقعیت را (در نظر من) تغییر نمی‌دهد…”
بلز پاسکال (1623-1662)
بلز پاسکال به ‌دلیل کشف نظریه‌ی احتمالات و ماشین‌حساب فنی شناخته شده است. او یکی از برجسته‌ترین ریاضی ‌دانان و مخترعان قرن 17 بود. پاسکال، بر خلاف دیگر دانشمندان، دیدگاه جالبی در مورد وجود خدا داشت. تفکرات او در مورد وجود خدا که شرط ‌بندی پاسکال نامیده می‌شود، در کتاب پنسیس منتشر شد. طبق شرط‌بندی پاسکال، حتی اگر دلیلی برای وجود خدا نداشته باشیم، عاقلانه‌تر (سودمند‌تر) است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم. زیرا اگر خدا وجود نداشت، ضرر بزرگی نکرده‌ایم، ولی در صورت وجود خدا ضرر بزرگتری (جهنم) متوجه ما خواهد بود. در ادامه، تعدادی از دیدگاه‌های پاسکال را در مورد خدا از زبان خود او بازگو خواهیم کرد.
“خلأیی در قلب هر انسان وجود دارد که با هیچ موجودی پر نمی‌شود. این خلأ تنها با خدایی که عیسی معرفی کرده و آفریننده‌ی تمام موجودات است پر می‌شود.”
“ایمان چیزی متفاوت از مدرک است، دومی انسان است و اولی هدیه‌ای از طرف خداست.”
اروین شرودینگر (1887-1961)
شرودینگر از جمله کسانی بود که در تئوری موج مشارکت داشت و نتایج اساسی در زمینه نظریه کوانتومی از مکانیک موج او تشکیل شد. او در سال 1933 به همراه پل دیراک فیزیکدان انگلیسی به دلیل ایده مکانیک موجی برنده جایزه نوبل در فیزیک شد. او علاوه بر تأثیر در مکانیک موجی، در زمینه‌ی تئوری رنگ و فلسفه، تئوری الکترومغناطیسی و فیزیک نیز کار می‌کرد. تاریخ دانان سخنرانی‌های شرودینگر را به عنوان مدرکی برای تأیید اعتقاد او به خدا ذکر کرده‌اند.
“در ارائه‌ی یک مسأله‌ی علمی، بازی کن طرف مقابل حاکم است. او نه تنها مسأله را طرح می‌کند بلکه قوانین بازی را ابداع می‌کند. اما این مسائل، کاملاً شناخته ‌شده نیستند و نصف آنها را باید خودتان کشف کنید.”
“علم نمی‌تواند درباره‌ی قرمز و آبی، تلخ و شیرین، درد فیزیکی و شادی فیزیکی به ما بگوید و هم چنین چیزی از زیبا و زشت، خوب و بد، خدا و ازلیت نمی‌داند.”
گالیلئو گالیله (1564-1642)
گالیلئو گالیله ستاره شناس و ریاضی‌دان ایتالیایی است. او نظریه‌ی کوپرنیک را مبنی بر این که خورشید در مرکز جهان است تأیید کرد. گالیله اکتشافات زیادی انجام داده است، مهمترین آنها این است که چهار ماه سیاره مشتری را رصد کرد. او هم چنین قطب نمای مدرن را اختراع کرد. گالیله مانند دیگر دانشمندان دوره‌ی خود با مخالفت سخت کلیسای کاتولیک مواجه شد. انتشار یافته‌های علمی وی در تأیید نظر کوپرنیک مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید باعث شد تا وی از سوی کلیسا مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گیرد. این نظریه مخالف نص کتاب مقدس بود و از سویی با نظریات ارسطو که کلیسا حامی آن بود هم خوانی نداشت. به این دلیل او را به حبس خانگی محکوم کردند. با این که مردم مذهبی دوران گالیله با او مخالف بودند ولی همان‌طور که از بیانات و نوشته‌ها بر‌می‌آید، او به خدا یا قدرت برتر اعتقاد داشت.
“ریاضیات زبانی است که خدا با آن جهان را نوشته است.”
“مسیر زندگی ما هر چه باشد، ما باید آن را به عنوان بزرگترین هدیه از دست خدا دریافت کنیم، و او این قدرت را دارد که کاری برای ما انجام ندهد.”
اسحاق نیوتون (1642-1727)
اسحاق نیوتون نیاز به معرفی ندارد، چون همه این دانشمند را می‌شناسند و می‌دانند او با افتادن سیب از درخت روی سرش به پاسخ تمام پرسش‌هایش رسید! خوب، ممکن است داستان ساختگی به نظر برسد، اما نمی‌توان این حقیقت را انکار کرد که یافته‌های نیوتون، بنیان مکانیک کلاسیک و دیفرانسیل بی نهایت کوچک است. لیست بلند بالایی از دست آوردهای نیوتون به عنوان دانشمند وجود دارد اما اگر بخواهیم در مورد اعتقاد نیوتون به خدا بدانیم، می‌توان گفت او بارها به دوستان و همکاران خود در مورد منطقی بودن اعتقادش به خدا گفته است. بر خلاف این که نیوتون یک ملحد نبود اما او در چشم بیشتر مردم دوران خود به دلیل اعتقادات مخالف کلیسای ارتدکس، یک بدعت گذار به شمار می‌آمد. کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی که یکی از مهمترین کتاب‌های علمی آن دوره به حساب می‌آید شامل فصولی است که نیوتون در آن به اعتقاد به خدا اعتراف کرده است. نقل ‌قول‌های زیر آشکارا عقیده‌ی او را در مورد قدرت برتر بازگو می‌کند.
“این سیستم زیبای خورشید، سیاره‌ها و ستاره‌ها تنها می‌توانند آفریده‌ی موجود با هوش و قدرتمندی باشند . . . این موجود بر همه چیز حکم رانی می‌کند، نه به عنوان روح جهان بلکه به عنوان حاکم همه‌ی موجودات. و به علت این حاکمیت باید او را خدای مالک یا فرمان روای جهان نامید . . .”
“جاذبه‌ی زمین علت حرکت سیارات را بیان می‌کند اما در مورد این که چه کسی این سیارات را به حرکت درمی‌آورد نمی‌تواند نظر دهد. خدا بر همه چیز حاکمیت می‌کند و از همه‌ی چیزها و کارها با خبر است.”
لویی پاستور (1822-1895)
لویی پاستور از شیمی ‌دانان و زیست ‌شناسان مشهور فرانسوی است. شهرت وی مدیون شناخت نقش باکتری‌ها در بروز بیماری و کشف واکسن ضد هاری می‌باشد. هم چنین عمل پاستوریزه ‌کردن که مأخوذ از نام اوست، از ابداعات این دانشمند شهیر است. فرایند پاستوریزه ‌کردن بدین صورت است که ماده‌ای طی مدت زمان خاصی جوشانده می‌شود و بلافاصله آن را سرد می‌کنند تا از نفوذ باکتری به آن جلو گیری شود. او یک مسیحی متدیٌن بود و با سخنان و نوشته‌های خود اعتقاد خود به خدا را برای مردم بازگو کرده است.
” علم کم انسان را از خدا دور می‌کند، اما داشتن علم زیاد او را به خدا نزدیک می‌کند.”
“هر‌ چه بیشتر در مورد طبیعت مطالعه می‌کنم، بیشتر در کار آفریننده‌ی این‌همه زیبایی متحیٌر می‌مانم.”
ماکس پلانک (1858-1947)
ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک یکی از مهمترین فیزیک ‌دانان آلمان در سده‌ی 19 میلادی و اوایل سده‌ی 20 بود. او را پدر نظریه‌ی کوانتوم می‌شناسند. در سال 1918، به ‌دلیل این نظریه موفق به اخذ جایزه‌ی نوبل فیزیک شد. او علاوه بر این که دانشمندی مشهور است، استاد فیزیک در دانشگاه مونیخ و برلین بود. او در رشته‌ی فیزیک در جهان، پیش گام بود و گفته می‌شود به خدا اعتقاد داشت. او اعتقادات خود را در مورد خدا و دین در سخن رانی‌ها و نوشته‌هایش جای‌ داده است.
“برای فعالیت در زمینه‌ی دین و علم نیاز به اعتقاد به خدا است، و در دین، خدا ابتدای کار است و دین با خدا شروع می‌شود ولی در علم خدا در انتهای تمام تفکرات نهفته است. خدا برای دین یک اساس و مبنا است و برای علم، اوج هر استدلالی در مورد دید جهانی است.”
“خدا قبل از وجود هر انسانی روی زمین وجود داشته است، و تمام جهان و مؤمنان و کافران را با دستان قادر مطلق خود برای ابدیت نگه داشته است، و او هم چنان بعد از نابود شدن زمین و هر‌چه که در آن است در سطحی غیر قابل دسترس برای درک انسان، حاکمیت خواهد کرد. کسانی‌که این ایمان را اظهار می‌کنند و از آن الهام می‌گیرند، در ستایش و اطمینان کامل به خدا، تحت حمایت خدای بی ‌همتا در‌مقابل خطرات، با احساس امنیت زندگی می‌کنند و تنها این افراد هستند که جزو مؤمنان واقعی هستند.”
نیکلاس کوپرنیک (1473-1543)
نیکلاس کوپرنیک ستاره ‌شناس، ریاضی دان و اقتصاد دانی لهستانی بود که نظریه‌ی خورشید مرکزی منظومه شمسی را بسط داد و به صورت علمی درآورد. وی پس از سالها مطالعه و رصد اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که بر خلاف تصور پیشینیان زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به دور آن در حال گردشند. کوپرنیک در زمانی که هیچ تلسکوپی ساخته نشده بود، آسمان را با چشمان غیرمسلح رصد می‌کرد. اگرچه نظرات او بر خلاف کلیسای کاتولیک و ارتودوکس در آن زمان بود اما بسیاری معتقدند کوپرنیک ملحد نبود. برخی از این نظراتی که در زیر ذکر شده، ادعای تاریخ دانان را در این‌باره که کوپرنیک به خدا اعتقاد داشت تأیید می‌کند.
“من می‌دانم که انسانهای عادی نمی‌توانند در‌مورد نظرات یک فیلسوف قضاوت کنند، چون انسان تا جایی که خدا به عقل او اجازه داده است، تلاش خود را برای یافتن حقیقت همه ‌چیز می‌کند.”
“جهان توسط بهترین و منظم‌ترین خالق برای ما ساخته شده است.”
رنه دکارت (1596-1650)
رنه دکارت ریاضی دان و فیلسوف طبیعی فرانسوی بود. او به ‌دلیل کارهایی که در زمینه‌ی جبر و هندسه انجام داد مشهور شد. دکارت علاوه ‌بر ‌این که ریاضی دانی متمایز بود، از جمله‌ی بنیان‌گذاران فلسفه‌ی جدید (فلسفه‌ی بعد از دوران تولد مجدد) به ‌شمار می‌آید. هم چنین دکارت با جمله‌ی فلسفی “من فکر می‌کنم، در نتیجه من هستم” شناخته ‌شده است. اعتقاد دکارت به خدا در بیانات زیر نشان ‌داده شده است.
” من ظرفیت خاصی برای قضاوت در خودم حس می‌کنم که مطمئنم این ظرفیت را خدا در من ایجاد کرده است و هر چیزی که من صاحبش هستم خدا به من داده است و او مرا فریب نمی‌دهد، بدیهی است که او توانایی‌ای را در وجود من قرار نمی‌دهد که مرا به اشتباه و ادارد اگر خودم از آن توانایی به درستی استفاده کنم.”
“بدیهی است که تشکیل دین واقعی، که احکام آن توسط خدا صادر شده، باید بسیار بالاتر از هر ‌چیز دیگر در‌نظر‌گرفته‌ شود.”
ورنر هایزنبرگ (1901-1976)
ورنر کارل هایزنبرگ در سال 1901، در آلمان و در یک خانواده دانشمند متولد شد. او یکی از بنیان گذاران فیزیک کوانتومی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک در سال 1932 بود. مهمترین کشف هایزنبرگ نامعادله‌ی مشهور عدم قطعیت است. این نامعادله می‌گوید که در مکانیک کوانتومی، قطعیت اندازه ‌گیری تکانه و مکان با هم رابطه معکوس دارند. هایزنبرگ، رئیس بسیاری از مؤسسات علمی از جمله مرکز تحقیقات آلمان و گروه فیزیک هسته‌ای بود. او با این که در زمینه‌ی فیزیک کوانتوم سرامد هم‌ دوره‌های خود بود، تاریخ دانان در مورد اعتقاد او به خدا اتفاق نظر ندارند.
“نوشیدن اولین جرعه‌ از لیوان علوم طبیعی، تو را به یک بی ‌دین تبدیل می‌کند اما در انتهای این لیوان خدا منتظر تو است.”
“دین، شالوده‌ی اخلاق است و اخلاق پیش ‌فرضی از زندگی است.”

ترجمه و تألیف: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون

 نظر دهید »

تلاوت سوره "یس" راهی برای سیر و سلوک

07 دی 1395 توسط علي‌اوغلي


اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم ها و غصه ها و گرفتار می مانند.

زندگی امروز بشر پر شده از مشکلات و گرفتاری، غم و غصه و ناهنجاری؛ و بشر در تکاپوی آن است که راهی را برای رهایی از این مشکلات پیدا کند. اکثر آدم ها به این نکته واقف شده اند که اگر می خواهند انعکاس روی خوش و آرامش را در زندگی خود ببینند راهی جز معنویت وجود ندارد.
در این میان، قرآن کریم، شاهراه رسیدن به این آرامش است چرا که از جانب کسی آمده که بشر را خلق کرده و به عنوان کاتالوگی از تمام مشخصات و ویژگی های بشر مطرح می باشد. هر یک از بخش ها و سوره های این کتاب الهی، توانایی درمان دردی از درهای بشر و یا نسخه ای برای رشد و پیشرفت او می باشند. در این فرصت نگاهی به یکی از بخش های عظیم این کلام نور، یسوره ی یس، قلب قرآن کریم می اندازیم.
با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، به این حقیقت پی برده می شود که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبه ای بلند برخوردار است و اگر کسی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد.
امامان(علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که همچون قلّه ای پوشیده از فضایل است، آگاه کنند، فرموده اند: «یس قلب قرآن است».
موقعیت ممتاز و جایگاه برتر و منحصر به فرد بودن قلب در بدن انسان بر کسی پوشیده نیست. سوره یس نیز دارای همان موقعیت و جایگاه در میان دیگر سوره ها است.
عارف بزرگ آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان خود چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، 14 صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است.
چنین نیست که فضایل و عجایب سوره یس تنها در زمانه خاصّی کشف شده باشد. با مطالعه تاریخ در می یابیم از همان صدر اسلام، از این سوره با شگفتی یاد می شده و فضایلش معروف بوده است. حتّی گاهی بزرگانی را به فکر وا می داشته که این همه فضیلت برای این سوره ناشی از کدام یک از آیات آن است.
طرز خواندن سوره یس
باتوجه به این سفارشات می توان گفت یس در این مكتب، محور سیر و سلوك و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.
بزرگانی که خود با این سوره مأنوس بوده اند اغلب برای شاگردان خود در مورد قرائت این سوره مبارکه دستورالعمل هایی نیز داشته اند.
عارف بزرگ آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان خود چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، 14 صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. (متاله قرآنی، رحیمیان، محمدعلی، ص 278)
آن بزرگمرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیده ام و هرچه به دست آورده ام از برکت این سوره می باشد.
با توجه به این فرمایش می توان گفت: «یس در این مكتب، محور سیر و سلوك و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.»
فضیلت خواندن سوره یس
در فضیلت این سوره، حضرت محمد(صلی الله و علیه وآله) می فرمایند: هر کس سوره «یس» را قرائت کند مانند آن است که 10 بار قرآن را ختم کند.
در این رابطه امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که قبل از خواب یا در روز آن را تلاوت کند، در آن روز محفوظ بوده و روزی می خورد.
پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) به امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن 10 اثر است: هر که آن را قرائت کند، اگر گرسنه باشد سیر گردد؛ اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: کسی که یک بار در عمر خود سوره یس را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده ای در دنیا و هر آفریده ای در آخرت و در آسمان دو هزار حسنه برای او نوشته و دو هزار گناه او را پاک می نماید و دچار فقر، زیان مالی، زیر آوار ماندن، بیچارگی، دیوانگی، جذام، وسواس و بیماری زیانبخش نمی شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: سوره ی یس را به فرزندان خود بیاموزید؛ زیرا که آن گل خوشبوی قرآن است.
منابع:
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
منابع روایات در متن؛ الدر المنثور، ج5، ص 256 - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال - المصباح کفعمی، ص182

 نظر دهید »

مسیحِ مسیحی یا مسیحِ اسلامی؟

05 دی 1395 توسط علي‌اوغلي

 

حضرت مسیح(ع) نزد مسلمانان مورد تکریم بوده و جزو پیامبرانی هستند که شریعت جدید و کتاب جدیدی آوردند. البته کتابی که امروزه در دست ما هست همان مطالبی که به حضرت عیسی(ع) وحی می شد نیست. بلکه این کتاب بعد از ایشان نوشته شد. از ویژگی های حضرت مسیح(ع) اینست که بدون اینکه پدری داشته باشند متولد شدند. این مسأله به لحاظ عقلی محال نیست گرچه بعلت اینکه به آن در زندگی روزمره عادت نداریم آن را عجیب بدانیم. شاید علت آن این باشد که در آن روز چنان وضعیت بدی در جامعه شکل گرفته بود که مردی شایسته حضرت مریم(س) وجود نداشت.
به صلیب کشیده شدن عیسی(ع)
مسلمانان معتقد نیستند که مسیح(ع) مصلوب شده و بعد از سه روز زنده شده و به آسمان عروج نموده است. بلکه فرد دیگری که ظاهراً شبیه ایشان بوده است، به صلیب کشیده شد.
اما یکی از اساسی ترین آموزه های مسیحیت مصلوب شدن مسیح(ع) است. گفته می شود که حضرت آدم(ع) از میوه ممنوعه خورد و گناه کرد. بواسطه گناه او کل بشریت گناهکار شدند! سپس حضرت عیسی(ع) ظهور نمود و با مصلوب شدن و قربانی شدن خودش باعث بخشیده شدن بشریت از گناه نخستین شد.
اما به نظر می رسد که چندین اشکال در این میان وجود داشته باشد؛
پیامبران باید معصوم باشند وگرنه انسانها نمی توانند به سخنانشان اعتماد کنند و داستان حضرت آدم در شرایطی بوده است که هنوز شریعتی وجود نداشته و هنوز تکلیفی بر انسانها نبوده است.(1)
چرا اگر آدم(ع) میوه ممنوعه را خورد کل بشریت باید گناهکار شوند؟ این با عدالت الهی در تضاد است. گناه زمانی گناه است که انسان با اراده و اختیار خودش کاری مخالف فرمان خدا انجام دهد(و در واقع عمل خودش باشد.) اگر کاری بدون اختیار باشد اصلاً گناه نیست چون خود آن فرد انجام نداده است.
یکی از اساسی ترین آموزه های مسیحیت مصلوب شدن مسیح(ع) است. گفته می شود که حضرت آدم(ع) از میوه ممنوعه خورد و گناه کرد. بواسطه گناه او کل بشریت گناهکار شدند! سپس حضرت عیسی(ع) ظهور نمود و با مصلوب شدن و قربانی شدن خودش باعث بخشیده شدن بشریت از گناه نخستین شد.
بر فرض این که بشریت گناهکار شده باشند چرا با قربانی شدن مسیح(ع) کل بشریت پاک می شوند؟ به نظر می رسد که این با حکمت الهی در تضاد است. زیرا این مسأله مانند اینست که یک نفر در طرف دیگر دنیا کار خوبی بکند و به من هم ثواب بدهند! و خب فرق من که بخشیده شدم با بشریت قبل از مصلوب شدن مسیح چیست که بدون اینکه کاری کرده باشند یکی بخشیده شود و یکی گناهکار باشد.
الوهیت عیسی(ع)
به نظرمی رسد که مسیحیان قبول دارند که خداوند واحد است. اما برای عیسی(ع) به نوعی الوهیت قائل می شوند. به تعبیر دیگر خداوند واحد است اما در قالب سه شخص ظهور کرده است. پدر، پسر و روح القدس. اگر گفته شود که خداوند یکی از این سه تا است خب این به لحاظ عقلی صحیح نیست و خداوند محدود می شود. برخی از مسیحیان برای توضیح این سخن اینگونه بیان کرده اند که این مسأله را نباید عقلانی بفهمیم. در حالی که اگر بخواهیم عقل را کنار بگذاریم، باید اصل قبول دین و همچنین فهم دین را نیز کنار بگذاریم زیرا در هر دو اینها از عقل استفاده می کنیم.
خداوند موجودی محدود نیست که در کنار بقیه موجودات و هم ارز آنها وجود داشته باشد بلکه وجود بی نهایت دارد.
انجام امور دنیایی در کنار توجه به آخرت
با توجه به اینکه برخی افراد تصور کردند که عیسی(ع) برای توجه به آخرت از دنیا رویگردانی کرده است پس رهبانیت پیشه کرده و ترک دنیا کردند. در حالی که در اسلام ما گرچه باید از محبت دنیا و امور دنیایی دل بکنیم و قطع توجه کنیم اما باید در عین حال امور دنیایی را انجام دهیم. ما دنیا را وسیله آباد کردن آخرت می دانیم. اگر ازدواج می کنیم برای رشد کردن و رسیدن به خداست و اگر غذا می خوریم برای رسیدن به خداست و همه امور زندگی را می توان بر اساس شریعت انجام داد تا باعث رشد انسان شوند. بنابراین دنیا و آخرت جدای از هم نیستند.
بر فرض این که بشریت گناهکار شده باشند چرا با قربانی شدن مسیح(ع) کل بشریت پاک می شوند؟ به نظر می رسد که این با حکمت الهی در تضاد است. زیرا این مسأله مانند اینست که یک نفر در طرف دیگر دنیا کار خوبی بکند و به من هم ثواب بدهند! و خب فرق من که بخشیده شدم با بشریت قبل از مصلوب شدن مسیح چیست که بدون اینکه کاری کرده باشند یکی بخشیده شود و یکی گناهکار باشد.
حضرت مسیح و امام زمان(ع)
در انجیل فعلی به مواردی بر می خوریم که مصداقی جز بشارت بر ظهور امام عصر(ع) ندارد.(2) بر اساس برخی روایات، حضرت عیسی(ع) نیز همراه امام زمان(ع) آمده و پشت سر ایشان نماز خواهد خواند.(3) همچنین براساس آیه ((وَ إِنْ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْكِتابِ‏ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدا))(4) و روایت ذیل آن همه اهل کتاب در آخرالزمان و پیش از مرگ ایشان به وی ایمان می آورند.
پس از عیسی(ع) آنچنان که در برخی نقل ها آمده است، پطرس که اولین ایمان آورنده به وی و بزرگترین حواری بود، ادامه بار رسالت وی را بر عهده گرفته و به عنوان وصی او معرفی می شود. پطرس که شمعون نیز نامیده می شود، جد مادری نرجس خاتون، مادر مکرمه امام زمان(ع) است.

پی نوشت:
1. ر.ک: رساله انسان قبل از دنیا، علامه طباطبایی(ره)
2. مطابق نوشته “مستر هاکس آمریکایی” در کتاب “قاموس کتاب مقدس” 80 بار پسر انسان در انجیل و ملحقات آن(عهد جدید) تکرار شده است که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی(ع)قابل تطبیق است و 50 مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد.(به نقل از کتاب تاریخ تمدن و ملک مهدوی ص322)
3. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمه ج1، ص280
4. آیه 159 نساء

 نظر دهید »

دهه های عزاداری که باب شده؟

29 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

سالهاست گروهی از شیعیان، دهه های جدید برای عزاداری ایجاد کرده اند، از جمله روزهای نخست ماه ربیع الاول را به مناسبت شهادت حضرت محسن (فرزند به دنیا نیامدۀ زهرای اطهر سلام الله علیها) ایام عزا می دانند و در این روزها، عزادارند.

این عده با اعتقاد راسخی که به درستی و قداست کار خود دارند هر گونه اعتراض را نوعی مقابله با یاد و نام اهل‌بیت علیهم السلام تلقی کرده برای برخورد با این غفلت یا دسیسۀ خاموش دشمن (به زعم ایشان) هر ساله جدی‌تر و با تبلیغات بیشتری ایام محسنیه را ارج می‌نهند. صَرف نظر از این فضای تبلیغاتی ـ احساسی، باید دید که آیا اساساً این واقعه رخ داده است یا نه؟ و مهم‌تر اینکه اگر رخ داده وقوع آن بلافاصله پس از رحلت حضرت(صلی الله علیه و آله) بوده است یا در زمانی دیگر؟
اثبات این معنا کار دشواری نیست که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اواخر عمر کوتاه خود، صاحب فرزندی شد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) او را مُحَسَّن (1) نامید. این طفل، به دنیا نیامده از دنیا رفت. علت آن هم ضربتی بود که ناجوانمردانه به مادرش زدند.
اما پرسش اصلی، زمان وقوع این رخداد است؟ بلافاصله پس از رحلت؟ ـ آن‌گونه که در مجالس شیعی مطرح است و طرفداران محسنیه می‌گویند ـ یا با ‌فاصله‌ای بیش از یکی دو ماه؟(2)
در منابع موجود، از تاریخ دقیق و روشنِ آن هجمه و ضربه خبری نیست؛ بنابراین باید در تاریخ سِیْر کرد و دست به دامان قرائن شد.
داستان را از زمانی پی ‌می‌گیریم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد. که البته برخی رحلت حضرت را بر خلاف «28 صفر»ی که شیخ مفید(ره) آن را بی ذکر مدرک بیان کرده است (الارشاد، 1/189) و امروز در محافل شیعی، شهرتی به قدر یقین دارد، در دوم ربیع الاول می دانند. (ر.ک به تأملى در تاریخ وفات پیامبرص، جلیل تاری)
اثبات این معنا کار دشواری نیست که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اواخر عمر کوتاه خود، صاحب فرزندی شد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) او را مُحَسَّن نامید. این طفل، به دنیا نیامده از دنیا رفت. علت آن هم ضربتی بود که ناجوانمردانه به مادرش زدند.
پس از رحلت آن حضرت، حوادثی روی داد که دقت در تک‌تک آنها ما را در رسیدن به پاسخ یاری می‌کند. قرائنی که نشان می‌دهد هجمه و ضربه بلافاصله پس از رحلت حضرت(صلی الله علیه و آله) نبوده است:
قرینۀ یک.
در جزئیات ذکر شدۀ خطبۀ فدکیه که ده روز بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و غصب فدک ایراد شد (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، 16/263) آمده است: «ما تخرم من مشیة رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) شیئا حتى دخلت على أبی بكر» (بلاغات النساء، ص24. کشف الغمة، 1/460). از اینکه راه رفتن حضرت(س) دقیقاً به راه رفتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تشبیه شده پیداست راه رفتن آن حضرت کاملاً معمولی بوده و در او اثری از درد و رنج دیده نمی‌شده است و این نشان می‌دهد که تا ده روز پس از رحلت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)؛ یعنی 12 ربیع الاول، هنوز آن واقعه رخ نداده بود.
قرینۀ دو.
سلمان فارسی در گزارشی مفصل می‌گوید: «فَأَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِیدَةً»؛ پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و واقعۀ سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود تا به شهادت رسید.(كتاب سلیم، 2/588. احتجاج، 1/83. مرآة العقول، 5/320)
بنابراین ماجرای هجمه و ضربه نمی‌تواند بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رخ داده باشد.

قرینه‌ای که نشان می‌دهد ماجرای هجمه و ضربه مدتها پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روزهای پایانی حیات شریفش سپاهی را به فرماندهی أسامة بن زید سامان داد؛ به این قصد که مخالفانِ خلافتِ امام علی(علیه السلام) را از مركزِ حكومت اسلامی دور کند.(خصال، 2/372. الارشاد، 1/181)؛ اما این خواسته با کارشکنی برخی عملی نشد تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد (المغازى، 3/1117-1121). ابوبکر پس از پیروزی در سقیفه نخستین دستوری که صادر کرد حرکت سپاه اسامه به مؤته بود. (همان. تاریخ طبری، 3/223-224)
سلمان فارسی در گزارشی مفصل می‌گوید: «فَأَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِیدَةً»؛ پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و واقعۀ سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود تا به شهادت رسید

پرچم سپاه أسامه در دست بریدة بن حصیب اسلمی بود. وی کلیدِ کشفِ تاریخِ هجمه است؛ زیرا او کسی است که پس از بازگشت از این مأموریت به سوی قبیلۀ خود رفت و از آنجا به همراه عده‌ای به طرفداری از امیرالمؤمنین(علیه السلام) راهی مدینه شد. در این حرکت، بریده شعار می‌داد: «لا أبایع حتی یبایع علی ‌بن ابی طالب»: تا علی بن ابی طالب بیعت نکرده من بیعت نمی‌کنم. قومش هم می‌گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده»: تا بریده بیعت نکند ما بیعت نمی‌کنیم. (تلخیص الشافی، 3/50، 78. ر.ك به: موسوعة التاریخ الاسلامی، 4/101ـ100) از شعار ایشان پیداست که تا این زمان هنوز امام علی(علیه السلام) بیعت نکرده است و ماجرای هجمه و ضربه و بردن با زور به مسجد و بیعت اجباری رخ نداده است. پس از این اعلام همبستگی بود که دستگاه حکومت نسبت به حضرت علی(علیه السلام) احساس خطر بیشتری کرد و مصمم شد تا در اقدامی خشن‌ به هر قیمتی که شده هر چند با سوزاندن خانه ای که فاطمه(سلام الله علیها) دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آن است از امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت بگیرد (المصنف، 7/432. تاریخ طبری، 3/202) که در نهایت، آن حوادث تلخ به وقوع پیوست.
پرسش کلیدی: سپاه اسامه چه زمانی به مدینه بازگشت؟
واقدی در المغازی رفت و برگشت سپاه اسامه را 35 روز گزارش می‌کند؛ 20 روز رفت و 15 روز برگشت (المغاری، 3/1125)؛ اما طبری آن را 40 و بنابر گفته‌ای 70 روز اعلام می‌کند. (تاریخ طبری، 3/241)
نتیجه
با این که تاریخ حرکت سپاه اسامه دقیق روشن نیست؛ اما با احتساب روزهای نخست حکومت ابوبکر و بعد، حداقل40 روز رفت و برگشت سپاه و بعد، بازگشت بریده به قبیلۀ خود و حرکت آنها به مدینه و اعلام طرفداری؛ زمان هجمه به خانۀ زهرای اطهر(سلام الله علیها) و فجایعی که سران و مأموران حکومتی خلق کردند حدود دو ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
شاید بتوان خبر مربوط به 75 روز را مربوط به این هجمه و ضربه دانست و خبر 95 روز را ناظر به شهادت آن بانوی مظلومۀ شهیده.(ر.ک به تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام، محمدهادی یوسفی غروی)
پی نوشت:
1- این نام در بیشتر منابع با تشدید سین آمده و ابن حجر در الإصابة(6/191، الرقم 8308)، تصریح كرده است كه: «المحسّن با تشدید سین مهمله است»؛ امّا در تهذیب الكمال و أنساب الأشراف و تاریخ الطبرى، بدون تشدید آمده است. گفتنى است، سین در حالت غیر مشدّد، مكسور خوانده شده (به صورت: مُحسِن)؛ ولى در حالت مشدّد، به حركت آن تصریح نشده است كه با توجّه به كاربرد آن در قافیه اشعار كهن و نام‏هاى مشابه در فرهنگ اسلامى، مفتوح بودن آن، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد. (دانش نامۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، 1/155)
2- ر.ک به انساب الاشراف، 1/404. الطبقات الکبری، خامسة1، ص241-242. کافی، 6/18 به همراه توضیح فیض کاشانی، وافی، 21/1321. تاریخ أهل البیت نقلا عن الأئمة علیهم السلام، ص93. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، 3/358. این جریان را ذهبی (سیر أعلام النبلاء، 15/578، میزان الإعتدال، 1/283) و ابن حجر (لسان المیزان، 1/268) از «ابن ابی دارم» نقل می‌کنند و سپس با تضعیف او سعی در مخدوش کردن روایتش را دارند؛ اما تلاش آنها در تضعیف او مردود است چرا که خود ذهبی دربارۀ او می¬نویسد: (الإمام الحافظ الفاضل … كان موصوفا بالحفظ و المعرفة … و قال محمد بن حماد الحافظ كان مستقیم الأمر عامة دهره) (سیر اعلام النبلاء، 15/576-578)

 نظر دهید »

اروپا بايد فراموش نکند که مديون قرآن محمدي است/محمد(ص)مبدع تعداد زيادي از اصطلاحات سياسي و اجتماعي بود

25 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

ويليام

«ويليام» انگليسي در کتاب خود که موسوم به «زندگاني محمد» است مي گويد : از صفات برجسته محمد که سزاوار همه گونه تقدير و تمجيد است دقت و احترامي است که درباره ياران خود حتي پست ترين آنها معمول مي داشته است .

آري فروتني و مهرباني وانسانيت و بخشش در وجودش ريشه دوانده و سبب شدت علاقه ومحبت اطرافيانش ومهرباني و انسانيت و بخشش در وجودش ريشه دوانده و سبب شدت علاقه و محبت اطرافيانش به او شده بود از گفتن ( نه) در موقع خواهش بي اندازه بيزار بود و اگر نمي توانست حاجت درخواست کننده را برآورد خاموشي را برپاسخ منفي دادن ترجيح مي داد ، فوق العاده باحيا بود ودرباره اش گفته اند که از هر شخص محجوبي باحياتر بود .
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

جرج برنارد شاو

او را بايد منجي بشريت خواند. من اعتقاد دارم كه اگر مردي مثل او حاكمي در عصر جديد مي شد، براي حل مشكلاتش، از صلح و دوستي استفاده مي كرد. او عالي ترين مردي بود كه روي زمين پا گذاشته است. او به دين دعوت كرد، يك تمدن را پايه گذاري كرد؛ ملتي را بنا نهاد؛ اخلاق را نهادينه كرد؛ مبدع تعداد زيادي از اطلاحات سياسي و اجتماعي بود. او اجتماعي زنده و قدرتمند را ايجاد كرد تا آموزش¬هاي او را به صحنه عمل آورند و دنياي تفكر و رفتار انساني را براي هميشه و به طور كامل منقلب كرد. نام او محمد (ص) است. او در سال 570 بعد از ميلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود براي دعوت به دين راستين (اسلام) را در سال 40 عمر خود آغاز كرد و در شصت و سومين سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت كوتاه 23 سال از پيامبري اش، به پرستش خداي يگانه رهنمون شد. وي مردم را از جنگ و نزاع هاي قبيله اي رهانيد و به اتحاد و همبستگي ملي رسانيد. او در اين مدت (23 سال) مردم را از هرزگي و مستي، به اعتدال و پرهيزكاري، از آنارشيسم و بي قانوني به زندگي نظام مند و از تباهي، به بالاترين معيارهاي تعالي اخلاقي هدايت كرد. تاريخ بشري، چنين دگرگوني كاملي را از جانب يك شخص يا در مكاني ديگر، قبل از پيامبر اسلام (ص) يا پس از او، نشناخته است. تصور همة اين عجايب باور نكردني در طي اين دو دهه نيز سخت است.
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

ليک

يکي از تعاليم بي مانندي که اين پيغمبر بزرگوار به مردم داد و خدمت قابل تقديري که به بشريت نمود تحريم استعمال مواد الکلي است که بواسطه آن در مدت چهارده قرن هزاران ميليون نفوس بشري از شر اين سم کشنده که خود مخترع آن بودند نجات داد همين دستور يکي از معجزات دين محمد است زيرا که ما به چشم خود ديديم آمريکا براي تحريم الکل چه کوششهاي بيهوده نمود و نتيجه نگرفت اما محمد با آن نفوذ معنوي و قوه ادبي توانست پيروان خود را از نوشيدن اين مايع مهلک باز دارد .

رود ويل

نويسنده معروف انگليسي مي گويد: اروپا بايد فراموش نکند که مديون قرآن محمدي است زيرا قرآن بود که باعث گرديد آفتاب علم و دانش در اروپا طلوع کند .

دکرت جومو ناس

استاد دانشگاه بوداپست مي گويد : من رهبر اسلام ،حضرت محمد (ص) را بزرگترين مصلح انقلابي جهان مي دانم که از طرف خداوند به وي الهام مي شده است.

كا اس راماك ريسنا رائو

استاد فلسفه، در كتابش (محمد پيامبر اسلام)، او را مدل كامل زندگي انساني بيان مي كند: «شخصيت محمد، به گونه اي است كه رسيدن به تمام حقيقت آن بسيار سخت است. نظري اجمالي، اين ابعاد را روشن مي كند: محمد پيامبر، دلاور، تاجر، سياست مدار، سخنور، اصلاح طلب، پناه دهنده يتيمان، حامي بردگان، منجي زنان، قاضي و روحاني است. او يك قهرمان است.»

امروزه بعد از پايان چهارده قرن، زندگي و تعليمات محمد، بدون تغيير و تبديلي يا اضافه اي حفظ شده است. آن ها اميدهاي لايزالي را براي درمان ناخوش هاي نوع بشر ارائه داده اند. اين ادعا، ادعايي از پيروان محمد نيست؛ بلكه نتيجه گريزناپذيري از مطالعه تاريخ انتقادي و عاري از تعصب است. حداقل شما مي توانيد به عنوان يك انسان متفكر و علاقه مند، لحظه اي بايستيد و از خودتان بپرسيد: آيا اين اظهارات فوق العاده و انقلابي مي تواند واقعاً درست باشد حال با تصور اينكه، كساني كه ادعاهاي بالا را بيان كرده اند، واقعاً راستگو هستند. شما لازم نمي بينيد براي شناختن او تلاشي بكنيد؟ اين كار هزينه اي نخواهد داشت؛ اما شروعي براي فضايي كاملاً جديد در زندگي شما خواهد بود.
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

ميشل اچ هارت

من محمد را براي معرفي در فهرست اشخاص پرنفوذ دنيا كه خوانندگان را متعجب مي كند انتخاب كردم؛ اما (خود دريافتم) كه او تنها كسي بود كه در تاريخ، در دو بعد دين و دنيا، در نهايت موفقيت بود.

پروفسور هورگرونجي

وحدت ملت هاي بنا نهاده شده توسط پيامبر اسلام، براساس اصول اتحاد بين المللي و اخوت بشري بنا شده كه مي تواند الگويي براي ملت هاي ديگر باشد. در حقيقت هيچ ملتي در جهان نمي تواند نظيري براي فهم ايده اتحاد ملت ها كه در اسلام انجام شده است، نشان دهد. هميشه در دنيا تمايل به افسانه سرايي بوده است؛ اما تاريخ گواهي مي دهد، هيچ كدام از افسانه ها نتوانسته اند، آنچه، حتي قسمتي از آنچه محمد (ص) انجام داده را انجام دهند. تنها هدف او از اين تلاش، متحد كردن نوع بشر براي پرستش خداي يگانه در چارچوب نظام فضيلت اخلاقي بوده است. محمد (ص) يا پيروانش هرگز در هيچ موقعي ادعا نكردند كه او پسر خدا يا تجسمي از خدا يا مردي خدامنش است. او هميشه و تا امروز، فقط به عنوان فقط رسول برگزيدة خدا مطرح شده و مي شود./

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 42
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ولایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • انتظار
  • پیامبر اسلام
  • شعبان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس