آیا سعادت فقط جنبه روحی دارد؟
« اگزیها » خوشبختى مطلق را فقط از طریق لذّت مادى مى پندارند و در این راه تا سرحد جنون پیش مى روند و عملا تمام قیود و آداب اجتماعى و اخلاقى را بخاطر وصول به آن زیر پا مى گذارند!
سعادت
عده اى از فلاسفه قدیم یونان مانند « کلبیون » معتقد بودند سعادت فقط جنبه روحى دارد و وضع جسمى و مادى هر چه باشد کوچکترین اثرى در سعادت انسان نخواهد داشت و به همین جهت راه سعادت را تنها در تحصیل کمالات و فضایل اخلاقى مى دانستند ، معتقد بودند سعادت کامل براى انسان در این جهان ممکن نیست و تا روح با این بدن مادى ارتباط دارد و آلوده به کدورات جسمانى است از سعادت حقیقى محروم است ، تنها هنگامى که از بدن جدا شد ممکن است به سعادت مطلق برسد ، و به همین دلیل آنها در راه وصول به سعادت به تمام امور مادى پشتِ پا مى زدند و نسبت به آن بى اعتنا بودند .
حالات دیوجانس ، حکیم معروف کلبیون و زندگى کردن او در یک «خم» !بجاى خانه و اتاق ، و قناعت کردن او به یک ظرف آبخورى از تمام وسایل زندگى ، مشهور است حتى مى گویند روزى مشاهده کرد کسى با دست خود از نهر آب مى خورد ، او همان یک ظرف را هم به دور انداخت!
نقطه مقابل این عقیده « اگزیستانسیالیستها » هستند که سعادت را منحصراً در بهره بردارى بى قید و شرط از لذایذ مادى مى دانند و هرگونه مانعى بر سر این راه قرار گیرد،محکوم مى کنند !
« اگزیها » خوشبختى مطلق را فقط از طریق لذّت مادى مى پندارند و در این راه تا سرحد جنون پیش مى روند و عملا تمام قیود و آداب اجتماعى و اخلاقى را بخاطر وصول به آن زیر پا مى گذارند !
بدیهى است نام این طرز تفکر را ـ که بدبختانه امروز در میان غربیها و غربزده ها در حال گسترش است ـ نمى توان «مکتب» گذارد بلکه یک نوع هذیان و بیمارى روانى است ولى هرچه هست مى توان آن را عکس العملى در برابر مکتبهاى افراطى امثال مکتب « کلبیون » که جنبه هاى جسمى را در مسأله سعادت بکلى نادیده گرفته اند ، دانست .
انسان مۆمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسیم مى کند : قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نماید قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار مى گیرد و قسمت سوم براى بهره گیرى از لذتهاى حلال و دلپسند
مکتب میانه : از آنجا که انسان تنها جسم یا روح نیست ، بلکه حقیقت وجود او از هر دو قسمت تشکیل یافته ، بنابراین سعادت را هم باید در هر دو قسمت جستجو کند و مسلماً هر برنامه اى که تنها به یک قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعیات خارجى تطبیق نمى کند منتها جنبه مقدماتى جسم و ماده و ذى المقدمه بودن روح و معنى را نباید فراموش کرد .
در میان فلاسفه یونان ، معلم اول « ارسطو » و پیروان او طرفدار این مکتب بوده اند و تعلیمات عالى اسلام به طور آشکارى این مکتب را تقویت کرده و اصول تازه اى براى آن طرح نموده است . این حقیقت در آیات متعددى از قرآن و بیانات پیشوایان بزرگ ما منعکس است و شعار اسلام در این زمینه در آیات زیر خلاصه مى شود :
( فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَمالَهُ فِی الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق * وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ * اُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّا کَسَبُوا وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ)(1)
بعضى از مردم مى گویند : خداوندا ! به ما در دنیا (نیکى) عطا کن ، ولى در آخرت بهره اى ندارند و بعضى مى گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا نیکى عطا کن و در آخرت نیز نیکى مرحمت فرما ! و ما را از عذاب آتش نگاه دار ! آنها از کار ( و دعاى ) خود نصیب وبهره اى دارند و خداوند سریع الحساب است .
توشه آخرت
نکته اى که باید به آن در اینگونه بحثها کاملا توجه داشت این است که رابطه و پیوستگى روح و جسم بقدرى به هم نزدیک است که هرگونه انحراف در یکى از آن دو ، اثرش در دیگرى آشکار مى گردد .
علم روانکاوى امروز ثابت کرده که قسمتى از انحرافات اخلاقى و فکرى ، مولود عدم اشباع صحیح غرایز جسمى و مادى است .
امیال و غرایز سرکوفته و واپس زده همیشه بصورت عقده هاى روحى خودنمایى مى کنند . اینگونه عقده ها مشکل بزرگى براى علماى اخلاق بوجود مى آورند و راه گشودن این عقده ها از طرقى که دانشمندان اخلاق براى تربیت نفوس دارند ، معمولا میسر نیست ، بلکه باید از همان راهى که بوجود آمده معالجه شود یعنى غرایز جسمى بصورت صحیحى اشباع گردد .
بسیارند اشخاصى که مبتلا به بدبینى ، ترس ، حسد ، تکبر ، کینه و مانند آن از صفات رذیله هستند و عامل آن محرومیتها و سرخوردگى در اشباع صحیح یکى از غرایز جسمى آنهاست . لذا امروز بر تمام دانشمندان اخلاق و مربیان روحى لازم است که براى درمان بیماریهاى اخلاقى ، وضع جسمى و روحى را هر دو همراه یکدیگر در نظر بگیرند تا در کار خود پیروز گردند .
از آنجا که انسان تنها جسم یا روح نیست ، بلکه حقیقت وجود او از هر دو قسمت تشکیل یافته ، بنابراین سعادت را هم باید در هر دو قسمت جستجو کند و مسلماً هر برنامه اى که تنها به یک قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعیات خارجى تطبیق نمى کند منتها جنبه مقدماتى جسم و ماده و ذى المقدمه بودن روح و معنى را نباید فراموش کرد
اسلام با نظر موشکاف خود این مسأله حساس را نیز بررسى کرده و صریحاً مى گوید :
« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا »(2)
بگو : چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزی هاى پاکیزه را حرام کرده است ! بگو : اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند.
و در کلمات قصار على (علیه السلام) مى خوانیم :
« لِلْمُۆْمِنِ ثَلاثُ ساعات : فَساعَةٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ وَساعَةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَساعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَبَیْنَ لَذَّتِها فِیما یَحِلُّ وَیَجْمُلُ »(3)
انسان مۆمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسیم مى کند : قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نماید قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار مى گیرد و قسمت سوم براى بهره گیرى از لذتهاى حلال و دلپسند.
و در بعضى از روایات این جمله نیز دیده مى شود : « وَذلِکَ عَوْنٌ عَلى سائِرِ السّاعاتِ » « و این قسمت اخیر مایه نیرو و کمک به سایر قسمت هاست ».
پی نوشت ها :
1 . سوره بقره ( 2 ) آیه 200 تا 202
2 . سوره اعراف ( 7 ) آیه 32
3 . نهج البلاغه ، کلمات قصار ، شماره 390