چرا با هر بادی دینداریمان می لرزد؟!
زمانه، زمانه تقابل ارزش هاست، دیگر یک معیار دقیق از خوبی و بدی در دست مردم نیست، معیار سنجش و ارزش گذاری رفتارها و اعمال، سلیقه افراد است هر کسی با توجه به گرایشی که دارد باورها را ارزش گذاری می کند.
این تقابل را به وضوح می توان در نحوه رفتار جوانان با والدینشان دید، هر کدام دیگری را به ناآگاهی و جهل و فریب خوردگی متهم می کنند.
در بین برخی جوانان مسائلی ارزش است که در نگاه والدین آن ها یک ضد ارزش و یک عمل غیر اخلاقی محسوب می شود، مثلا یک مادر بسیار محجبه را می بینیم که با دختر بدحجاب خود کنار یکدیگر راه می روند و هر کدام از ظاهر دیگری احساس شرم دارد.
اما حرف ما ریشه یابی اجتماعی و روانشناسی این پدیده نیست، ما می خواهیم ببینیم چرا با اینکه اکثر قریب به اتفاق ما به خداوند متعال اعتقاد داریم و در دل دغدغه خدا جویی داریم اما در مقام عمل اینقدر می لنگیم؟
می خواهیم ببینیم چه می شود که همه شور و حال معنوی ما در یک لحظه فرو می ریزد ؟ چرا تا در مقابل یک سوال جنجالی از اعتقادات و ارزش هایمان قرار می گیریم یک قدم شتابزده به عقب بر میداریم؟
این روزها شبکه های اجتماعی، سایت های اینترنتی، بسیاری از رسانه ها هستند که ارزش های اخلاقی و اعتقادی را هدف قرار داده اند.
ما را با پرسش ها، اما و اگر هایی رو به رو می کنند که هرگز به ذهنمان خطور هم نمی کرد، اما آن ها فقط طرح مسأله می کنند پاسخ روشنی به ما نمی دهند به همین خاطر ما هم چون بینش و دانش کافی نداریم سریعا خود را باخته و تصور می کنیم راهی را که آمده ایم اشتباه است.
در فعالیت هایمان در شبکه های اجتماعی تا با یک شبهه رو به رو می شویم به عنوان یک نماد روشنفکری بارها و بارها آن را به اشتراک می گذاریم و بعد از مدتی می بینیم ذهن ما پر شده است از سوال های بی جواب؟
سوال هایی مثل: اگر اسلام راه خوبی است چرا مسلمانان اینقدر ضعیف هستند؟
چرا فلان شخصیت سیاسی که خیلی هم به ظاهر متدین است فلان دروغ را گفت و فلان اختلاس را کرد و ….
مگر می شود چندین سال گناه کنی و مال مردم بخوری و با یک عمل مستحبی گناهانت بخشیده شود؟ و هزاران سوال از این دست.
(که برای همه هزاران سوال پاسخ های محکم و مستدلی می توان ارائه داد)
وقتی ما علمی برای پاسخگویی به این سوال ها نداریم و دستمان خالی است خودمان را می بازیم، با اینکه در دل خداوند متعال را پرستش می کنیم، دوستش می داریم و از او طلب حاجت می کنیم، اما حاضر نیستیم به آنچه که از ملزومات خداپرستی است تن بدهیم.
وقتی گناه انجام شد و وجدان ما شروع کرد به سرزنش چقدر خوب است توبه کنیم ، توجیه گناه روزگارمان را سیاه می کند هرگز نخواهد گذاشت که بیدار شویم
اینجاست که در مقام عمل باور ما به محک آزمایش گذاشته می شود و توجیهات ما یکی پس از دیگری ردیف می شود توجیهاتی مثل: نماز نمی خوانم چون خداوند بی نیاز است و به نماز من نیازی ندارد، حجابم را رعایت نمی کنم این همه بدحجاب ریخته اند کسی به من نگاه نمی کند، قرآن نمی خوانم چون هیچی از آن نمی فهمم و برایم فایده ای ندارد … روزه نمی گیرم برای سلامتیم خطر دارد و هزاران توجیه دیگر ….
مهمترین توجیهات برای سستی در دینداری
ما مدام داریم برای هر کاری که باید بکنیم و نمی کنیم توجیه می تراشیم، توجیهاتی که بسیار هم فراگیر هستند و تقریبا بیشترمان دلایل مشترکی داریم …
1- دنبال مقصر گشتن:
گاهگاهی که وجدان مان بیدار می شود و ما را به باد سرزنش می گیرد ما هم برای ساکت کردنش تک تک مقصران را معرفی می کنیم، نظام سیاسی، جامعه فاسد، پدر و مادری که درکم نمی کنند ، اوضاع مالی خراب و ….، این راه گریز اول، همه مقصر هستند به جز شخص من.
2- لذت جویی:
بسیاری از ما تصور می کنیم که دیندار بودن با تفریح کردن، با شاد بودن، با دنبال سلامتی و آراستگی بودن منافات دارد، نمی خواهیم زیر بار دین و دینداری برویم.
خیلی اوقات هم توجیهمان این است که از اعمال دینی لذت نمی برم، چون لذتی ندارد پس انجام هم نمی دهم.
3- تنبلی:
خیلی از ما فقط و فقط به خاطر تنبلی حاضر نیستیم تن به دینداری بدهیم، مثلا دوست داریم نماز بخوانیم اما حال نداریم وضو بگیریم، دوست داریم به مسجد برویم ولی حال نداریم راه رفتن نداریم.
چه باید بکنیم؟
موضوع این است که ما “چون بید بر سر ایمان خویش می لرزیم” و به فکر چاره هم نیستیم، بالاخره روزگار ما سپری می شود و نشاط و جوانی ما می گذرد و روزگار پیری و پس از آن هم مرگ به سراغ ما می آید، این توجیهات هم فقط برای خود ما رنگ دارد و خداوند متعال هم مچ ما را می گیرد و می فرماید: «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ» (قیامت / 14-15)؛ «بلكه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر براى خود، عذرهایى بتراشد.»
توجیه گناه، گناه را عادى و جامعه را به انجام آن تشویق مىنماید و زشت را زیبا جلوه مىدهد، توجیه گناه همان عذر بدتر از گناه است.
هیچ کس منکر این نیست که جامعه ما آن جامعه آرمانی نیست، دین ما بازیچه دست خیلی ها شده است، فسادها زیاد شده است همه این ها را می دانیم و بیهوده هم نمی خواهیم تطهیر کنیم، حرف ما در ارتباط ما با خدای خودمان است همان خدایی که او را فقط برای حاجت خواهی می خواهیم و بس، خداوند، مهربانترین مهربانان است اما یادمان باشد ما هم به عنوان بنده و نیازمند به او وظیفه ها به گردن داریم، ما می خواهیم نگذاریم این توجیهات قدرت تعقل و اندیشه را از ما بگیرد.
وقتی گناه انجام شد و وجدان ما شروع کرد به سرزنش چقدر خوب است توبه کنیم، توجیه گناه روزگارمان را سیاه می کند هرگز نخواهد گذاشت که بیدار شویم.
اگر خطا کردیم توجیه نکنیم، توبه کنیم، و اگر کمی هم سختی بکشیم و تکالیفمان را انجام بدهیم باعث تعالی و رشد ما در مدرسه بندگی و کمال می شود
و نکته دیگر اینکه تکالیفی که خداوند بر عهده ما گذاشته و از سنی خاص همه مجبوریم انجام دهیم ، نامش مشخص می کند که سخت است. تکلیف به معنای سختی است این برای این است که ما تسلیم شویم می بینیم سخت است ، گناه نکردن سخت است اما اگر به جایی برسیم که درک درستی از رابطه دو سویه خود با خداوند داشته باشیم آن وقت در این بده بستان می بینیم باید چشم بگوییم و اطاعت کنیم حتی اگر تمام دنیا ما را به عقب مانده بودن ، بی کلاس بودن و ….متهم کنند.
مهمترین وظیفه ما!
هر کجا دیدیم جوابی برای هجمه ها نداریم و دیدیم داریم کم می آوریم، آنجا به باورهایمان شک نکنیم، به دانشمان شک کنیم، همان چیزی که نداریم و از همان نقطه آسیب می بینیم.
اگر ما در دینمان کمی مطالعه داشته باشیم می بنیم دین نه آن است که افراطیان می گویند و نه سوالی را بی جواب می گذارد. اینبار که یک سوال جنجالی به دستمان رسید قبل از انتشارش کمی به خود زحمت دهیم در اینترنت سرچ کنیم اگر پاسخی نداشت بعد به ایمانمان شک کنیم.
درد ما درد مطالعه نکردن است، درد ناآگاهی است، همیشه حسرت جوامع اروپایی را میخوریم اما کاش در همین مطالعه کردن کمی از آن ها الگو می گرفتیم.
جمع بندی
پس ما باید مطالعه کنیم تا شبهات سستمان نکند، اگر خطا کردیم توجیه نکنیم، توبه کنیم، و اگر کمی هم سختی بکشیم و تکالیفمان را انجام بدهیم باعث تعالی و رشد ما در مدرسه بندگی و کمال می شود.
از خداوند متعال می خواهیم که چشم و دل ما را به نور دانش و معرفت روشن گرداند تا در این تیرگی روزگار چراغی فرا روی همدیگر باشیم. إن شاء الله تعالی
از کوزه همان برون ترواد که در اوست..خدا هم از نیات میپرسه هم از عمل...دل باید پاک باشه نداریم...والسلام
ذکر
بانو
بـــــانو…
روزهای عجیبی است
زمانه الک برداشته و سخت درحال الک کردن است..
لحظه ای هم صبر نمی کند!
یک روز چــــــادر را الک کرد
و امروز دارد چادری ها را الک میکند!
بانــــــوی چــــادری
دانه های الک زمانه ، ریـــــــز است
مبادا حیا و عفت و نجابت الک شود
و تو بمانی و یک پارچه ی مشکی
زیرا او میبییند
بی حجابی یواشکی علنی شد!
حتما تاکنون با مدهای عجیب و غریب زیادی روبرو شده اید از مانتو های جلو باز گرفته تا گوش الاغی و… گاهی هم بعضی از این مدها شما را یاد 35 سال پیش می اندازد،مدهایی که 35سال است که دمده شده و حالا مد جوانان امروزی!،مد است دیگر!…
در خوب و بد بودنش ثباتی نیست. گاهی خوب است و گاهی خیلی بد!یک سال آبی مد است،سال دیگر عنابی!،روزی لباس های بلند و روزی دیگر کوتاه! و اما روزی بی حجابی یواشکی و اکنون بی حجابی علنی!
همه ساله با آغاز تعطیلات تابستان و گرم شدن هوا ،نوع پوشش برخی مردم هم با تغییر فصول عوض و بی بند و باری ها آغازمی شود. اما گویا اخیرا این بی حجابی ها به شیوه ای جدید خود را نشان داده است.فارغ از بد پوششی مردان جامعه که در تابستان شکل خاص تری به خود می گیرد اگر تا پارسال از بدحجابی زنان و دختران ایرانی می گفتیم نهایت آن روسری های کوتاه، مانتوی های تنگ و ساپورت های چسبان بود اما هر سالی که به جلو می رویم بدحجابیها شکل و شمایل وقیحانه تری به خود میگیرند تا جایی که دیگر با رفت و آمد در خیابان شاهد چیزهای غیر منتظره ای مثل کشف حجاب خواهیم بود .
بدحجابی به تازگی به یک مسئله ای عادی حتی در خیابان های شهر تبدیل شده است و گویا برخی به کل ،ایران را با اروپا اشتباه گرفته اند و در برابر اینگونه اقدامات ،مسئولان ما فقط سکوت اختیار کرده اند. هر چند این مسئله توسط اقلیتی اندک صورت می گیرد اما قبح شکنی همین اقلیت در جامعه اسلامی پیامدهای نامطلوبی را در آینده به دنبال خواهد داشت. همچنین که در نگاهی کلان به سیر بدحجابی در جامعه شاهد هستیم که این ناهنجاری دیوار به دیوار در حال گرفتن حیا از زنان جامعه است سیر مانتوهای کوتاه تا مانتوهای بدون دکمه و ساپورت یا روسری های عقب رفته، روسری های کوتاه و حال روسری های افتاده مثال هایی از این روند منفی است.
اگرشما به این دختران و پسران بی بند و بار تذکر دهید، برخی شان می گویند«چاردیواری، اختیاری» اما انگار این ضرب المثل برای برخی افراد فراتر از محیط خانه رفته و اماکن عمومی را ملک شخصی خود می دانند که با هر پوششی در آن حاضر شوند و توجهی به سایر مردم نداشته باشند.
برخی از این زنان و دختران در برابر این اقدام ناپسند خود مبنی بر بی حجابی شان می گویند:حجاب موجب سلب حق آزادی که یک حق طبیعی بشری است می گردد و نوعی توهین به حیثیت انسانی زن به شمار می رود.
اگرشما به این دختران و پسران بی بند و بار تذکر دهید، برخی شان می گویند«چاردیواری، اختیاری» اما انگار این ضرب المثل برای برخی افراد فراتر از محیط خانه رفته و اماکن عمومی را ملک شخصی خود می دانند که با هر پوششی در آن حاضر شوند.
اما آیا آزادی به معنای بی حجابی علنی است؟!آیا اینکه اسلام میگوید زن ساده و آرام بیاید و برود و نگاه های شهوت آلود مردان را به سوی خود جلب نکند، برخلاف حیثیت زن یا بر خلاف حیثیت مرد یا بر خلاف اصل آزادی فرد است؟!
گاهی دیده شده است که برخی از این زنان بد حجاب به قصد اشکال وارد کردن و برخی هم برای رسیدن به حقایق سوال می کنند که چرا باید حجاب داشته باشیم و برخی دیگر هم سفسطه می کنند که مگر انسان زمانی که به دنیا آمد با حجاب به دنیا می آید که حالا بخواهد با حجاب زندگی کند؟!
حقیقت این است که ارزش زن به حجاب اوست . وقار و ارزش زن همچون گنجی پر ارزش است كه نیاز به مراقبت و نگهداری دارد و هر كس كه این گنجینه را بیشتر دوست دارد ، از آن مراقبت بیشتری می كند . این گنجینه با نگهداری روز به روز گرانبها تر می شود ، ولی اگر در معرض دید همگان قرار بگیرد ، تكراری می شود و خریداران خود را از دست می دهد .
به راستی که زنانی كه برای حجاب ارزش قائل نیستند ، در حقیقت بمانند همان دوره گردانی می ماند كه كالای وجود خود را به خریداران ارزان می فروشند و آیا هیچ زن عاقلی حاضر به این كار می شود ؟ حجاب زیبایی و زینت زن است .
چر ا زنان بی حجاب می شوند؟
این روزها مد به طرز عجیبی در حال شیوع است و برخی زنان مد گرایی و شیک پوشی را در بی بند و باری و بی حجابی می دانند و با بی حجابی سعی در جلب توجه و خودنمایی دارند. دوست دارند که دیگران شاهد برخورداری آنها از زیبایی ظاهریشان باشند فرقی نمی کند که بیننده زن باشد یا مرد.موهای خود را به نمایش می گذارند و با آرایش های غلیظ و لباس های تنگ خود را در معرض دید دیگران قرار می دهند.
مساله ی دیگری که باعث گرایش زنان به این سمت میشود تقلیدهای کورکورانه ازفرهنگ غربی است بدون توجه به اینکه استعمار و استثمارگران اولین قدمی كه برای تسلط بر كشورهای اسلامی مستقل برمی دارند استفاده از هجوم فرهنگی برای نابودی فرهنگ آن ها است. دشمن سعی می كند با این روش فرهنگ و در نتیجه یك ملت را نابود كند تا حیثیت ملی و هویت ذاتی مستقل او از بین برود.
چیزی که باعث گرایش زنان به این سمت میشود تقلیدهای کورکورانه ازفرهنگ غربی است بدون توجه به اینکه استعمار و استثمارگران اولین قدمی كه برای تسلط بر كشورهای اسلامی مستقل برمی دارند استفاده از هجوم فرهنگی برای نابودی فرهنگ آن ها است.
هدف ما از عنوان کردن این مطالب مخالفت کردن با زیبایی نیست بلکه هدف این است که عنوان کنیم هر رفتار و هر پوششی جایگاه خاص خود را دارد و دیدن اینگونه بی حجابی ها خطرات جبران ناپذیری را برای نوجوانان و جوانان جامعه ی ما دارد از جمله ایجاد بلوغ زود رس در جامعه که از نتایج آن بی بند و باری های علنی و روابط نامشروع و خود ارضایی و…است که متاسفانه بسیار جای تاثر و نگرانی است که این رفتار در سالهای اخیر رو به افزایش است و اگر اکنون هم جلوی اینگونه رفتار ها گرفته نشود در آینده باید شاهد مشکلاتی بدتر از بدحجابی باشیم. البته حضور ناهنجارانه در جامعه صرفا به خانم ها محدود نمی شود بلکه پسرها و مردان نیز در شیوه رفتار و پوشش خود ضدهنجارهایی را دارند که در مقالاتی دیگر بدان اشاره خواهیم کرد.
به نظر شما علت اصلی بی حجابی و پوشش نامناسب دختران و پسران امروزه چیست؟
اسلام ستیزی
چهار ویژگی خاص جوان مسلمان!
پیشرفت هر کشوری در درجۀ اول به نیروی جوان آن کشور وابسته است. از این روست که کشورهای پیشرفته بخشی از سرمایۀ خویش را به جوانان اختصاص می دهند. در اسلام نیز جوانان از جایگاه بالایی برخوردارند و پیشوایان دینی ما توجه خاصی به آنان داشته اند.
یک جوان مسلمان در صورتی موفق است که از چهار خصوصیت زیر برخوردار باشد:
1- تقوا و ایمان
اولین شاخصۀ شخصیتی جوان مسلمان تقوا است. او به خوبی آموخته است « یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا» (سوره طلاق آبه 2) ؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند،
او آموخته است که پرواپیشگی بهترین راه سعادت است. جوان مسلمان با تمام وجود درک کرده است که «وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (سوره طلاق آیه 3) ؛ و هر که بر خدا توکل کند ،، خدا او را کافی است.
و می داند که تنها کسی که می تواند در هر زمان و هر مکان یاری رسانش باشد خداوند قادر بی همتاست. او همواره در هر اقدامی بر خدای خویش توکل کرده حرکتی رو به جلو دارد. او به پروردگار خویش ایمان دارد.
و خداوند منّان هم نگاه ویژه ای به او دارد ، رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: اى اباذر! هیچ جوانى بخاطر خدا از دنیا و سرگرمیهاى آن رونگرداند و جوانى خویش را در طاعت خدا پیر نكند، مگر این كه خداوند پاداش 72 صدّیق را به او عطا فرماید. (صدّیق: بسیار راستگو و كسى كه سخن خود را با كردارش تصدیق كند.) ( میزان الحكمه، ج 5، ص 9، به نقل از بحارالانوار، ج 77 ص 84)
2- آگاهی و بینش
دومین ویژگی جوان مسلمان آگاهی و بینش است. هیچ گاه خود را بی نیاز از تعلیم ندانسته و وقت خود را به مطالعه اختصاص می دهد. او وظیفۀ خویش می داند در مورد مسائل روز جهان و اسلام آگاهی های لازم را داشته باشد و با مطالعات همه جانبه بینش و بصیرتی کامل نسبت به قضایا کسب نماید.
چنین جوانی تک بُعدی نبوده و تمام جوانب موضوعات را مدنظر قرار خواهد داد. همواره دنبال حقیقت است و برای رسیدن به حقیقت از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد شد. در نتیجه به راحتی فریب سیاست های رنگارنگ سیاست بازان جهان را نخواهد خورد و از نظر فکری بازیچۀ دستشان نمی گردد.
رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: اى اباذر! هیچ جوانى بخاطر خدا از دنیا و سرگرمیهاى آن رونگرداند و جوانى خویش را در طاعت خدا پیر نكند، مگر این كه خداوند پاداش 72 صدّیق را به او عطا فرماید. (صدّیق: بسیار راستگو و كسى كه سخن خود را با كردارش تصدیق كند)
یک جوان مسلمان در سایه مطالعاتی که دارد به علم دین هم می پردازد و شبهات به راحتی ، اعتقادات او را متزلل نمی کند این آمادگی را دارد که در مقابل هجمه ها از دینش دفاع کند و به هر بادی به سمتی خم نمی شود. و به اصطلاح غیرت دینی دارد.
و این انتظار را ائمه علیهم السلام از یک جوان شیعه دارند تا جایی که که تفکر نکردن و آگاه نبودن ایشان را به خشم آورده و خود می فرمایند با جوانان بی فکر برخورد قاطع خواهند داشت : امام صادق علیه السلام فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را نزد من آورند كـه دیــن را نـمى شـناسـد، او را تأدیب و تنبیه خواهم كرد. (تحف العقول، ص 302)
3- امیدوار، پرنشاط و آراسته
سومین ویژگی ای که در جوانان مسلمان به وضوح میتوان دید نشاط بالا، آراستگی و امید به آینده است. دغدغه های زندگی، شکست ها و عدم موفقیت ها هرگز یک جوان مسلمان را در هم نمی-شکند بلکه آغازی هستند برای شروعی مجدد و نویدی برای پیروزی های آتی. ریشۀ این مسأله نیز در توکل بر خدا و ایمان به قدرت لایزال الهی است.
یک جوان مسلمان در عین سادگی خوش پوش و مرتب است ، همیشه بوی خوش می دهد و در برخورد با دیگران عبوس و ترش رو نیست، به گونه ایست که همه را جذب خود می کند و در این مسیر از راه اعتدال خارج نمی شود نه آنچان در سرخوشی افراط می کند که وقار و جذبه اش را از دست بدهد و نه آنقدر عبوس و خشکه مقدس مآبی در می آورد که مورد نفرت دیگران واقع شود.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود :خداوند متعال زیباست، زیبایى را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمت خود را در بنده اش ببیند. او فقر و فقر نمایى را دشمن مى دارد.(كنز العمّال : 17166)
امام كاظم علیه السلام :امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند زیبایى و خود آرایى را دوست دارد و بینوایى و فقر نمایى را ناخوش مى دارد. هرگاه خداوند به بنده اى نعمتى مى دهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. گفته شد: چگونه؟ فرمود: لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو كند، خانه اش را گچكارى كند، جلو در حیاط خود را بروبد، حتّى روشن كردن چراغ پیش از غروب خورشید فقر را مى برد و روزى را زیاد مى كند . (الأمالی للطوسی : 275/526)
امام صادق علیه السلام فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را نزد من آورند كـه دیــن را نـمى شـناسـد، او را تأدیب و تنبیه خواهم كرد
4- پرتلاش و خادم خلق همراه با رعایت عفت
از دیگر ویژگی هایی که در جوانان مسلمان به خوبی می توان مشاهده کرد تلاش فراوان است. هر وظیفه ای که به آنان محول گردد برای انجامش تمام توان خویش را به کار خواهند برد.
جوان مسلمان به خوبی آموخته است که عبادت به جز خدمت خلق نیست و خود را خادم ملت می داند. در برخوردهای خویش با مردم کمال دقت را داشته و آداب اسلامی را رعایت می کند. تندخویی، تلخ کامی و بی حوصلگی در جوابگویی را از خود دور کرده و مردم را بالادستان خود می-داند که وظیفه دارد هر اقدامی برای کسب رضایت آنان انجام دهد. لبخند رضایت مردم پس از انجام کارشان بهترین پاداش برای چنین انسانی است چرا که ایمان دارد در پس این لبخند، رضایت الهی نهفته است.
و این جوان ( اعم از دختر و پسر ) آراسته خوش برخورد ، خادم و مسولیت پذیر ،لحظه ای فراموش نمی کند در کنار همه این ها باید عفت و پاکدامنی خود را حفظ کند چنین شخصی ناخودآگاه برای همگان عزیز می شود این جوانان به توجّهات غیر معمول اعتنایی نمی کنند او فقط رضایت خداوند را می خواهد و فریفته توجه دیگران نمی شود .
نتیجه
جوانان مهم ترین عنصر در نظام های اجتماعی بوده و آیندۀ هر ملتی در درجۀ اول به نیروی جوان آن وابسته است. در نظام تربیت اسلامی برنامه های فراوانی برای جوانان در نظر گرفته شده است که انجام درست و به موقع آن ها از سوی خانواده و جامعه سبب می گردد تا جوانانی واجد صلاحیت تقدیم اسلام شود. به طور کلی یک جوان مسلمان دارای چهار خصوصیت شخصیتی است: اول تقوا و ایمان به خدا، دوم آگاهی و بینش، سوم امیدواری، نشاط و آراستگی و چهارم پرتلاش و خادم خلق.
امید است جوانان ایران اسلامی نیز با تکیه بر تعالیم اسلامی آینده ای روشن برای اسلام و ایران رقم زنند. إن شاء الله
فاطمه محمدی
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
میزبان عروس غسالخانه شوید
اگر عروسی اقوام نزدیکتان باشد حتما تا به حال دیده اید که عروس و داماد به مناسبت بهترین شب زندگیشان به آرایشگاه می روند و یکسری از اقوام نزدیک هم عروس را تا آرایشگاه همراهی می کنند که تنها نباشد .
آخرین ایستگاه توقف انسان که فرا می رسد باز هم مراسمی مثل مراسم عروسی آغاز میشود اما اینبار به جای آرایشگاه به غسالخانه مراجعه و مرده را برای سفر قیامت آرایش و شست و شو می کنند و حالا مرده می شود عروس قبر.فرقی هم نمی کند تازه گذشته پیر باشد یا جوان او را همراهی می کنند تا دیگر برای آخرین بار عزیز از دست رفته شان را ببینند اما گاهی وقت ها ما آدم هایی که تا پای غسالخانه می رویم و اشک و زاری می کنیم حتی حاضر نیستیم که متوفای خود را خودمان بشوییم!، اگر هم از ما سوال کنند که چرا خودتان مرده تان را نمی شویید برای خود دلایل مختلفی را می آوریم ،عده ای می ترسیم!وعده ای دیگری طاقت این را نداریم که عزیزترین کس زندگیمان را برای آخرین بار غسل دهیم اما تا به حال شده با خود فکر کنید که اگر واقعا این خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیردستشان می گذرد ،نبودند چه اتفاقی می افتاد؟ چه کسی حاضر بود مرده های ما را غسل دهد؟ برای خیلی از ما حتی تصور اینکه چند دقیقه جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به اینکه هر روز از خواب بیدار شویم و خودمان را آماده کاری کنیم که سر و کارش با اموات است.انصافا که شغل سختی است، مخصوصا اگر زن باشی و روحیه ات لطیف تر چرا که دیدن برخی صحنه ها برای مردان قابل تحمل است اما زنان به دلیل روحیه ی لطیف زنانه طاقت دیدن برخی صحنه ها را ندارند.
اگر تا به حال سری به غسالخانه ها زده باشید با زنان و مردان و دختران و پسرانی روبرو میشوید که در گروه های سنی مختلف مشغول به کار مرده شوری هستند، حتی اگر با آنها گفت و گو هم داشته باشید در بین آنها زیاد پیدا می شوند کسانی که دارای مدرک لیسانس و حتی فوق لیسانس هستند
اگر تا به حال سری به غسالخانه ها زده باشید با زنان و مردان و دختران و پسرانی روبرو میشوید که در گروه های سنی مختلف مشغول به کار مرده شوری هستند، حتی اگر با آنها گفت و گو هم داشته باشید در بین آنها زیاد پیدا می شوند کسانی که دارای مدرک لیسانس و حتی فوق لیسانس هستند که در بهترین جاها می توانند استخدام شوند اما اینها کسانی هستند که نه مرتبط بودن کارشان با رشته شان برایشان مهم است، نه درآمد و نه حتی با کلاس تر بودن شغلشان، برای اینها فقط یک چیز مهم است و آن به دست آوردن روزی حلال است و البته این شغل ایمان قوی را هم می طلبد چرا که اکثر کسانی که در این شغل هستند با این دید و با این نگاه به سمت این شغل سوق پیدا کردند که «مردن برای همه است» واین افراد بیشتر از دیگران یاد مرگ می افتند و از گناه دوری می کنند چرا که هر روز با مردگان سرو کار دارند و مدام این را با خود مرور می کنند که سر و کار همه آدم ها به غسالخانه می افتد.
غسالخانه داوطلب میگیرد
با وجود اینکه غسال ها شریک غم مردم هستند و سخت ترین شغل است اما متاسفانه برخی از مردم جامعه ما نسبت به این شغل و حتی این افراد برخورد های نامناسبی دارند که فشار روحی شغل غسال ها را دو برابر می کند .هستند کسانی که از غسال ها می ترسند و حتی گاهی خجالت می کشند از اینکه به دیگران بگویند که در اقوام خود زن یا مرد غسال دارند اما لازم به ذکر است که بدانیم با تمام این اوصاف هنور هم هستند کسانی که با وجود تحصیلات عالی و نه حتی از روی اجبار و بیکاری بلکه تنها برای اجر اخروی به شست و شوی اموات می پردازندچنانچه روایات فراوانی هم در این رابطه وجود دارد :
رسول خدا(ص) فرمودند: «هیچ مومنی نیست که میّتی را غسل دهد، مگر اینکه حرارت آتش از او دور شود و خداوند مسیر عبور او از پُل صراط به مقداری که صدایش میرسد را وسعت بخشد و نوری به او میدهند که با آن به بهشت رسد.»(1)
امام محمّد باقر(ع) فرمودند: «مومنى نیست که جنازه مومنى را غسل دهد، و به هنگام پهلو به پهلو کردن او بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ الْمُوْمِنِ قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَیْنَهُمَا فَعَفْوَکَ عَفْوَکَ؛ بار الها! این بدن بنده تو است که روح را از آن جدا کردى و در میان آن دو جدایى انداختى، پس او را بیامرز، او را بیامرز مگر اینکه خداوند گناهان یک سال او را –غیر از گناهان کبیره- مىآمرزد.»(2)
امام صادق(ع) فرمودند: «کسى که جنازه مومنى را غسل دهد و حقّ امانت را درباره او ادا کند، خداوند او را میآمرزد». راوى پرسید: چگونه حق امانت را ادا کند؟! آنحضرت فرمودند: «آنچه را که میبیند، فاش نکند.»(3)
به همین منظور دومین دوره تکمیلی ویژه تطهیرکنندگان داوطلب با هدف بهره مندی از فعالیتهای داوطلبانه و بشردوستانه شهروندان تهرانی به ویژه در مواقع بحرانی در حسینیه عطر یاس مجتمع عروجیان سازمان بهشت زهرا با حضور 120 نفر از داوطلبین برگزار شد.
تطهیرکنندگان داوطلب بدون چشم داشتی و با حضور در دورههای آموزشی در کلاسهای پیشبینی شده از احکام،مسائل شرعی و تطهیر متوفی آشنا میشوند.
علاقهمندان میتوانند از طریق سایت سازمان بهشتزهرا و یا با مراجعه به پژوهشکده و کتابخانه تخصصی سازمان و همچنین تماس با شماره تلفن 51633408 از نحوه ثبتنام مطلع شوند و با ارائه دو قطعه عکس و کپی مدارک مراحل مقدماتی ثبتنام را انجام دهند
سازمان بهشتزهرا با ثبتنام از علاقهمندان برای حضور داوطلبانه جهت تطهیر اموات تمهیدات لازم را اتخاذ کرده است به همین منظور اقدام به برگزاری دورههای آموزشی و در نهایت کادرسازی نموده است.
علاقهمندان میتوانند از طریق سایت سازمان بهشتزهرا و یا با مراجعه به پژوهشکده و کتابخانه تخصصی سازمان و همچنین تماس با شماره تلفن 51633408 از نحوه ثبتنام مطلع شوند و با ارائه دو قطعه عکس و کپی مدارک مراحل مقدماتی ثبتنام را انجام دهند.
حاضرید داوطلب شوید؟
شغل غسالی مختص ایران نیست بلکه هنوز هم در بسیاری از کشورهای دنیا شغل غسالی وجود دارد و از جمله مشاغل سخت و پرمشقت است و البته در تمام کشور ها این افراد تحت حمایت های مالی و معنوی قرار میگیرند. در کشور ما حقوق و مزایای غسالان بر اساس قانون کار داده می شود که حقوق کارکنان روزمزد هم با کارکنان رسمی متفاوت است . به هر حال حقوق این افراد هر چقدر هم که باشد با وجود سختی کارشان رقم بالایی نخواهد بود اما این شغل از چنان اجر معنویی بالایی برخوردار است که حقوقشان چندان به چشم نمی آید تا جویای آن باشیم حالا با تمام این اوصاف آیا شما حاضرید به منظور تغییر باور مردم درباره شغل طاقت فرسای غسالی و برای شناخت بیشتر خود و همچنین اجر بردن دنیوی و اخروی داوطلبانه به انجام اینکار بپردازید و این پیشنهاد را خواهید پذیرفت؟
پی نوشت: 1- شیخ مفید، الاختصاص، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 40، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
2- شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 195، دار الشریف الرضی للنشر
3- همان، ص 196
ذکر
کجائید ای شهیدان خدایی
اولین تصویر از غواصان دست بسته شهید
چادری های تازه به دوران رسیده
چادری های آنچنانی، چادری هایی پولدار، با آرایش غلیظ ، تیپ های جلب توجه کننده و یا کسانی که موی خود را بیرون می گذارند!
در حجابی ملی و ایرانی است که در راستای پوشش و عفاف بانوان که از ارزش ها و توصیه های دینی محسوب می شود، مورد استفاده قرار می گیرد و یک حجاب برتر است. حجاب برتر یقینا بیشتر مورد استفاده قشری است که اعتقادی عمیق تر به احکام و باورهای دینی دارند افرادی که در گرما وسرما و سختی و آسانی این پوشش را برای خود حفظ می کنند و حفظ چادر را یک ارزش و یک الگو از حضرت زهرا سلام الله علیه می دانند؛ بانوی بزرگ اسلام که در همه شئون یک زن کامل بوده است و مسلما یک بانوی چادری سعی دارد در تمامی زمینه ها از سبک پوشش تا سبک زندگی اسلامی به ایشان اقتدا کند.
چادر فراتر از یک حجاب می تواند با توام شدن با اخلاق و سبک زندگی اسلامی یک هدایت کننده و مبلغ ارزش های اسلامی باشد اما این روزها قشری از بانوان چادری و قشر مذهبی را می بینیم که در مواردی با دور شدن از سبک زندگی و توصیه های اسلامی در حال ایجاد نوعی سبک زندگی فاصله گرفته از آنچه یک قشر مذهبی باید مقید به آن باشد، هستند. آسیب هایی که وقوع آن از طرف این قشر و در درون آنها می تواند سایر جامعه را مبتلا کرده و هم دیدی منفی نسبت به آنها ایجاد نماید.
مقام معظم رهبری چندی پیش درباره بدحجابان و نحوه مواجهه با انها فرمودند: ” او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟".(1) ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. ” در این نوشتار می خواهیم به نوعی از این اسیب های درونی در خانواده های مذهبی که در حال شیوع می باشد و یک آسیب ظاهری اشاره نماییم. شاید جلوی روند انحراف از معیار برخی از این قشر گرفته شود
متاسفانه برخی از خانواده های مذهبی در سطح متوسط رو به بالا و متمول به ویژه بانوان آنها وارد این ماراتن شده اند که اخیرا با ترکیب سنت اعتقادی و مدرنتیه تجملاتی جامعه، نوعی رسم های عجیب و غریب را بنیان نهاده اند!
آپارتمان 300 متری، ماشین لوکس چند صد میلیونی ،وسایل تزیینی گران قیمت و مراسم و خرج های غیر ضرورری و تجملاتی؛ تجملات امروز بیماری است که کل جامعه ما را در بر گرفته است و باعث شده است که چیزی علاوه بر مشکلات اقتصادی زندگی های مان را تحت فشار قرار دهد. خودنمایی ای که به طور عجیب و غریب خود را در همه جای اجتماع نشان می دهد دیگر قشر قوی و ضعیف و مومن و و روشنفکرنما نمی شناسد. تجمل گرایی ماراتنی است که یقینا نفر اول آن نه تنها از اول شدن خود احساس پیروزی و آرامش نمی کند بلکه در این رقابت همواره خود و دیگران را به زحمت می اندازد و این آسیب را نیز اجتماعی می کند!
متاسفانه برخی از خانواده های مذهبی در سطح متوسط رو به بالا و متمول به ویژه بانوان آنها وارد این ماراتن شده اند که اخیرا با ترکیب سنت اعتقادی و مدرنتیه تجملاتی جامعه، نوعی رسم های عجیب و غریب را بنیان نهاده اند! چندی پیش برگزاری جشن تکلیف های غربی با ساز و آواز! در رسانه ها خبر ساز شد که در تبیان نیز بدان پرداختیم و سال ها است که شیوه های تجمل گرایی در دادن جهیزیه و سیسمونی روند نجومی خود را ادامه می دهد و عروسی های چندین میلیونی و مهمانی های آنچنانی مدت ها است که جامعه و از جمله این قشر را به طور ویژه دگیر خود کرده است و همینطور هر چه رو به جلو می رویم رسم های عجیب و غریب تر در این میان سر درمی آوردند اخیرا این گیفت ها هستند که خود را وارد این رقابت ها کرده اند تا جایی که برخی از خانواده ها حتی برای دندان در آوردن کودک خود به اطرافیان گیفت دندان! می دهند گیفت هایی که هم بعضا موضوعیتی ندارد و هم ارزان تمام نمی شود.
این رسم ها نه تنها خوش سلیقگی نیست بلکه می توان آن را جزو هزینه های کاملا غیر ضروری محسوب کرد که وقت و هزینه آن را نه برای خود بلکه در کار خیر بسیاری می توان صرف نمود با پول برخی از این عروسی ها و جشن تکلیف ها می توان مشکل ازدواج جوانان بسیاری را حل کرد. شیوع این آسیب با اینکه فقط متعلق به خانواده های مذهبی و بانوان چادری نیست اما رواج آن در میان این قشر به دلیل منافات با سبک زندگی اسلامی که انها باید پرچمدار و اشاعه دهنده آن باشند و اولین افراد در مهار بیماری تجمل گرایی در جامعه باشند بسیار حساس و پیامد منفی به دنبال دارد.
آداب و رسومی که اکنون در حال رسوخ میان سبک زندگی این افراد است با آنچه در میان اعتقادات این قشر از گذشته وجود داشته است کیلومتر ها فاصله دارد و اگر همین روند ادامه پیدا کند شاید شاهد برگزاری جشن طلاق در میان آنها نیز باشیم!
برای برچیدن این آسیب ها در این قشر و از کل جامعه ابتدا باید از خود شروع کنیم، به ویژه در قشر مذهبی که باید طلایه داران فرهنگ اسلامی و مبلغ آن باشند ضرورت این امر بیشتر احساس می شود، چرا که اگر آب از سرچشمه گل آلود شود
علاوه بر این آسیب درونی یک آسیب ظاهری در سالیانی اخیر گریبانگیر این قشر شده است که به صورت ویژه با سبک زندگی آنهاو اعتقادات شان فاصله دارد و آن ظهور چادری های به اصطلاح شنل پوش است. بانوان و دختران چادری که در سونامی به بازار آمدن چادرهای جدید در طرح و مدل های گوناگون و بعضا رنگی! با حجاب خود خودنمایی می کنند. چادری هایی با آرایش غلیظ ، تیپ های جلب توجه کننده و یا کسانی که موی خود را بیرون می گذارند! مواردی که بدون هیچ تاملی تناقض آن با فلسفه حجاب و پوشش مشخص و واضح است و به دنبال عفاف و حیا این افراد را در جامعه نیز مورد خدشه قرار داده است.
متاسفانه سندروم خودنمایی چه در درون و چه در ظاهر بانوان چادری و خانواده های مذهبی بر خلاف باورهای آنان در حال شیوع است و کسی هم گویا قصد مهار و آسیب زدایی آن را ندارد و اگر سرعت همه گیر شدن این آسیب ها اکنون گرفته نشود بعدها دیر خواهد بود برای برچیدن این آسیب ها در این قشر و از کل جامعه ابتدا باید از خود شروع کنیم، به ویژه در قشر مذهبی که باید طلایه داران فرهنگ اسلامی و مبلغ آن باشند ضرورت این امر بیشتر احساس می شود، چرا که اگر آب از سرچشمه گل آلود شود…
پی نوشت:
1- سخنرانی رهبری در جمع روحانیون خراسان شمالی، مهرماه سال ۹۱
نگران نباش
نگران چی هستی..؟
گاهی خدا درها و پنجره ها را قفل میکنه..
زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه
و
خدا
میخواد از تو محافظت کنه.
پس بخند.
خوش تیپی به نیت خدا
پیامبر رحمت و مهربانی که درود و رحمت خدا بر ایشان باد، می فرمایند: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست می دارد اثر این نعمت خود را بر بنده اش ببیند و خداوند دشمن می دارد این که خود را به فقر و سختی افکند و یا تظاهر به فقر نماید».
همیشه فکر می کردم که اسلام دین سادگی است و لباس بر تن، صرف اینکه تمیز باشد، کفایت می کند و گمان نمی کردم، به زیبایی اهمیت چندانی دهد، در این زمینه مطالعه ای کردم، دیدم که پیشوایان دین ما، چقدر به زیبایی و آراستگی ظاهر اهمیت می دادند و حفظ زیبایی ظاهر- به نحوه مطلوب، پسندیده و بدون گناه- را به یاران خود سفارش می کردند. در نتیجه ی مطالعاتی که انجام دادم، دیدگاهم نسبت به زیبایی تغییر کرد و خود را مکلف می دانم که به آراستگی ظاهر خود- البته با حفظ عفاف و عاری از گناه- بیشتر توجه کنم.
آنچه که از تاریخ پیشوایان بزرگ به ما رسیده این است که، این بزرگواران الگوی عملی دستورات دین ما هستند، آراستگی، نظم و زیبایی را در رفتار و ظاهر خود رعایت می کردند، خود این مساله محبوبیت و مجذوبیت آنها را بیشتر می کرد و انسان های با فطرت پاک را به سوی خود می کشاند و عاشق و شیفته خود می ساخت، نورانیت الهی آنها با زیبایی ظاهرشان توأم می گردید و جلوه ی جمال الهی نمود عینی پیدا می کرد و ضمن رعایت عملی به پیروان خود همواره به پاکیزگی، نظافت و آراستگی سفارش می نمودند.
زیبایی در کلام پیشوایان
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) همیشه در آینه نگاه می کردند و موهای سر خود را شانه و آراسته می کردند، گاهی در آب نگاه می کردند و خود را می آراستند، نه تنها برای خانواده اش خود را آرایش می کردند، بلکه برای اصحابش نیز چنین می کردند، در حالی که به سوی اصحابش خارج می شدند، می فرمودند: «خداوند دوست دارد وقتی بنده اش نزد برادرانش می رود، خود را آماده کند و بیاراید». (مکارم اخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، ص 25)
در جای دیگری آن حضرت فرموده اند: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست می دارد اثر این نعمت خود را بر بنده اش ببیند (با برخورداری به جا و به موقع از آن نعمت استفاده کند) و خداوند دشمن می دارد این که خود را به فقر و سختی افکند (از نعمت های خود استفاده ی شایسته نکند) و یا تظاهر به فقر نماید». (میزان الحکمه، جلد3، ذیل زیبایی) .
برخی به اشتباه، آراستگی را با دینداری و یا به معنی دقیق تر کلمه، زهد در تضاد دیده و گاه با مشاهده پوشش آراسته بزرگان دین، آنان را مورد اعتراض قرار می دادند. مثلاً این قداح- از اصحاب امام صادق (علیه السلام)- چنین روایت کرده است: «امام صادق (علیه السلام) در حالی که لباسی زیبا از جنس پارچه های مرو (پارچه ای قیمتی منسوب به مرو) به تن داشت به عباد بن کثیر - صوفی- برخورد نمود، عباد عرض کرد: «یا اباعبدالله! تو از خاندان نبوتی و پدرت علی، امیرالمومنین بود که همیشه کرباس می پوشید، این لباس های فاخر مروی چیست که به تن کرده ای؟» حضرت فرمود: «وای بر تو ای عباد! این چه اعتراضی است که می کنی؟ زینت خدایی و روزی های پاکیزه را چه کسی حرام کرده؟ خدای عزو جل وقتی به بنده اش نعمتی بدهد دوست دارد [اثر] آن نعمت را در بنده اش ببیند». (ترجمه المیزان ج: 8 ص: 116)
بنابراین انسان مومن می تواند در عین بی اعتنایی به آنچه اسباب غفلت او را از خدا و روز بازپسین فراهم می آورد، به ظاهر خویش رسیدگی نموده و آن را به نحو شایسته و مشروع بیاراید و بدین وسیله دین و دینداری را در چشم و دل دیگران زیبا جلوه داده، آنان را به سمت دین جذب نماید، امام علی (علیه السلام) آراستگی را جزو خلق و خوی افراد با ایمان می داند و نیز توصیه می کند: «آن گونه که هر یک از شما خود را برای بیگانه ای می آراید و دوست دارد وی او را در بهترین شکل ببیند، باید برای برادر مسلمانش نیز خود راهمان گونه بیاراید». (وسائل الشیعه ج 5 ص 11 ح5755)
می توان گفت هیچ چیزی مانند استفاده از عطر و بوی خوش توصیه نشده است، شاید بدان سبب است که غالباً افرادی همیشه از عطر استفاده می کنند که آراستگی ظاهری را به مقدار زیادی رعایت کرده اند پس توصیه به استفاده از عطر به معنی توصیه به پاکیزگی، نظم، خوش بو بودن لباس، بدن و به طور کلی آراستگی است
مصادیق آراستگی و زیبایی معصومان
عطر زدن
می توان گفت هیچ چیزی مانند استفاده از عطر و بوی خوش توصیه نشده است، شاید بدان سبب است که غالباً افرادی همیشه از عطر استفاده می کنند که آراستگی ظاهری را به مقدار زیادی رعایت کرده اند پس توصیه به استفاده از عطر به معنی توصیه به پاکیزگی، نظم، خوش بو بودن لباس، بدن و به طور کلی آراستگی است. سفارش شده هر روز خود را با عطر خوش بو کنید و اگر نمی توانید یک روز در میان این کار را انجام دهید و حداقل استفاده از عطر در روز جمعه را ترک نکنید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: «بوی خوش قلب را می گشاید». (الکافی، ج6، ص 510) امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده اند: «نماز با بوی خوش بهتر از هفتاد نماز بدون آن است». (مکارم الاخلاق، ص 42) از این حدیث می توان نتیجه گرفت، که نه تنها ظاهر آراسته در ارتباط با سایر مسلمانان لازم است، بلکه به عنوان یک بنده در ارتباط با خدا نیز این آراستگی را باید به نحوه احسن حفظ کرد.
لباس تمیز و زیبا
می دانیم زندگی در گذر زمان همراه با تغییر و تحول است و همگام با آن وسایل، امکانات زندگی و ذوق و سیلقه مردم تغییر می کند، پوشاک نیز از این قاعده جدا نیست. روشن است چنان چه کسی مطابق عرف عمومی رفتار نکند انگشت نما خواهد شد و این پسندیده نیست و بلکه نکوهش شده است. در روایات آمده است که خداوند از لباس انگشت نما خشمگین می شود. مرتب بودن، تمیز بودن و حتی رنگ لباس در روایات اهمیت فراوان دارد.
آرایش مو
یکی از زیبایی های مردان، موی سر و صورت است که به آرایش آن سفارش شده است، چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «هر کس که مو می گذارد از آن به خوبی مراقبت کند و گرنه بتراشد» (میزان الحکمه، جلد 2 ذیل زیبایی) و نیز فرموده اند: «کسانی که موی بلند دارند، فرق بگذارند». (الکافی، ج 6، ص 285)
از بلند شدن موی صورت نیز به شدت نهی شده است چنان چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه باران بودند، مردی با ریش بلند بر آن حضرت گذشت و حضرت فرمودند: «اگر این مرد ریش خود را مرتب می کرد چه ضرری داشت؟» فرموده ی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به آن مرد رسید و او نیز موی خود را اصلاح کرد (نه کوتاه و نه بلند) و سپس نزد پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) آمد، هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) وی را دید خطاب به یاران فرمودند: «شما هم چنین کنید». امام کاظم (علیه السلام) فرمایش کرده اند که: «موی سر، اگر بلند شود، دیده به ضعف می گراید و فروغ نورش می رود، امّا کوتاه کردن مو، دیده را جلا می دهد و بر فروغ نور آن می افزاید». (بحارالانوار، جلد 76، صفحه 85، حدیث 10)
احادیث نقل شده، دلالت بر این امر دارد که پیشوایان دین ما، افزون بر تأکید به حفظ آراستگی و زیبایی ظاهر از جمله: عطر زدن، لباس تمیز و زیبا و آرایش مو، بلکه در لابه لای سخنان گوهر بار خود، نحوه ی بهتر استفاده را نیز بیان کرده اند. به طور مثال، عطر زدن مداوم یا حداقل هفته ای یک بار را فرموده اند. در زمینه ی لباس، لباس سفید را ارجحیت داده اند.
امروزه طراحان لباس، رنگ سفید را مایه ی آرامش و تازگی می دانند. در آرایش مو، به کسانی که موی خود را بلند می کنند سفارش شده که از آن به خوبی مراقبت کنند و گرنه تراشیده شود. یعنی اگر حوصله ی تمیزی و مراقبت از موی خود را ندارید آن را کوتاه کنید که ظاهر زشتی نداشته باشد. نگاه دقیق معصومین به حفظ زیبایی ظاهر، هر مسلمانی را بر آن می دارد که در دیدگاه خود نسبت به آراستگی و زیبایی تجدید نظر کند و مطابق سفارش آن پیشوایان عمل کند. در آخر ذکر این نکته لازم است که خودآرایی در اسلام باید از راه حلال باشد و گرنه قناعت به آنچه فرد دارد، کفایت می کند.
منابع:
منتظری، اشرف، زینت و زیبایی در اسلام
«بررسی زیبایی از نگاه اسلام» پایگاه اطلاع رسانی حوزه
منتظر واقعی ویا مدعی؟؟؟
بين كسانى كه به راستى، حقيقتى را باور دارند و آنان كه مدعى باور داشتن چيزى هستند تفاوت از زمين تا آسمان است. مانند تفاوت عشق تا شعار.
عشق آسمانى است و عشق ورزيدن كار اهالى آسمان!
شعار زمينى است و شعار دادن حرفه زمينىها!
منتظران واقعى به امامشان عشق مىورزند.
مدعيان انتظار، تنها شعار مىدهند.
منتظران واقعى در پى اصلاح وضعيت موجودند.
مدعيان انتظار، هر نوع اصلاحى را محكوم مىكنند.
منتظران واقعى تلاش مىكنند تا موانع ظهور را بشناسند و آنها را برطرف كنند.
مدعيان انتظار، منتظر مىمانند تا امام غايبى بيايد و امور را به صلاح آورد.
منتظران واقعى انتظار را تكليف و رسالت مىداند.
مدعيان انتظار براى رفع تكليف منتظرند.
منتظران واقعى، براى استقرار عدالت تلاش مىكنند.
مدعيان انتظار، استقرار عدالت را موكول به ظهور منجى غيبى مىدانند.
منتظران واقعى، در مقابل ظلم و فساد ايستادگى و مبارزه مىكنند.
مدعيان انتظار، با عوامل فساد و ظلم تنها در دل مخالفت مىكنند نه در عمل.
منتظران واقعى تلاش مىكنند تا حكومتهاى باطل را براندازند و خود زمينهساز حكومت عدل و ايمان گردند.
مدعيان انتظار، اساساً هيچ حكومتى در زمان غيبت را حكومت حق نمىدانند و معتقدند بايد منتظر شد تا خود امام بيايد و حكومت كند.
منتظران واقعى، امر به معروف و نهى از منكر مىكنند كه سنت همه صالحان عالم است.
مدعيان انتظار، نسبت به ديگران بىتفاوتند.
منتظران واقعى، نگران سرنوشت خود و جامعه هستند.
مدعيان انتظار، به سرنوشت خود و جامعه نمىانديشند و اقدام جدىاى در عرصههاى اجتماعى و اصلاحى نمىكنند.
منتظران واقعى، در برابر آزارها و تكذيبها مقاومت مىكنند.
مدعيان انتظار، آنقدر محافظهكارند كه مورد آزار و تكذيب قرار نمىگيرند.
عشق آسمانى است و عشق ورزيدن كار اهالى آسمان!
شعار زمينى است و شعار دادن حرفه زمينىها!
منتظران واقعى، بانشاطند و اميدوارانه به آينده مىنگرند.
مدعيان انتظار، مأيوساند و دلخسته.
مدعيان انتظار، نسبت به ديگران بىتفاوتند.
منتظران واقعى، نگران سرنوشت خود و جامعه هستند.
مدعيان انتظار، مأيوساند و دلخسته.
منتظران واقعى، زندگى فردى و اجتماعى خود را براساس آنچه در انتظار اويند سامان مىدهند.
مدعيان انتظار، نه در زندگى فردى نه در زندگى اجتماعى خود هيچ تأثيرى از آنچه انتظارش را مىكشند، نمىپذيرند.
بر گرفته از سایت http://imamalmahdi.com/
جمعه های تکراری
سیل چشمانم باز از فراقت جاریست….خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست
در پی قافیه ها چه پریشان ماندم …..قافیه در شعرم با حضورت جاریست
به هوایت آقا بغض کرده شعرم….آسمانش انگار نم نمک بارانیست
دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست… نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست
در فراغت آقا چشم در راهم من…. گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست…..
من باتو به کربلا می رسم
من درکنار تو به کربلا می رسم
.
.
صبح جمعه ای بود که دلم هوایت کرده بود
دلم کنار تو بود .. اما از تو دور بود
دوری من از تو دلیلش گناه است می دانی
ولی عزیزم گناه من کجا و مهربایت کجا می دانی
دل است دیگر گاهی می گیرد
هم برای تو هم برای من برای همه چیز می گیرد
دل است دیگر عاشق می شود
تنها و غریب می شود و “تو” همه کسش شود
یک لحظه گناه مرا کنار بزار
بی وفایی ها و توبه شکستن هایم را کنار بزار
یک لحظه مرا در حال خود ببین
ببین چقدر بی کس و تنهاست .. ببین
یک عمر انتظارت را کشیده ام
جمعه به جمعه به پایت نشسته ام
برایت گریه ها کرده ام اشک ها ریخته ام
گاهی با تو حرف ها می زدم
در دلم نگاهت می کردم
من که ندیدمت اما تصورت می کردم
اما یک روز می بینمت که دست مرا گرفته ای
بردی کنار دختر سه ساله ای
یک روز این انتظار و اشک و گریه ها تمام می شود
تو می آیی و من هم برای تو می شود
تو می آیی می دانم که می آیی
شنبه و دوشنبه و جمعه فرقی نمی کند یک روز می آیی
یک روز می آیی … که محشر بپا کنی
همه کس را عاشق یوسف زهرا کنی
لیلی کنی دیوانه کنی و در رکابت جان دهند
یاعلی گویند و لبیک یا مهدی صدا زنند
یک روز … این غم کهنه تمام می شود
صدای گریه های علی اصغر تمام می شود
یک روز … زخم های مادر درمان می شود
تو می آیی و غریب کشی تمام می شود
یک روز من به آرزوی کودکیم می رسم
من در کنار تو به کربلا می رسم
.
هنگام بیرون آمدن از منزل این ذکر را بخوانید
امیرالمومنین علیه السلام مىفرماید: هرگاه یكى از شما داخل خانه خود شد، بر اهل خانه سلام كند، اگر نبودند، بگوید: سلام بر ما از جانب پروردگار و نیز سوره اخلاص را بخواند كه زُداینده فقر است.
اگر در مسائل اسلام مطالعه ای داشته باشیم به این نکته می رسیم که هیچ لحظه و موقعیتی در زندگی نیست که اسلام برای آن سخن و نسخه ای نداشته باشد.
یکی از مواقع، داخل شدن و خارج شدن از خانه است.
امیرالمومنین علیهالسلام مىفرماید: هرگاه یكى از شما داخل خانه خود شد، بر اهل خانه سلام كند، اگر نبودند، بگوید: سلام بر ما از جانب پروردگار و نیز سوره اخلاص را بخواند كه زُداینده فقر است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس وقتی از خانه بیرون رود: «بسم اللَّه» بگوید دو فرشته گویند: هدایت شدى و اگر بگوید: «لا حول و لا قوة الا باللَّه» فرشته ها میگویند: محفوظ شدى و اگر بگوید: «توكلت على اللَّه» گویند: تو را بس است؛ در این حال شیطان می گوید: من به بنده اى كه هدایت و محفوظ شده از طرف خداوند است هیچ راهی ندارم.(أمالی الصدوق، ص: ۵۷۹)
در روایت مهمى آمده: وقتى قصد خروج از منزل كردى بگو:
بِسْمِ اللّهِ وَلا حَوْلَ ولا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ.
به نام خداوند هیچ قدرت و قوتى نیست مگر با كمك خداوند، واگذار مىكنم كارهایم را بر خدا.
چون گفتى: «بسم اللّه»، ملكى مىگوید: راهنمایى شدى، چون گفتى: «لا حول و لا قوة الا باللّه »، مىگوید: از هر شرى حفظ شدى، چون گفتى: «توكلت على اللّه»، مىگوید. خداوند تو را كفایت كرد؛ در این حال است كه شیطان مىگوید: چه كنم با بندهاى كه راهنمایى شده و حفظ گردیده و او را كفایت كردهاند. (أمالی الصدوق، ص: ۵۷۹)
اسراری از کلام بسم الله
از مولای متقیان حضرت علی(علیهالسلام) روایت شده است: وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود. (اسرار الصلوة (ملكی تبریزی)، ص 226)
بسم الله، نور دل دوستان است، آیینه جان عارفان است، چراغ سینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفای درد و طبیب بیمار دلان است.(كشف الاسرار، ج 4، ص 9)
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: كسی كه «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» گوید، گناهان او از بین می رود مثل روزی كه از مادر متولد شده و از هفتاد راه فقر حفظ می شود
لاحول و لا قوة الا بالله
امام باقر(سلام الله علیه) در تفسیر این ذكر فرمودند: آنجا كه قدرتى را به جا صرف كرده و خدا را اطاعت كردهاید، این قدرت بر اطاعت، از ناحیه خداست و آنجا كه معصیت نكردهاید، در حقیقت، عنایت الهى بین شما و آن معصیت حائل شده است. پس لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم: لا حول لنا عن معصیة الله الا بعون الله و لا قوة لنا على طاعة الله الا بتوفیق الله عزوجل.(بحارالانوار، ج90، ص187)
پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) این ذكر شریف را ذكر فرشتگان حامل عرش معرفى كرده است: تسبیح حملة العرش (بحارالانوار، ج90، ص191) و در برخى روایات تفسیرى آمده است كه فرشتگان حامل عرش نیز كه ذات اقدس خداوند از آنان به الذین یحملون العرش (سوره غافر، آیه 7) یاد مى كند، هنگامى كه حمل عرش الهى، یعنى مقام فرمانروایى خدا، برایشان دشوار بود ذكر «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» را به آنان آموختند: “اعلمكم كلمات تقولونها یخف بها علیكم. قالوا: و ما هی؟ قال: تقولون: بسم الله الرحمن الرحیم ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم و صلى الله على محمد و آله الطیبین فقالوها فحملوه. (بحارالانوار، ج 55، ص33)
آثار و بركات این ذکر در زندگی
در مورد فوائد ذكر «لا حول و لا قوة…» روایاتی وجود دارد كه فقط به ترجمه دو نمونه از آن اشاره می كنم.
1. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: كسی كه «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» گوید، گناهان او از بین می رود مثل روزی كه از مادر متولد شده و از هفتاد راه فقر حفظ می شود. (المحقق النوری الطبرسی، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، چ 2، 1320، ج 5، ص 373)
2. پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمودند: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، دوای نود و نه درد است كه آسانترین آنها هَمّ و غم است. (همان، ص 374)
توکل کردن بر خدا
ریشه توكل در توحید و ایمان به قدرت خداوند است. به هر مقدار كه انسان ایمانش را تقویت نماید، توكلش به خداوند بیشتر می شود. توكل از ماده وكالت به معنای سپردن كارها به خداوند و اعتماد بر لطف او است. مرحوم راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «توكل» اگر با حرف «علی» بیاید به معنای اعتماد كردن می باشد. (راغب اصفهانی، مفردات، ماده وكل).
توكل مفهوم ظریف و دقیقی دارد كه در عین توجه داشتن به عالم اسباب، انسان را از غرق شدن در آن و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک باز می دارد. انسان باید با كمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله شروع برای پیروز شدن بر مشكلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد و با این حال متكی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد و پیروزی را از او بداند نه از غیر او.
چون گفتى: «بسم اللّه»، ملكى مىگوید: راهنمایى شدى، چون گفتى: «لا حول و لا قوة الا باللّه »، مىگوید: از هر شرى حفظ شدى، چون گفتى: «توكلت على اللّه»، مىگوید. خداوند تو را كفایت كرد؛ در این حال است كه شیطان مىگوید: چه كنم با بندهاى كه راهنمایى شده و حفظ گردیده و او را كفایت كردهاند
در حدیثی رسول گرامی اسلام(صلی الله و علیه و آله) از جبرئیل(علیه السلام) می پرسد: توكل بر خداوند متعال چیست؟ جبرئیل(علیه السلام) در پاسخ می گوید: «العلم بان المخلوق لایضر و لا ینفع ولا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق؛ حقیقت توكل، علم و آگاهی به این است كه مخلوق نمی تواند زیانی برساند و نه سودی و نه چیزی ببخشد و نه از آن باز دارد، و نیز توكل مأیوس شدن از خلق است (یعنی همه چیز را از خدا و به فرمان او بداند) (بحارالانوار، ج 68، ص 138، ح 23).
در حدیث دیگری می خوانیم كه معصوم(علیه السلام) در پاسخ پرسش درباره توكل فرمود: «لا تخاف سواه» توكل این است كه از غیر خدا نترسی. (بحار، ج 68، ص 143 ، ح 42).
از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود كه روح و حقیقت توكل، بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است و شاید یکی از اسراری که در موقع خروج از خانه خواندن این ذکر تأکید شده است همین باشد.
بنابراین توكل بر خداوند یعنی اعتماد كردن به او و واگذار كردن كار به او و تسلیم اراده او بودن و استقلال ندادن به اسباب و توجه كامل به مسبب الاسباب یعنی خداوند متعال. یعنی در عین استفاده از اسباب توجه داشته باشیم كه اسباب از خود چیزی ندارند و در تأثیر مستقل نمی باشند بلكه تكیه گاه آنها نیز خداوند متعال است. (با استفاده از المیزان، ج 5، ص 239)
حق نداری که دلی را خاطر خواه خود کنی!!!!!!!!!!!
با خودم هـسـتم خودِ حـقیقـی ، خودِ مجـازی ..
خـودم ! آهـای تـو!
حق نداری به گونه ای رفتار کنی که دلی خاطرخواه تو شـود
حق نداری به گونه ای حرف بزنی که دیگری را متوجه خود کنی
مهم حقیقی یا مجـازی بودن دنیا نیسـت !
مهم این است که حق نداری دل دیگری را به دنبال خود
بکشانی!تـو تنهـایـی ؟ بـاش !
همدمـی نداری ؟ نداشتـه بـاش !
ازتنهایـی خسـته شـدی ؟ خسـته شده بـاش !
اما حق نداری با عشوه گری در دنیای حقیقی یا مجـازی ،
در زندگـی دیگـری خللی وارد کـنی !
آیا تاوان تنهایـی تو را یک خانواده باید بپـردازد ؟
مواظب بـاش !
مواظب رفتارت ! مواظب گفتارت ! مواظب دلت !
حق نداری درمحیط مجازی ازکلماتی استفاده کنی که دلی بلرزد
حق نداری به هربهانه ای با دیگری مزاح کنی !
حق نداری با رفتارهایت ؛ با کارهایت ؛ با نوشـته هایت و با ..
نظردیگـری را به خود جلـب کنی !
نـه ! حـق نـداری !
جملات قصارمقام معظم رهبري در باره امام راحل
عدالت اجتماعى يكى از مهمترين و اصلى ترين خطوط در مكتب سياسى امام بزرگوار ماست . در همه ى برنامه هاى حكومت در قانونگذارى ، در اجرا، در قضا بايد عدالت اجتماعى و پُر كردن شكافهاى طبقاتى ، مورد نظر و هدف باشد. مقام معظم رهبری
مسلمانها در هر نقطه ى دنيا جوانهاى مسلمان ، روشنفكران مسلمان ، نخبگان مسلمان فتوحات فكرى خود در ميدانهاى سياسى را برخاسته و برآمده ى از مكتب فكرى امام مى دانند. مقام معظم رهبری
حركت امام براى سعادت كشور و ملت ، بر مبناى هدايت شريعت اسلامى بود؛ لذا تكليف الهى براى امام كليد سعادت به حساب مى آمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مى رساند. مقام معظم رهبری
امام قوانين شريعت را بستر حركت خود مى دانست و علائم راهنماى حركت خود به شمار مى آورد. مقام معظم رهبری
مردم سالارى در مكتب سياسى امام بزرگوار ما كه از متن اسلام گرفته شده است مردم سالارىِ حقيقى است ؛ مثل مردم سالارى امريكايى و امثال آن ، شعار و فريب و اغواگرىِ ذهنهاى مردم نيست . مقام معظم رهبری
حرف نوى مكتب سياسى امام بزرگوار ما براى دنيا اين است كه در همه ى اركان برنامه ريزى هاى يك قدرت سياسى ، سياست با معنويت ، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقى مورد مراعات قرار گيرد. مقام معظم رهبری
پيروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پيروزى علاقه مند بود نه اين كه علاقه مند نبود يا بى رغبت بود اما آنچه او را به سوى آن هدفها پيش مى برد، تكليف و عمل به وظيفه ى الهى بود؛ براى خدا حركت كردن بود. چون انگيزه ى او اين بود، لذا نمى ترسيد؛ شك نمى كرد؛ ماءيوس نمى شد؛ مغرور نمى شد؛ متزلزل و خسته هم نمى شد. اينها خاصيت عمل به تكليف و عمل براى خداست . مقام معظم رهبری
امام به اراده ى تشريعى پروردگار اعتقاد و به اراده ى تكوينىِ او اعتماد داشت و مى دانست كسى كه در راه تحقق شريعت الهى حركت مى كند، قوانين و سنت هاى آفرينش كمك گار اوست . مقام معظم رهبری
همه ى رفتارها و همه ى مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مى زد. مقام معظم رهبری
امام كه تجسم مكتب سياسىِ خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مى كرد؛ حتّى در مبارزات سياسى ، كانون اصلى در رفتار امام ، معنويت او بود. مقام معظم رهبری
مكتب سياسى امام ميدانى را باز مى كند كه گستره ى آن حتّى از تشكيل نظام اسلامى هم وسيع تر است . چيزهايى در اين مكتب وجود دارد كه بشريت تشنه ى آنهاست ؛ لذا كهنه نمى شود. مقام معظم رهبری
دشمنان انقلاب چاره يى ندارند جز اين كه با فلسفه ى امام ، با مكتب امام و با شخصيت امام كه همچنان زنده و پايدار است دشمنى كنند تا بتوانند اين ملت را به خيال خود به عقب نشينى و تسليم در مقابل خودشان وادار كنند. مقام معظم رهبری
عامل مهم تسليم ناپذيرى و ايستادگى ملت ايران در راه پُر افتخار خود، فلسفه ى سياسى و مكتب سياسى امام است. مقام معظم رهبری
در حقيقت امام کبير ما با قيام الهي خود جان ها را حيات بخشيد و در پرتو احياي جان، علوم الهي را احيا کرد و خداوند سبحان نيز همواره با امداد غيبي او را تأييد نمود. مقام معظم رهبري
امام راحل قرآن مهجور را مشهور و سنت مستور را سنت مشهور و دين مهجور را دين مأنوس کرد. مقام معظم رهبري
خميني عزيز ما را کيست که نشناسد و کيست که به شايستگي بشناسد، الفاظ مرا تحمل آن نيست که آن حقيقت فاخروآن گوهرنفيس را در خودبگنجاند. مقام معظم رهبري
همه بايد سعي کنند شخصيت امام خميني را با همان ابعاد عظيم به درستي شناسايي کنند. (مقام معظم رهبري)
اين دوران (عصر امام خميني)دوران اسلام و دوران غلبه ارزشهاي الهي و معنوي است، اين دوران، دوران امام خميني، قدس سره، مي باشد و انشاءالله جوانهاي ما اين آينده را خواهند ديد. مقام معظم رهبري
امام خميني(ره) اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردي كه چهره او دشمنان ملت ايران را ميترساند و به خود ميلرزاند و آن سد مستحكم و كوه استوار، وقتي كه مسايل عاطفي و انساني پيش ميآمد يك انسان لطيف، يك انسان كامل و يك انسان مهربان بود.
امام بزرگوار ما با اين انقلاب ، مسلمانان را نشاط بخشيد ، اسلام را زنده كرد . (مقام معظم رهبري)
هيچ روزى ماننـد دوازدهـم بهمـن نبـود كه در آن مردى از دودمان پيامبران و بر شيـوه ى آنان با دستى پر معجزه، چـون آيه ى رحمت فرود آمـد و آنان را بر بال فرشتگان حق نشانيـد و تا عرش عزت و عظمت پر كشيد. (مقام معظم رهبري)
الحق شخصيت آن عزيز يگـانه(امام راحل)، شخصيتـى دست نيـافتنـى و جـايگــاه والاى انسانـى او جـايگـاهـى دور از تصـور و اسـاطيـر گـونه بـود. (مقام معظم رهبري)
نه ايـن جانب و نه هيچ فرد ديگرى در جمهورى اسلامـى قادر نيست كه به قله ى آن شخصيت ممتـاز و استثنـايـى(امام راحل) دست يـابـد. (مقام معظم رهبري)
امروز مهم ترین وظیفه، انتقال سالم مکتب امام (ره) به نسل های آینده است. (مقام معظم رهبري)
اظهار ارادت به امام خمینی (ره) بدون اعتقاد به مکتب سیاسی ایشان، بی مفهوم است. (مقام معظم رهبري) ارسال رایگان پیامک مکتب سیاسی امام نیاز اصلی بشریت است. (مقام معظم رهبري)
در مکتب سیاسی امام علاوه بر مردم سالاری مدرن، معنویت حقیقی و توجه و توکل به خداوند متعال وجود دارد. (مقام معظم رهبري)
عزت و امنیت پایدار، رشد و توسعه و اعتلای معنوی و اخلاقی ملت ایران در گرو عمل مسئولان و مردم به توصیه ها و وصیت نامه امام خمینی (ره) است و این واقعیت نباید هیچ گاه فراموش شود. (مقام معظم رهبري)
حقيقتا قلب امام عزيزمان در مواردى ملهم از الهامات غيبى بـود و كلمات او گويى در مـواردى كلمات متكى به وحـى است. (مقام معظم رهبري)
امام خمينى شخصيتى آن چنان بزرگ بـود كه در ميان بزرگان و رهبران جهان و تـاريخ به جز انبيا و اولياى معصـوميـن(ع) به دشوارى مى تـوان كسى را با ايـن ابعاد و خصوصيات تصور كرد. (مقام معظم رهبري)
بزرگداشت امام براي ما ، جنبه اعتقادي ، ايماني، انقلابي، عاطفي و ملي دارد . (مقام معظم رهبري)
راه و روش و اهداف امام خميني همانند اهداف انبياء بوده است . (مقام معظم رهبري)
امام خميني يك حقيقت هميشه زنده است ، نام او پرچم انقلاب ، راه او راه انقلاب و اهداف او اهداف ابن انقلاب است . (مقام معظم رهبري)
خداوند امام عزيزمان را به عنوان گوهري يك دانه و ذخيره اي از سوي خود در ميان ملت ما قرار داد . (مقام معظم رهبري)
كلام امام خميني(ره) همانند بمبي در دنيا منفجر شد و همه را تحت تاثيرقرار داد . (مقام معظم رهبري)
راه ما راه امام خميني است و در اين راه با همة قدرت و قاطعيت خود حركت خواهيم كرد . (مقام معظم رهبري)
امام بزرگوار ما به اسلام و مسئولين و مسلمين قوت قلب و عزت يخشيد . (مقام معظم رهبري)
امام به همه فهماند مه انسان كامل شدن ، علي وار زيستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن افسانه نيست . (مقام معظم رهبري)
امام آن روح الله بود كه با عصا و يد بيضاي موسوي و بيان و فرقان مصطفوي به نجات مظلومان كمر بست ، تخت فرعونهاي زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت . (مقام معظم رهبري)
امام خميني(ره) زنده است تا اسلام ناب محمدي (ص) زنده است و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمين و نفرت از ظالمين بر افراشته است. (مقام معظم رهبري)
طنين صداي امام خميني(ره) كه نداي حق و عدل بود در دلهاي امتش و در فضاي جهان هست و خواهد بود .او نمرده است و نخواهد مرد . (مقام معظم رهبري)
ادامه خط امام يعني طرفداري از فقرا ، ضعفا ، عدالت اجتماعي ، وحدت ملي ، مقابله و معارضه با استكبار جهاني و وابستگان آنها . (مقام معظم رهبري)
وظيفه همة ماست كه با توكل به خدا و تقويت روح اخلاص و همبستگي ، حركت عظيمي را كه امام بزرگوار آغاز كرده اند ادامه دهيم . (مقام معظم رهبري)
امام عزيز با رحلت خود امت اسلام را يتيم كردند و شايد در دل ها ، محيط زندگي و در جهان اسلام نتوان تا سالهاي متمادي اين خلاًعظيم را پر ساخت . (مقام معظم رهبري)
ياد و نام امام بزرگوارمان كاخ قدرتهاي طاغوتي و نيز دل آنها را ميلرزاند زيرا او خادم به اسلام و مسلمين بود كه با مجاهدت خود و ملتش به اسلام و مسلمين عظمت بخشيد. (مقام معظم رهبري)
مرقد حضرت امام مركزي براي گسترش الهامات الهي و نورانيت و روح عرفاني براي مردم اهل بصيرت و معرفت خواهد بود . (مقام معظم رهبري)
براي امام خميني(ره) كه راهرو راه پيامبران بود ، همچون خود پيامبران، مرگ جسم به معناي مزگ شخصبت نيست . (مقام معظم رهبري)
امام خميني زنده است تا اميد زنده است و تا حركت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست . (مقام معظم رهبري)
بر اساس جهان بيني اسلامي اعتقاد راسخ به لزوم اتحاد مسلمين ، براي حل مشكلات مسلمانان و عظمت و سر بلندي و قدرت اسلام ضرورت دارد و اين هدفي بود كه امام همواره آن را دنبال مي كردند . (مقام معظم رهبري)
امام خميني(ره) كه جوهره درخشان وجودي اش در سايه ربوبيت پروردگار آشكار شد ، بارها و بارها سياستهاي جهاني را جابجا كرده و تغيير داد . (مقام معظم رهبري)
امام ،خوب اين مردم را شناخته بودند و مردم هم حقاًو انصافاً امامشان را خوب شناخته بودند . (مقام معظم رهبري)
در سخت ترين مراحل ، امام عزيزمان همواره آرام و مطمئن بودند و به مردم اطمينان فراواني داشتند . (مقام معظم رهبري)
براي امام ،امت اسلامي و اسلام مطرح بود و ايشان منطقه اي فكر نمي كردند . (مقام معظم رهبري)
اگر چه جاي خالي امام براي ما سخت و تلخ است اما ميراث گرانبهاي معمار بزرگ انقلاب ، امام خميني حفظ خواهد شد . (مقام معظم رهبري)
اين كه امام مي فرمودند (به من خدمتگزار بگويند بهتر است تا رهبر ) با صداقت و راستي بود و تعارفي در كار نبود . (مقام معظم رهبري)
امام خميني(ره) عصر گرايش و احترام به ارزشهاي انساني و احترام به عدالت و حريت انسان و اصل احترام به آراءمردم را بنيان گذاشتند كه حتي دشمنان ايشان هم به عظمت امام معترفند . (مقام معظم رهبري)
امام كبير ما عصر جديدي را در زمان ما آغاز كردند . (مقام معظم رهبري)
هنر بزرگ حضرت امام اين بود كه ديوارهاي بين اجتماعات مردم را از بين برد و يك فضاي وسيع با دل هاي آشنا بوجود آورد . (مقام معظم رهبري)
امام عزيز با حيات ، ابتكارو تحرك خود كه از آن روح بزرگ و دل روشن بر مي آيد و همچنين با مرگ پر حادثه و عروج ملكوتي خود به اسلام و انقلاب خدمت كردند . (مقام معظم رهبري)
دشمنان خام طمع و كوردل كه گمان كردند كه با فقدان امام خميني دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني قدس سره آغاز شده است سخت در اشتباهند . (مقام معظم رهبري)
دوران ده ساله حيات مبارك امام خميني رضوان الله تعالي عليه الگو و نمونه حيات جامعه انقلابي ما است و خطوط اصلي انقلاب همان است كه امام ترسيم فرموده است . (مقام معظم رهبري)
حقيقتاً براي انساني بزرگ و شخصيتي بي نظير مانند امام خميني جا داردكه برگزيده ترين انسانها و صافترين و پاكترين دلها از احساس تكريم نسبت به او سرشار شوند . (مقام معظم رهبري)
امام عظيم الشان روياي بي تعبير تشكيل حكومت اسلامي را در عالم خارج و واقعيت محقق كرد تا انسانها بتوانند در همةابعاد بر اساس اعتقادات خود زندگي كنند و با همت امام بود كه پيام حق اسلام به آفاق عالم رسيد و لازمه ظهور انسانهاي برجسته اي چون امام امت ، گذشت از راحتي ها ، شهوات نفساني و وسوسه هاي گوناگون و آشنا كردن دل با انوار و الطاف الهي است و براي تحقق ابن منظور بايد تلاش و مجاهدت كرد . (مقام معظم رهبري)
ادامه راه امام فقط با بصيرت و صبر ميسر است . نگذاريد به بهانه هاي گوناگون آدمهاي كم بصيرت ، يا كم صبر يا خود خواه با بي توجه به مصالح عمومي مردم ميان صفوف مستحكم شما فاصله بياندازد ، شما را نسبت به يكديگر يا نسبت به مسئولين دل چركين و نگران كنند آگاه باشيد و بدانيد اين راه به هدف خواهد رسيد . (مقام معظم رهبري)
سخن و اشارات امام راحل، انديشه و نصيحت او، دستور و توصيه او و بلاخره رفتار او عطيه هاي گوناگوني بود كه سخاوتمندانه از آن قلة مصفا مي جوشيد و معدودي از ياران او را كه در دامنه بودند پيوسته بهرمند مي كرد. (مقام معظم رهبري)
عظمت و شخصيت رهبري حضرت امام رضوان الله تعالي عليه قابل قياس با هيچ يك از رهبريهاي دنياي امروز نبود .اما ايشان هيچگاه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران را به خود نسبت نمي دادند .امام براي مردم يك وسيله الهي بودند و ايشان حركت عظيم مردم و اخلاص و فداكاري آنان را موجب اين پيروزي بزرگ مي دانستند . (مقام معظم رهبري)
بر اساس معاني قرآني واقعي ، حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه انسان حكيمي بودند كه با حكمت خود فعل و انفعالات عالم غيب را درك مي كردند . اما در عين آنكه از انديشه سياسي بسيار بالايي برخوردار بودند بعنوان يك انسان استثنائي زمان ما حقايق را مي فهميدند و اين همان عالم غيب ملكوت وجود انسان است كه راه رسيدن به آن تقوي و عمل به تكليف شرعي است . (مقام معظم رهبري)
فتح دلهاي آحاد امت اسلامي در اقصي نقاط جهان كه در برابر عظمت امام و راه و پيام او از خود اطاعت ، تسليم و همراهي نشان دادند از اخلاص آن بزرگوار كه نقطه اساسي حيات او بود ناشي مي شد و فقط با اخلاص در گفتار و عمل است كه مي توان راه امام را طي كرد . (مقام معظم رهبري)
امام بزرگوارمان بذر وحدت را پاشيده اند و نهال اسلامي در حال رشد است اين حركت استمرار خواهد داشت و استكبار از ضربه زدن به اين حركت پر شتاب كه راه روشني را در پيش روي خود دارد ناتوان است . (مقام معظم رهبري)
در همه جاي عالم فاصلة ميان زندگي و رؤساي كشور با مردم كوچه و بازار فاصلة شاه و گداست و حتي حكومتهايي هم كه داعية تودهاي داشتند نتوانستند از زندگي مسرفانه شاهان براي خود صرفنظر كنند افتخار نظام اسلامي آن است كه امام عظيم الشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي كرد . (مقام معظم رهبري)
اين عصر را بايد عصر امام خميني ناميد و ويژگي آن عبارتست از پيدايش و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابر قدرتها و شكستن بت هاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسان ها و سر بر آوردن ارزش هاي معنوي و الهي . (مقام معظم رهبري)
حيات و شخصيت خميني كبير ، تجسم اسلام ناب محمدي (ص) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره اش خضر راه اين حركت الهي و روشنگر نقاط مبهم و برطرف كننده همه ي ترديدها بوده و همجنان خواهد بود . ملت ايران و از همه بيشتر مسئولان كشور بايد اين درس بزرك را هرگز از ياد نبرد . (مقام معظم رهبري)
اين فكر غلطي است كه حرف دل امام را تنها مي توان در رؤيت سياسي امام ديد .حرف دل امام را در مجموعه اي از همه ابعاد وجودي امام با صد زبان همچون فرياد سياسي ، شعر عرفاني ، لبخند و يا گريه اي بيان شده است . بايد ديد و سعب و كوشش ما بايد بر اين باشد كه در تمام جهات كمال امام را مورد توجه قرار دهيم . (مقام معظم رهبري)
شخصيت وجودي امام كه در جايي براي شهادت اسيري اشك مي ريزد و در جايي ديگر همچون قضيه شهادت 72 تن از بزرگان انقلاب چون كوهي استوار مي باشد با هيچ زباني قابل توصيف نيست . (مقام معظم رهبري)
اگر امام نيست ، خداي او ، راه او ، رهنمودهاي او و انگشت نوراني اشاره هاي او كه ما را به راه راست هدايت مي كرد ، هست و مهم اين است كه ما كار بزرگ امام را بشناسيم و قدر بدانبم . (مقام معظم رهبري)
صلوات و سلام خدا بر شاهد شهيدان و امام مجاهدان و اسوه و مقتداي صالحان و رفعت بخش كلمه پيامبران ، حضرت امام خميني قدس الله سره و اعلي الله كلمه كه آتش خشم مستضعفان را بر هيمه فسق و فساد و كفر و الحاد و ظلم و استكبار جهاني افكند و اركان سلطة مستكبران را متزلزل ساخت . (مقام معظم رهبري)
بدون شك ما امروز با فقدان رهبر و امام عزيز و معظم بي نظيرمان دچار كمبود و خلاً مهمي هستيم لكن با ياد صلابت ، قاطعيت و معنويت و روحانيت آن بزرگوار و با الهام از درسهاي فراموش ناشدني ايشان امروز مقطع و دوران ديگري را آغاز مي كنيم . (مقام معظم رهبري)
شخصيت امام به وجود خارجي او بستگي ندارد ، بلكه عظمت اين شخصيت از فكر ، راه و رهنمودهاي او مايه مي گيرد .لذا اهتمام به احداث مرقد ،گنبد و صحن امام عزيز له معناي تلاش براي حفظ هويت فكري و راه او و نيز زنده نگه داشتن ياد اوست . (مقام معظم رهبري)
ارتحال رهبر كبير انقلاب حضرت آيت الله العظمي امام خميني قدس الله نفسه الزكيه حقاًضايعه اي جبران ناپذير و صدمه اي بزرگ بود . (مقام معظم رهبري)
انتظار فرج
ز غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد بیداد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری
بار هجران وصالش به دل شاد کشم
در غمت ای گل شاداب من ای خسرو من
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم
سالها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
اصلی ترین و مهمترین هدف امام خمینی(ره) از انقلاب اسلامی و مبارزه با طاغوت چه بوده؟
رسش: اصلی ترین و مهمترین هدف امام خمینی(ره) از انقلاب اسلامی و مبارزه با طاغوت چه بوده و ما جوانان چگونه میتوانیم در تحقق این هدف گام برداریم؟
پاسخ: امام راحل(ره) اهداف انقلاب اسلامی ایران را با عبارات مختلف بیان نموده است. گاهی از استقلال سیاسی، اقتصادی و نظامی سخن گفته است و گاهی هم از استقلال اجتماعی و فرهنگی همه اینها در شکلگیری انقلاب اسلامی تأثیر گذار بوده و انقلاب اسلامی را چند بُعدی نموده است. هر کدام از آنها میتوانند از اهداف انقلاب اسلامی باشند، ولی هدف اصلی امام از انقلاب، اجرای قوانین اسلامی و حاکمیت ارزشها است از این رو امام راحل که انقلاب اسلامی ایران را از سنخ نهضتهای انبیاء دانسته است و بدان اهمیت میداد امام عقیده داشت که در سایه این هدف اصلی، اهداف دیگر مانند اهدف استقلال سیاسی، اقتصادی و عدالت اجتماعی و قسط نیز تحقق پیدا میکند.
امام راحل(ره) باور داشت که یکی از علل سقوط جامعه ایران، فاصلهگیری از معارف و آموزههای دینی است، همچنین فاصلهگیری از معارف دین موجب شده است که رهبران غیر صالح بر این کشور حکومت کنند و بیگانگان بر این کشور مسلط گردیده و استقلال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را از بین ببرند، حال آن که قرآن تسلط بیگانگان را بر مسلمانان جایز نمیداند: “و لن یجعل اللَّه الکافرین علی المؤمنین سبیلاً".(1)
امام راحل از آغاز انقلاب با شعار حاکمیت دین همگان را به حمایت از دین فرا خواند و رژیم شاه را رژیم ضدّ دین معرفی نمود و سیاستهای وی را سیاستهای دین ستیزی و ارزش زدایی دانست، از این رو عالمان دینی و روشنفکران متعهد و مردم را به قیام علیه حکومت شاه فرا خواند. مردم ایران نیز به دلیل مسلمان بودن و شناخت حقانیت راه و مسیر او از امام راحل حمایت نمودند و از حسینیهها، مساجد و… علیه شاه قیام نمودند.
شهید مطهری میگوید: “انقلاب اسلامی، یعنی راهی که هدف آن، اسلام و ارزشهای اسلامی است وانقلاب اسلامی و مبارزه صرفاً برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام میگیرد…"(2)
برای حفظ و تحقق هدف اصلی انقلاب و آرمانهای آن به همگان به ویژه جوانان باید با معارف اسلامی بیشتر آشنا شده و در راه تحقق دین و ارزشهای آن تلاش نمایند. رمز پیروزی وحفظ انقلاب نیز در بهرهگیری از دستورهای دین ظهور میکند. ائمه (ع) نیز برای تحقق دین و حاکمیت ارزشهای آن سختیها را تحمل نموده و به شهادت میرسیدند. از سوی دیگر باید جوانان ماهیت و انقلاب اسلامی را بهتر بشناسند و بدانند که انقلاب اسلامی ایران خون بهای شهیدان بسیاری بوده و ملت ایران برای تحقق آن زحمات طاقت فرسایی را متحمل شدهاند. همچنین جوانان باید از سیاستهای خصمانه دشمنان انقلاب و از توطئههای آنها آگاهی داشته و رشد سیاسی خویش را افزایش دهند تا در دشمنشناسی و تشخیص حق و باطل دچار مشکل نشوند و تحت تأثیر تهاجم فرهنگی دشمنان به ویژه غرب قرار نگیرند. همچنین جوانان باید به خودسازی و معنویت گرایی پرداخته و توان علمی خویش را در زمینههای مختلف افزایش دهند و روحیه شهادتطلبی را تقویت نمایند. زیرا یکی از عوامل مهم انقلاب و اهداف آن، حاکمیت فرهنگ شهادت در جامعه اسلامی ایران بوده است.
پی نوشتها:
1 - نساء (4) آیه 141.
2 - پیرامون انقلاب اسلامی، ص 59.
امام رحمت الله
یامهدی
امروز جمعه نیست …
” آقای ” من …
قرار نیست که فقط غروبهای ” پنجشنبه ” تا غروب ” جمعه “
سراغت را بگیریم …
قرار نیست فقط ” جمعه ها ” انتظار ” ظهورت ” را بکشیم …
آری …
” شنبه ” هم می شود از ” دوریت ” ناله سر داد …
” یکشنبه ” هم می شود ” انتظارت ” را کشید …
” دوشنبه ” هم می شود دنبال ” گمشده ” گشت …
” سه شنبه ” هم می شود با ” آقا ” درد دل کرد …
” چهار شنبه ” هم می شود به خاطر ” آقا ” گناه نکرد …
یا بن الحسن
دوریت ” درد ” بی ” درمان ” است
ای ” پسر فاطمه “
امروز ” جمعه ” نیست اما … ” دلم ” برایت ” تنگ ” است
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )
نیمۀ شعبان؛ روزی که باید ایستاد
تا به حال با خود فکر کرده ای که چرا وقتی نام زیبای مولایمان با لقب «قائم» برده می شود همه راست قامت ایستاده و به حضرت ادای احترام می کنند؟! آیا می توانیم بگوییم این حرکت فقط برای ادای احترام به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر ارواحناه فداه می باشد؟
درست پاسخ دادی، این طور نیست. چرا که اگر ایستادن ما برای حضرت فقط به صرف احترام بود این گونه باید برای همۀ امامان علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به پا می خاستیم چراکه احترام آنان نیز واجب است.[1]
پس سرِّ ایستادن چیست؟ نیمۀ شعبان زمان مناسبی است تا این سئوال را از خود بپرسیم. چرا با شنیدن این نام به پا می خیزیم؟ آیا این حرکت پیامی دارد؟
شیعه در سراسر جهان به عنوان یک قدرت معرفی شده است. قدرت شیعه در حرکت و پویایی آن، دانسته شده است. شیعه همواره منتظر و پا به رکاب است، تا فرمانده خود اعلام قیام کند. ایستادن در هنگام بردن نام «قائم» نماد و نشانه ای است برای نشان دادن این آمادگی.
فرض کن قرار است همراه پدر خود به مسافرتی بروی. پدر صدا می کند: حاضری؟ و تو می گویی: بله. اما همچنان بر سر جای خود نشسته ای و حرکتی نمی کنی. پدر حالت تو را می بیند و با تعجب بار دیگر می پرسد: حاضری؟! و تو باز جواب می دهی بله. آیا پدر که این حالت تو را می بیند، حرف تو را باور می کند؟! اگر حاضری باید بلند شوی توشۀ سفر خود را آماده کنی و راست قامت جلوی پدر ایستاده و بگویی؛ حاضرم. آن وقت است که پدر با لبخندی، حضور تو را تائید می کند و می گوید: پس برویم.
حاضر بودن نشانه می خواهد، به سخن نیست. مانند جریان آن خراسانی که به نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! چرا نشسته اید و حق خود را نمی ستانید؟ صدهزار شیعه و پیرو دارید که همگی در پیش روی شما شمشیر خواهند زد! امام به او فرمود: ای خراسانی بلند شو و در تنور بنشین. خراسانی گفت: مرا به آتش نسوزان و عذاب نکن، مرا ببخش خداوند تو را ببخشاید. در همین موقع هارون مکی از در وارد شد و به حضرت سلام داد. حضرت به او فرمود: در تنور بنشین. او وارد تنور شد. امام رو به خراسانی کرد و از او پرسید: در خراسان چند نفر مثل چنین شخصی پیدا می شوند؟! پاسخ داد: به خدا سوگند یک نفر هم پیدا نمی شود.[2]
آری، آمادگی به سخن نیست، باید مانند هارون مکی، مَرد عمل بود.
در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده؛ «بر واجبات صبر کنید و با دشمنانتان پایداری کنید، و پیوند خود را با امام منتظرتان مستحکم نمایید.»[3]
چه زمانی از نیمۀ شعبان بهتر برای میثاقی دوباره با امام زمان خود؟
تا به حال شده به عزیزی قولی بدهی اما بعد زیر قولت بزنی؟ تا به حال شده تصمیمی بگیری اما به آن عمل نکنی؟ شاید تا به حال به امام زمان علیه السلام قولهایی داده ای، اما زیر قولت زده باشی. اما این نیمۀ شعبان می تواند متفاوت است. می تواند این عید با تمام عیدهای گذشته ام فرق کند. طوری انتظار امامم را بکشم که این انتظار به تمام اعمال و حرکات من جهت بدهد. باید حرکت را آغاز کرد.
پی نوشت:
[1] همانطور که آیت الله سید محمود طالقانی می گوید: «این دستور قیام، شاید (فقط) برای احترام نباشد، و الاّ باید برای خدا و رسول و اولیای مکرم دیگر هم به قیام احترام کرد…»؛ خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص264
[2] بحار، 11/139
[3] نعمانی، کتاب الغیبه، ص199
ای ماه
آنجا که لحظه ها به شما پشت می کنند
یا پنجه ها مقابلتان مشت می کنند
آنجا که نوشهای شما نیش می شود
خلق زیاده خواه کم اندیش می شود
آنجا که اسب آمدنت تند می دود
جا، بهر پارک کردنتان طفره می رود
آنجا که ابرهای ظهور تو لاله کار
باید به شوره زار ببارد نه مَرغزار
آنجا که چشمها به شما دل نبسته اند
فرسنگها جلوتر از این بار بسته اند
آنجا که از تلألؤ تو غافلست شهر
دنبال روشنایی کم مصرف است شهر
آنجا که باغ بی تو تأسف نمی خورد
کنعان غم جدایی یوسف نمی خورد
آنجا که باز مُهر تغافل به جبهه هاست
یوسف اسیر چاه خودی ساز فتنه هاست
آنجا که کرده شعله حق مسلکی اُفول
تا گردن است دیده مردم درون پول
آنجا که هست اهرم خدمت به مردمان
ترفندهای بانک پاسارگاد و پارسیان
آنجا که هست ارزش بی ارزشی زیاد
ناموس حجب ، بُرده حجاب سرش زِ یاد
آنجا که پشت پشت به عصیان کنند رو
با ماهواره ،سایتهای گزافه گو
بهتر همان که ثانیه ها را هدر دهی
یا بی خبر نیامده ما را خبر دهی
فرصت برای گل شدن غنچه ها بده
آبی به پای بیخ و بن لحظه ها بده
کاش شوم من عاقبت ،یک نفر از سپاه تو
جمعه به جمعه چشم من، منتظر نگاه تو
کی دل خسته ام شود معتکف پناه تو؟
زمزمه لبان من، این طلب است از خدا
کاش شوم من عاقبت، یک نفر از سپاه تو …
چه روزها
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه هـا گم شد
چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
و هـفـتـهای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
بــرای آمــدنـت جـــمــعــهای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـهها همـهشـان خـالی از تـرنـم شد
اللهم عجل لسیدنا المظلوم الفرج
نثار ارواح شهیدان میثمی صلوات
شاید این جمعه بیاید شاید پرده از چهره گشاید شاید
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
غم یار
چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی
چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی
چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب
چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی
شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی
ببین که از بهار هم خبر شد و نیامدی
بیا ببین در این جهان امام خوب و مهربان
اسیر فتنه ی زمان بشر شد و نیامدی
تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین
و امشبم بدون تو سحر شد و نیامدی
صبا به یار آشنا بگو که شاعر شما
ز دوری رخ تو خونجگر شد و نیامدی
از این زمانه خسته ام بیا که دلشکسته ام
به حق مادری که منتظر شد و نیامدی
چرا گاهی حال دعا نداریم
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی درباره اهمیت حفظ زبان میفرمودند :
(زیان خیلی خطرناک است . خطری که زبان دارد هیچ یک از اعضا و جوارح انسان ندارد . در روایت آمده هر روز صبح زبان انسان از بقیه اعضا و جوارح احوال پرسی میکند و به دست و پا و چشم و گوش میگوید : حال شما چطور است ؟ ان ها جواب میدهند حال ما خوب است اگر تو بگذاری ، تو غیبت میکنی ، دروغ میگویی، حال ما را میگیری و ما دیگر حال دعا نداریم )
مناجاتی که هر کس بخواند به جایی می رسد !
امام راحل، خمینی عزیز(قدس سره) در مورد مناجات شعبانیه فرمود: «مناجات شعبانیه از مناجات هایی است که اگر یک نفر انسان دلسوخته، یک عارف دلسوخته - نه از این عارف های لفظی - بخواهد آن را شرح کند، و شرح کند از برای دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است …» (صحیفه نور، ج 20، ص189.)
فرازی از مناجات شعبانیه:
«خداوندا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و آن دم که تو را خوانم، دعایم بشنو؛ و چون تو را ندا دهم ندایم بشنو؛ و آنگاه که با تو راز گویم، به من رخ بنمای که [از همه جهان و جهانیان] به سوی تو گریختهام و در پیشگاهت ایستادهام، نالان و زاران و بیبرگ و نوا، و به پاداشی که نزد توست امیدوارم.
و تو دانی که در دل چه دارم و از نیازم آگهی و نهادم میشناسی؛ و کار این سرای و آن سرایم برتو پوشیده نیست. [و تو دانی] آنچه خواهم که به زبانم رانم و بنمایم و خواستهام گویم و آنچه برای سرانجام خویش بدان امیدوارم. »
یاصاحب الزمان
ای کاش به جای ادعا کمی عمل داشتیم ، به جای تئوری پردازی ، شناخت وظیفه و حرکت در راستای تحقق آن را داشتیم و می دانستیم رسیدن به دنیای آرمانی باید هدف باشد نه آرزو و این مهم روحیه می خواهد ، روحیه ای جهادی ، تا بشکند تمام تابوهای خود ساخته را ، اندرز های نابجای نفس را و بشکفد برایمان لذت کار بی منت.
شهید
استجابت دعا
اول: دعای خود را در صلوات بپیچید
محال است خداوند دعای اول و آخر را اجابت کند و دعای وسط را رد کند!!!!
دوم:قبل از دعا با ذکر استغفرالله و ذکرهای دیگر خود را پاک کنید!!!
3سنگی که از بهشت نازل شده اند!
رسول رحمت صلی الله و علیه و آله که ثقلین را به یادگار گذشتفرمود که این دو از هم جدا ناپذیرند و نیز خبر داد که هدایت در گرو تمسک به قرآن و عترت علیهم السلام است و بس.
قرآن این کتاب هدایت و نور که یکی از این ثقلین است وقتی ما را به آن سعادت واقعی می رساند که از ثقل دیگر جدا نشود. آن که قرآن را کافی دانست و مکتب خود را بی نیاز از عترت دانست به شهادت همین حدیث نورانی که قرآن و عترت را جداناپذیر معرفی می کند از هر دو آنها محروم مانده است.
توجه به این پیوند ناگسستنی، مفسرین آگاه را بر آن می دارد تا بی توجه به روایات اهل بیت علیهم السلام دست به تفسیر قرآن نزنند. همین امر سبب شده تا تفاسیر شیعه آمیخته با روایاتی باشد که از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به یادگار مانده است.
این روایات که گاه، تنها کلید فهم آیه است به صورت پراکنده در منابع روایی ما موجود است.
برخی از دانشمندان گذشته و حال تلاش کرده اند تا روایاتی را که به گونه ای به تفسیر و یا بیان آیه ای اشارت دارد در کتاب های مستقل جمع آوری کنند که حاصل این زحمات، کتاب های ارزشمندی شده که نمونه های زیر از آن دسته اند:
1. تفسیر قمى در 2 جلد، نوشته على بن ابراهیم قمى (قرن 3)
2. البرهان فى تفسیر القرآن در 5 جلد، نوشته سید هاشم بحرانى (قرن 11)
3. تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب در 14 جلد، نوشته محمد بن محمدرضا قمى مشهدى (قرن 12)
4. تفسیر جامع در 7 جلد، نوشته سید محمد ابراهیم بروجردى (معاصر)
حجم بالای این کتاب ها و نداشتن ترجمه نوع این آثار از یک سو و لزوم ترویج این نوع روایات و توجه به آنها در کنار کلام قرآن کریم ما را بر آن داشت تا به صورت گزینشی برخی از این روایات را استخراج کرده و با ترجمه روان و ارائه توضیح در هر جا که لازم به نظر می آید این معارف را به جامعه قرآن دوست و ارادتمند به اهل بیت علیهم السلام تقدیم نماییم.
کوتاهی متن، تخصصی نبودن در رشته خاصی مانند فقه، وجود آن در منابع معتبر و اصیل شیعه از مهمترین معیارهای ما در گزینش این روایات است که امیدواریم مقبول خداوند رحمان قرار گیرد.
سه سنگند که از بهشت نازل شده اند. آن سه عبارتند از: مقام ابراهیم، سنگ بنی اسرائیل [که در آیه به آن اشاره شده است] و حجرالاسود که وقتی خدا آن را به ابراهیم علیه السلام سپرد از کاغذ هم سفیدتر بود و در اثر خطاهای بنی آدم سیاه شد
وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ (50/ بقره)
و به یاد آورید زمانى را كه دریا را برایتان شكافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق كردیم.
دعایی که حضرت موسی علیه السلام خواند و خدا دریا را شکافت. نقل شده است در جنگ حنین که در نهایت با امداد الهی [1] به پیروزی لشگر اسلام انجامید بعد از شکست ابتدایی لشگر اسلام و فرار تعداد زیادی از مسلمانان، رسول خدا صلی الله علیه و آله دست به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «اللّهمّ، لك الحمد و إلیك المشتكى و أنت المستعان».
جرئیل علیه السلام نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! دَعَوتَ بِما دَعَا بِه مُوسى حِینَ فَلَقَ اللَّهُ لَهُ البَحرَ و نَجّاهُ مِن فِرعَونَ. ای رسول خدا! خدا را به کلماتی خواندی که موسی هنگامی که خدا دریا را برای او شکافت و از دست فرعون نجاتش داد خدا را با آن خوانده بود. [2]
در روایتی این عبارت، اسم اکبر خدا نامیده شده است [3] و در روایت دیگری رسول خدا فرمود:
جبرئیل علیه السلام به من گفت: می خواهید به شما کلماتی را بیاموزم [4] که موسی علیه السلام آنها را هنگام شکافته شدن دریا گفت؟ گفتم: بله. او گفت: بگو «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِلَیْكَ الْمُشْتَكَى وَ بِكَ الْمُسْتَغَاثُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم»[5]
وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً (60/ بقره)
و به یاد آورید زمانى را كه موسى براى قوم خود آب طلب کرد. ما به او گفتیم: عصایت را به سنگ بزن. [او زد و] دوازده چشمه از آن جارى شد.
سه سنگ بهشتی
امام باقر علیه السلام فرمود: «نزلت ثللاثة أحجار من الجنة: مقام إبراهیم و حجر بنى إسرائیل، و الحجر الأسود»؛ سه سنگ اند که از بهشت نازل شده اند. آن سه عبارتند از: مقام ابراهیم [6]، سنگ بنی اسرائیل [که در آیه به آن اشاره شده است] و حجرالاسود که وقتی خدا آن را به ابراهیم علیه السلام سپرد از کاغذ هم سفیدتر بود و در اثر خطاهای بنی آدم سیاه شد. [7]
وَبَآوُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ یَكْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ یَعْتَدُونَ(61/ بقره)
بنی اسرائیل سزاوار خشم خدا شدند و این به سبب آن بود كه آنان همواره به آیات خدا كفر مى ورزیدند و پیامبران را به ناحق مى كشتند. دلیل این [كفرورزى و كشتن پیامبران] آن بود كه [از فرمانِ من] سرپیچى نمودند و پیوسته [از حدود حق] تجاوز مىكردند.
پی نوشت ها:
1. لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ كَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْن (25/ توبه)
2. تفسیر القمی، 1/287
3. فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَقَدْ دَعَوْتَ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْأَكْبَرِ. الجعفریات، 218
4. در حقیقت جبرئیل وسیله ای است که خدا بواسطه او بر علوم پیامبرش می افزاید و او را رشد می دهد. این یعنی معلم پیامبر ص خداوند است نه جبرئیل.
5. الدعوات مرحوم راوندی، 55
6. سنگی که جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام بر روی آن مانده و اکنون در محفظه ای بلوری در کنار خانه خدا نگهداری می شود. نماز خواندن پشت آن از اعمال حج و عمره است.
7. مجمع البیان 1/383
حدیث
الهی شکرت
الهی
آرزوها س که مستجاب نشد.
ذکرهای آرامش دهنده
امانتدار باشیم
میلاد سه نور
کربلا
گناهان را چگونه محو کنیم؟
همان گونه كه اعمال صالح و نیكوی انسان به واسطه برخی گناهان حبط و تباه می شود، بعضی از اعمال نیك نیز سبب تكفیر و از بین رفتن گناهان می گردد.
در قرآن و روایات راه ها و مصادیق فراوانی كه موجب از بین رفتن گناه و آثار و عوارض آن، بلكه تبدیل سیئات به حسنات شده است، بیان شده است.
از مجموع آنها این مطلب به دست می آید كه ایمان و عمل صالح و توبه و ترك گناهان كبیره، مطمئن ترین راه از بین بردن گناهان گذشته و جلب محبّت الهی است.
خواندن نمازهای مستحبی و نافله مخصوصاً نماز شب
خداوند در قرآن می فرماید: “وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّـیِّئَاتِ"؛ [هود، 114] در آغاز و انجام روز و پاسى از شب نماز را بپا دار، که نیکی ها، بدی ها را از میان مىبرد.
امام صادق(علیه السلام) در ذیل تفسیر آیه 114 هود می فرماید: صلوة المومن باللیل تذهب بما عمل من ذنب النهار؛ نماز شب مومن، گناهان روز او را محو و نابود می سازد.
ایمان و عمل صالح
قرآن كریم می فرماید: إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَیِّئَاتِكُمْ؛ اگر از گناهان بزرگى كه از آن [ها] نهى شدهاید دورى گزینید، بدی هاى شما را از شما مى زداییم. [نساء، 31]
پس باید كوشید از طریق ازدیاد معرفت و شناخت خدا و آگاهی از نعمت های مادی و معنوی او و انجام عمل صالح، ایمان را تقویت نمود.
توبه
توبه و انابه و بازگشت از گناهان سبب محو و از بین رفتن همه گناهان كبیره و صغیره می گردد.
آیات 68 و 69 سوره فرقان به مرتكبین برخی گناهان كبیره وعده عذاب مضاعف و خلود در جهنم داده، سپس فرموده است: مگر كسی كه توبه كند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد كه در این صورت خداوند (نه تنها) گناهان او را می بخشد (بلكه) سیئات و بدی های اعمال آنها را به حسنات تبدیل می كند.
امام صادق(علیه السلام) در ذیل تفسیر آیه 114 هود می فرماید: صلوة المومن باللیل تذهب بما عمل من ذنب النهار؛ نماز شب مومن، گناهان روز او را محو و نابود می سازد
استغفار
یکی از اموری که سبب می شود گناهان محو شود، استغفار از گناه است که در روایات متعدّد به آن اشاره شده است.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: انسان وقتی مرتکب گناهی می شود از صبح گاهان تا هنگام شب به او مهلت می دهند، پس اگر استغفار کرد، عمل او نادیده گرفته می شود. [کلینی ،محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 437، ح 1]
در روایت دیگری می فرمایند: هفت ساعت به او مهلت می دهند، اگر از گناه توبه کرد چیزی برای او نمی نویسند و اگر هفت ساعت گذشت و از گناه پشیمان نشد برایش می نویسند، و در ادامه می فرمایند: شخص مومن گاهی بعد از بیست سال گناهش به یادش می آید، ولی کافر همان لحظه بعد از انجام گناه فراموش می کند [همان، ح 3] و در روایت دیگری از معصوم(علیهم السلام) نقل شده که حضرت فرمود: برای هر دردی دارویی و داروی گناهان استغفار است. [همان، ص 439، ح 8]
ترک گناهان بزرگ
ترك گناهان بزرگ، سبب از بین رفتن آثار گناهان كوچك شود: إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَیِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِیمًا؛ اگر از گناهان بزرگى كه از آن [ها] نهى شدهاید دورى گزینید، بدی هاى شما را از شما مى زداییم، و شما را در جایگاهى ارجمند در مى آوریم. [31، نساء]
یادمان باشد که شیعه ایم
مرگ بر اسرائیل وآل سعود
مرگ بر اسرائیل وآل سعود
شعبان ماه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم
ماه رحمت
شعبان المعظم
شعبان
حرف دل
حجاب
اللهم عجل لولیک الفرج
12بهمن
یاحضرت معصومه
12بهمن
مولاجان
تیر سه شعبه
ماعاشق محمد هستیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد
امام مهدی
سلام بررسول مهربانی
من عاشق محمدم
لبیک یا رسول الله
حبیبی یا رسول الله
عشق ما محمد رسول الله
امام مهدی
محکومیت اهانت به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
یریدون لیطفئو نورالله بافواهم والله متم نوره ولوکره الکافرون
و اینک، یعنی در زمان جاهلیت مدرن، دستان اهریمنی بوسفیان های زمان از آستین هنرگرانی پست مایه و به غایت رسوا، که عروسکان خیمه شب بازی دشمنی و کینه توزی دیرینه غرب با اسلامند، بار دیگر بیرون آمد و نمایان شد، همان دستانی که از روز نخست، مهابت الهی ابراهیم خلیل را در کوی و برزنهای نمرودیان نشانه رفت و همان سامریی که موسی کلیم را در دامنه کوه طور به اندوه نشاند! دستانی که هزار و چهار صد و اندی سال پیش در کوچههای غبار آلود مکه، سیمای آفتاب وش رحمتاً للعالمین را با دشنه خاکستر جریحهدار نمود!! و دستان همان اهریمن دگر بار اینگونه بی رحمانه به ساحت پیامبر رحمت میتازد، تا به خیال واهی نور محمدی را خاموش سازد و ولایت الهی را به چالش اندازد؛ اما هرگز!
اللهم صل علی محمد وآل محمد
ماعاشق اسلامیم
ماعاشق محمد هستیم
ما عاشق محمدیم
صلوات
نور
میلاد
عاشورا و ولایت پذیری
نمونه ای از جلوه ی ولایت پذیری در واقعه عاشوراء:
آنان که فرصت را غنیمت شمردند: از عواملی که معدود افرادی را در جامعه منحط و خفته آن روز برجسته کرد و باعث شد که از امتحان سخت ولایت پذیری سرافراز بیرون آیند می توان عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمیز جریان حق و باطل و تبری جستن از دشمنان امام حسین (ع) را نام برد. این ویژگی ها، مهم ترین ویژگی های اصحاب امام حسین (ع) است که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند. اما در میان این عوامل، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است چرا که شناخت دشمنان مقام ولایت و همچنین دشمنی با دشمنان امام از فروغ عشق و محبت خالصانه نسبت به امام حسین محسوب می شود. در نتیجه باید گفت ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است. در این صحنه عجیب هستند افرادی که عشق وافر به امام حسین (ع) در وجودشان موج می زد اما سعادت حضور در رکاب ابا عبدا… را نیافتند و در حسرتی عظیم تا آخر عمر به سر بردند.
البته اینها افرادی اند که به امام خویش لبیک گفتند ولیکن مشیت الهی بر حضور آنها در عاشورا تعلق نگرفت. بصیرت اینان و ولایت مداری شان در فضای آلوده آن روز جهان اسلام قابل تحسین است. مطابق نقل سید بن طاووس، یزیدبن مسعود نهشلی از بزرگان بصره و از کسانی است که امام حسین (ع) به آنها نامه نوشته و ایشان را به یاری و لزوم اطاعت از اوامر خود دعوت کرده بود. یزیدبن مسعود، قبیله های بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را جمع کرد و پس از برشمردن رذالت ها و ضعف های یزید و طرح غصب حق ولایت توسط معاویه و یزید، به شرف و فضل امام اشاره کرد و گفت:
«… حسین بن علی (ع)، پسر دختر پیغمبر شما، مردی است شریف و اصیل و دارای رأی نیکو، فضل او قابل توصیف و علم او پایان پذیر نیست، او برای خلافت شایسته تر است … او بهترین والی و امامی است که خداوند به وسیله او حجت را بر شما تمام کرده و راه سعادت را به شما نشان داده است پس شما دیدگان خود را در برابر نور حق از دست ندهید و بدون شناختن راه هدایت خود را در گودالهای باطل نیفکنید. در جنگ جمل بود که صخر بن قیس لکه¬ی ننگ و خواری را به دامان شما افکند (شما را از یاری علی بازداشت) ولی امروز شماباید با یاری فرزند پیغمبر آن را شستشو دهید.» آنگاه برای امام نامه نوشت و از یاری بنی تمیم و بنی سعد به امام اطمینان داد. امام از خواندن این نامه بسی شاد شد و در حق او دعا کرد. سپس یزیدبن مسعود، همراه افراد خویش برای رفتن خدمت حسین (ع) و یاری او، مجهز و آماده شد ولی پس از حرکت از بصره، خبر شهادت حسین(ع) را شنید و از این جهت بسیار گریه کرد و بی اندازه متأثر شد. ولایت، امتحانی سخت:
مولای متقیان امیرالمومنین علی (ع) در توصیف گذر زمان و مرور فرصت ها می فرماید:
الفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر(نهج البلاغه،حکمت 21) فرصت ها همچون ابرها می گذرند، پس فرصت های خیر را دریابید. آری، بسیار فرصت های طلائی در زندگی ممکن است پیش بیاید که غفلت موجب از دست رفتن آنها شود اما تنها انسان های زیرک و باهوش اند که از این رهگذر بهره می گیرند و می دانند آنچه باقی و پابرجاست بهره هایی است که از این فرصت ها گرفته می شود و اعمال خالصانه آدمی است. انسان مومن جویای فرصت های خیر و بهره مندی از آنان است. امتحان و آزمایش و ابتلاء به فتنه ها سنت الهی است وبنا برفرمایش قرآن در مورد همه انسان ها و امم جاری می شود:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَكُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ :آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند. در فتنه ها و ابتلائات ،تنها بصیرت جوئی و عمل به قرآن است که می تواند آدمی را نجات دهد. اما در میان ابتلائات سخت و در یک نگاه اجمالی به تاریخ امم درمی یابیم که یکی از مهمترین امتحانات، امتحان به ولایت است. این امتحان از همان خلقت آدم شروع می شود زمانی که شیطان از سجده در برابر خلیفه الله امتناع می کند و از آن سرباز می زند و در تمام طول تاریخ تا نمرودیان و فرعونیان و ظهر عاشورا و … ادامه می یابد و در همین مقطع زمانی ما نیز کسانی پیدا شدند که در عاشورای 88 به خون پاک فرزند زهرای اطهر آنچنان بی حرمتی کرده و از لوای ولایت بیرون رفتند و تا ابد منفور امت شدند و این امتحان همچنان ادامه دارد و همه انسان ها را مبتلا می سازد. اما بدا به حال آنان که روسیاهان این امتحانند که دل در گرو دنیا داده اند همانهایی که ابا عبدا… در توصیفشان می فرماید:
الناسُ عبیدُالدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتهم یَحوطونَه مادرَّت مَعایِشُهُم فاذا مُحِصّوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانون: مردم بندگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان گشته و تا زمانی که دنیای آنان را تأمین نماید بر گرد دین می گردند و وقتی بلایا رو آورد دینداران واقعی بسیار اندکند.
عاشوراء از نظر آزمون ولایت پذیری صحنه عجیبی است. در این صحنه کسانی را می بینیم که مشتاقانه برای امام نامه می نویسند و از ایشان تقاضای برعهده گرفتن زمام مسلمین را می کنند، در این صحنه کسانی همچون یزیدبن مسعود و منذربن جارود را می ینیم که امام به آنها نامه نوشته و آنان را به یاری می طلبد، کسانی چون عبدا…بن حر را می بینیم که امام شخصاً به حضور آنها می رسد و از آنها یاری می طلبد و کسانی همچون زهیربن قین را می بینیم که نماینده امام بر آنها حاضر می شود و آنان را به حضور می طلبد و البته عکس العمل اینان چقدر متفاوت است. گروهی با دیدن برق شمشیر امویان یا برق سکه های آنان میدان را خالی می کنند،
کسانی چون یزیدبن مسعود مشتاقانه به یاری امام می شتابد و کسانی چون منذربن جارود از ترس جان خویش نامه و نامه رسان امام را به عبیدا… بن زیاد تسلیم می کند، افرادی هم مثل عبیدا… بن حر که به دنبال رفاه و آسودگی خاطر و برکنار ماندن از سختی های روزگارند، تنها به پیشکش کردن اسب و شمشیر خود به امام، قناعت می کنند و … . این اختلافات در دیدگاهها و عدم تمیز جبهه حق از سوی بعضی و ترجیح مادیات و دنیاگرایی و راحت طلبی از سوی بعضی دیگر، یادآور انحطاط و فساد اخلاقی جامعه آ ن روز اسلام است که بنا به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه الله)، اصلی ترین عامل شهادت فرزند رسول ا… است. روشن است که در جامعه ای که ولایت همچون نخ تسبیح، تمام افراد آن را در یک خط مستقیم حفظ و هدایت می کند فساد راهی ندارد. در چنین جامعه ای رهبر و ولی تنها یکی است و او همان الله(جل جلاله) است:
اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا… خداوند سرور کسانی است که ایمان آوردهاند. این فساد و انحطاط در جامعه ای لانه می کند که طاغوتیان بر آن مسلط گشته و آن را از نعمت هدایت و ولایت واحد و حقیقی محروم ساخته اند و البته چند دستگی و تفرق و تشتت بر آن حاکم گشته است و رهبران متعدد بر آن فرمان می رانند:
وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ کسانی که کفر ورزیدهاند سرورانشان طاغوتند. این اولیاء، همان طاغوتیانی هستند که در مقابل صراط مستقیم و واحد ولایت قد علم کرده و جامعه را به هر سویی می کشند و این گونه است که فساد و تباهی و انحطاط بر چنین جامعه ای سایه افکنده و فقط رهبری واحد و الهی است که می تواند به چنین اجتماع پراکنده و مفسدی سروسامان بخشیده و آن را حفظ و هدایت کند. مولای متقیان حضرت علی علیه¬السلام به ولایت ناپذیری مردم عصر خود بارها اشاره کرده و شدیداً متأثر از آن است. برای نمونه در بیان حال خود پیش از بیعت می فرماید:
«فَنَظَرتُ فاِذا لَیسَ لِی مُعینٌ اِلّا اَهلُ بَیتی، فَضَنِنتُ بِهِم عَنِ المَوتِ و اَغضَیتُ عَلَی القَذَی و شَرِبتُ عَلَی الشُّحَا و صَبَرتُ عَلَی أخذِ الکَظَمِ و عَلی امَرَّ مِن طَعمِ العَلقَمِ :در آن موقع نگریستم، جز اهل بیت خویش کمکی نداشتم از سپردن آنان به کام مرگ خودداری کردم. چشم بر روی خاشاکی در دیدگانم بستم و زهراب اندوه ها را آشامیدم و بر فرو بردن خشم، بردباری ها کردم و بر هضم رویدادهایی تلخ-تر از طعم زهرآگین درخت علقم تحمل کردم. و در ضمن نامه به مردم مصر می فرماید:
«هنگامی که آن حضرت(رسول الله) از این دنیا درگذشت، مسلمانان پس از او در امر حکومت اختلاف و نزاع کردند. سوگند به خدا از دلم خطور نمی کرد که عرب پس از آن حضرت، حکومت را از خاندان او برگرداند و نه پس از رسول خدا آن را از من دور کند. این ولایت ناپذیری در زمان امام حسین (ع) تا به شهادت رساندن ولی زمان پیش می رود که به نودهایی از آن اشاره می شود.
چگونه مي توان از عاشورا درس ولايت پذيري گرفت؟
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»؛ نساء (4)، آيه 59.
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر (-(اوصياى پيامبر)-) را! و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است».
مقدمه
عبد صالح ؛ «…السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ …»، (تهذيب الأحكام، ج 6، ص 65).
و مطيع در ولايت
همه ما به نوعى با مفهوم ولايت آشنا هستيم، نورى كه از مبدأ زلال هستى شروع شده و شعاع آن همگان را فرا گرفته است. در يك تقسيم بندى كلى انسان هاى تأثيرگذار، از دو دسته خارج نيستند: «ولايت پذير» و «ولايت گريز».
ولايت برّنده تر از الماسى است كه همه افعال، گفتار و حتى پندار ما را به دو شق تقسيم مى كند: «اطاعت» و «عصيان».
كربلا را مى توان از اين منظر نگريست و عاشورا را با اين نگاه بازخوانى كرد و سطر به سطر جستجو كرد تا نه تنها به بزرگترين قطعه شعر بلكه به بزرگترين قلّه شعور ولائى رسيد: والله ان قطعتموا يمينى و به ارتفاعى چشم دوخت كه حضرت مى فرمايد: و عن امام صادق يقنينى و اينجاست كه همه برگزيدگان بشريت از غير معصوم آرزوى رسيدن به آن را مى كنند و در حسرتش آه سرد مى كشند «…إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، (بحارالأنوار، ج 22، ص 274، باب 5)..
به خدمت قرآن مى رويم تا از بهشت اطاعت شميمى را به مشام برسانيم.
اطاعت در لغت
در مفردات راغب آمده: طَوع به معناى پذيرش و سرسپارى است و ضد آن كراهت و نافرمانى است. بنابر تحقيق، در اطاعت سه ويژگى است:
1. ميل و رغبت،
2. خضوع و فروتنى،
3. انجام فرمان و دستور.
كاربرد واژه «طاعت» در قرآن
«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ»؛ بقره (2)، آيه 158..
«وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا، غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ»؛ بقره (2)، آيه 285..
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ نساء (4)، آيه 64..
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ»؛ مائده (5)، آيه 30..
«الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ»؛ توبه (9)، آيه 79..
«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ»؛ فصلت (41)، آيه 11..
روايات تفسيرى
در تفسير برهان از ابن بابويه روايت كرده كه وى به سند خود از جابربن عبد اللَّه انصارى نقل كرده، كه گفت: وقتى خداى عزّ و جل آيه شريفه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را بر پيامبر گراميش محمدصلى الله عليه وآله نازل كرد. من به آن جناب عرضه داشتم: يا رسول اللَّه خدا و رسولش را شناختيم، اولى الأمر كيست؟ كه خداى تعالى اطاعت آنان را دوشا دوش اطاعت از تو قرار داده؟
فرمود: اى جابر آنان جانشينان من اند، و امامان مسلمين بعد از من اند، كه اولشان على بن ابى طالب و سپس حسن و آن گاه حسين و بعد از او على بن الحسين و آن گاه محمدبن على است، كه در تورات معروف به باقر است، و تو به زودى او را درك خواهى كرد، چون او را ديدار كردى، از طرف من سلامش برسان، و سپس صادق جعفربن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آن گاه على بن موسى، و بعد از وى محمدبن على، و سپس على بن محمد و آن گاه حسن بن على، و در آخر، هم نام من محمد است، كه هم نامش نام من است، و هم كنيه اش كنيه من است، او حجت خدا است بر روى زمين، و بقية اللَّه و يادگار الهى است در بين بندگان خدا، او پسر حسن على است، او است آن كسى كه خداى تعالى نام خودش را به دست او در سراسر جهان يعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند، و او است كه از شيعيان و اوليايش غيبت مى كند، غيبتى كه - بسيارى از آنان از اعتقاد به امامت او بر مى گردند - و تنها كسى بر اعتقاد به امامت او استوار مى ماند كه خداى تعالى دلش را براى ايمان آزموده باشد.
جابر اضافه مى كند عرضه داشتم: يا رسول اللَّه آيا در حال غيبتش سودى به حال شيعيانش خواهد داشت؟
فرمود: آرى به آن خدايى كه مرا به نبوت مبعوث فرمود شيعيانش به نور او روشن مى شوند، و در غيبتش از ولايت او بهره مى گيرند، همان طور كه مردم از خورشيد بهره مند مى شوند هر چند كه در پس ابرها باشد! اى جابر، اين از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است كه در خزانه علم خدا پنهان است، تو نيز آن را از غير اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز ر.ك: تفسير برهان، ج 1، ص 381، حديث 1.
.
و در تفسير عياشى ج 1، ص 252، حديث 173.
است كه در روايت ابى بصير از امام باقرعليه السلام آمده كه فرمود: آيه شريفه: «أَطِيعُوا اللَّهَ …» درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده.
من عرضه داشتم: مردم مى گويند اگر درباره على عليه السلام نازل شده چرا نام على و اهل بيتش در قرآن نيامده؟
امام ابو جعفرعليه السلام فرمود: به ايشان بگوييد به همان دليل كه خداى تعالى نماز را در قرآن مجيدش واجب كرده ولى نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، تا آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله نماز را براى مردم تفسير كرد و به همان دليل كه حج را واجب كرد، ولى نفرمود: هفت طواف كنيد تا آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله آن را تفسير فرمود: و همچنين خداى تعالى آيه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» را در باره على و حسن و حسين عليهما السلام نازل كرد ولى نام آنان را نبرد، اين رسول خداصلى الله عليه وآله بود كه فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» هركس كه من به حكم «و اطيعوا الرسول» مولاى اويم، على به حكم «أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» مولاى او است.
و نيز درباره همه اهل بيتش فرمود: اوصيكم بكتاب اللَّه، و اهل بيتى انى سالت اللَّه ان لا يفرق بينهما حتى يوردهما على الحوض فاعطانى ذلك ؛ «من شما را وصيت مى كنم به كتاب خداى تعالى و اهل بيتم، من از خداى تعالى خواسته ام بين آن دو را جدايى نيندازد، تا هر دو را كنار حوض، به من وارد كند، و خداى تعالى اين درخواستم را به من داد».
و نيز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بيت من چيز ياد ندهيد، كه آنان اعلم از شمايند، اهل بيت من شما را تا قيامت از هيچ باب هدايتى بيرون نمى كنند، و به هيچ ضلالتى داخل نمى سازند و اگر رسول خداصلى الله عليه وآله بيان نمى كرد كه اولى الامر چه كسانى هستند قطعاً آل عباس و آل عقيل و آل فلان ساكت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى كردند، ولى چون خداى تعالى در كتابش نازل كرده بود، كه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» همه مى دانستند كه منظور از اهل بيت على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام هستند، چون رسول خداصلى الله عليه وآله در خانه ام سلمه دست على و فاطمه و حسن و حسين عليهما السلام را گرفت و داخل كسائشان ر.ك: حديث كساء. كرد، و ام سلمه عرضه داشت: آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: تو عاقبت بخيرى، ولى ثقل من و اهل من و اهل بيت من اينهايند (تا آخر حديث).
و در امالى شيخ آمده كه وى به سند خود از على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: مردى از انصار به حضور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله آمد، و عرضه داشت: يا رسول اللَّه من تاب جدايى از تو را ندارم وقتى به خانه ام مى روم همين كه به ياد تو مى افتم ديگر دستم به كار نمى رود در اين انديشه ام كه در روز قيامت كه تو داخل بهشت شده تا اعلى عليين بالا مى روى، من آن روز چه كنم؟ و يا نبى اللَّه آن روز چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
در پاسخ اين مرد بود كه آيه شريفه زير نازل شد:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً».
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله آن مرد را احضار كرده آيه شريفه را برايش خواند، و به همنشينى خود مژده اش داد.
و در تفسير برهان از ابن شهر آشوب از انس بن مالك از كسى كه او نامش را برده ولى انس فراموش كرده، از ابى صالح، از ابن عباس روايت آورده كه گفت: در آيه «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ» منظور از نبيين محمدصلى الله عليه وآله و منظور از صديقين على است، كه اولين فردى بود كه رسول خداصلى الله عليه وآله را در دعوى نبوت تصديق كرد، و منظور از شهدا على و جعفر و حمزه و حسن و حسين عليهما السلام است.
تفسير آيه
اين آيات بى ارتباط با آيات قبلش نيست، از آيه «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً…»، گويا در اين زمينه سخن دارد كه مردم را به سوى انفاق در راه خدا تشويق كند، تا زندگى همه طبقات حتى حاجتمندان از مؤمنين قوام يابد، و در همين زمينه كسانى را كه از اين عمل مشروع و واجب مانع مى شدند، و مردم را از آن بازمى داشتند مذمت مى كند و دنبال آن در اين آيات مردم را تشويق و تحريك مى كند به اين كه خدا را اطاعت كنند، و رسول و اولى الامر را نيز اطاعت كنند، و بدين وسيله ريشه هاى اختلاف و مشاجره و نزاع را قطع نموده، هر جا كه با يكديگر درگير شدند مسأله را به خدا و رسولش ارجاع دهند، و از نفاق بپرهيزند، چنين نباشند كه به ظاهر اظهار ايمان كنند ولى وقتى خدا و رسول بعد از ارجاع مسأله مورد اختلاف به ضرر يكى حكم كرد، ناراحت شوند، و كفر باطنيشان از اين كه تسليم حكم خدا شوند بازشان بدارد، و نيز تشويق مى كند به اين كه تسليم اوامر خدا و رسول باشند.
اطاعت خدا
بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعت ها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هرگونه رهبرى بايد از ذات پاك او سرچشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى او است، و هرگونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ».
اطاعت پيامبرصلى الله عليه وآله
در مرحله بعد، فرمان به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله مى دهد، پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمى گويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خدا است، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است، بنابراين اطاعت از خداوند، مقتضاى خالقيت و حاكميت ذات او است، ولى اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله مولود فرمان پروردگار است و به تعبير ديگر خداوند واجب الاطاعه بالذات است، و پيامبرصلى الله عليه وآله واجب الاطاعه بالغير و شايد تكرار اطيعوا در آيه اشاره به همين موضوع يعنى تفاوت دو اطاعت دارد «و اطيعوا الرسول» و مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولواالامر مى دهد كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردم است. برگرفته از تفسير نمونه، ج 3، ص 435.
البته با امر به اطاعت خدا، لزوم اطاعت پيامبر نيز، فهميده مى شد، لكن پيامبر را جداگانه ذكر مى كند تا در بيان مطلب مبالغه اى باشد و جلو پاره اى از توهمات گرفته شود و كسى نگويد يا نپندارد كه اطاعت پيامبر مخصوص دستوراتى است كه در قرآن باشد. نظير اين آيه آيات ديگر است مثل:
سوره نساء آيه 80 «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» يعنى كسى كه پيامبر را اطاعت كند. خدا را اطاعت كرده است.
و مثل سوره حشر، آيه 7 «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ حشر (59)، آيه 7. يعنى آنچه پيامبر براى شما آورد بگيريد و آنچه شما را از آن نهى كرد، ترك كنيد».
و مثل سوره نجم، آيه 3 «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛ «او از روى هوس سخن نمى گويد».
همانطورى كه اطاعت پيامبر در حياتش واجب است، پس از مرگش نيز واجب است زيرا پيروى از شريعت او پس از مرگش بر همه مردم لازم است. بديهى است كه او همه جهانيان را به دين خود تا روز قيامت، دعوت كرد و رسالت او جهانى و همگانى است.
«وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» در اين باره مفسران دو نظر دارند:
اطاعت اولى الامر
1. ابو هريره و ابن عباس بنا بر يكى از دو روايت ميمون و ابن مهران و سدى گويند: منظور هر امير و زمامدارى است نظر جبايى و بلخى و طبرى نيز همين است.
2. جابربن عبد اللَّه و ابن عباس بنا به روايت ديگر و مجاهد و حسن و عطا و جماعتى گويند: منظور علما است. برخى از آنها گفته اند: علما هستند زيرا در احكام و در موقع نزاع و اختلاف بايد به آنها رجوع كرد نه زمامداران. اين دو قول از عامه است.
لكن علماى ما از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه: منظور از «اولى الامر» ائمه اهل بيت است كه خداوند طاعت ايشان را به طور مطلق واجب ساخته است همانطورى كه طاعت خدا و پيامبر را واجب گردانيده است. اطاعت مطلق شخص يا اشخاص در صورتى واجب مى شود كه معصوم باشند و ظاهر و باطن ايشان يكى باشد و از اشتباه و امر به كار زشت، مصون باشند. بديهى است كه علما و زمامداران چنين صفاتى ندارند و خداوند برتر از اين است كه مردم را به اطاعت بدون قيد و شرط افرادى امر كند كه مرتكب معصيت مى شوند يا ميان گفتار و كردارشان اختلاف است. شاهد اين مطلب اين است كه خداوند اطاعت او «اولى الامر» را در رديف اطاعت از پيامبر و خدا قرار داده است و اين خود نشان مى دهد كه «اولى الامر» از همه مردم بالاترند و پيامبر از ايشان برتر و خدا از همگى برتر است. بديهى است كه تنها ائمه بعدى از آل پيغمبر چنين مزيتى دارند. آنان كسانى هستند كه امامت و عصمت ايشان به ثبوت رسيده و تمام مسلمين بر بلندى رتبه و عدالت ايشان اتفاق دارند.
منبع لوح فشرده پرسمان نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
نقش ولایت پذیری در حادثه عاشورا
با مروری بر تاریخ اسلام متوجه خواهیم شد که اوج ولایت مداری در حادثه کربلا به وقوع پیوسته ؛ چرا که در آن واقعه عظیم شاهد انسان های بزرگی بودیم که هویت آنها با عنصر ولایت شکل گرفته بود و تمام رفتار ، گفتار و حتی رجز خوانی های آنها بر محور ولایت یعنی اطاعت بی چون و چرا از امام (ع) دور می زد ؛ لذا تا آخرین قطره خون در کنار امام خویش مبارزه کرده و زیباترین صحنه های ولایت پذیری و ولایت مداری را به نمایش گذاشتند و سبب جاودانگی این حادثه در تاریخ شدند.
اهمیت مساله ولایت به حدی است که در حدیثی از طریق زرارة بن اعین، از حضرت امام محمّد باقر «ع» نقل شده : الإمام الباقر «ع» : بنی الإسلام علی خمسة أشیاء ، علی الصّلاة و الزّکاة و الحجّ و الصّوم و الولایة. قال زرارة: فقلت : و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ قال:الولایة ، لأنّها مفتاحهنّ ، و الوالی هو الدّلیل علیهنّ. ( کافی،ج 2، کتاب الایمان و الکفر باب دعائم الاسلام،ح 5)
امام باقر (ع) : دین اسلام بر پنج چیز بنا شده است نماز و زکات و حج و روزه و ولایت، ، زراره میگوید: پرسیدم: کدامیک از اینها بالاتر است؟ فرمود: ولایت، زیرا ولایت کلید آنهاست، و «والی» راهنمون مردم است به برپاداری آنها.
یکی از شخصیتهای موثر در حادثه عاشورا و کسی که رفتار و گفتار او نمونه بارز و مشخص ولایت مداری است ، حضرت مسلم بن عقیل است.
در واقع وقتی نامههای فراوان مردم کوفه برای امام حسین (ع) فرستاده شد و حضرت را به کوفه دعوت کردند ، امام (ع) پسر عموی خود ، مسلم بن عقیل را با دو نفر دیگر روانه کوفه کرد ؛ تا در صورتیکه شرایط برای حضور حضرت مهیا باشد پس از نیازسنجی به طرف کوفه حرکت کند.
نکته قابل توجه در مساله ولایت پذیری از امام عصر (ع) توسط مسلم بن عقیل ، این نکته است که ایشان دستور و سفارش ولی امر خود را تا پای جان و حتی با پذیرش با شهادت ، لبیک می گوید.
به نوعی می توان نتیجه گرفت که مساله مسلم به عقیل در باب ولایت پذیری از دو منظر قابل تامل است ، اول اینکه ایشان خود به تمام معنا مفهوم ولایت پذیری را به منصه ظهور رساند و الگویی جاودان در زمینه ولایت مداری گردید ، و از سویی دیگر مردم کوفه می توانستند با تبعیت از فرستاده امام حسین (ع) که همان مسلم بن عقیل بود ، از آزمونی بزرگ ، سربلند بیرون بیایند؛ چرا که در آن مقطع تاریخی، پذیرش شرایط مسلم از سوی کوفیان به منزله قرار گرفتن مردم کوفه زیر چتر ولایت امام حسین(ع) بود ؛ اما متاسفانه در این امتحان مردود و برای همیشه مصداقی برای ولایت گریزی مطرح شدند.
پشت پرده پیامکهایی که با وعده معجزه، درخواست ارسال به دیگران را دارند پیامک های ضد اهل بیت!
پیامک هایی که روزانه برای ما می آید و ما هم آنها را برای بقیه می فرستیم ولی شاید اصلا فکر نکرده باشیم این پیامک ها بر خلاف ظاهر خود ضد دین و اهل بیت هستند.
حتما شما هم مثل هزاران نفر دیگر تا به حال با پیام هایی روبرو شده اید که از شما می خواهد با ارسال آن به چند نفر دیگر، ظرف زمان محدودی معجزه را به چشم بییند! پیامک هایی که حتی به ذهنتان هم نرسیده که چه دست هایی پشت پرده شان وجود دارد.
در دوره ای که وایبر و واتس آپ از نان شب هم واجب تر شده است، همه ما بسیار دیده ایم پیام هایی که با واژه و عبارت های مختلف، با توسل به نام خدا و پیامبر گرانقدر و سایر ائمه و با سوء استفاده از آیات و روایات سعی دارند مخاطب را متقاعد کنند که اگر پیام را به ده نفر دیگر ارسال کند، پس از گذشت چند دقیقه یا چند ساعت معجزه ای در زندگی اش می بیند.
در سالهای نه چندان دور، زمانی که گذرمان به مسجد و امام زاده ای می افتاد و با قصد خواندن زیارت نامه یا ادعیه توسل ندبه، کتاب مفاتیح یا سایر کتب ادعیه را دست می گرفتیم، به ناگاه متوجه متنی در میان صفحات یا حاشیه کتاب آن می شدیم که با بهره گیری سوء از آیات و روایت، سعی در متقاعد کردن خواننده برای تکثیر و بازنوشتن چند باره از آن متن و توزیع آن میان سایرین داشت با این وعده پوشالی که با این کار، حاجت روا خواهد شد. این سالها با اینکه مدتها از آن سالها می گذرد و ابزارهای ارتباطی نوین سبکی نو در زندگی انسان ها بنا نهاده است، اما انگار این روایات جعلی و این قرائت های بدعت گذار، قرار نیست دست از سر مردم در این عصر به اصطلاح مدرن هم بردارد و این بار این بدعت های پوشالی از طریق همین ابزارهای ارتباطی مدرن که از قضا، انتشار را با حجم و سرعت بسیار بیشتر ممکن می کند، زندگی دوباره پیدا کرده اند.
به ده نفر ارسال کن معجزه ببین، ارسال نکن بدبخت شو!
ماجرای نامه های دروغینی که چند سالی است در قالب نامه های اینترنتی، در میان مخاطبان منتشر می شود، با گسترش روز افزون ارتباطات و توسعه اپلیکیشن های گوشی های تلفن همراه و ایجاد شبکه هایی مانند وایبر و واتس آپ، قدم به عرصه جدیدی گذاشته است چون به واسطه این ابزارهای جدید به راحتی می توان چنین پیام هایی را در کوتاه ترین زمان و مکان و در بیشترین حجم انتشار داد. شاید به همین دلیل هم هست که هجمه این پیام های دروغین نبض اپلیکشن های موبایل را در دست گرفته است.
پشت پرده صهیونیستی پیامک های معجزه!
با اینکه پیام های مبنی بر اینکه این مطلب را برای 10 نفر بفرست و معجزه را پس از مدت زمان کوتاهی در زندگی خودت ببین برای بسیاری از مردم لااقل یک بار ارسال شده است اما شاید به فکر خیلی ها نرسیده باشد که سر منشا چنین پیام هایی کجاست و هدف ارسال و دست به دست چرخیدنشان در میان مردم چیست.
ما با طراحی پیامها فارسی، عربی، ترکی و اردویی و آوردن نام پیامبر و ائمه، در آخر پیامها مینویسیم آن را برای 10 نفر بفرست تا امروز معجزه ببینی! با گذشت امروز مسلمانان میبینند که خبری از معجزه نیست پس آن را خرافات تلقی میکنند و اینگونه ایمانشان را کم کم از دست میدهند
نکته جالب توجه اینجا است که هفته ی گذشته روزنامه ی نیوز تلاویو در چاپ سراسری خود با این تیتر که چگونه اسلام را متزلزل کنیم سپس آن را در اختیار بگیریم منتشر شد. (هنری لیونر) که به عنوان فقیه دینی در اسرائیل فعالیت میكند تصریح كرد كه همكاران ما شب و روز در واتس اپ در حال تلاش برای تضعیف اسلام در بین مسلمانان هستند. هنری لیونر افزود: ما با طراحی پیامهای فارسی، عربی، ترکی و اردویی و آوردن نام پیامبر و ائمه، در آخر پیامها مینویسیم آن را برای 10 نفر بفرست تا امروز معجزه ببینی! با گذشت امروز مسلمانان میبینند که خبری از معجزه نیست پس آن را خرافات تلقی میکنند و اینگونه ایمانشان را کم کم از دست میدهند. البته لازم به ذكر است كه در هر پیام ارسالی از طرف مسلمانان در واتساپ در رابطه با این موضوع شرکتهای مخابراتی اسرائیلی 12% سود میکنند اما با حذف تنها یک حرف از این نسخه ی اصلی،این نسخه به نسخه ی دیگر تبدیل میشود و اینگونه این 12% سود به حساب مخابرات ایران واریز میشود.
وقتی ابزارهای مدرن ارتباطات اجتماعی راهی برای تضعیف دین می شوند
با نگاهی به این اظهارات خیلی از نکات مبهم برای مسلمان عیان می شود، مانند اینکه دشمنان اسلام چگونه با توسل به ابزارهای نوین ارتباطی سعی در تضعیف باورهای دینی میان مسلمانان دارند و در این میان هم از روش های به ظاهر دینی و مذهبی استفاده می کنند و با ارسال پیام هایی با محوریت مقدسات دینی، سعی در تحریک مسلمانان در اشاعه و ترویج این پیام ها دارند و در این میان از ابزارهایی مانند قسم به جان پدر و مادر گرفته تا تهدید به رخداد اتفاق های بد در اثر منتشر نکردن پیام ها سعی دارند مخاطبان را به ترویج این پیام ها ترغیب کنند. در این میان کسانی که با هدف دیدن معجزه پیام را به چندین نفر دیگر ارسال می کنند، از پایان زمان مقرر می بینند که نه تنها معجزه ای رخ نداده که حتی کوچکترین تغییری هم در روند زندگیشان به وقوع نپیوسته است ممکن است باورهای دینی شان در خطر تزلزل قرار بگیرند.
بهترین مقابله با پیامک های دروغین معجزه، ارسال نکردنشان است
با توجه به اینکه با گسترش اپلیکیشن های تلفن همراه و شبکه های اجتماعی احتمال دریافت این پیام ها هر روز بیشتر از روز پیش می شود، مردم باید با هوشمندی از انتشار و ارسال این پیامک ها خودداری کنند تا به این ترتیب دشمنان نتوانند با توسل به نام بزرگواران دینی ما دست به گسترش باورهای خرافی و در نهایت سست کردن باورهای دینی بزنند.
چگونه امام زمان را به لبخند درآوریم؟
یكی از اموری كه در روایات بر آن تأكید شده، تلاش برای جلب خشنودی امام زمان علیهالسلام و دوری از خشم و ناخرسندی آن حضرت است. پرسشی كه در اینجا مطرح میشود این است كه چگونه میتوان خشنودی آن امام را به دست آورد.
برای روشنتر شدن موضوع، خوب است كه نگاهی داشته باشیم به یكی از این یادگاریهای گرانقدر امام عصر علیهالسلام؛ یعنی دعای معروفی كه با جملة «اللّهم ارزقنا توفیق الطّاعة…» شروع میشود و در اوایل «مفاتیح الجنان» نیز آمده است.
در این دعای كوتاه و مختصر، امام مهدی علیهالسلام همه آنچه را كه شایسته است ما خود را بدانها آراسته یا از آنها پیراسته سازیم در قالب درخواست از خدا بیان كرده و به صورت غیر مستقیم به ما فهماندهاند كه به عنوان حجّت خدا، چه انتظاری از ما دارند و چگونه شیعهای را برای خود میپسندند. با هم قسمتهایی از این دعا را میخوانیم:
«اللّهمّ ارزقنا توفیق الطّاعة و بُعدَ المعصیة و صِدقَ النیّة و عِرفانَ الحُرمة و أكرمنا بالهُدیٰ و الإستقامة و سَدّد ألسِنَتَنا بالصّواب و الحكمة و اَملأ قلوبَنا بالعلم و المعرفة و طهّر بُطونَنا عن الحرام و الشّبهة و اكفف أیدیَنا عَن الظّلم و السَّرِقَة و اغضُض أبصارَنا عن الفُجور و الخیانة و اسدُد أسماعَنا عن اللّغو و الغیبة؛1
بار خدایا! توفیق فرمانبرداری، دوری از گناهان، درستی و پاكی نیّت و شناخت حرامها را، روزی ما فرما؛ و ما را به راهنمایی و پایداری گرامی دار و زبان ما را در درستگویی و گفتار حكیمانه استوار ساز و دل ما را از دانش و معرفت سرشار كن و درون ما را از حرام و مال شبههناك پاكیزه گردان و دست ما را از ستمگری و دزدی بازدار و چشم ما را از فجور و خیانت بپوشان و گوش ما را از شنیدن سخن بیهوده و غیبت بربند و…»
در ادامه این دعا، امام عصر علیهالسلام صفات و ویژگیهایی را كه شایستة عالما، دانشپژوهان، پیران، جوانان، زنان، توانگران، تنگدستان، جنگجویان، حكمرانان و… است بر میشمارند و از خداوند میخواهند كه به هر یك از این گروهها و اقشار اجتماعی صفات و ویژگیهایی را كه شایسته آنهاست عطا فرماید.
شیعه
شیعه
منتظران فرج
حدیث
در حفظ حــــــــــجاب خود کوشا باشیم
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَة وَ النَّصْر
حدیث ناب
عطر انتظار
گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام.
اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمين! دل جدا ز ياد تو آشيانه اى خراب وبى صفاست ياد سبز وروح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست کوچه باغ سينه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نيست کيست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟
اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش يک پيام آشنا ودلنواز سينه را گشوده اند. کوچه هاى ما هميشه عاشق تو بوده اند.
اى کبوتر دلم هوايى محبتت! سينه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سينه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است.
صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتياق ونغمه اميد با دلى سفيد خواب رفته است روز را به شوق ديدنت شروع مى کند اى تو معنى اميد وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند.
اى بهانه اى براى زيستن! اشتياق همچو سبزه بهاره هر طرف دميده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرين ما در انتظار مقدم توييم اى اميد آخرين!
اى عزيز دل پناه شيعيان اى فروغ جاودان! سايه بلند نام وياد تو از سر وسراى عاشقان بيقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.
علت وفات حضرت زينب(س) چه بوده است؟ يكي از علماء گفته است حضرت زينب (س) بر اثر حادثه اي كشته شده ظاهرا بر اثر خفگي در آب فوت كردند؟
ر هيچ کدام از مآخذ و منابعي که مراجعه کرده ايم ديده نشده که حضرت زينب کبري(س) در نهر آبي غرق شود. برخي از منابع و مآخذي که مورد مراجعه قرار گرفت از اين قرار است: اعيان الشيعه، ج 7، چاپ رحلي، حرف زاء - اسدالغابه، ج 7، کتاب النساء، چاپ بيروت - الاصابه في تمييز الصحابه، ج 4، کتاب النساء، چاپ مصر - طبقات، ج 8، چاپ بيروت - الاعلام، زرکلي، ج 3، چاپ نهم بيروت - معجم رجال الحديث، ج 24، ص 219، شماره مسلسل 15659 - تاريخ طبري، ج 4، حوادث سال 40 هجري و حوادث سال 60 - بحارالانوار، ج 45، ج 28، ج 44 و ج 42 - تاريخ و اماکن سياحتي و زيارتي سوريه، اصغر قائدان - منتخب التواريخ - تنقيح المقال، ج 3، فصل نساء - رياحين الشريعه، ج 3 - زندگاني زينب کبري، شهيد دستغيب - المجالس السنيه، سيد محسن امين - منتهي الامال، ج 1 - زينب الکبري من المهد الي اللحد، سيد محمد کاظم قزويني، ص 696 و کتاب هاي ديگر.
در هيچ کدام از اين منابع مسأله غرق شدن مطرح نشده است. دشمنان اهل بيت(ع) اينگونه داستان ها را مي سازند تا در بين مردم از شخصيت اين بزرگواران کم کنند. حضرت زينب يک شخصيت مورد احترام براي همه بود و همواره با او افرادي بودند و در خدمت او بودند. او تنها نبود تا در آب خفه شود.
درباره چگونگي وفات حضرت زينب کبري بايد گفت: براساس برخي از نوشته ها آن حضرت مريض شد و به طور طبيعي وفات کرد (منتخب التواريخ، ص 67).
و اين احتمال طبيعي تر به نظر مي رسد چون آن حضرت آن همه سختي و مصيبت ديد و در سايه آنها بيمار شد. براساس برخي از احتمالات حضرت زينب کبري توسط عوامل يزيد مسموم شد و به شهادت رسيد (زينب الکبري من المهد الي اللحد، ص 592).
اين احتمال هم دور نيست چون حضرت زينب همه وقايع کربلا را ديده و وجود او يادآور مصائب کربلا و يادآور فجايع حکومت يزيد است و يزيد نمي تواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام اين کارها سند به دست کسي نمي دهد و در خفا و پنهاني دست به اين اعمال مي زنند.
در تاريخ وفات آن حضرت هم اختلاف هست. مشهور اين است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجري روز يکشنبه وفات کرده است (همان).
اسوه صبر
ادای حق نعمت ولایت
منظور از «أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی»(مائده/3) چیست؟
در این آیه چند نکته وجود دارد : اول اینکه خدا می فرماید «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن» امروز کفار از دین شما مأیوس شدند. منظور سران کفر است و در روایت هم داریم: فرماندهان شیطان در روز غدیر از ابلیس تبری جستند، زیرا همه وعده های او نقش برآب شده بود.
در ادامه آیه می فرماید«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُم وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً» که خود این سه نکته است؛ اکمال دین، اتمام نعمت و دین مورد رضایت خدا قرار گرفت.
برای اینکه نعمت ولایت امام شناخته بشود از داستان حضرت ابراهیم شروع می کنیم. خدا می فرماید «وَ كَذلِكَ نُری إِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنین»(انعام/75) ما این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را بر ابراهیم ارائه کردیم. همه موجودات عالم دارای باطن و ملکوتی هستند که داریم «بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْء»(یس/83) یعنی ملکوت عالم در دست خداست و تدبیر عالم ملک از آنجاست لذا در شب قدر تقدیر عالم در ملکوت واقع می شود و همه آنها را به امضای حضرت می رسانند که او هم اما ملکوت است و هم امام عالم ملک.
در ادامه خدا می فرماید : «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَاذَا رَبىّ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الافِلِین» که این ظاهرا سیر خود حضرت ابراهیم است گرچه می خواهد تعلیم سیر و سلوک به دیگران هم بکند. می گوید: شب تاریک شد و در ظلمت شب ستاره ای را از دور دید و گفت که این پروردگار من است و وقتی ستاره غروب کرد، گفت که من خدای غروب کننده را دوست ندارم. چیزی که غروب دارد نمی شود به آن دل بست.
یک تعبیر می تواند این باشد که حضرت ابراهیم به ستاره پرست ها یا خورشید پرست ها درس می داد، که من هم قبول دارم که ما در ظلمات هستیم و نیاز به نور رَب داریم. حتی اگر در این عالم ملک، نور خورشید و ستاره نباشد ما در تاریکی محض هستیم. ولی خورشید و ستاره نمی توانند رَّب ما باشند و ما را هدایت کنند و باید متوجه رب واقعی شد.
اما تعبیر دیگری هم می شود داشت آن هم این است که ابراهیم(علیه السلام) می خواست تعلیم کند که سیر ما فقط در این عالم مُلک نیست که با ستاره و خورشید بشود همراه شد و در ضمن آنها غروب دارند. خدا باید خورشید و ماه و ستاره ای خلق کرده باشد که همه عوالم را نورانی کند و با آن نور در همه عوالم باید سلوک داشت و غروب نداشته باشد. و باید به سمت ماه و ستاره ای برویم که غروب ندارند. آن نور هم در قرآن معرفی شده است: «و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلاها» که خورشید نبی اکرم است و پرتوی این خورشید، دین نبی اکرم است که عالم را روشن می کند. قمری که تلو و دنباله او می آید و نور آنرا به عالم می تاباند و دین او را منعکس می کند وجود مقدس امیرالمومنین(علیه السلام) است.
در آیات دیگر هم همین معنا هست که «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون»(نجم/16) که علامات ما ائمه هستیم و نجم وجود مقدس نبی اکرم است.
پس گویی حضرت ابراهیم دارد تعلیم می دهد که ما در هر عالمی که باشیم نیاز به نور رب داریم که هدایت ما با این نور است و این نور البته در قالب خورشید و ستاره و … تمثل پیدا می کند و در عوالم دیگر هم تمثل دیگری دارند. پس اگر ایشان رویت در ملکوت داشته از این نور بهره برده است زیرا همان طور که دیدن در این عالم علاوه بر چشم، نور هم می خواهد ، در باطن عالم هم همین طور است که هم چشمی می خواهد که ملکوت عالم را ببیند و هم نوری می خواهد ملکوت را روشن کند. یعنی خورشیدی که نورش از سنخ عالم ملکوت است و ملکوت عالم را روشن می کند و آن نور نبی اکرم و ائمه معصومین است. حضرت ابراهیم هم گویی خودش می خواست از طریق این نور به عرش برود. و با همین نور هم رسید. مشاهده عالم ملکوت با این نور ممکن است.لذا جابربن یزید جوفی که از اصحاب سر است به امام صادق(علیه السلام) گفت: چطور خداوند ملکوت را به حضرت ابراهیم ارائه کرد و ما اهل ملک، ملکوت را ببینیم؟ امام اشاره به آسمان کردند و سقف کنار رفت و فرمود: «کذلک» یعنی همینطور. این شأن امام است.
در قرآن داریم که خدا به حضرت آدم گفت که به زمین هبوط کنید من هدایتی را برای شما می فرستم، اگر به این هدایت رو بیاورید، شقی نمی شوید و اگر از آن روی برگرداندید دچار سختی در زندگی می شوید. تا آیات می رسد به اینکه کسانی که از آیات ما اعراض کردند، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی»(طه/124) یعنی در محشر هم کور می آیند.
بعد سوال می شود که «قَالَ رَبّ لِمَ حَشَرْتَنىِ أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِیرًا» چرا مرا کور محشور کردی؟ که روایت می فرماید که هم قلبش کور است و نمی تواند باطن عالم را ببیند و هم چشمش کور است و نمی تواند ظواهر را ببیند. پس در قیامت فرد می گوید: خدایا من در دنیا چشم داشتم چرا چشم را از من گرفتی؟ ندا می آید که «قَالَ كَذَالِكَ أَتَتْكَ ءَایَاتُنَا فَنَسِیتهَا وَ كَذَالِكَ الْیَوْمَ تُنسى» یعنی آیات ما رو به تو آوردند ولی تو از این آیات غفلت کردی و امروز هم تو مورد توجه نیستی. گویی همین چشمی که به انسان داده شده برای توجه به همین آیات است و آیات در روایات به ائمه تفسیر شده است. و اگر این توجه برود چشم و نور و … همه برداشته می شود. پس امام نوری است که ما با آن می توانیم در همه عوالم سیر کنیم.
ادای حق نعمت بزرگ امام به چیست؟
ساده ترین سطح آن، حرف گوش کردن است. این شروع وادی است که اگر آن امام است، او را به امامت قبول کند و او را واجب الطاعة بداند و دنبال آن حرکت کند.
استقامت در مسیر ولایت کردن مهم است. پس هم اقرار و هم استقامت کنند که «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُون»(فصلت/30) پس نعمتی که خدا به ما داده حقیقتا این نعمت است. اینکه در سوره رحمان مرتب می گوید «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان» حضرت می گویند بزرگترین آلاء و نعمت ها ما هستیم.
پس نورالهی در بیوتی آمده است که بیت نبی اکرم اصل آن است و فروع آن بیت انبیاء و ائمه هستند. حتی بیوت انبیاء به ولایت تفسیر شده است. در قرآن حضرت نوح به خدا فرمود «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُۆْمِنا»(نوح/28) خدایا مرا بیامرز، پدر و مادرم را بیامرز و هرکس با ایمان وارد بیت من شد او را هم بیامرز. خب این کدام بیت است؟ در کافی دارد حضرت فرمودند «هی الولایة» کسی که وارد ولایت بشود، وارد بیت انبیاء شده است. در ادامه روایت، آیه تطهیر را معنا کرده اند که «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْت»(احزاب/33) که اهل البیت ما و ولایت ماست. هر کس وارد محیط ولایت بشود وارد بیت نبی اکرم شده است.