ولایت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نماز

02 تیر 1399 توسط علي‌اوغلي

یک جمله طلایی
که باعث میشه نمازاتون رو اول وقت بخونین

چقدر برای نماز -که ستون و پرچم و چهره دین ما و کلید بهشت است - اهمیت قائلیم؟ قرآن کریم حدود ۹۰ بار مستقیماً واژه «صلاة» و مشتقاتش را به کار برده است، همچنین حدود ۹۰۰ بار کلمات و واژه‌هایی که مرتبط با نماز هستند، مانند: رکوع، سجده، وضو، مسجد، ذکر، عبادت و … در آن ذکر شده است. پیرامون نماز سخنها گفته شده و ابعاد مختلف آن مورد کنکاش و دقت نظر قرار گرفته و هر کس به فراخور دانش، بینش و نگرش خود از آن سخن گفته است. اما دوصد گفته چون نیم کردار نیست …. نماز اول وقت خوان هستی؟ اگه نیستی اینو بخون:

نویسنده وبلاگ برای یادت، نماز…(اینجا) چه زیبا و پرمعنا  و بجا نوشت:

هروقت دعوت می شد برای برنامه یا کلاس یا یکی از دوستانش می خواست باهاش قرار بزاره، یه نگاه به تقویمش می کرد و اگر اون زمان وقتش پر بود مودبانه معذرت میخواست: ببخشید تو اون زمان من وقتم پره یا ببخشید من یه قرار ملاقات مهم دارم و …

یک روز که حسابی از به تعویق انداختن نمازش ناراحت بود از خودش پرسید چرا من تمام برنامه های مهمم رو سرساعتشون انجام می دم اما نمازم رو نه! با اینکه مهم ترین قرار زندگی من با خالقم ساعات اذانه

حلقه گم شده یک جمله بود

از اون به بعد به همه کس و همه چیز که میخواست تو ساعت نماز اول وقت ، وقتشو بگیره محترمانه می گفت: ببخشید من یک قرار ملاقات خیلی مهم دارم!

وقتی موبایلش وقت نماز زنگ می زد یا براش پیامک می رسید، بدون اینکه به صفحه اش نگاه کنه آروم همین جمله رو می گفت

به تلویزیون وقتی یه برنامه جذاب داشت هم همین طور

حتی کمی مانده به اذان صبح وقتی آلارم گوشیش به صدا در می آمد و او وسوسه می شد که بگه “فقط ده دقیقه دیگه بخوابم!” با قاطعیت به صاحب اون وسوسه می گفت: نه! من یه قرار خیلی مهم دارم

حالا تمام نمازهاش اول وقت شده بود

?❤️?❤️?❤️
@mazhabigraph
?❤️?❤️?❤️

 نظر دهید »

شهدا

02 تیر 1399 توسط علي‌اوغلي

#شہیدانہ?

✔️شهدا همیشه آنلاین هستند
ڪافیه دلت رو بروزرسانے ڪنے?
اون موقع مےبینے ڪه در تڪ تڪ
لحظات در ڪنارت بودند…««
هستند…→↓•••
وخواهند بود…??»»
♥️?♥️?♥️?♥️?♥️

@mazhabigraph?

 نظر دهید »

شهدا

02 تیر 1399 توسط علي‌اوغلي

⚘﷽⚘

ســلام برشــ?ــهدا✋
آن مهـــدے بـاوران و یـاوران
ڪہ “لبیکـــ” گفتنـد بہ نائبـــ المهــدے
و مهــدے نیـز “ادرڪنـے” شـان را خریـدار شـد…

سلام بر اصحاب آخر الزمانی #سیدالشهداء
وسلام برنور چشمی‌هایی که کامروا شدند


#ســـــلام_بـــر_شهـــــدا

#صبحتون_شهدایی?
#لبخند_شهدا_روزیتون??

 نظر دهید »

حضرت زینب سلام الله علیها

18 دی 1397 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

سند 2030 در اقتصاد به دنبال چیست؟

21 خرداد 1396 توسط علي‌اوغلي

سندی که از آن به عنوان 2030 یاد می شود به منظور از بین بردن فقر ، آموزش و توسعه پایدار در کشورها پا به عرضه گذاشته و در چندین بند از این سند بحث هایی در خصوص  اقتصاد و صنعت مطرح شده است.


سند 2030 که در سال گذشته با وقفه یکساله در کشور مطرح شد سندی برای توسعه پایدار کشورها و از بین بردن فقر و گرسنگی است. این سند مشتمل بر 17 هدف اصلی و 169 هدف فرعی در سال 2015  (1394) به منظور اقدام دولت ها برای دست یابی به توسعه پایدار طی جلسه ای در مقرر سازمان ملل با حضور نمایندگان کشورها از جمله ایران رونمایی و به امضاء رسید. سند مذکور بعد از یکسال با همکاری یونسکو و تشکلیل کارگروه های تخصصی عملأ در تاریخ 20 آذر 95 رونمایی و الزامات آن برای دست یابی به اهداف هفده گانه مطرحه در سند به سمع و بصر هموطنان رسید. اگرچه بیشتر اهداف اصلی آن در حوزه های فرهنگی و آموزشی است اما در آن از اقتصاد به عنوان پیشران فقر زدایی و عدم  فاصله تبغاتی یاد می شود.به گفته کارشناسان، سند 203 در حوزه فرهنگی چندان منطبق با معیارهای اسلامی و فرهنگی کشور ما نیست اما بحث ما در اینجا بیشتر معطوف حوزه اقتصاد و صنعت خواهد بود که باید دید 2030 چه معیارهایی را در این بخش به دنبال دارد. اگر راجع به بخش اقتصادی این سند علاقه دارید از شما دعوت می کنیم که ما ر همراهی کنید.

الزامات اقتصادی و صنعتی  2030 
اگرچه در بندهای مختلف هفده گانه آن بخشی را هم می توان به اقتصاد و صنعت مرتبط دانست اما در دو بند اصلی سند اشاره مستقیم به حوزه اقتصادی و صنعتی دارد. ماحصل اهداف آن افزایش بهره وری ، رشد فراگیر اشتغال و توسعه پایدار اقتصادی است که این مهم با حمایت از اشتغال شرافتمندانه و سود آور ، افزایش مؤسسات مالی در داخل کشور ، توجه به تولید محلی  ، افزایش ظرفیت گردشگری به منظور ارتقاء اشتغال ، بهبود رشد اقتصادی به 7 درصد و امن سازی فضاهای کار به ویژه برای زنان مهاجر تحقق خواهد یافت. همچینین این سند در حوزه صنعت نیز ورود پیدا کرده و اهداف کلانی از جمله توجه به پژوهش های علمی به عنوان یک بخش جدانشدنی در صنعت، کمک به ایجاد زیرساخت های پایدار در صنایع به منظور ارتقاء رفاه ملی ، افزایش سهم صنعت در روند ریشه کن کردن بیکاری و تولید ناخالص داخلی ، توجه به صنایع پاک که برای محیط زیست خطر آفرین نیستند، دارد. اما شاید بتوان گفت که اهداف ارائه شده در سند نه تنها بد نیست بلکه شاید در بسیاری از موارد خوب هم باشد. 

چند سؤال اقتصادی از 2030؟
با نگاهی اجمالی به سیاست های مقاومتی در اقتصاد متوجه خواهیم شد که کشور به وجود وضعیت بحرانی توانست بخشی از تحریم ها را خنثی نماید. حالا بحث اینجاست که با وجود طرحی جامع، بومی و به قول معرف امتحان پس داده آیا لازم است که سند 2030 را در کشور و حوزه صنعتی به اجرا در بیاوریم؟
یکی از بندهایی که در حوزه اقتصادی سند به چشم می خورد بحث امن سازی فضاهای کار به ویژه برای زنان مهاجر است، اما سؤال ما اینجاست که در حال حاضر با وجود زنان تحصلیل کرده در کشور و حتی زنان بی سرپرست که نیاز مبرم به اشتغال را دارند دیگر چه نیازی به اشتغال زنان مهاجر است؟ به نظر می رسد اگر فضای کسب و کار برای ورود زنان جویای کار به صنعت امن تر شود هم به کاهش اشتغال کمک خواهیم کرد و هم موجب افزایش رضایتمندی هموطنان خواهیم شد. سؤال بعدی این است که این سند چه میزان با معیارهای اقتصاد مقاومتی و اسلامی هماهنگی دارد؟ اگر در خصوص اشتغال ، افزایش بهره وری و تمامی اهدافی که گفته شد صحبت به میان می آید چه اندازه باید در آن دخل و تصرف صورت بگیرد و بومی شود؟

اقتصادی مقاوتی بومی تر و فراگیر تر از سند 2030
مبحث اقتصاد مقاومتی در ایران نخستین بار توسط مقام معظم رهبری در دیدار با برخی از  کارآفرینان برتر کشور در سال 89 مطرح شد. ایشان محور اصلی این نوع اقتصاد را  کارآفرینی به معنای واقعی اعلام کردند. بعد از گذشت 3 سال از مطرح شدن واژه اقتصاد مقاومتی ، طرح  و سیاست های کلی به اجرا درآمدن آن توسط رهبر فرزانه در تاریخ 30/11/92 به دستگاه های دولتی ابلاغ گردید. در آن زمان کشور در زیر فشار گسترده ترین و بی سابقه ترین تحریم های بین المللی غرب و آمریکا قرار داشت که این طرح برای گذر از تحریم با کمترین آسیب پا به عرصه اقتصاد و صنعت کشور گذاشت. با نگاهی اجمالی به سیاست های مقاومتی در اقتصاد متوجه خواهیم شد که کشور به وجود وضعیت بحرانی توانست بخشی از تحریم ها را خنثی نماید. حالا بحث اینجاست که با وجود طرحی جامع، بومی و به قول معرف امتحان پس داده آیا لازم است که سند 2030 را در کشور و حوزه صنعتی به اجرا در بیاوریم؟

بخش صنعتی 2030 باید با فرهنگی ایرانی بومی سازی شود
البته موارد مطرحه در سند به غیر از یک یا دو بند آن که اندکی با فرهنگ ما مغایرت دارد به طور کلی بد نیست ولی باید مد نظر داشت که این سند برای پیشرفت صنعت و اقتصاد نیازمند بومی سازی و هماهنگی لازم با اقتصاد مقاومتی است که اگر مسئولان به ویژه وزیر صنعت معدن و تجارت با این روند به 2030 نگاه کنند شاید بتوان گفت که سند می تواند برای حوزه صنعتی مفید واقع شود و ایجاد اشتغال نماید.

 8 نظر

آتش به اختیار در کلام آیت الله مصباح یزدی

21 خرداد 1396 توسط علي‌اوغلي

آیت‌الله مصباح یزدی: معنای ‌آتش به اختیار تشخیص وظیفه و عمل به آن است.


آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در جلسه درس اخلاق در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم گفت: قوانین اجتماعی و دستورالعمل ‌های مورد نیاز جامعه این‌گونه نیست که یک بار برای ابد نوشته شود چون مصالح اجتماعی دائما در حال تغییر است.

اگر جایی مصالح 100 درجه‌ای تحقق پیدا نکرد باید به سراغ 99 رفت، انسانی باید برای این کار از سوی خدا تعیین شود، کسی باید جانشین امام باشد که مصالح و منافع جامعه را بهتر بداند و تقوا و عدالت او به عصمت امام نزدیک‌تر باشد یعنی به اندازه‌ای رعایت تقوا کند که شبیه معصوم باشد، در زمانی که دسترسی به امام معصوم نیست باید این‌گونه عمل کرد و این روح مسئله ولایت فقیه است.

اگر در جامعه کار به جایی رسید که حق و باطل متشبه شده و مانع از هدایت دیگران شوند خداوند عذابی را نازل کرده و حق و باطل را از یکدیگر تفکیک می‌کند، قرآن می‌فرماید اغلب عذاب‌ها برای این که عالما عامدا گناه می‌کردند و راه هدایت را برای دیگران بسته بودند.

اگر فرماندهی خائن در آمد چه باید کرد؛ در اسلام برای این موضوع هم راهی وجود دارد و خوشبختانه رهبر معظم انقلاب اخیرا فرمودند که اگر مرکز فرماندهی دچار اختلال شد سایر کارگزاران و سربازان باید آتش به اختیار باشند که اصطلاحی نظامی است یعنی هرکس باید وظیفه خود را تشخیص داده و به آن عمل کند.

برخی جریانات داخلی که کم کاری و اختلال آنها باعث صدور فرمان آتش به اختیار رهبری به دانشجویان شده، همسو با معاندین خارجی درصدد تحریف این عبارت و پیام رهبر معظم انقلاب هستند.

 1 نظر

10 ضرر پوشیدن لباس تنگ

21 خرداد 1396 توسط علي‌اوغلي

 

تاريخ : يکشنبه 1396/03/21
برای این که بدانید تنگی بیش از حد لباس چه تأثیرات نامطلوبی روی سلامتی بدن دارد، خواندن این مطلب را از دست ندهید.
بخش سلامت تبیان


اختلال در جریان خون
برگشت جریان خون در اندام‌های تحتانی از جمله حیاتی‌ترین کارکردهای بدن است که برای مثال از ورم زانو جلوگیری می‌کند. چنانچه این جریان بر اثر پوشیدن لباس‌های تنگ مختل شود، علائمی نظیر خستگی و کوفتگی در فرد بروز می‌یابد. تنگی لباس در ناحیه پاها و دور کمر موجب افزایش فشار به قلب برای بازگرداندن خون می‌شود.

تشدید واریس
این مورد ‌بویژه در زنان شایع‌تر است، زیرا هورمون زنانه پروژسترون در انبساط غیرطبیعی رگ‌ها نقش دارد. این وضعیت بر اثر پوشیدن لباس‌های تنگ به دلیل کندشدن گردش خون وخیم‌تر می‌شود. در یک پژوهش مشاهده شد 31 درصد جمعیت زنان دارای رگ‌های واریسی هستند. مصرف قرص‌های ضدبارداری، پوشیدن لباس‌های تنگ و ایستادن‌های طولانی‌مدت در افزایش وخامت این مشکل مؤثرند.

تشدید سلولیت
پوشیدن لباس‌های تنگ باعث ایجاد سلولیت نمی‌شود، اما می‌تواند بدشکل ناشی از این وضعیت را تسریع کند، چراکه تنگی لباس موجب مختل‌شدن جریان خون و نمایان‌تر شدن تجمع ناهمگون چربی در ناحیه ران‌ها می‌شود.

تنفس ناقص
تنگی لباس در ناحیه تناسلی موجب افزایش دما و رطوبت می‌شود و احتمال ایجاد بوی نامطبوع و عفونت‌های قارچی را افزایش می‌دهد
تنگی لباس در ناحیه بالاتنه مانع تنفس کامل می‌شود. چنانچه تبادل گازها در ناحیه قفسه‌سینه بدرستی صورت نپذیرد، موجب تجمع و تسریع اکسیداسیون سلول‌ها می‌شود و به پیری زودرس می‌انجامد.

کمردرد
پوشیدن لباس‌های تنگ از جمله دلایل دردهای کمری و لگنی است. لباس‌هایی که به دلیل تنگی زیاد، محدودیت حرکتی ایجاد می‌کنند، موجب کشیدگی برخی عضلات خاص و وارد آمدن فشار به مهره‌ها می‌شوند.

اختلال در هضم غذا
معده پس از صرف غذا به دلیل ترشح اسیدهای گوارشی حجیم می‌شود، در حالی که لباس‌های تنگ در نواحی شکمی از حجیم شدن معده جلوگیری می‌کنند و حتی در بروز دیرهضمی و ریفلاکس معده نیز تأثیر دارند. یبوست، درد روده و تورم شکم از سایر عوارض لباس‌های تنگ به شمار می‌روند.

عفونت تناسلی
تنگی لباس در ناحیه تناسلی موجب افزایش دما و رطوبت می‌شود و احتمال ایجاد بوی نامطبوع و عفونت‌های قارچی را افزایش می‌دهد. 

اختلالات مردانه
تنگی لباس در مردان روی تعداد و کیفیت اسپرم‌ها تأثیر می‌گذارد و حتی در مواردی موجب درد بیضه می‌شود. شلوار تنگ از سه راه باعث آسیب بیضه‌ها می‌شود: مختل‌شدن جریان خون در ناحیه تناسلی، اختلال در تهویه هوای آن قسمت و نیز بالا رفتن درجه حرارت بیضه‌ها. نزدیک‌‌شدن و چسبیدن بیضه‌ها به بدن و یكی شدن درجه حرارت آنها با بدن‌ در درازمدت باعث واردآمدن آسیب به تولید اسپرم می‌شود.

مشکلات پوستی
اگر لباسی که می‌پوشید تنگ و از جنس غیرقابل تنفس باشد، پوست بدن قادر به تنفس نخواهد بود. قرمزی، خارش و موهای زیرپوستی در ناحیه پاها از جمله عوارض پوستی ناشی از پوشیدن لباس‌های تنگ به‌شمار می‌روند.

افزایش تعریق
لباس‌های تنگ موجب ایجاد بوی نامطبوع در نواحی تناسلی، زیر بغل و پاها می‌شوند. الیاف مصنوعی لباس‌های پلاستیکی این بوی نامطبوع را تشدید می‌کنند و زمینه‌ساز رشد باکتری‌ها هستند.

 نظر دهید »

میلاد جنت الحسن

18 خرداد 1396 توسط علي‌اوغلي

مژده دادندملائک که حسن  می آید

فاطمه منتظر جلوه روی پسر است

برسانید به مسکین  خبر شاد مرا

اندکی مانده کریم دیده گشاید به جهان

 نظر دهید »

میلاد جنت الحسن

18 خرداد 1396 توسط علي‌اوغلي

مژده دادندملائک که حسن  می آید

فاطمه منتظر جلوه روی پسر است

برسانید به مسکین  خبر شاد مرا

اندکی مانده کریم دیده گشاید به جهان

 1 نظر

فضیلت نماز جعفر طیار در حرم مطهر امام رضا علیه السلام

11 دی 1395 توسط علي‌اوغلي

اثرات نماز جعفر طیار

نماز جعفر طیار چهار ركعت است كه دو سلام دارد (دو تا دو ركعتی).

دوّم علاّمه مجلسى نقل كرده از خطّ شيخ جليل شيخ حسين بن عبدالصّمد والد شيخ بهايى كه شيخ ابوالطّيّب حسين بن احمد فقيه رازى ره ذكر نموده كه هركس زيارت كند حضرت امام رضا يا ديگر از ائمه عليهم السلام را پس در نزد آن امام به جاى آورد نماز جعفر را براى او نوشته شود به هر ركعتى ثواب كسى كه هزار حجّ و هزار عمره بجا آورده باشد و هزار بنده در راه خدا آزاد كرده باشد و هزار مرتبه به جهاد ايستاده باشد با پيغمبر مرسل و براى اوست به هر گامى كه برمى دارد ثواب صد حجّ و صد عمره و صد بنده آزاد كردن در راه خداى تعالى و نوشته شود براى او صد حسنه و محو شود از او صد سيّئه و كيفيت نماز جعفر در اعمال روز جمعه گذشت. [1]

نماز جناب جعفر طیار و کیفیت آن:
و از جمله نمازها نماز جعفر بن ابى طالب(عليه السلام) است كه به سندهاى بسيار معتبره وارد شده است، و افضل اوقات آن صدر نماز جمعه است، سيّد ابن طاووس به سند معتبر روايت كرده است كه شخصى از حضرت صادق(عليه السلام)پرسيد نماز تسبيح يعنى نماز جعفر را؟ حضرت فرمود كه: «آن حبوت» يعنى بخششى بوده از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به جعفر. پس فرمود: «حديث كرد مرا پدرم از جدّم حضرت امام زين العابدين(عليه السلام)كه چون جعفر طيّار برادر حضرت امير المؤمنين(عليه السلام)از هجرت حبشه مراجعت نمود، در روزى آمد كه فتح خيبر به دست امير المؤمنين(عليه السلام)شده بود، حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)به قدر مسافت يك تير پرتاب، به استقبال او شتافت، چون جعفر نظرش بر جمال عديم المثال آن حضرت افتاد، مشتاقانه به جانب آن حضرت دويد، حضرت او را در بر گرفت و دست در گردن او آورد و ساعتى با او سخن گفت پس برناقه عضبا سوار شد و جعفر را رديف خود ساخت، و چون ناقه به راه افتاد حضرت فرمود كه: «اى جعفر، اى برادر، مى خواهى بخشش بزرگى كنم نسبت به تو؟ مى خواهى تو را عطيه گران بهايى بدهم؟ مى خواهى تو را برگزينم؟» مردم گمان كردند كه مال جزيلى از غنايم خيبر به او عطا خواهد فرمود. جعفر گفت: بلى پدر و مادرم فداى تو باد; پس حضرت نماز تسبيح را به او تعليم فرمود»

و حضرت امام صادق(عليه السلام)فرمود كه: «صفتش اين است كه آن چهار ركعت است به دو تشهّد و به دو سلام، و در ركعت اوّل بعد از سوره حمد «اذا زلزلت» مى خواند، و در ركعت دوّم سوره «والعاديات»، و در ركعت سوّم «اذا جاء نصر اللّه»، و در ركعت چهارم «قل هو اللّه احد»، و در هر ركعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه مى گويد: «سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَاللّهُ أكْبَرُ» و در ركوع همين تسبيحات را ده مرتبه مى گويد، و چون سر از ركوع بر مى دارد ده مرتبه، و در سجده اوّل ده مرتبه، وبعد از سر بر داشتن ده مرتبه، و در سجده دوّم ده مرتبه، و بعد از سر برداشتن پيش از آن كه برخيزد ده مرتبه، و در هر چهار ركعت چنين مى كند، كه مجموع سيصد مرتبه مى شود، و هزار و دويست تسبيح بوده باشد»

و به روايات معتبره ديگر حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله)فرمود كه: «اگر هر روز بكنى بهتر است از براى تو از دنيا و آنچه در او هست، و اگر هر دو روز يكبار بكنى گناهانى كه در ميان دو نماز كرده] اى [آمرزيده شود، و اگر در هر جمعه بكنى يا در هر ماهى يك مرتبه يا در سالى يك مرتبه بكنى، هر گناهى كه در ميان آن ها كرده] اى [ آمرزيده شود». و به روايات معتبره ديگر اگر به قدر كف درياها و به عدد ريگ بيابان و برگ درختان و ستاره هاى آسمان گناه بر تو باشد خدا ] آن را [بيامرزد; و اگر از جنگ گريخته باشى كه بدترين گناهان است خدا تو را بيامرزد. و از اين نحو روايات در فضيلت اين نماز بسيار وارد شده است.

و امّا دعايى كه در اين نماز مستحب است، شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت امام صادق(عليه السلام)روايت كرده است كه: «در سجده آخر نماز جناب جعفر چون از تسبيحات فارغ شوى بگو:

سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَالْوَقارَ * سُبْحانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَتَكَرَّمَ بِهِ سُبْحانَ مَنْ لا يَنْبَغي التَّسْبيحُ اِلاّ لَهُ * سُبْحانَ مَنْ اَحْصى كُلَّ شَيْء عِلْمُهُ * سُبْحانَ ذِي الْمَنِّ وَالنِّعَمِ * سُبْحانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَالاْمْرِ * اللّهُمَّ اِنّي أَسْألُكَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ * وَمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتابِكَ * وَاسْمِكَ الاْعْظَمِ * وَكَلِماتِكَ التّامَّةِ الّتي تَمَّتْ صِدْقاً وَعَدْلاً * صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَاَهْلِ بَيْتِهِ.

و شيخ طوسى در مصباح اين دعا را روايت كرده است با اين زيادتى، چنان كه بعد از پنج تسبيح گفته:

سُبْحانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَالْكَرَمِ * سُبْحانَ ذِي الْعِزَّةِ وَالْفَضْلِ * سُبْحانَ ذِي الْقُوَّةِ وَالطَّوْلِ * اللّهُمَّ اِنّي أَسْألُكَ… تا آخر دعا، پس حاجات خود را ذكر كند.

و شيخ و سيّد از مفضّل بن عمر روايت كرده اند كه گفت: ديدم روزى حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام)را كه نماز جعفر بجا آوردند، پس دست ها را بلند كردند و اين دعا خواندند: «يا رَبِّ يا رَبِّ» به قدرى كه يك نفس وفا كند «يا رَبّاهُ يا رَبّاهُ» به قدر يك نفس «رَبِّ رَبِّ» باز به قدر يك نفس «يا اللّهُ يا اللّهُ» باز به قدر يك نفس «يا حَيُّ يا حَيُّ» به قدر يك نفس «يا رَحيمُ يا رَحيمُ» باز به قدر يك نفس «يا رَحْمنُ يا رَحْمنُ» به قدر يك نفس «يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ» هفت مرتبه. پس خواندند:

»اللّهُمَّ اِنِّي اَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ * وَاَنْطِقُ بِالثَّناءِ عَلَيْكَ * وَاُمَجِّدُكَ وَلا غَايَةَ لِمَدْحِكَ * وَاُثْني عَلَيْكَ وَمَنْ يَبْلُغُ غايَةَ ثَنائِكَ وَاَمَدَ مَجْدِكَ * وَاَنَّى لِخَليقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ؟ وَاَيُّ زَمَن لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ *مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ * عَوّاداً عَلَى الْمُذْنِبينَ بِحِلْمِكَ؟ تَخَلَّفَ سُكّانُ اَرْضِكَ عَنْ طاعَتِكَ فَـكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ * جَواداً بِفَضْلِكَ * عَوَّاداً بِكَرَمِكَ *يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْمَنّانُ ذُو الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ«.

.پس حضرت فرمود كه: «اى مفضّل هرگاه تو را حاجتى ضرورى بوده باشد، نماز جعفر را ( ادا )بكن و اين دعا را بخوان و حوايج خود را از خدا طلب كن كه برآورده مى شود، إن شاء اللّه تعالى«

مؤلّف گويد كه: نماز جعفر به روايات مستفيضه بلكه متواتره وارد شده است و عامّه و خاصّه به طرق بسيار آن را نقل نموده اند; و اجماع مسلمين بر استحباب آن جز نادرى از عامّه و اكثر عامّه به ملاحظه بعضى امور اين نماز را به عبّاس عمّ پيغمبر(صلى الله عليه وآله)نسبت داده اند، و در روايات اهل بيت(عليهم السلام)منسوب است به جعفر، و شك نيست كه روايات شيعه كه از اهل بيت(عليهم السلام)منقول است اصحّ و اوثق است، چه آن كه «أَهل البيت أَدرى بما في البيت» و ممكن است كه همين نماز را حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) به عمِّ خود عبّاس نيز تعليم فرموده باشد، چنانچه به جعفر(عليه السلام)تعليم فرموده. به هر حال نمازى به حسب صحّت سند و كثرت ثواب بعد از نوافل شبانه روزى مثل نماز جعفر نقل نشده، و اگر كسى خواسته باشد كه او را به جاى نوافل بكند مى تواند و بهر دو حساب شود. و بعض علما گفته اند كه: اگر كسى مستعجل باشد مى تواند نماز جعفر را بدون تسبيحات بجا آورد و تسبيحات را در راه بخواند.

و در محكى ذكرى شيخ شهيد است كه كسى كه دو ركعت از نماز جعفر بجا آورد پس او را عارضى رو داد مى تواند كه پى آن كار رود و دو ركعت ديگر را بعد از زوال ] آن [ عارض بكند. و در تعيين سوره هاى اين نماز خلاف است، و مشهور آن است كه ذكر شد، و صدوقين گفته اند كه اگر در هر ركعت سوره «قل هو اللّه» خواستى بخوانى مى توانى، و علاّمه مجلسى فرموده كه: در روايت صحيح وارد شده است كه در هر ركعت «قل يا ايّها الكافرون» و «قل هو اللّه احد» هر دو را بخواند، و در روايتى وارد شده است كه هر سوره را كه خواهد بخواند، انتهى.

و احكام اين نماز بسيار است و مقام را گنجايش زياده بر اين نيست

 1 نظر

سرشناس‌ترین دانشمندان مؤمن به خدا

09 دی 1395 توسط علي‌اوغلي

تصور عمومی از دانشمندان این است که آنها خدا را قبول ندارند و تنها به چیزی اعتقاد دارند که توسط آزمایشات و تحقیقات علمی قابل اثبات باشد. با ‌‌این ‌حال، دانشمندان سرشناس بسیاری بوده‌اند که در ضمن این که کارهای درخشانی در زمینه‌ی تخصصی خود انجام می‌دادند، به خدا یا یک قدرت برتر ایمان داشتند و از او کمک می‌گرفتند.
مایکل سروتوس، پزشک و محقق اسپانیایی بود و از مهم‌ترین اکتشافات او کشف جریان خون در ریه می‌باشد. این دانشمند، به دلیل اعتقاد به خدای واحد و مبارزه با تثلیث مجازات شد، به این صورت که او را زنده زنده در آتش سوزاندند تا درس عبرتی باشد برای کسانی که با آموزه‌های کلیسا به مخالفت بر می‌خیزند.

سرشناس‌ترین دانشمندان مؤمن به خدا
خیلی کم اتفاق می‌افتد که در مورد علم و خدا در آن واحد سخن گفته شود و اگر در مواقع نادری این اتفاق بیفتد تأکید بر روی مغایرت آنها با یک دیگر است. علم و خدا مدت‌های زیادی است که در یک تقاطع با یک دیگر قرار گرفته‌اند. گالیلئو گالیله، دانشمند و مخترع سرشناس ایتالیایی، به دلیل تأیید نظریه کوپرنیک مبنی بر مرکزیت نداشتن زمین در جهان و قبول مرکزیت خورشید، در دادگاه تفشیش عقاید محاکمه شد.
کسانی که به خدا اعتقاد دارند، معمولاً این مسأله را رد می‌کنند که علم صرفاً بتواند عملکرد یک سیستم را توضیح دهد، آنها معتقدند که علم نمی‌تواند به پرسش‌های اساسی در مورد اینکه چرا یک سیستم کار می‌کند پاسخ دهد. برای مثال، خدا شناسان می‌گویند علم می‌تواند در مورد عمل کرد قلب و شریان ها و وریدهای آن توضیح دهد، اما نمی‌تواند به این پرسش پاسخ دهد که چرا قلب انسان در تپش است. در سطحی وسیع‌تر، این پرسش مربوط به فلسفه‌ی معنا و هدف زندگی است که به اعتقاد مؤمنان، علم هرگز نخواهد توانست پاسخی برای آن بیابد. در طرف مقابل،کسانی که خدا را قبول ندارند تفکر علمی را به عنوان تنها راه پیش رفت بشریت و یافتن پاسخ برای تمام پرسش‌های بدون پاسخ خود قبول دارند. بسیاری از آنها معتقدند که همیشه از اصطلاحات خدا و مذهب برای سوء استفاده کردن از عواطف انسان‌های ساده و زود باور استفاده می‌شده است.
اعتقاد به خدا در بین دانشمندان و مردم عادی
اگر چه مؤمنان و کافران ممکن است به دلایلی قابل قبول استدلالهای خود را پس بگیرند، تعداد مؤمنان خیلی بیشتر از کافران می‌باشد. طبق تحقیقی که توسط مرکز تحقیقات پیو برای مردم و مطبوعات در سال 2009 انجام شد، 95% آمریکایی‌ها به خدا و قدرت برتر اعتقاد دارند. اگر جزئی‌تر به این آمار نگاه کنیم، 83% پاسخ ‌دهنده‌ها گفتند که آنها به خدا اعتقاد دارند در حالی که 12% آنها گفتند این حقیقت را که یک قدرت جهانی یا برتر وجود دارد قبول دارند. اما وقتی این تحقیق بین دانشمندان انجام شد تعداد مؤمنان و کافران یکسان بود. مرکز تحقیقات پیو برای مردم و مطبوعات، این تحقیق را در مورد دانشمندانی انجام داد که عضو انجمن آمریکایی پیش رفت علمی بودند. نتیجه‌ی این تحقیق نشان داد 33% از دانشمندان به خدا اعتقاد دارند و 18% آنها به یک قدرت برتر یا جهانی معتقدند و بقیه‌ی 51% کافر هستند.
دانشمندان به دارا بودن تفکر منطقی مشهورند و این که تنها چیزی را قبول می‌کنند که قابل اثبات باشد، اگر چه تعداد زیادی از دانشمندان و محققان برجسته به صراحت و یا به طور ضمنی به اعتقاد خود به خدا اعتراف کرده‌اند. این دانشمندان خاطرنشان کرده‌اند که اعتقاد به خدا به آنها کمک کرده تا درک بهتری از طبیعت و جهان داشته باشند. در ادامه‌ی این مقاله به معرفی سرشناسترین دانشمندانی که به خدا ایمان دارند خواهیم پرداخت.

آلبرت اینشتین(1955-1979)
آلبرت اینشتین فیزیک دان نظری آلمانی بود. او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و به ‌ویژه برای هم ‌ارزی جرم و انرژی (E=mc2) شهرت دارد. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال 1921 برای خدماتش به فیزیک نظری و به‌ خصوص به خاطر کشف قانون فوتو الکتریک دریافت کرد. او به همراه اسحاق نیوتون و استفیون هاوکینگ از بزرگترین دانشمندان جهان محسوب می‌شود. اگرچه اینشتین در دوره‌ای زندگی می‌کرد که ملحدان، بدعت ‌گذار یا مزاحم خدا پرستی نبودند، اما گفته می‌شود در آن زمان، به وحدت وجودی مفهوم خدا به جای یک خدای واحد اعتقاد داشتند. اتفاق نظر رایج در مورد این که اینشتین به وجود خدا اعتقاد داشت، بعد از این که سال گذشته، دست ‌نوشته‌ی او با عنوان “من به خدا اعتقاد ندارم” به قیمت 3 میلیون دلار به مزایده گذاشته شد، زیر ذره بین قرار گرفت. اگر چه کسانی‌که این نامه را دیده‌اند می‌گویند نمی‌شود نام ملحد بر اینشتین گذاشت، چون او در نامه در مورد خدای کتاب مقدس صحبت کرده است نه در مورد خدای واحدی که او بدان معتقد بود. در زیر، نظرات اینشتین در مورد وجود خدا ذکر شده‌اند. نقل قول سوم، از نامه‌ی “من به خدا اعتقاد ندارم.” می‌باشد.
“دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.”
“من متقاعد شده‌ام که خداوند تاس بازی نمی‌کند.”
” کلمه‌ی خدا برای من چیزی بیش از بیان و محصول ضعف انسان و انجیل و مجموعه‌ای از افسانه‌های قابل احترام بدوی نیست. هیچ تفسیری، هر چند لطیف، این دو واقعیت را (در نظر من) تغییر نمی‌دهد…”
بلز پاسکال (1623-1662)
بلز پاسکال به ‌دلیل کشف نظریه‌ی احتمالات و ماشین‌حساب فنی شناخته شده است. او یکی از برجسته‌ترین ریاضی ‌دانان و مخترعان قرن 17 بود. پاسکال، بر خلاف دیگر دانشمندان، دیدگاه جالبی در مورد وجود خدا داشت. تفکرات او در مورد وجود خدا که شرط ‌بندی پاسکال نامیده می‌شود، در کتاب پنسیس منتشر شد. طبق شرط‌بندی پاسکال، حتی اگر دلیلی برای وجود خدا نداشته باشیم، عاقلانه‌تر (سودمند‌تر) است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم. زیرا اگر خدا وجود نداشت، ضرر بزرگی نکرده‌ایم، ولی در صورت وجود خدا ضرر بزرگتری (جهنم) متوجه ما خواهد بود. در ادامه، تعدادی از دیدگاه‌های پاسکال را در مورد خدا از زبان خود او بازگو خواهیم کرد.
“خلأیی در قلب هر انسان وجود دارد که با هیچ موجودی پر نمی‌شود. این خلأ تنها با خدایی که عیسی معرفی کرده و آفریننده‌ی تمام موجودات است پر می‌شود.”
“ایمان چیزی متفاوت از مدرک است، دومی انسان است و اولی هدیه‌ای از طرف خداست.”
اروین شرودینگر (1887-1961)
شرودینگر از جمله کسانی بود که در تئوری موج مشارکت داشت و نتایج اساسی در زمینه نظریه کوانتومی از مکانیک موج او تشکیل شد. او در سال 1933 به همراه پل دیراک فیزیکدان انگلیسی به دلیل ایده مکانیک موجی برنده جایزه نوبل در فیزیک شد. او علاوه بر تأثیر در مکانیک موجی، در زمینه‌ی تئوری رنگ و فلسفه، تئوری الکترومغناطیسی و فیزیک نیز کار می‌کرد. تاریخ دانان سخنرانی‌های شرودینگر را به عنوان مدرکی برای تأیید اعتقاد او به خدا ذکر کرده‌اند.
“در ارائه‌ی یک مسأله‌ی علمی، بازی کن طرف مقابل حاکم است. او نه تنها مسأله را طرح می‌کند بلکه قوانین بازی را ابداع می‌کند. اما این مسائل، کاملاً شناخته ‌شده نیستند و نصف آنها را باید خودتان کشف کنید.”
“علم نمی‌تواند درباره‌ی قرمز و آبی، تلخ و شیرین، درد فیزیکی و شادی فیزیکی به ما بگوید و هم چنین چیزی از زیبا و زشت، خوب و بد، خدا و ازلیت نمی‌داند.”
گالیلئو گالیله (1564-1642)
گالیلئو گالیله ستاره شناس و ریاضی‌دان ایتالیایی است. او نظریه‌ی کوپرنیک را مبنی بر این که خورشید در مرکز جهان است تأیید کرد. گالیله اکتشافات زیادی انجام داده است، مهمترین آنها این است که چهار ماه سیاره مشتری را رصد کرد. او هم چنین قطب نمای مدرن را اختراع کرد. گالیله مانند دیگر دانشمندان دوره‌ی خود با مخالفت سخت کلیسای کاتولیک مواجه شد. انتشار یافته‌های علمی وی در تأیید نظر کوپرنیک مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید باعث شد تا وی از سوی کلیسا مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گیرد. این نظریه مخالف نص کتاب مقدس بود و از سویی با نظریات ارسطو که کلیسا حامی آن بود هم خوانی نداشت. به این دلیل او را به حبس خانگی محکوم کردند. با این که مردم مذهبی دوران گالیله با او مخالف بودند ولی همان‌طور که از بیانات و نوشته‌ها بر‌می‌آید، او به خدا یا قدرت برتر اعتقاد داشت.
“ریاضیات زبانی است که خدا با آن جهان را نوشته است.”
“مسیر زندگی ما هر چه باشد، ما باید آن را به عنوان بزرگترین هدیه از دست خدا دریافت کنیم، و او این قدرت را دارد که کاری برای ما انجام ندهد.”
اسحاق نیوتون (1642-1727)
اسحاق نیوتون نیاز به معرفی ندارد، چون همه این دانشمند را می‌شناسند و می‌دانند او با افتادن سیب از درخت روی سرش به پاسخ تمام پرسش‌هایش رسید! خوب، ممکن است داستان ساختگی به نظر برسد، اما نمی‌توان این حقیقت را انکار کرد که یافته‌های نیوتون، بنیان مکانیک کلاسیک و دیفرانسیل بی نهایت کوچک است. لیست بلند بالایی از دست آوردهای نیوتون به عنوان دانشمند وجود دارد اما اگر بخواهیم در مورد اعتقاد نیوتون به خدا بدانیم، می‌توان گفت او بارها به دوستان و همکاران خود در مورد منطقی بودن اعتقادش به خدا گفته است. بر خلاف این که نیوتون یک ملحد نبود اما او در چشم بیشتر مردم دوران خود به دلیل اعتقادات مخالف کلیسای ارتدکس، یک بدعت گذار به شمار می‌آمد. کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی که یکی از مهمترین کتاب‌های علمی آن دوره به حساب می‌آید شامل فصولی است که نیوتون در آن به اعتقاد به خدا اعتراف کرده است. نقل ‌قول‌های زیر آشکارا عقیده‌ی او را در مورد قدرت برتر بازگو می‌کند.
“این سیستم زیبای خورشید، سیاره‌ها و ستاره‌ها تنها می‌توانند آفریده‌ی موجود با هوش و قدرتمندی باشند . . . این موجود بر همه چیز حکم رانی می‌کند، نه به عنوان روح جهان بلکه به عنوان حاکم همه‌ی موجودات. و به علت این حاکمیت باید او را خدای مالک یا فرمان روای جهان نامید . . .”
“جاذبه‌ی زمین علت حرکت سیارات را بیان می‌کند اما در مورد این که چه کسی این سیارات را به حرکت درمی‌آورد نمی‌تواند نظر دهد. خدا بر همه چیز حاکمیت می‌کند و از همه‌ی چیزها و کارها با خبر است.”
لویی پاستور (1822-1895)
لویی پاستور از شیمی ‌دانان و زیست ‌شناسان مشهور فرانسوی است. شهرت وی مدیون شناخت نقش باکتری‌ها در بروز بیماری و کشف واکسن ضد هاری می‌باشد. هم چنین عمل پاستوریزه ‌کردن که مأخوذ از نام اوست، از ابداعات این دانشمند شهیر است. فرایند پاستوریزه ‌کردن بدین صورت است که ماده‌ای طی مدت زمان خاصی جوشانده می‌شود و بلافاصله آن را سرد می‌کنند تا از نفوذ باکتری به آن جلو گیری شود. او یک مسیحی متدیٌن بود و با سخنان و نوشته‌های خود اعتقاد خود به خدا را برای مردم بازگو کرده است.
” علم کم انسان را از خدا دور می‌کند، اما داشتن علم زیاد او را به خدا نزدیک می‌کند.”
“هر‌ چه بیشتر در مورد طبیعت مطالعه می‌کنم، بیشتر در کار آفریننده‌ی این‌همه زیبایی متحیٌر می‌مانم.”
ماکس پلانک (1858-1947)
ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک یکی از مهمترین فیزیک ‌دانان آلمان در سده‌ی 19 میلادی و اوایل سده‌ی 20 بود. او را پدر نظریه‌ی کوانتوم می‌شناسند. در سال 1918، به ‌دلیل این نظریه موفق به اخذ جایزه‌ی نوبل فیزیک شد. او علاوه بر این که دانشمندی مشهور است، استاد فیزیک در دانشگاه مونیخ و برلین بود. او در رشته‌ی فیزیک در جهان، پیش گام بود و گفته می‌شود به خدا اعتقاد داشت. او اعتقادات خود را در مورد خدا و دین در سخن رانی‌ها و نوشته‌هایش جای‌ داده است.
“برای فعالیت در زمینه‌ی دین و علم نیاز به اعتقاد به خدا است، و در دین، خدا ابتدای کار است و دین با خدا شروع می‌شود ولی در علم خدا در انتهای تمام تفکرات نهفته است. خدا برای دین یک اساس و مبنا است و برای علم، اوج هر استدلالی در مورد دید جهانی است.”
“خدا قبل از وجود هر انسانی روی زمین وجود داشته است، و تمام جهان و مؤمنان و کافران را با دستان قادر مطلق خود برای ابدیت نگه داشته است، و او هم چنان بعد از نابود شدن زمین و هر‌چه که در آن است در سطحی غیر قابل دسترس برای درک انسان، حاکمیت خواهد کرد. کسانی‌که این ایمان را اظهار می‌کنند و از آن الهام می‌گیرند، در ستایش و اطمینان کامل به خدا، تحت حمایت خدای بی ‌همتا در‌مقابل خطرات، با احساس امنیت زندگی می‌کنند و تنها این افراد هستند که جزو مؤمنان واقعی هستند.”
نیکلاس کوپرنیک (1473-1543)
نیکلاس کوپرنیک ستاره ‌شناس، ریاضی دان و اقتصاد دانی لهستانی بود که نظریه‌ی خورشید مرکزی منظومه شمسی را بسط داد و به صورت علمی درآورد. وی پس از سالها مطالعه و رصد اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که بر خلاف تصور پیشینیان زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به دور آن در حال گردشند. کوپرنیک در زمانی که هیچ تلسکوپی ساخته نشده بود، آسمان را با چشمان غیرمسلح رصد می‌کرد. اگرچه نظرات او بر خلاف کلیسای کاتولیک و ارتودوکس در آن زمان بود اما بسیاری معتقدند کوپرنیک ملحد نبود. برخی از این نظراتی که در زیر ذکر شده، ادعای تاریخ دانان را در این‌باره که کوپرنیک به خدا اعتقاد داشت تأیید می‌کند.
“من می‌دانم که انسانهای عادی نمی‌توانند در‌مورد نظرات یک فیلسوف قضاوت کنند، چون انسان تا جایی که خدا به عقل او اجازه داده است، تلاش خود را برای یافتن حقیقت همه ‌چیز می‌کند.”
“جهان توسط بهترین و منظم‌ترین خالق برای ما ساخته شده است.”
رنه دکارت (1596-1650)
رنه دکارت ریاضی دان و فیلسوف طبیعی فرانسوی بود. او به ‌دلیل کارهایی که در زمینه‌ی جبر و هندسه انجام داد مشهور شد. دکارت علاوه ‌بر ‌این که ریاضی دانی متمایز بود، از جمله‌ی بنیان‌گذاران فلسفه‌ی جدید (فلسفه‌ی بعد از دوران تولد مجدد) به ‌شمار می‌آید. هم چنین دکارت با جمله‌ی فلسفی “من فکر می‌کنم، در نتیجه من هستم” شناخته ‌شده است. اعتقاد دکارت به خدا در بیانات زیر نشان ‌داده شده است.
” من ظرفیت خاصی برای قضاوت در خودم حس می‌کنم که مطمئنم این ظرفیت را خدا در من ایجاد کرده است و هر چیزی که من صاحبش هستم خدا به من داده است و او مرا فریب نمی‌دهد، بدیهی است که او توانایی‌ای را در وجود من قرار نمی‌دهد که مرا به اشتباه و ادارد اگر خودم از آن توانایی به درستی استفاده کنم.”
“بدیهی است که تشکیل دین واقعی، که احکام آن توسط خدا صادر شده، باید بسیار بالاتر از هر ‌چیز دیگر در‌نظر‌گرفته‌ شود.”
ورنر هایزنبرگ (1901-1976)
ورنر کارل هایزنبرگ در سال 1901، در آلمان و در یک خانواده دانشمند متولد شد. او یکی از بنیان گذاران فیزیک کوانتومی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک در سال 1932 بود. مهمترین کشف هایزنبرگ نامعادله‌ی مشهور عدم قطعیت است. این نامعادله می‌گوید که در مکانیک کوانتومی، قطعیت اندازه ‌گیری تکانه و مکان با هم رابطه معکوس دارند. هایزنبرگ، رئیس بسیاری از مؤسسات علمی از جمله مرکز تحقیقات آلمان و گروه فیزیک هسته‌ای بود. او با این که در زمینه‌ی فیزیک کوانتوم سرامد هم‌ دوره‌های خود بود، تاریخ دانان در مورد اعتقاد او به خدا اتفاق نظر ندارند.
“نوشیدن اولین جرعه‌ از لیوان علوم طبیعی، تو را به یک بی ‌دین تبدیل می‌کند اما در انتهای این لیوان خدا منتظر تو است.”
“دین، شالوده‌ی اخلاق است و اخلاق پیش ‌فرضی از زندگی است.”

ترجمه و تألیف: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون

 نظر دهید »

تلاوت سوره "یس" راهی برای سیر و سلوک

07 دی 1395 توسط علي‌اوغلي


اغلب مومنین شناخت عمیقی از «سوره یس» ندارند و از مناقب و فضائل و آثار دنیوی و اخروی آن غافل هستند. لذا در دام مشکلات، غم ها و غصه ها و گرفتار می مانند.

زندگی امروز بشر پر شده از مشکلات و گرفتاری، غم و غصه و ناهنجاری؛ و بشر در تکاپوی آن است که راهی را برای رهایی از این مشکلات پیدا کند. اکثر آدم ها به این نکته واقف شده اند که اگر می خواهند انعکاس روی خوش و آرامش را در زندگی خود ببینند راهی جز معنویت وجود ندارد.
در این میان، قرآن کریم، شاهراه رسیدن به این آرامش است چرا که از جانب کسی آمده که بشر را خلق کرده و به عنوان کاتالوگی از تمام مشخصات و ویژگی های بشر مطرح می باشد. هر یک از بخش ها و سوره های این کتاب الهی، توانایی درمان دردی از درهای بشر و یا نسخه ای برای رشد و پیشرفت او می باشند. در این فرصت نگاهی به یکی از بخش های عظیم این کلام نور، یسوره ی یس، قلب قرآن کریم می اندازیم.
با اندک توجّهی به بیانات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، به این حقیقت پی برده می شود که سوره یس از موقعیت ویژه و مرتبه ای بلند برخوردار است و اگر کسی بتواند با آن فضایل و مناقب آشنا شود، خواهد توانست فواید کاملی را از آن خود سازد.
امامان(علیهم السلام) برای این که مومنان را از موقعیت ممتاز این سوره که همچون قلّه ای پوشیده از فضایل است، آگاه کنند، فرموده اند: «یس قلب قرآن است».
موقعیت ممتاز و جایگاه برتر و منحصر به فرد بودن قلب در بدن انسان بر کسی پوشیده نیست. سوره یس نیز دارای همان موقعیت و جایگاه در میان دیگر سوره ها است.
عارف بزرگ آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان خود چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، 14 صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است.
چنین نیست که فضایل و عجایب سوره یس تنها در زمانه خاصّی کشف شده باشد. با مطالعه تاریخ در می یابیم از همان صدر اسلام، از این سوره با شگفتی یاد می شده و فضایلش معروف بوده است. حتّی گاهی بزرگانی را به فکر وا می داشته که این همه فضیلت برای این سوره ناشی از کدام یک از آیات آن است.
طرز خواندن سوره یس
باتوجه به این سفارشات می توان گفت یس در این مكتب، محور سیر و سلوك و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.
بزرگانی که خود با این سوره مأنوس بوده اند اغلب برای شاگردان خود در مورد قرائت این سوره مبارکه دستورالعمل هایی نیز داشته اند.
عارف بزرگ آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان خود چنین سفارش می کردند که هر شب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، 14 صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات ها قرار دهید. بی شک این 14 صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. (متاله قرآنی، رحیمیان، محمدعلی، ص 278)
آن بزرگمرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هر چه که رسیده ام و هرچه به دست آورده ام از برکت این سوره می باشد.
با توجه به این فرمایش می توان گفت: «یس در این مكتب، محور سیر و سلوك و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می باشد.»
فضیلت خواندن سوره یس
در فضیلت این سوره، حضرت محمد(صلی الله و علیه وآله) می فرمایند: هر کس سوره «یس» را قرائت کند مانند آن است که 10 بار قرآن را ختم کند.
در این رابطه امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین است. کسی که قبل از خواب یا در روز آن را تلاوت کند، در آن روز محفوظ بوده و روزی می خورد.
پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) به امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن 10 اثر است: هر که آن را قرائت کند، اگر گرسنه باشد سیر گردد؛ اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: کسی که یک بار در عمر خود سوره یس را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده ای در دنیا و هر آفریده ای در آخرت و در آسمان دو هزار حسنه برای او نوشته و دو هزار گناه او را پاک می نماید و دچار فقر، زیان مالی، زیر آوار ماندن، بیچارگی، دیوانگی، جذام، وسواس و بیماری زیانبخش نمی شود.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: سوره ی یس را به فرزندان خود بیاموزید؛ زیرا که آن گل خوشبوی قرآن است.
منابع:
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
منابع روایات در متن؛ الدر المنثور، ج5، ص 256 - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال - المصباح کفعمی، ص182

 نظر دهید »

مسیحِ مسیحی یا مسیحِ اسلامی؟

05 دی 1395 توسط علي‌اوغلي

 

حضرت مسیح(ع) نزد مسلمانان مورد تکریم بوده و جزو پیامبرانی هستند که شریعت جدید و کتاب جدیدی آوردند. البته کتابی که امروزه در دست ما هست همان مطالبی که به حضرت عیسی(ع) وحی می شد نیست. بلکه این کتاب بعد از ایشان نوشته شد. از ویژگی های حضرت مسیح(ع) اینست که بدون اینکه پدری داشته باشند متولد شدند. این مسأله به لحاظ عقلی محال نیست گرچه بعلت اینکه به آن در زندگی روزمره عادت نداریم آن را عجیب بدانیم. شاید علت آن این باشد که در آن روز چنان وضعیت بدی در جامعه شکل گرفته بود که مردی شایسته حضرت مریم(س) وجود نداشت.
به صلیب کشیده شدن عیسی(ع)
مسلمانان معتقد نیستند که مسیح(ع) مصلوب شده و بعد از سه روز زنده شده و به آسمان عروج نموده است. بلکه فرد دیگری که ظاهراً شبیه ایشان بوده است، به صلیب کشیده شد.
اما یکی از اساسی ترین آموزه های مسیحیت مصلوب شدن مسیح(ع) است. گفته می شود که حضرت آدم(ع) از میوه ممنوعه خورد و گناه کرد. بواسطه گناه او کل بشریت گناهکار شدند! سپس حضرت عیسی(ع) ظهور نمود و با مصلوب شدن و قربانی شدن خودش باعث بخشیده شدن بشریت از گناه نخستین شد.
اما به نظر می رسد که چندین اشکال در این میان وجود داشته باشد؛
پیامبران باید معصوم باشند وگرنه انسانها نمی توانند به سخنانشان اعتماد کنند و داستان حضرت آدم در شرایطی بوده است که هنوز شریعتی وجود نداشته و هنوز تکلیفی بر انسانها نبوده است.(1)
چرا اگر آدم(ع) میوه ممنوعه را خورد کل بشریت باید گناهکار شوند؟ این با عدالت الهی در تضاد است. گناه زمانی گناه است که انسان با اراده و اختیار خودش کاری مخالف فرمان خدا انجام دهد(و در واقع عمل خودش باشد.) اگر کاری بدون اختیار باشد اصلاً گناه نیست چون خود آن فرد انجام نداده است.
یکی از اساسی ترین آموزه های مسیحیت مصلوب شدن مسیح(ع) است. گفته می شود که حضرت آدم(ع) از میوه ممنوعه خورد و گناه کرد. بواسطه گناه او کل بشریت گناهکار شدند! سپس حضرت عیسی(ع) ظهور نمود و با مصلوب شدن و قربانی شدن خودش باعث بخشیده شدن بشریت از گناه نخستین شد.
بر فرض این که بشریت گناهکار شده باشند چرا با قربانی شدن مسیح(ع) کل بشریت پاک می شوند؟ به نظر می رسد که این با حکمت الهی در تضاد است. زیرا این مسأله مانند اینست که یک نفر در طرف دیگر دنیا کار خوبی بکند و به من هم ثواب بدهند! و خب فرق من که بخشیده شدم با بشریت قبل از مصلوب شدن مسیح چیست که بدون اینکه کاری کرده باشند یکی بخشیده شود و یکی گناهکار باشد.
الوهیت عیسی(ع)
به نظرمی رسد که مسیحیان قبول دارند که خداوند واحد است. اما برای عیسی(ع) به نوعی الوهیت قائل می شوند. به تعبیر دیگر خداوند واحد است اما در قالب سه شخص ظهور کرده است. پدر، پسر و روح القدس. اگر گفته شود که خداوند یکی از این سه تا است خب این به لحاظ عقلی صحیح نیست و خداوند محدود می شود. برخی از مسیحیان برای توضیح این سخن اینگونه بیان کرده اند که این مسأله را نباید عقلانی بفهمیم. در حالی که اگر بخواهیم عقل را کنار بگذاریم، باید اصل قبول دین و همچنین فهم دین را نیز کنار بگذاریم زیرا در هر دو اینها از عقل استفاده می کنیم.
خداوند موجودی محدود نیست که در کنار بقیه موجودات و هم ارز آنها وجود داشته باشد بلکه وجود بی نهایت دارد.
انجام امور دنیایی در کنار توجه به آخرت
با توجه به اینکه برخی افراد تصور کردند که عیسی(ع) برای توجه به آخرت از دنیا رویگردانی کرده است پس رهبانیت پیشه کرده و ترک دنیا کردند. در حالی که در اسلام ما گرچه باید از محبت دنیا و امور دنیایی دل بکنیم و قطع توجه کنیم اما باید در عین حال امور دنیایی را انجام دهیم. ما دنیا را وسیله آباد کردن آخرت می دانیم. اگر ازدواج می کنیم برای رشد کردن و رسیدن به خداست و اگر غذا می خوریم برای رسیدن به خداست و همه امور زندگی را می توان بر اساس شریعت انجام داد تا باعث رشد انسان شوند. بنابراین دنیا و آخرت جدای از هم نیستند.
بر فرض این که بشریت گناهکار شده باشند چرا با قربانی شدن مسیح(ع) کل بشریت پاک می شوند؟ به نظر می رسد که این با حکمت الهی در تضاد است. زیرا این مسأله مانند اینست که یک نفر در طرف دیگر دنیا کار خوبی بکند و به من هم ثواب بدهند! و خب فرق من که بخشیده شدم با بشریت قبل از مصلوب شدن مسیح چیست که بدون اینکه کاری کرده باشند یکی بخشیده شود و یکی گناهکار باشد.
حضرت مسیح و امام زمان(ع)
در انجیل فعلی به مواردی بر می خوریم که مصداقی جز بشارت بر ظهور امام عصر(ع) ندارد.(2) بر اساس برخی روایات، حضرت عیسی(ع) نیز همراه امام زمان(ع) آمده و پشت سر ایشان نماز خواهد خواند.(3) همچنین براساس آیه ((وَ إِنْ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الْكِتابِ‏ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَكُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدا))(4) و روایت ذیل آن همه اهل کتاب در آخرالزمان و پیش از مرگ ایشان به وی ایمان می آورند.
پس از عیسی(ع) آنچنان که در برخی نقل ها آمده است، پطرس که اولین ایمان آورنده به وی و بزرگترین حواری بود، ادامه بار رسالت وی را بر عهده گرفته و به عنوان وصی او معرفی می شود. پطرس که شمعون نیز نامیده می شود، جد مادری نرجس خاتون، مادر مکرمه امام زمان(ع) است.

پی نوشت:
1. ر.ک: رساله انسان قبل از دنیا، علامه طباطبایی(ره)
2. مطابق نوشته “مستر هاکس آمریکایی” در کتاب “قاموس کتاب مقدس” 80 بار پسر انسان در انجیل و ملحقات آن(عهد جدید) تکرار شده است که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی(ع)قابل تطبیق است و 50 مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد.(به نقل از کتاب تاریخ تمدن و ملک مهدوی ص322)
3. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمه ج1، ص280
4. آیه 159 نساء

 نظر دهید »

دهه های عزاداری که باب شده؟

29 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

سالهاست گروهی از شیعیان، دهه های جدید برای عزاداری ایجاد کرده اند، از جمله روزهای نخست ماه ربیع الاول را به مناسبت شهادت حضرت محسن (فرزند به دنیا نیامدۀ زهرای اطهر سلام الله علیها) ایام عزا می دانند و در این روزها، عزادارند.

این عده با اعتقاد راسخی که به درستی و قداست کار خود دارند هر گونه اعتراض را نوعی مقابله با یاد و نام اهل‌بیت علیهم السلام تلقی کرده برای برخورد با این غفلت یا دسیسۀ خاموش دشمن (به زعم ایشان) هر ساله جدی‌تر و با تبلیغات بیشتری ایام محسنیه را ارج می‌نهند. صَرف نظر از این فضای تبلیغاتی ـ احساسی، باید دید که آیا اساساً این واقعه رخ داده است یا نه؟ و مهم‌تر اینکه اگر رخ داده وقوع آن بلافاصله پس از رحلت حضرت(صلی الله علیه و آله) بوده است یا در زمانی دیگر؟
اثبات این معنا کار دشواری نیست که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اواخر عمر کوتاه خود، صاحب فرزندی شد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) او را مُحَسَّن (1) نامید. این طفل، به دنیا نیامده از دنیا رفت. علت آن هم ضربتی بود که ناجوانمردانه به مادرش زدند.
اما پرسش اصلی، زمان وقوع این رخداد است؟ بلافاصله پس از رحلت؟ ـ آن‌گونه که در مجالس شیعی مطرح است و طرفداران محسنیه می‌گویند ـ یا با ‌فاصله‌ای بیش از یکی دو ماه؟(2)
در منابع موجود، از تاریخ دقیق و روشنِ آن هجمه و ضربه خبری نیست؛ بنابراین باید در تاریخ سِیْر کرد و دست به دامان قرائن شد.
داستان را از زمانی پی ‌می‌گیریم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد. که البته برخی رحلت حضرت را بر خلاف «28 صفر»ی که شیخ مفید(ره) آن را بی ذکر مدرک بیان کرده است (الارشاد، 1/189) و امروز در محافل شیعی، شهرتی به قدر یقین دارد، در دوم ربیع الاول می دانند. (ر.ک به تأملى در تاریخ وفات پیامبرص، جلیل تاری)
اثبات این معنا کار دشواری نیست که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اواخر عمر کوتاه خود، صاحب فرزندی شد که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) او را مُحَسَّن نامید. این طفل، به دنیا نیامده از دنیا رفت. علت آن هم ضربتی بود که ناجوانمردانه به مادرش زدند.
پس از رحلت آن حضرت، حوادثی روی داد که دقت در تک‌تک آنها ما را در رسیدن به پاسخ یاری می‌کند. قرائنی که نشان می‌دهد هجمه و ضربه بلافاصله پس از رحلت حضرت(صلی الله علیه و آله) نبوده است:
قرینۀ یک.
در جزئیات ذکر شدۀ خطبۀ فدکیه که ده روز بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و غصب فدک ایراد شد (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، 16/263) آمده است: «ما تخرم من مشیة رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) شیئا حتى دخلت على أبی بكر» (بلاغات النساء، ص24. کشف الغمة، 1/460). از اینکه راه رفتن حضرت(س) دقیقاً به راه رفتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تشبیه شده پیداست راه رفتن آن حضرت کاملاً معمولی بوده و در او اثری از درد و رنج دیده نمی‌شده است و این نشان می‌دهد که تا ده روز پس از رحلت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)؛ یعنی 12 ربیع الاول، هنوز آن واقعه رخ نداده بود.
قرینۀ دو.
سلمان فارسی در گزارشی مفصل می‌گوید: «فَأَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِیدَةً»؛ پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و واقعۀ سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود تا به شهادت رسید.(كتاب سلیم، 2/588. احتجاج، 1/83. مرآة العقول، 5/320)
بنابراین ماجرای هجمه و ضربه نمی‌تواند بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رخ داده باشد.

قرینه‌ای که نشان می‌دهد ماجرای هجمه و ضربه مدتها پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روزهای پایانی حیات شریفش سپاهی را به فرماندهی أسامة بن زید سامان داد؛ به این قصد که مخالفانِ خلافتِ امام علی(علیه السلام) را از مركزِ حكومت اسلامی دور کند.(خصال، 2/372. الارشاد، 1/181)؛ اما این خواسته با کارشکنی برخی عملی نشد تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد (المغازى، 3/1117-1121). ابوبکر پس از پیروزی در سقیفه نخستین دستوری که صادر کرد حرکت سپاه اسامه به مؤته بود. (همان. تاریخ طبری، 3/223-224)
سلمان فارسی در گزارشی مفصل می‌گوید: «فَأَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِیدَةً»؛ پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و واقعۀ سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود تا به شهادت رسید

پرچم سپاه أسامه در دست بریدة بن حصیب اسلمی بود. وی کلیدِ کشفِ تاریخِ هجمه است؛ زیرا او کسی است که پس از بازگشت از این مأموریت به سوی قبیلۀ خود رفت و از آنجا به همراه عده‌ای به طرفداری از امیرالمؤمنین(علیه السلام) راهی مدینه شد. در این حرکت، بریده شعار می‌داد: «لا أبایع حتی یبایع علی ‌بن ابی طالب»: تا علی بن ابی طالب بیعت نکرده من بیعت نمی‌کنم. قومش هم می‌گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده»: تا بریده بیعت نکند ما بیعت نمی‌کنیم. (تلخیص الشافی، 3/50، 78. ر.ك به: موسوعة التاریخ الاسلامی، 4/101ـ100) از شعار ایشان پیداست که تا این زمان هنوز امام علی(علیه السلام) بیعت نکرده است و ماجرای هجمه و ضربه و بردن با زور به مسجد و بیعت اجباری رخ نداده است. پس از این اعلام همبستگی بود که دستگاه حکومت نسبت به حضرت علی(علیه السلام) احساس خطر بیشتری کرد و مصمم شد تا در اقدامی خشن‌ به هر قیمتی که شده هر چند با سوزاندن خانه ای که فاطمه(سلام الله علیها) دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آن است از امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت بگیرد (المصنف، 7/432. تاریخ طبری، 3/202) که در نهایت، آن حوادث تلخ به وقوع پیوست.
پرسش کلیدی: سپاه اسامه چه زمانی به مدینه بازگشت؟
واقدی در المغازی رفت و برگشت سپاه اسامه را 35 روز گزارش می‌کند؛ 20 روز رفت و 15 روز برگشت (المغاری، 3/1125)؛ اما طبری آن را 40 و بنابر گفته‌ای 70 روز اعلام می‌کند. (تاریخ طبری، 3/241)
نتیجه
با این که تاریخ حرکت سپاه اسامه دقیق روشن نیست؛ اما با احتساب روزهای نخست حکومت ابوبکر و بعد، حداقل40 روز رفت و برگشت سپاه و بعد، بازگشت بریده به قبیلۀ خود و حرکت آنها به مدینه و اعلام طرفداری؛ زمان هجمه به خانۀ زهرای اطهر(سلام الله علیها) و فجایعی که سران و مأموران حکومتی خلق کردند حدود دو ماه پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
شاید بتوان خبر مربوط به 75 روز را مربوط به این هجمه و ضربه دانست و خبر 95 روز را ناظر به شهادت آن بانوی مظلومۀ شهیده.(ر.ک به تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام، محمدهادی یوسفی غروی)
پی نوشت:
1- این نام در بیشتر منابع با تشدید سین آمده و ابن حجر در الإصابة(6/191، الرقم 8308)، تصریح كرده است كه: «المحسّن با تشدید سین مهمله است»؛ امّا در تهذیب الكمال و أنساب الأشراف و تاریخ الطبرى، بدون تشدید آمده است. گفتنى است، سین در حالت غیر مشدّد، مكسور خوانده شده (به صورت: مُحسِن)؛ ولى در حالت مشدّد، به حركت آن تصریح نشده است كه با توجّه به كاربرد آن در قافیه اشعار كهن و نام‏هاى مشابه در فرهنگ اسلامى، مفتوح بودن آن، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد. (دانش نامۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، 1/155)
2- ر.ک به انساب الاشراف، 1/404. الطبقات الکبری، خامسة1، ص241-242. کافی، 6/18 به همراه توضیح فیض کاشانی، وافی، 21/1321. تاریخ أهل البیت نقلا عن الأئمة علیهم السلام، ص93. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، 3/358. این جریان را ذهبی (سیر أعلام النبلاء، 15/578، میزان الإعتدال، 1/283) و ابن حجر (لسان المیزان، 1/268) از «ابن ابی دارم» نقل می‌کنند و سپس با تضعیف او سعی در مخدوش کردن روایتش را دارند؛ اما تلاش آنها در تضعیف او مردود است چرا که خود ذهبی دربارۀ او می¬نویسد: (الإمام الحافظ الفاضل … كان موصوفا بالحفظ و المعرفة … و قال محمد بن حماد الحافظ كان مستقیم الأمر عامة دهره) (سیر اعلام النبلاء، 15/576-578)

 نظر دهید »

اروپا بايد فراموش نکند که مديون قرآن محمدي است/محمد(ص)مبدع تعداد زيادي از اصطلاحات سياسي و اجتماعي بود

25 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

ويليام

«ويليام» انگليسي در کتاب خود که موسوم به «زندگاني محمد» است مي گويد : از صفات برجسته محمد که سزاوار همه گونه تقدير و تمجيد است دقت و احترامي است که درباره ياران خود حتي پست ترين آنها معمول مي داشته است .

آري فروتني و مهرباني وانسانيت و بخشش در وجودش ريشه دوانده و سبب شدت علاقه ومحبت اطرافيانش ومهرباني و انسانيت و بخشش در وجودش ريشه دوانده و سبب شدت علاقه و محبت اطرافيانش به او شده بود از گفتن ( نه) در موقع خواهش بي اندازه بيزار بود و اگر نمي توانست حاجت درخواست کننده را برآورد خاموشي را برپاسخ منفي دادن ترجيح مي داد ، فوق العاده باحيا بود ودرباره اش گفته اند که از هر شخص محجوبي باحياتر بود .
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

جرج برنارد شاو

او را بايد منجي بشريت خواند. من اعتقاد دارم كه اگر مردي مثل او حاكمي در عصر جديد مي شد، براي حل مشكلاتش، از صلح و دوستي استفاده مي كرد. او عالي ترين مردي بود كه روي زمين پا گذاشته است. او به دين دعوت كرد، يك تمدن را پايه گذاري كرد؛ ملتي را بنا نهاد؛ اخلاق را نهادينه كرد؛ مبدع تعداد زيادي از اطلاحات سياسي و اجتماعي بود. او اجتماعي زنده و قدرتمند را ايجاد كرد تا آموزش¬هاي او را به صحنه عمل آورند و دنياي تفكر و رفتار انساني را براي هميشه و به طور كامل منقلب كرد. نام او محمد (ص) است. او در سال 570 بعد از ميلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود براي دعوت به دين راستين (اسلام) را در سال 40 عمر خود آغاز كرد و در شصت و سومين سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت كوتاه 23 سال از پيامبري اش، به پرستش خداي يگانه رهنمون شد. وي مردم را از جنگ و نزاع هاي قبيله اي رهانيد و به اتحاد و همبستگي ملي رسانيد. او در اين مدت (23 سال) مردم را از هرزگي و مستي، به اعتدال و پرهيزكاري، از آنارشيسم و بي قانوني به زندگي نظام مند و از تباهي، به بالاترين معيارهاي تعالي اخلاقي هدايت كرد. تاريخ بشري، چنين دگرگوني كاملي را از جانب يك شخص يا در مكاني ديگر، قبل از پيامبر اسلام (ص) يا پس از او، نشناخته است. تصور همة اين عجايب باور نكردني در طي اين دو دهه نيز سخت است.
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

ليک

يکي از تعاليم بي مانندي که اين پيغمبر بزرگوار به مردم داد و خدمت قابل تقديري که به بشريت نمود تحريم استعمال مواد الکلي است که بواسطه آن در مدت چهارده قرن هزاران ميليون نفوس بشري از شر اين سم کشنده که خود مخترع آن بودند نجات داد همين دستور يکي از معجزات دين محمد است زيرا که ما به چشم خود ديديم آمريکا براي تحريم الکل چه کوششهاي بيهوده نمود و نتيجه نگرفت اما محمد با آن نفوذ معنوي و قوه ادبي توانست پيروان خود را از نوشيدن اين مايع مهلک باز دارد .

رود ويل

نويسنده معروف انگليسي مي گويد: اروپا بايد فراموش نکند که مديون قرآن محمدي است زيرا قرآن بود که باعث گرديد آفتاب علم و دانش در اروپا طلوع کند .

دکرت جومو ناس

استاد دانشگاه بوداپست مي گويد : من رهبر اسلام ،حضرت محمد (ص) را بزرگترين مصلح انقلابي جهان مي دانم که از طرف خداوند به وي الهام مي شده است.

كا اس راماك ريسنا رائو

استاد فلسفه، در كتابش (محمد پيامبر اسلام)، او را مدل كامل زندگي انساني بيان مي كند: «شخصيت محمد، به گونه اي است كه رسيدن به تمام حقيقت آن بسيار سخت است. نظري اجمالي، اين ابعاد را روشن مي كند: محمد پيامبر، دلاور، تاجر، سياست مدار، سخنور، اصلاح طلب، پناه دهنده يتيمان، حامي بردگان، منجي زنان، قاضي و روحاني است. او يك قهرمان است.»

امروزه بعد از پايان چهارده قرن، زندگي و تعليمات محمد، بدون تغيير و تبديلي يا اضافه اي حفظ شده است. آن ها اميدهاي لايزالي را براي درمان ناخوش هاي نوع بشر ارائه داده اند. اين ادعا، ادعايي از پيروان محمد نيست؛ بلكه نتيجه گريزناپذيري از مطالعه تاريخ انتقادي و عاري از تعصب است. حداقل شما مي توانيد به عنوان يك انسان متفكر و علاقه مند، لحظه اي بايستيد و از خودتان بپرسيد: آيا اين اظهارات فوق العاده و انقلابي مي تواند واقعاً درست باشد حال با تصور اينكه، كساني كه ادعاهاي بالا را بيان كرده اند، واقعاً راستگو هستند. شما لازم نمي بينيد براي شناختن او تلاشي بكنيد؟ اين كار هزينه اي نخواهد داشت؛ اما شروعي براي فضايي كاملاً جديد در زندگي شما خواهد بود.
نبی رحمت در کلام اندیشمندان (5)

ميشل اچ هارت

من محمد را براي معرفي در فهرست اشخاص پرنفوذ دنيا كه خوانندگان را متعجب مي كند انتخاب كردم؛ اما (خود دريافتم) كه او تنها كسي بود كه در تاريخ، در دو بعد دين و دنيا، در نهايت موفقيت بود.

پروفسور هورگرونجي

وحدت ملت هاي بنا نهاده شده توسط پيامبر اسلام، براساس اصول اتحاد بين المللي و اخوت بشري بنا شده كه مي تواند الگويي براي ملت هاي ديگر باشد. در حقيقت هيچ ملتي در جهان نمي تواند نظيري براي فهم ايده اتحاد ملت ها كه در اسلام انجام شده است، نشان دهد. هميشه در دنيا تمايل به افسانه سرايي بوده است؛ اما تاريخ گواهي مي دهد، هيچ كدام از افسانه ها نتوانسته اند، آنچه، حتي قسمتي از آنچه محمد (ص) انجام داده را انجام دهند. تنها هدف او از اين تلاش، متحد كردن نوع بشر براي پرستش خداي يگانه در چارچوب نظام فضيلت اخلاقي بوده است. محمد (ص) يا پيروانش هرگز در هيچ موقعي ادعا نكردند كه او پسر خدا يا تجسمي از خدا يا مردي خدامنش است. او هميشه و تا امروز، فقط به عنوان فقط رسول برگزيدة خدا مطرح شده و مي شود./

 نظر دهید »

به چهار دلیل از جریمه های خدا نمی ترسیم!

03 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

 

 

 

بی تردید اعمال جریمه و سایر قوانین بازدارنده، نقش ارزنده ای در کاهش تخلفات رانندگی دارد. ای کاش ما انسان ها هم همانگونه که به قوانین راهنمایی و رانندگی از سر ترس از جریمه و … پایبند هستیم؛ به جریمه هایی که خدا در برابر گناهان وضع فرموده، پایبند باشیم.
چرایی نترسیدن از جریمه های خدا
1- اکراهی نبودن دین
از آنجا که در دین اجبار و اکراهی نیست. [1][2] و کسی بخاطر اعتقاد کسی دیگر او را سرزنش نمی کند(چون دین باید از دل برآید) یکی از علت های توجه نکردن انسان به جریمه های خدا در برابر گناه، از همین جا سرچشمه می گیرد؛ با این وجود، حواسمان باشد که گناهان اجتماعی را خدا سنگین گرفته تا کسی در کار زندگی اجتماع، خللی وارد نکند(مثلا کسی که عمدا نماز نمی خواند؛ این فرد را نمی شود به دادگاه کشاند و…؛ ولی کسی که قتلی را اشتباهی مرتکب شده، طبق قوانین دین، باید جریمه شود و حساب پس دهد؛ در بحث رعایت حجاب در جامعه اسلامی هم قضیه بر همین منوال است)
2- مهلت دادن خدا
برای تقریب به ذهن مثالی بزنیم: گاهی راننده متخلفی با سرعت بالا و غیرمجاز در حال تردد است و ویراژ می دهد و …؛ اما خبر ندارد که دوربین راهنمایی و رانندگی حرکات او را ضبط کرده و دیر یا زود کیفر کارش را باید ببیند.
با وجودی که خدا همه چیز را می بیند و می داند و هیچ چیزی از دید او خارج نیست (بخلاف دوربین پلیس که ممکن است خراب شود یا…) ولی در خیلی از موارد به انسان های گناهکار و متخلف، امکان از مهلکه گریختن را در این دنیا را می دهد اما آخر کار در آن دنیا به حسابشان رسیدگی می کند: «وَ لَا یحَسَبنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَیرْ لّأِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِیزَدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ[آل عمران/178] و كسانى كه كفر ورزیدند گمان نكنند كه آنچه به آنها مهلت مى دهیم به خیر آنهاست، جز این نیست كه مهلتشان مى دهیم تا (متذكر شوند لكن نتیجه این مى شود كه) بر گناه (خویش) بی افزایند، و براى آنها عذابى خواركننده است.» [3]
3- دنباله روی از اکثریت اجتماع
یکی دیگر از دلایل نترسیدن انسان از جریمه های خداوند، شیوع گناهان و بی مبالاتی اکثر جامعه نسبت به آن گناهان است: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ[انعام/116] و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند.» [4]
گناه دیگری که متعاقب آن و شاید بیشتر از آن تبلیغ می شود؛ ترک امر به معروف و نهی ازمنکر است که به اسم آزادی(کسی به کسی کاری نداشته باشد، هر کسی خودش عقل دارد و …) متأسفانه همه گیر می شود. گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر، بفرمایش امام سجاد(علیه السلام) مقدمه ی نزول بلا است
تفسیر نمونه می نویسد: «آیات این سوره (انعام) در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیداً در اقلیت بودند، گاهى اقلیت آنها و اكثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه اگر آئین آنها باطل و بى اساس است چرا این همه پیرو دارند و اگر ما بر حقیم چرا اینقدر كم هستیم؟! در این آیه براى دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، می فرماید: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ: و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند.
اگر جامعه مسلمین و علی الخصوص جامعه خودمان، مبنایشان را پیروی کردن از جوامع دیگر قرار دهند؛ بدون شک بجز گمراهی و دور شدن از مسلمانی، نتیجه ای نخواهد گرفت. یکی از گناهان خطرناکی که توسط اکثریت جامعه جهانی تبلیغ می شود؛ اعمال منافی عفت است که جریمه ی آن بفرمایش امام سجاد (علیه السلام) شتاب مرگ[6] قتل و درگیری و از این قبیل مسائل بسوی جامعه است؛ گناه دیگری که متعاقب آن و شاید بیشتر از آن تبلیغ می شود؛ ترک امر به معروف و نهی ازمنکر است که به اسم آزادی(کسی به کسی کاری نداشته باشد، هر کسی خودش عقل دارد و …) متأسفانه همه گیر می شود. گناه ترک امر به معروف و نهی از منکر، بفرمایش امام سجاد (علیه السلام) مقدمه ی نزول بلا [7] است.
نکته:
جریمه هایی که امام سجاد علیه السلام تبیین فرموده است چه بسا دنیایی باشند؛ جریمه های اخروی گناهان که در آن بحثی نیست. «فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ [یس/54] (و به آنها گفته مى شود:) امروز به هیچ كس ذره اى ستم نمى شود، و جز آنچه را عمل مى كردید جزا داده نمى شوید.» [8]
ممکن است در قوانین دنیایی (راهنمایی و رانندگی) جرم با جریمه متناسب نباشد و یا بتوان با چانه زدن، جریمه را پایین آورد (ممکن است یکی جریمه اش سنگین تر باشد ولی چون قدرت چانه زنی اش از دیگری بالاتر است؛ در پایین آوردن جریمه اش موفق شده و در نتیجه به دیگری ظلم شود) ولی آن دنیا هم جرم با جریمه هماهنگ است و هم چانه زدن قابل قبول نیست.
تفسیر نمونه می نویسد: «آیات این سوره (انعام) در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیداً در اقلیت بودند، گاهى اقلیت آنها و اكثریت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه اگر آئین آنها باطل و بى اساس است چرا اینهمه پیرو دارند و اگر ما بر حقیم چرا اینقدر كم هستیم؟! در این آیه براى دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، می فرماید: وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ: و اگر از بیشتر مردم روى زمین (در امور دینى) پیروى كنى تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ آنها جز از ظن و گمان پیروى نمى كنند و جز این نیستند كه به تخمین مى پردازند

4- کم اهمیت جلوه دان جریمه های خدا نسبت به گناهان
یکی دیگر از دلایل نترسیدن از جرایم گناه، کم اهمیت دادن جرایم گناه، با ترفندهای مختلف است؛ مثلا ثواب کمک به خلق را آنقدر بزرگ جلوه می دهند که گویا نخواندن نماز و نگرفتن روزه را جبران می کند؛ و باعث می شود که افراد، جریمه نماز نخواندن و روزه نگرفتن را دست کم بگیرند. خدا نکند افرادی از ما با تفکری اینگونه عمری را سپری کنیم؛ بعد ببینیم که ای داد و بیداد، راه را اشتباهی آمدیم: «الَّذینَ ضَلَ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا [کهف/104] آنها كسانى هستند كه سعی شان در زندگى دنیا(در هر امر خیرى به خاطر كفرشان)تباه و گم شده است، و خود گمان مى كنند كه كار نیكى انجام مى دهند.»[9]
سخن پایانی
سخن در باب نترسیدن انسان ها از جریمه های خداوند نسبت به گناهان بود؛ گفتیم که اکراهی نبودن دین، و مهلت دادن خدا، و دنباله روی از اکثریت (منحرف)جامعه، و کم اهمیت جلوه دان جریمه های خدا نسبت به گناه، چهار عامل نترسیدن انسان ها از جرایم خداوند است.
پی نوشت ها:
[1]. آیه 256 بقره.
[2]. توضیح در باب مفاد آیه 256بقره؛ سایت اسلام کوئیست .
[3]. ترجمه مشکینی، ص73.
[4]. ترجمه مشکینی، ص142.
[5]. نمونه، ج 5 ، ص 413.
[6]. جامع أحادیث الشیعة (للبروجردی)، ج 25 ، ص120.
[7]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 70 ، ص 375
[8]. ترجمه مکارم، ص443.
[9]. ترجمه مشکینی، ص304.

 نظر دهید »

آیا هر مسلمانى، مومن است؟

02 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

مرحله اول، «اسلام» است و هرگاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
ایمان، کار قلب است
اسلام آوردن، تسلیم شدن است، به مثابه ی پیوستن به یک ملت و یک امت می ماند، اما ایمان آوردن کار قلب است، یک باور قبلی است. چنان که در قرآن کریم می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُوْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»: اعراب (بادیه نشینان) به تو گفتند ایمان آوردیم. بگو: نه، هنوز ایمان نیاورده اید و باید بگویید اسلام آوردیم چون هنوز ایمان در دل هاى شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنید خدا از پاداش اعمالتان چیزى كم نمى كند كه خدا آمرزگار رحیم است. (الحجرات، 14)
مرحله اول «اسلام» است و هر گاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
چنانچه در قرآن، یكجا مى خوانیم كه مردم وارد دین مى شوند: «یدخلون فى دین اللّه افواجا» (سوره نصر، آیه 2) و در جاى دیگر به كسانى كه شعار دیندارى مى دادند گفته مى شود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است: «ولمّا یدخل الایمان فى قلوبكم» (سوره حجرات، آیه 14) یعنى دین باید وارد مردم شود.
آرى، دیندارى مراحلى دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغى، سرد مى شود ولى هیچ پخته اى خام نمى شود.
مرحله اول «اسلام» است و هر گاه این “اسلام” به دل وارد شد و هر مقدار که وارد شد، می شود “ایمان"؛ و قابل توجه و تأمل آن که در انتها می فرماید: در هر حال در هر درجه ای از اسلام و ایمان که هستید، از خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید. یعنی در عمل از تسلیم شدگان و مسلمان باشید.
ورود مردم در دین آسان است؛ هر كس بگوید: «أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغى به جبهه ها مى رفتند و حاضر بودند در كنار پیامبر جان فشانى كنند. ولى قرآن به آنها مى گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگى را بدهید: «واعلموا انّما غَنمتُم من شىءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول… انْ كنتم آمنتم باللّه» (سوره انفال، آیه 41)
آرى، كسانى كه شهادتین مى گویند و حتى در جبهه ها كنار پیامبر مى جنگند، ممكن است در مسایل مالى آسیب پذیر باشند كه قرآن مى فرماید: در كنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نیز بپردازید. در این مرحله است كه ایمان وارد قلب مى شود. قرآن فقط به گروه خاصّى مى فرماید: «اولئك هُم المومنونَ حقّاً» (سوره انفال، آیه 4) مومنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى كه منافقانه اظهار ایمان دارند، مى فرماید: اینها مومن واقعى نیستند: «و مِن النّاس مَن یقول آمنّا بِاللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمومنین» (سوره بقره، آیه 8)
هر چه درجه تسلیم بیشتر شود، ایمان قوی تر می شود
اسلام و ایمان، مثل علم و سایر کمالات بشری می مانند، یعنی شدت و ضعف مرتبه دارند. لذا هر چه “تسلیم” عبد به معبودش بیشتر باشد، ایمانش افزون می گردد و هر چه ایمان قوی تر شود، تسلیم بیشتر و عصیان کمتر می شود. اطاعت خدا در عمل ایمان را می افزاید و هر چه ایمان بیشتر شد، تسلیم و عمل صالح بیشتر می شود.
از این رو افتخار همه انبیای الهی، به “مسلمانی” بود، چه در اعتقاد و چه در عمل [چه بُعد نظری و چه بُعدِ عملی]. چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (النّمل، 91) جز این نیست كه به من امر شده كه پروردگار این شهر (مكّه) را پرستش كنم، همان خدایى كه آن را محترم شمرده و مصونیت داده، و همه چیز (از اجزاى عالم هستى) از آن اوست، و به من امر شده كه از تسلیم شدگان اراده او (از مسلمانان) باشم.
می فرماید: حضرات ابراهیم و یعقوب علیهماالسلام (یعنی همه انبیاء) به فرزندانشان سفارش کردند که مبادا غیر مسلمان بمیرید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» (البقره، 132)
و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به آیین خود توصیه كردند (و هر یك در وصیّت خود گفت) كه اى پسران من، بى تردید خداوند این دین را براى شما برگزیده، پس حتما (بكوشید تا) جز در حال اسلام از دنیا نروید.
تمامی کمالات انسانی، درجات و مراتب گوناگون دارد. اسلام و ایمان مثل تحصیل است، همه محصل هستند، یکی در دوره ابتدایی، یکی متوسطه، یکی طلبه یا دکترا “چه شیعه و چه سنّی"، درجات و مراتب فرق دارد، اما همه از گروه محصلین محسوب می شوند.
به امام صادق علیه السلام عرض کردند که ما شیعه ی شما هستیم؛ (با توجه به وضع و حال آنان فرمود) «نگویید: شیعه شما هستیم، بلکه بگویید: دوستدار شما هستیم». یعنی هنوز تا شیعه شدن راه زیاد است، گام نخست همین مودت و دوستی است که خداوند حکیم در قرآن کریم از شما خواسته است. آیا کم روایت داریم که فرموده اند: کسی که چنین و چنان کند (مثلاً نماز را سبک بشمرد و …) از ما نیست؟ آیا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نفرمودند: کسی که فریاد یا لَلمسلمین (ای مسلمانان) را بشنود و پاسخ نگوید، از ما نیست (یعنی اصلاً مسلمان نیست)؟!
کلام آخر
بنابراین با توجه به قانون ارتباطات که می گوید: اگر یک میلیارد ظرف با ظرفیت های متفاوت به هم مرتبط شوند و همه با کانالی به اقیانوس وصل شوند، آب هر ظرفی، همان آب اقیانوس است، چه ظرف یک لیتری، یا ظرف صد میلیارد لیتری. پس هر مسلمانی (چه شیعه و چه سنّی)، دارای درجه ای از ایمان است و هر مومنی، دارای درجه ای از تسلیم و اسلام است.
منابع:
کتاب تمثیلات نوشته حجت السلام والمسلمین قرائتی
سایت ایکس شبهه

 نظر دهید »

چرا امام حسین علیه السلام بر سر نیزه قرآن می خواند؟

01 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

قرآن خواندن سر مقدس امام حسین (علیه السلام) از معجزات روشن آن حضرت به شمار می رود. در آخرین لحظات که سپاه دشمن بر امام حسین یورش بردند توسط سنان ابن انس سر امام از تن ایشان جدا شد و سر حضرت توسط خولی به نزد ابن زیاد در کوفه برده شد.
بعد از چند روزی که سرهای شهدای کربلا به همراه کاروان اسرا در کوفه بود عبید الله دستور داد که اسرا و سرهای شهدا را به همراهی 500 نفر نیرو به شام به نزد یزید ابن معاویه بفرستند.؛ در حالیکه سرهای شهدا در میان تمام کوچه ها و قبیله های کوفه بگردانند.
زید ابن ارقم روایت کرده است که من در آن روزی که سرهای شهدای کربلا را در میان کوچه ها بر روی نیزه ها حمل می کردند، در میان غرفه ای نشسته بودم که سر بریده امام حسین علیه السلام را که بر فراز یک نیزه جا داشت از برابرم گذشت و در آن هنگام شنیدم که سر حسین بن علی علیه السلام آیه ای از سوره ی کهف را تلاوت می کرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (کهف، آیه 9) : آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!

تطابق اصحاب کهف با امام حسین علیه السلام
همانطور که می دانیم اصحاف کهف و رقیم جمعی از جوانان خداجو بودند که در عصر زمامداری پادشاهان ظالم و کافری به نام دقیانوس زندگی می کردند و برای حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصر خویش به غاری از کوه پناه بردند که در آن غار 309 سال در خواب بودند: فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَداً (کهف، آیه 11) : پس ما در آن غار سالی چند ، خوابی گران بر آنان مسلط ساختیم.
حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان؛کسانیکه من با آنها مذهبم یکی است، کسانیکه به دین جدم رسول الله می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است، بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است
خواندن آیه ی 9 از سوره ی کهف توسط سر مبارک امام حسین علیه السلام، می تواند اشاره به این نکته نیز باشد که آن حضرت نیز در آن عصر ظلمت خیز و تاریک راه هجرت و مبارزه را در پیش گرفت و البته مبارزه و قیام امام حسین کجا و هجرت اصحاب کهف کجا!
چرا امام حسین علیه السلام بر نیزه آیه ی قرآن را خواند؟
بدون شک سخن گفتن سر مقدس امام حسین علیه السلام یکی از معجزات آن بزرگوار می باشد و این اتفاق دو بار صورت گرفته است؛ یکبار در کوفه و مرتبه ی بعد در شام. این معجزه امر خارق العاده ای است که برای اثبات حق و همراه تحدی تحقق پیدا می کند. سخن گفتن سر مقدس امام حسین علیه السلام برای اثبات حق و حقانیت اوست.
چرا حضرت آیه مذکور را تلاوت کردند:
1.سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام نشانه الهی بودن قیام ایشان می باشد چون همگان عاجز از این امر هستند و سر بریده نمی تواند سخن بگوید .
2.احتمال دوم اینکه سر می خواهد بیان کند: هر چند سر از بدن ما جدا کردند و بالای نیزه قرار دادند اما ما هنوز زنده هستیم و حیات ما جاودانگی و همیشگی است .
حرث ابن وکیده میگوید من همراه با کسانی بودم که سر حسین بن علی را حمل می کردند شنیدم که می فرمود: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (کهف، آیه 9)
خواندن آیه ی 9 از سوره ی کهف توسط سر مبارک امام حسین علیه السلام، می تواند اشاره به این نکته نیز باشد که آن حضرت نیز در آن عصر ظلمت خیز و تاریک راه هجرت و مبارزه را در پیش گرفت و البته مبارزه و قیام امام حسین کجا و هجرت اصحاب کهف کجا!
من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی عبد الله را می شنوم ؟حضرت به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمیدانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده هستیم؟
3.احتمال سوم این است که حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان؛ کسانیکه من با آنها مذهبم یکی است، کسانیکه به دین جدم رسول الله می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است، بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است.
منهال بن عمرو می گوید: سر امام حسین (علیه السلام) را در دمشق دیدم که این سخن را گفت: اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی: یعنی به شهادت رساندن من و بر نیزه کردن سرم از امر اصحاب کهف عجیب تر و شگفت انگیز تر است. من پسر دختر پیامبر هستم که مرا و اصحابم را بین دو نهر آب با لب های تشنه سر بریدند و به شهادت رساندند.
کلام آخر
امام با این اعجاز می خواست ثابت کند که حق هرگز نابود نمی شود و همیشه زنده است.
منابع:
تفسیر المیزان؛ علامه محمد حسین طباطبایی
تفسیر نور؛ آیت الله مکارم شیرازی
بحارالانوار؛ مجلسی، جلد 45 .صفحه 121
عاشورا؛ ریشه ها، انگیزه ها، رویداد ها و پیامد ها؛ ایت الله مکارم شیرازی، ص 56

 نظر دهید »

آیا امام حسین علیه السلام به مقصودش رسید؟

01 آذر 1395 توسط علي‌اوغلي

فرعون زمان حضرت ابراهیم علیه السلام برای تحریک مردم جاهل از مقدسات آنها سوء استفاده نمود: «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ» یزیدیان نیز برای تحریک مردم نادان برای مبارزه با امام حسین علیه السلام از جملات مقدس همچون: «یا خیل الله ! اركبى و بالجنه ابشرى» (3) اى سواران الهى ! سوار بشوید و بهشت بر شما بشارت باد، استفاده می کردند.
امام سجاد علیه السلام در باب جهالت دشمنان امام حسین علیه السلام فرمودند: «لا یوم کیوم الحسین علیه السلام، اذ دلف علیه ثلاثون الف رجل، یزعمون أنهم من هذه الامة، کل یتقرب الی الله بدمه » (4) سی هزار نفر بر جد ما حمله کردند و هر کدام با کشتن جد ما قصد تقرب به خدا داشتند.
قرآن در داستان حضرت ابراهیم قدرت خداوند را بالاترین قدرت می داند که همه توطئه ها را از بین می برد و دین خود را حفظ می نماید: «أَرادُوا بِهِ كَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ» (5)
یزید نیز می خواست با شهادت امام حسین علیه السلام نور خداوند را خاموش کند و دین اسلام را از بین ببرد همچون معاویه که از شنیدن نام پیامبر صلوات الله علیه در اذان ناراحت می شد(6) و می خواست نام مبارکش را حذف کند ولی قدرت خداوند بالاتر از معاویه و یزید بود و یاد و نام اولیاء خدا را جاودانه کرد.
در این زمینه شهید مطهری می گویند: اگر مبارزه حسین بن على علیه السلام را با لشكریان یزید و ابن زیاد از جنبه نظامى، یعنى از نظر ظاهرى و صورى در نظر بگیریم، امام حسین شكست خورد و آنها پیروز شدند. اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم ، فكرى و اعتقادى است، یعنى حكومت یزید سمبل جریانى بود كه مى خواست فكر اسلامى را از بین ببرد و امام حسین علیه السلام براى احیاء فكر اسلام جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین علیه السلام به مقصودش رسید یا نرسید؟ آیا توانست یك فكر را در دنیا زنده كند یا نتوانست؟
مى بینیم كه توانست. هزار و سیصد سال است كه این نهضت هر سال یك پیروزى جدید به دست مى آورد، یعنى هر سال عاشورا، عاشورا است و معنى كل یوم عاشورا این است كه هر روز به نام امام حسین با ظلم و باطلى مبارزه مى شود و حق و عدالتى احیاء مى شود، این پیروزى است و پیروزى بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن یزیدها مى روند، ولى حسین ها و عباس ها و زینب ها باقى مى مانند. البته به عنوان یا ایده نه به عنوان یك شخص، بلكه به عنوان یك صاحب اختیار و حاكم بر جامعه خویش . آرى ! آنها مى میرند، اما اینها زنده و جاوید باقى مى مانند

 نظر دهید »

منظور از شبهه چيست و اينكه دشمن به چه شكلي در ميان جامعه شبهه انگيزي ميكند؟

12 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

براي بيان منظور از «شبهه»، در ابتدا لازم است به معناي لغوي آن اشاره شود. شبهه در لغت، به معنای مشابهت و پوشیدگی است. چیزی را که حق و باطل در آن معلوم نیست، شبهه می‌نامند. (1) شبهه، آن است که دو چیز در اثر مماثلت از همدیگر تشخیص داده نشوند؛ «وما قتلوه و ما صلبوه و لکن شُبِّه لهم». (2) به بيان ديگر، شبهه عبارت است از: «ايراد، اشكال، ايجاد ترديد، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن» (3) و «سوء ظن، بدگماني، مغالطه و سفسطه». (4)
از مشخصات شبهه اين است كه «شبيه حق است» (5) كه ايجاد كننده آن قصد دارد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. شبهه، هميشه همراه دليل مطرح مي‌شود. مثلاً‌ در شبهه‌اي كه «توسط ابليس درباره خلقت آدم مطرح گشت، وي در باب خلقت آدم گفت: آدم را از خاك بيافريدي و من را از نار، و نار را بر خاك مزيت است و در شأن من نيست كه به آدم سجده كنم». (6) اگر چه به صورت عام شبهه در مورد هر سؤالي كه به قصد منحرف كردن افراد از باور درست خود مطرح مي گردد، ولی در فرهنگ دين و در اصطلاح ديني، شبهه يعنى هر اشكال، پرسش يا ابهامى كه در برداشت‏ها، تحليل‏ها، تصميمات و رفتارهاى مرتبط با سعادت فرد يا جامعه سبب ايجاد خطا و اشتباه در شناخت حق از باطل گردد؛ به عبارت ديگر، شبهه خود را شبيه به حق مى ‏نماياند و راه شناخت حق از باطل را مشكل، و افراد را دچار شك و ترديد مى‏كند. (7)
اما در مورد چگونگی شبهه انگيزي دشمن نمي توان راه مشخص و معيني را بيان نمود؛ زيرا به همان ميزان كه معارف دين از وسعت و گستردگي برخوردار هستند، اهل باطل و مغرضان در برابر حق نيز با هدف قرار دادن موضوعات مختلف می توانند در اعتقادات و باورهاي ديني افراد شبهه سازي و شبهه پراكني نمايند و در اين مسير، از شگردهاي مختلف نظير طرح سؤال هاي متعدد و پشت سر هم، بدون اجازه دادن به مخاطب در مورد فكر كردن دقيق در مورد صحت و سقم مطالب بيان شده و يا درك جزئيات آن ها و يا طرح ادعاهایي كه اثبات و يا رد كردن آن ها نيازمند زمان است و تا زمان پاسخ گفتن به آن ها، تاثير منفي خود را خواهد گذاشت و يا مطرح نمودن مغالطه هاي خود با ظاهر و صورت استدلالي در ميان اقشاري كه قدرت علمي مناسب جهت فهم و درك مغالطه آن ها را ندارند و… . تنها قانون كلي كه مي توان در اين مسير بيان نمود، اين است كه اساساً دشمن با باورها و احكامي مخالفت دارد و شبهات خود را حول آن باور ها و يا قوانين متمركز مي نمايد كه با منافع و اهداف استعماري آن ها ناسازگار باشد؛ مثل: جهاد و شهادت و حجاب و ظلم ستيزي، كفرستيزي، قصاص، امر به معروف و نهي از منكر، ولايت فقيه و… و يا به دنبال ايجاد بدعت هایي هستند كه نشر آن ها در بين افراد جامعه، سبب پيشبرد اهداف شوم آنان خواهد شد؛ مثل: بي تفاوتي، تساهل و تسامح، اختلاط جنسي، رباخواري، فساد، تبعيض و… .
پي نوشت ها:
1. معین، محمد، فرهنگ فارسی، ذیل کلمه شبهه، بي جا، بي تا.
2. نساء (4)، آيه ۱۵۷.
3. دكتر سيد جعفر سجادي، ‌فرهنگ معارف اسلامي، ج 2، ص 1037، چاپ افست، 1366ش.
4. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، حرف ش. نشر ني، چاپ اسلاميه، 1379ش.
5. عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، ج 71، ص 3328، چاپ افست، نشر ذره.
6. فرهنگ معارف اسلامي، همان.
7. همان.

 1 نظر

چرا خداوند انسان را آفرید؟!

10 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 خداوند متعال هستی را آفرید و از این آفرینش هدف و مقصدی را منظور فرمود. هر کس به تناسب معرفت و شناخت خود از پروردگار متعال می تواند هدف وی از هستی را درک کند. گر چه هیچ کس نمی تواند معرفت کامل به کنه ذات الهی یابد امّا به میزان شناخت حضرت حق هدف از آفرینش را می توان دریافت!
 

و خداوند هستی را آفرید!
براساس یک قاعده ی کلامی که قاعده ای عقلانی است و به قاعده ی لطف مشهور می باشد، هدف از آفرینش عالم لطف پروردگار نسبت به عالمیان بوده است:
من نکردم خلق تا سودی کنم  بلکه تا بر بندگان جودی کنم
بر این مبنا هدف از آفرینش رساندن لطف به بندگان بوده است که به مقتضای ذات الهی نمود کرده است.

چرا خدا لطف می کند؟
ممکن است با این پاسخ به هدف خلقت، همچنان سوال باقی باشد که چرا اساساً پروردگارعالمیان لطف می نماید؟! یعنی آیا در این لطف حق تعالی نیز، هدفی مطرح است؟! در یک پاسخ ساده باید گفت لطف همانند بسیاری دیگر از صفات حق تعالی، ذاتی اوست و برای امر ذاتی حق تعالی نمی توان دلیل آورد. امّا در یک نگاه عمیق تر می توان گفت با توجه به آیات قرآنی هدف از خلقت و لطف الهی در آفرینش، همانا عبادت حضرت حق بوده است: ” و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ لیعبدون “.

امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: بهای وجودهایمان جز بهشت نیست آن را به کمتر از آن نفروشیم!
عبادت هدف آفرینش!
بنابراین خداوند متعال بواسطه ی لطف خویش زمینه را فراهم می آورد که بندگان ، او را عبادت نمایند یعنی آفرینش همه ی هستی و به ویژه اشرف مخلوقات برای آن است که به عبادت خدا قیام نمایند. عبادت در معنای عام خود هر نوع پرستش و خاکساری به درگاه الهی را شامل می شود و تنها به معنای مصطلح آن که شریعت است، نمی باشد. بر این مبنا هدف از آفرینش ما همانا پیدا کردن یک حیات عبادی و طیّبه و الهی بوده است.

حیات عبادی؛ چگونه؟!
حال که معلوم شد خدا ما را آفریده تا در یک حیات الهی رشد کنیم و سعادتمند گردیم، می توان پرسید چگونه می توان حیات عبادی داشت؟! لابد می گویید دین همان دستورالعمل عبادی شدن حیات است. بله درست است. امّا به طور دقیق تر نمود عینی دین به عنوان الگو برای حیات عبادی داشتن ، لازم است!

عبادت در معنای عام خود هر نوع پرستش و خاکساری به درگاه الهی را شامل می شود و تنها به معنای مصطلح آن که شریعت است، نمی باشد. بر این مبنا هدف از آفرینش ما همانا پیدا کردن یک حیات عبادی و طیّبه و الهی بوده است.
نمودهای عینی دین!

انسان کامل خلاصه ی همه ی هستی و نمود عینی دین الهی است که حیات عبادی را نشان می دهد. او کسی است که به عنوان الگو و اسوه معرفی شده است: ولکم فی رسول الله اسوة حسنة. با توجه به آنچه از هدف در آفرینش الهی طرح شد معلوم می شود که داشتن حیات عبادی هدف از خلقت است و حیات عبادی جز در انسان کامل تحقق و نمود عینی نیافته است. پس با یک استدلال ساده می توان فهمید که انسان کامل هدف ایجاد خلقت و آفرینش الهی بوده است!

انسان کامل، هدف آفرینش
ارزش انسان کامل که ولی مطلق جهان است از همه بیشتر است چرا که همه ی جهان به خاطر او آفریده شده و هدف از خلقت هستی فقط اوست و هر چیز که در این دنیا ایجاد شده به یمن وجود او زینت وجود وهستی یافته است. « لولاک لما خلقت الافلاک »؛ ای پیامبر اگر تو نبودی دست به خلقت نمی زدم!

انسان کامل یکی است!
در هر دوره و عصری یک انسان کامل وجود دارد که همان هدف آفرینش الهی بوده است که خلقت را برای او آفریده اند. او کسی است که همانند قلب و روح کالبد هستی است و همه ی موجودات همچون جسم اویند . از این رو همواره انسان کامل در عالم هست و زمین از وجود او خالی نمی شود که «لولا الحجّة لساخت الارض». رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) مصداق بارز انسان کامل و پس از وی در هر عصری یکی از معصومین (علیهم السلام) انسان کامل و ولی مطلق الهی هستند که لازم است بدانها تمسّک بجوییم و به یمن و برکت وجود ایشان سعادتمند و رستگار گردیم.

براساس یک قاعده ی کلامی که قاعده ای عقلانی است و به قاعده ی لطف مشهور می باشد، هدف از آفرینش عالم لطف پروردگار نسبت به عالمیان بوده است
ما چرا آمدیم؟
حال که هدف از آفرینش الهی معلوم شد، می توان پرسید: جای ما در این عرصه کجاست؟ ما چرا خلق شدیم؟ آمدن ما جز برای رستگاری ما نبود و جز برای آن نبود که به خاطر وجود انسان مطلق رشد و کمال معنوی یابیم و به اصل مبدأ خویش یعنی وجود و ذات الهی باز گردیم ، إنّا لله و إنّا إلیه راجعون؛ ما از خداییم و به سوی او هم باز می گردیم. پس آمدن ما برای کمال یافتنمان بود که به ارزش و قدر و منزلت الهی برسیم.
ما نبودیم و تقاضامان نبود   لطف تو ناگفته ی ما می شنود
آمدیم تا در پرتو فیوضات ولی مطلق خدا و حجة الله حق بالا رویم تا بدانجا که به او متصل شویم و به خدا برسیم ، همچنان که امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: بهای وجودهایمان جز بهشت نیست آن را به کمتر از آن نفروشیم!

منابع و مآخذ
1- انسان کامل، عزیزالدین نسفی
2- شهود و شناخت (ترجمه و شرح صحیفه ی سجادیه)- حسن ممدوحی
3- سروش رمضان- سیدرضا باقریان موحّد
4- شرح اصطلاحات صوفیه- عبدالرزاق کاشانی
5- فتوحات مکیّه- ابن عربی

 1 نظر

رابطه عطسه و صبر!

06 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

وقتی انسان از درك حقایق و رابطه منطقی پدیده ها عاجز باشد، برای تسكین و اقناع خود به قوه خیال پناه می برد و به كمك آن اباطیل و اساطیر گوناگونی می سازد و جهانی پر از خدایان و ارواح نامرئی به وجود می آورد. چون انسان نادان با مشاهده عجایب طبیعت دچار حیرت می شود، بی اختیار مجذوب آنها شده، در برابرشان سر تعظیم فرود می آورد و گاهی آنها را خدای خود می خواند؛ بر این اساس، می توان گفت: خرافات زاده تخیل، تحیر و واهمه انسانی است.

 


 


 

بر اساس برخی از آیات قرآنی- كه بعضی دین پژوهی ها نیز آن را تأیید می كند - بشر ابتدا یكتا پرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره یا انسان از نوع انحرافهایی است كه به تدریج به وجود آمده است.

در تاریخ فرهنگ بشری به ویژه در عصر جاهلی، خرافات نمودها و جلوه های متعددی داشته است. هم اكنون نیز در كشورهای مختلف حتی در كشورهای پیشرفته با وجود رشد علمی و فنی، باز در فرهنگ و سنن اجتماعی آنها، نشانه هایی از خرافات وجود دارد، بازارمشاغلی چون رمالی و جادوگری، طالع بینی و كف بینی رونق بسیاری دارد. زیرا رشد عقلی توأم با رشد علمی صورت نگرفته است.

در تعریف خرافه گفته شده است: خرافه، یعنی رویدادهایی را كه انتظار نداشته ایم رخ دهند، به پدیده هایی نسبت دهیم كه هیچ رابطه منطقی ای میان آنها یافت نمی شود مثل اینكه گمان كنیم گذشتن از زیر نردبان، سبب بروز فلان حادثه رانندگی چند روز پس از آن می شود… در صورتی كه این رویدادها هیچ اثری بر هیچ چیز دیگر ندارند.

شاید بهترین تعریفی كه بتوان ارائه كرد و مورد پذیرش ادیان باشد این است: «خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیده های نامربوط به یكدیگر است كه رابطه بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تایید شده است» (علوی نژاد، سید حیدر؛ قرآن و خرافه باوری، مجله پژوهش های قرآنی ش.37)

 

عطسه كردن
عرب جاهلی عطسه كردن را شوم و نكبت زا می دانست و چون عطسه را علامت بلا و حادثه تلخ می دانست، دست به كاری نمی زد.

اعتقاد به تاثیر گذاری عطسه هنوز هم در جوامع امروزی كم و بیش اعتبار دارد و به نظر برخی، یك عطسه نشانه نحوست و بدی آن كار و دو عطسه نشانه خوبی و میمنت آن كار است.

در جامعه ما بعضی از افراد معتقدند که پس از اینکه فردی عطسه کرد نباید کاری انجام داد و در انجام امور مختلف به ویژه انجام تصمیمی که تقریبا در همان اوقات گرفته شده است، باید کمی صبر کرد.

در برخی روایات آمده که عطسه موجب دفع بیماری می شود. یعنی عطسه در حقیقت نوعی مکانیسم دفاعی است از سوی بدن برای بیرون راندن عوامل مزاحم مثل میکروبها یا گرد و غبار و عوامل حسّاسیّت زا
 

 

در این زمینه با استناد به پاسخی از سوی کارشناسان مذهبی و علمای دین به این موضوع پرداخته می‌شود: 

با مطالعه تاریخ گذشته، به این نكته پی می بریم كه به اثر گذاری عطسه بسیار توجه شده است بطوری كه در توصیف دلاوری و شجاعت جنگجویی می گفتند: او آنچنان دلاوری است كه عطسه او را از به كام شیر رفتن و نبرد باز نمی دارد.

اسلام با این پندار خرافی مبارزه كرده، عطسه را نعمتی برای بدن برشمرده است كه مستلزم حمد و شكر پروردگار است.

پیامبر اكرم می فرماید: خداوند عطسه را دوست می دارد و خمیازه را مكروه می داند. هر گاه كسی عطسه كند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی كه عطسه را می شنود، او را دعا گفته و از خداوند مزید رحمت طلب كند (بخاری؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص 2290)

در برخی روایات آمده که عطسه موجب دفع بیماری می شود. یعنی عطسه در حقیقت نوعی مکانیسم دفاعی است از سوی بدن برای بیرون راندن عوامل مزاحم مثل میکروبها یا گرد و غبار و عوامل حسّاسیّت زا.

در نتیجه اینكه؛ در مورد عطسه، صبركردن لازم نیست.

«خرافه، ترس بیهوده از عوامل و مرتبط دانستن پدیده های نامربوط به یكدیگر است كه رابطه بین آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوی دین تایید شده است»
 

 

پس در این باره دستورى در اسلام نداریم و اساسا روح اسلام با این گونه مطالب سازش ندارد، تا آنجا كـه دسـتـور مى دهد هنگامى كه تصمیم بر كارى گرفتید، اگر كسى فال بد زد اعتنا نكنید و بر خـدا تـوكـل نـمـوده به دنبال هدف روان شوید و فال بد زدن را نشانه شرك قرار داده است. 

درباره اینکه در زمان عطسه کردن چه کار باید کرد، اینگونه در مبانی منابع دینی آمده است که: هرگاه یکی از شما عطسه کرد در حق او دعا کنید و بگویید:

«یرحمکم الله»

«رحمت خدا شامل حال شما گردد»

و طرف مقابل نیز متقابلا دعا کند و بگوید:

«یغفر الله لکم»

«خداوند شما را بیامرزد»

اما صبر و قدری مکث کردن و یا فرق گذاردن بین یک عطسه و دو عطسه همگی افسانه است که باید مسلمان آگاه و دانا از این افسانه‌ها بپرهیزد.

منابع:

کتاب پاسخ به پرسش‌های مذهبی، تالیف آیات عظام ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی

ایسنا

پرسمان

 2 نظر

چرا علی بن أبی طالب نام خلفا را روی فرزندان خود نهاده است.

04 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

باید توجه نمود که اسامی خلفای سه گانه، اسامی مخصوص این سه نفر نبود، بلکه این اسامی قبل از اسلام و بعد از اسلام در میان عرب شایع و گسترده بود. این نامگذاری هرگز دلیل بر  علاقه به مقام خلافت و اداره کنندگان آن نیست. در ایران ما شاه به نام محمدرضا» منفورترین انسان بود، ولی در عین حال،‌ این مانع از آن نبود که اسم محمدرضا از نامهای رایج و محبوب میان مردم باشد، شما می توانید با مراجعه به کتابهای رجالی مانند الاستیعاب نگارش ابن عبدالبرّ، اسد الغابه، نگارش ابن اثیر، اسامی صحابه ای که به نامهای ابی بکر یا عمر و عثمان بودند ملاحظه فرمایید.

ما در این جا، تنها به یک کتاب به نام «اسدالغابه فی معرفه الصحابه» بسنده می کنیم و از کسانی نام می بریم که نام آنان «عمر» بود.

1.عمر الاسلمی، 2. عمر ال جمعی، 3.  عمر بن الحکم، 4. عمر بن سالم الخزاعی، 5. عمر بن سراقه، 6. عمر بن سعد الانماری، 7. عمر بن سعد السلمی، 8. عمر بن سفیان، 9. عمر بن ابی سلمه، 10. عمر بن عامر السلمی، 11. عمر بن عبیدالله، 12. عمر بن عکرمه، 13. عمر بن عمرو اللیثی، 14. عمر بن عمیر، 15. عمر بن عوف، 16. عمر بن غزیهف 17. عمر بن لاحق، 18. عمر بن مالک بن عقبه، 19. عمر بن مالک الانصاری، 20. عمر بن معاویه الغاضری، 21. عمر بن یزید، 22. عمر بن الیمانی.

اینها تنها کسانی هستند که ابن اثیر از آنها نام برده است، و اگر تابعان را که نامشان عمر بوده بر آنها اضافه شود، تصدیق خواهید فرمود که این اسم و اسماء دیگر خلفا از اسامی معروف بین عرب جاهلی و اسلامی بوده و هرگز از شنیدن این نام، کسی تداعی نمی کرد. افزون بر این، وجه دیگری نیز در این نام گذاری بود که در پاسخ سؤال ششم خواهد آمد.

بنابراین، نمی توان با یک اسم گذاری همه آنچه که در تاریخ از ظلم و ستم بر اهل بیت آمده است انکار نمود.

گذشته بر این اگر شرایط خفقان و تاریک و وحشت و فشار را بر شیعیان در آن روزگار در نظر آوریم خواهیم دید ائمه معصوم از اهل بیت برای نجات شیعیان ناگزیر دست به اقداماتی می زدند که شرعاً جایز بود از جمله:

نام فرزندانشان را به نام خلفا می¬گذاشتند با بزرگان صحابه پیوند خویشاوندی از طریق ازدواج برقرار می کردند تا از این فشارها بکاهند و دستگاه ظلم بنی امیه و بنی عباس به این بهانه که آنان با خلفای سه گانه معارضند از سادگی مردم سوء استفاده کرده بر آنان و شیعیانشان بیش از پیش فشار و قتل و غارت وارد کنند.

 1 نظر

قساوت قلب در آخرالزمان در پیام حضرت مهدی(عج)

04 مرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 

یکی از مهمترین آرمان های یک شیعه حقیقی رسیدن به درجه اعلای قرب به حضرت حق و به تبع آن حضرت مهدی عج صراط مستقیمی هست که خدای متعال برای همه ما خلق کرد و آن وجود با برکت حضرات معصومین علیهم السلام در عصر غیبت امام زمان(عج) می باشد و بهترین راه برای درک این صراط مستقیم پیام های آنحضرت برای شیعیان خواهد بود.

 

یکی از این پیام هایی که حضرت بعد از غیبت صغری و در ابتدای غیبت کبری و با هدف آگاهی مسلمین جهان به علی بن محمد سامری گسیل می دارد. «فقد وقعت الغیبه التامه، فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره. و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا» (بحار جلد ۵۱ صفحه ۳۶۱ در توقیع حضرت به آخرین نائبش) غیبت کبری آغاز شد و ظهور وابسته به اذن و اجازه خداوند متعال است و این هم بعد از طولانی شدن زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ظلم و جور و ستم خواهد بود.

اذن و اراده الهی برای امر ظهور
غیبت کبری آغاز شد و ظهور وابسته به اذن و اجازه خداوند متعال است و این هم بعد از طولانی شدن زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ظلم و جور و ستم خواهد بود.
ظهور حجت های الهی وابسته به برخی شرایط است. هر وقت آن شرایط مهیا شود، امر ظهور محقق می شود. یکی از آن موارد خواست و اراده الهی است. هر وقت مشیت الهی به امر ظهور تعلق بگیرد، ظهور رخ خواهد داد. از طرف دیگر خواست الهی برمبنای «کن فیکون» است. یعنی صرف اراده،  امری را ایجاد و یا نابود می‌کند. این امر در مورد ظهور هم صدق می کند. در نتیجه امر ظهور را در طول یک شب اصلاح خواهد کرد.

قساوت در آیینه ی قرآن
قساوت از ماده “قَسَوَ” در قرآن، هفت مرتبه به كار رفته؛که همیشه با ماده ی قلب همراه بوده است. قساوت، یکی از مهمترین عواملی است که انسانها را از شناخت خداوند و سیر به سوی او بازمیدارد. از آنجا که یکی از وظایف انبیاء، آشنا کردن انسانها با حقایق و گسترش عدالت در جامعه بوده، و لکن تمامی انبیاء الهی در راه نیل به اهداف خود، با مقاومت افراد قسیّ القلب رو به رو بوده اند؛ چرا که افراد قسی القلب، راه نفوذ حقایق و دروازه ی عطوفت را به روی خود بسته و با زیر پانهادن اصول انسانی، با سرسختی تمام در مقابل حق می ایستند.( قرشى، سید على اكبر،تفسیر أحسن الحدیث، بنیاد بعثت‏، 1377ش، تهران ، چاپ سوم، ج‏1، ص 225(
خدای متعال در مصحف شریف شخص قسی را اینطور معرفی می فرماید: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً …» (بقره/74( « سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت‏تر!..»

عوامل قساوت قلب
 

 

پیام حضرت نشان می دهد که یکی از نشان های زمان ظهور قساوت قلبی است قلوب انسان ها را احاطه خواهد کرد و رحم و مروت و صفات نیک انسانی در بین آنها کم و کمتر خواهد شد.
از عوامل قساوت قلب می توان به جهل و غفلت، اعراض از یاد خدا، گناه و لجاجت اشاره کرد که هر کدام تاثیر بسزایی در این امر دارد. در مقابل این عوامل اگر علم و معرفت جای جهل را بگیرد و انسان بدون تعصب و… با علم و تحقیق پیش برود و یاد خدا در همه حال همراه انسان باشد وبت های نفسانی و خود خواهی جایش را با ایمان به خداوند عوض کند و کدورت های گناه قلب را سیاه ننموده باشد و لجاجت با حقائق شخص را به گمراهی نکشد، یقینا چنین قلبی قابلیت انس و شناخت امام زمان را نیز خواهد داشت. پیام حضرت نشان می دهد که یکی از نشان های زمان ظهور قساوت قلبی است قلوب انسان ها را احاطه خواهد کرد و رحم و مروت و صفات نیک انسانی در بین آنها کم و کمتر خواهد شد.

ظلم و ستم دردوران قبل از ظهور
همان‌طور که در جامعه بعد از ظهور، عدل و داد فراگیر و همه‌جانبه می‌شود، در جامعه پیش از ظهور نیز، ظلم و جور فراگیر و همه‌جانبه خواهد شد البته نه از علائم و شرایط بلکه از ویژگی های دوران ظهور خواهد بود. خداوند انسان را در تعیین سرنوشت خود و جامعه، دارای تأثیر می‌داند و از او می‌خواهد برای اصلاح گام بردارد و خسته نشود و در چنین نگرشی، وعده ظهور را مطرح می‌کند. بنابراین انتظار منجی، به معنای صحیح آن، نه سکوت و تن دادن به ظلم است و نه کمک به فراگیر شدن ظلم، بلکه باید خواستار ظهور باشد و در این راه، تمام تلاش خود را به کار گیرد و اگر در این مسیر، نیاز به تشکیلات و حکومتی است که حرکت برای زمینه‌سازی را سامان دهد، برای تشکیل آن اقدام کند. طبیعی است که ظالمان و مفسدان نیز به مقابله بر می‌خیزند. لذا جبهه ظلم، در نهایت درجه ظلم حرکت می‌کند و جبهه حق به اوج تلاش می‌رسد و در این زمان است که خداوند، به مدد انسان‌های حق طلب می‌آید و با ظهور مهدی عزیز (عج) ‌کار ظالمان را یک سره می‌کند.

یکی از این پیام هایی که حضرت بعد از غیبت صغری و در ابتدای غیبت کبری و با هدف آگاهی مسلمین جهان به علی بن محمد سامری گسیل می دارد. «فقد وقعت الغیبه التامه، فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره. و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا» (بحار جلد ۵۱ صفحه ۳۶۱ در توقیع حضرت به آخرین نائبش) غیبت کبری آغاز شد و ظهور وابسته به اذن و اجازه خداوند متعال است و این هم بعد از طولانی شدن زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ظلم و جور و ستم خواهد بود.

اذن و اراده الهی برای امر ظهور
غیبت کبری آغاز شد و ظهور وابسته به اذن و اجازه خداوند متعال است و این هم بعد از طولانی شدن زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمین از ظلم و جور و ستم خواهد بود.
ظهور حجت های الهی وابسته به برخی شرایط است. هر وقت آن شرایط مهیا شود، امر ظهور محقق می شود. یکی از آن موارد خواست و اراده الهی است. هر وقت مشیت الهی به امر ظهور تعلق بگیرد، ظهور رخ خواهد داد. از طرف دیگر خواست الهی برمبنای «کن فیکون» است. یعنی صرف اراده،  امری را ایجاد و یا نابود می‌کند. این امر در مورد ظهور هم صدق می کند. در نتیجه امر ظهور را در طول یک شب اصلاح خواهد کرد.

قساوت در آیینه ی قرآن
قساوت از ماده “قَسَوَ” در قرآن، هفت مرتبه به كار رفته؛که همیشه با ماده ی قلب همراه بوده است. قساوت، یکی از مهمترین عواملی است که انسانها را از شناخت خداوند و سیر به سوی او بازمیدارد. از آنجا که یکی از وظایف انبیاء، آشنا کردن انسانها با حقایق و گسترش عدالت در جامعه بوده، و لکن تمامی انبیاء الهی در راه نیل به اهداف خود، با مقاومت افراد قسیّ القلب رو به رو بوده اند؛ چرا که افراد قسی القلب، راه نفوذ حقایق و دروازه ی عطوفت را به روی خود بسته و با زیر پانهادن اصول انسانی، با سرسختی تمام در مقابل حق می ایستند.( قرشى، سید على اكبر،تفسیر أحسن الحدیث، بنیاد بعثت‏، 1377ش، تهران ، چاپ سوم، ج‏1، ص 225(
خدای متعال در مصحف شریف شخص قسی را اینطور معرفی می فرماید: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً …» (بقره/74( « سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت‏تر!..»

عوامل قساوت قلب
 

 

پیام حضرت نشان می دهد که یکی از نشان های زمان ظهور قساوت قلبی است قلوب انسان ها را احاطه خواهد کرد و رحم و مروت و صفات نیک انسانی در بین آنها کم و کمتر خواهد شد.
از عوامل قساوت قلب می توان به جهل و غفلت، اعراض از یاد خدا، گناه و لجاجت اشاره کرد که هر کدام تاثیر بسزایی در این امر دارد. در مقابل این عوامل اگر علم و معرفت جای جهل را بگیرد و انسان بدون تعصب و… با علم و تحقیق پیش برود و یاد خدا در همه حال همراه انسان باشد وبت های نفسانی و خود خواهی جایش را با ایمان به خداوند عوض کند و کدورت های گناه قلب را سیاه ننموده باشد و لجاجت با حقائق شخص را به گمراهی نکشد، یقینا چنین قلبی قابلیت انس و شناخت امام زمان را نیز خواهد داشت. پیام حضرت نشان می دهد که یکی از نشان های زمان ظهور قساوت قلبی است قلوب انسان ها را احاطه خواهد کرد و رحم و مروت و صفات نیک انسانی در بین آنها کم و کمتر خواهد شد.

ظلم و ستم دردوران قبل از ظهور
همان‌طور که در جامعه بعد از ظهور، عدل و داد فراگیر و همه‌جانبه می‌شود، در جامعه پیش از ظهور نیز، ظلم و جور فراگیر و همه‌جانبه خواهد شد البته نه از علائم و شرایط بلکه از ویژگی های دوران ظهور خواهد بود. خداوند انسان را در تعیین سرنوشت خود و جامعه، دارای تأثیر می‌داند و از او می‌خواهد برای اصلاح گام بردارد و خسته نشود و در چنین نگرشی، وعده ظهور را مطرح می‌کند. بنابراین انتظار منجی، به معنای صحیح آن، نه سکوت و تن دادن به ظلم است و نه کمک به فراگیر شدن ظلم، بلکه باید خواستار ظهور باشد و در این راه، تمام تلاش خود را به کار گیرد و اگر در این مسیر، نیاز به تشکیلات و حکومتی است که حرکت برای زمینه‌سازی را سامان دهد، برای تشکیل آن اقدام کند. طبیعی است که ظالمان و مفسدان نیز به مقابله بر می‌خیزند. لذا جبهه ظلم، در نهایت درجه ظلم حرکت می‌کند و جبهه حق به اوج تلاش می‌رسد و در این زمان است که خداوند، به مدد انسان‌های حق طلب می‌آید و با ظهور مهدی عزیز (عج) ‌کار ظالمان را یک سره می‌کند.

 نظر دهید »

آیا در بهشت برای زنان و مردان حجاب و پوشش لازم است؟

29 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

94/02/22

پرسش

آیا در بهشت که چشم ناپاک و قلب منحرف و احتمال فساد و گناه وجود ندارد حجاب برای زنان لازم است؟ منظورم از حجاب لباس نیست، بلکه پوشش کامل بدن به‌جز صورت و دست‌ها تا مچ است و اگر بله چرا؟ چون رعایت حجاب به‌خاطر وجود یا احتمال وجود گناه و انحراف است و در بهشت هم هیچ فساد و شهوتی وجود ندارد. آیا با این وجود در بهشت رعایت حجاب می‌شود و یا این‌که فقط روابط جنسی محدودیت خاص خود را دارد؟

پاسخ اجمالی

پوشش برای زنان و مردان جزو زیبایی‌ها و برهنگی در تمام جوامع دنیا حتی جوامعی که به دین و آیین الهی معتقد نیستند، ناپسند است؛ لذا این‌گونه نیست که تنها دلیل ما برای حجاب و پوشش، دفع فساد باشد که اگر مسئله فساد در بهشت منتفی است، در نتیجه حجاب نیز چنین باشد.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را می‌پوشاند و مایه زینت شما است؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها [همه] از آیات خدا است، تا متذکّر [نعمت‌هاى او] شوند!».[1]
اما در ارتباط با پوشش در بهشت در قرآن آمده است:
1. خداوند کسانى را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، در باغ‌هایى از بهشت وارد می‌کند که از زیر درختانش نهرها جارى است؛ آنان با دست‌بندهایى از طلا و مروارید زینت می‌شوند؛ و در آن‌جا لباس‌هایشان از حریر است».[2]
2. «در آن باغ‌هاى بهشتى، زنانى هستند که جز به همسران خود عشق نمی‌ورزند؛ و هیچ انس و جنّ پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است … حوریانى که در خیمه‌هاى بهشتى مستورند».[3]
از این آیات استفاده می‌شود که در بهشت مسئله حجاب و پوشش مطرح است، ولی حد آن از این آیات معلوم نمی‌شود.
روایاتی نیز وجود دارد که ناظر به محفوظ ماندن زنان از نگاه دیگران در بهشت است:
حلبى می‌گوید از امام صادق(ع) پرسیدم که تفسیر عبارت قرآنی «خَیْراتٌ‏ حِسان‏»[4] چیست؟ فرمود مقصود زنان خوب مؤمنه و عارفه است. وی می‌گوید گفتم: تفسیر آیه «حُورٌ مَقْصُوراتٌ‏ فِی‏ الْخِیام‏» چیست؟ فرمود: مقصود حوریه‌‏هایی است که پیوسته پرده‌‏نشین به سر برده‌‏اند، در میان خیمه‌‏هایى از درّ و یاقوت و مرجان. [5]
اما در ارتباط با این‌که در بهشت قلب منحرفی وجود ندارد؛ چرا چنین حجابی در آن‌جا نیز برقرار است؟! شاید بتوان گفت که در دنیا نیز حجاب، تنها برای جلوگیری از چشم ناپاک نیست[6]و در آخرت هم شاید این حجاب، دلایل دیگری داشته باشد!
امروزه حجاب حداقلی در تمام دنیا به عنوان زینت به شمار می‌آید و شاید حجاب بهشتیان از باب زینت باشد.
گفتنی است، تصوری که ما نسبت به بهشت داریم این است که مردان و زنان در آن‌جا مانند دنیا، در مجامع عمومی و خیابان‌ها سرگردانند و دائماً در معرض دید دیگران به سر می‌برند. اما واقعیت این است که نمی‌توان چنین تصوری را صحیح دانست، بلکه هر یک از مؤمنان با همسران بهشتی در خانه‌ها و باغ‌های بهشتی به حمد و تسبیح خداوند مشغول‌اند.

[1]. اعراف، 26.
[2]. حج، 23.
[3]. رحمن، 56 و 72.
[4]. الرحمن، 70
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏8، ص 156، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. در این‌باره ر. ک: پاسخ 11469.

 1 نظر

آنان که کور و کر و گنگ اند!

24 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

 

بهره ای که هر کس از قرآن کریم می تواند بگیرد نیز متفاوت است. هر کس که دارای فهم بیشتر و نگاه عمیق تری به آیات شریفه است، مسلما بهره ی بیشتری نیز خواهد برد.

انسان ها در برابر حق به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند؛ عده ای که به هیچ وجه نمی خواهند حرف حق را بشنوند و اگرچه به ظاهر دارای چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن هستند ولی نه می شنوند و نه می بینند که تعبیر قرآن کریم از چنین انسان هایی این چنین است:
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ [بقره/18] كرانند- از شنیدن حق- گنگانند- از گفتن حق- كورانند- از دیدن حق-، و [از گمراهى ] باز نمى گردند.»
و باز قرآن از عاقبت این افراد این گونه سخن می گوید: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ [ملک/10] و می گویند : اگر ما می شنیدیم یا تعقل می کردیم، اهل این آتش سوزنده نمی بودیم.»
اما عده ای دیگر برعکس دسته ی اول، از آنچه خداوند به آنان نعمت داده به خوبی در راه شناخت حق، استفاده کرده تا بتوانند سر منزل مقصود را بدرستی پیدا کنند.
راه هدایت را خود، بسته اند
مسلما برای دسته ی اول هر چه از حق و حقیقت سخن گفته شود و یا نشان داده شود تاثیری در آن ها نمی تواند ایجاد کند، به قول معروف کسی که خوابیده را می توان بیدار نمود ولی کسی که خود را به خواب زده باشد خیر.
قرآن کریم نیز مسلّماً برای دسته ی اول هیچ سودی نمی تواند داشته باشد؛ چرا که خود نمی خواهند.
اما برای دسته ی دوم، این کتاب آسمانی کتابی هدایت گر و سعادت بخش است.
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ [بقره/2] این است كتابى كه در [حقانیت ] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است»
اما بهره ای که هر کس از قرآن کریم می تواند بگیرد نیز متفاوت است. هرکس که دارای فهم بیشتر و نگاه عمیق تری به آیات شریفه است، مسلما بهره ی بیشتری نیز خواهد برد.
شاه کلید فهم قرآن
اما راز و شاه کلید این استفاده در چیست و به عبارتی چگونه می توانیم جزء افرادی قرار بگیریم که نهایت استفاده را از این کتاب آسمانی ببریم؟
در اینجا به فرازی از سخنان مقام معظم رهبری اشاره ای می کنیم: “به نظر من معجزه ی معارف قرآنی را اگر ما اهل دل باشیم «لِمَن کان لَهُ قَلبٌ اَو اَلقی السَّمعَ وَ هُوَ شَهید»؛[قاف/37] اگر اهل دل باشیم، اگر گوش جان را در اختیار قرآن بگذاریم، ما امروز بیشتر می توانیم به معجزیّت قرآن پی ببریم از آنهایی که هزار سال قبل بودند. در این دنیای پیچیده، در این دنیای طوفانی، در این دنیای سرشار از معضلات، این قدرت ها، این پیشرفت علمی اینجا است که قرآن وقتی وارد میدان می شود، وقتی حرف می زند «اِنَّ هذَا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ»، آدم این را حس می کند که واقعاً «یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ وَ یُبَشِّرُ المُومِنینَ» [اسراء/9] (بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب-محفل انس با قرآن- اولین روز ماه رمضان 1395)
همانطور که مشاهده می شود حضرت آقا با استناد به آیه شریفه سوره ق، رمز فهم بیشتر آیات شریفه را برای انسان هایی می دانند که توانسته باشند از حیث معرفتی و معنویتی، صاحب نظر و بصیرت شده باشند.
و اگر چنین شدیم در این دنیایی که سراسر ظلم و تباهی آن را پر کرده، بهتر از قبل می توان نورانیت و طریقیت این کتاب مقدس را به چشم دید.
دنیایی که با وجود ادعای انسانیت و دستیابی به پیشرفت های علمی، در آن کشت و کشتار و جنایات و بهره کشی از مستضعفین به حدی فراتر از دنیای حیوانات رسیده تا آنجا که خود را یکه تاز این دنیای ماده می داند، حال اگر در این تاریکی و ظلمات محض، شخصی که قلب نورانی دارد، به قرآن بنگرد، می تواند با روح و روان خویش هدایت گری و نسخه های شفابخش آن را در یابد.
و این برتری قرآن بر طرق و راه های دیگر، معجزه ای دیگر از این کتاب است که با وجود گذشت بیش از 1400 سال هنوز نه تنها کهنه و قدیمی نشده بلکه صاحب نظر برای هدایت نوع بشر است.
جا دارد در این جا برای جا انداختن بهتر این نکته، به یک معجزه ی علمی قرآن اشاره کنیم تا شاید تلنگری باشد برای کسانی که اینگونه تصور می کنند که قرآن تاریخ انقضایش گذشته است…
قلب ، یک مغز کوچک است
از قدیم اینگونه تصور می شده است که تنها نقطه پردازش اطلاعات در وجود هر انسانی مغز اوست و قلب نیز وسیله ای برای تلمبه یا همان پمپاژ کردن خون به تمام نقاط بدن و حتی مغز است.
اما پژوهش های اخیر این نکته را ثابت کرده که قلب هر انسانی دارای یک مرکز پردازش اطلاعات است که هم می تواند یاد بگیرد و هم به یاد داشته باشد، و حتی در مواردی برخی از اطلاعات را به مغز ارسال می کند. در مواردی نیز اثبات شده که قلب می تواند زودتر از مغز اطلاعات را پردازش کند. طبق گفته ی این دانشمندان قلب مانند مغز از گانگلیون نوعی سلول عصبی است که در خارج از مغزو نخاع وجود دارد و ساخته شده است که دارای دندریت و آکسون است. [1]
حقانیت قرآن
در ادامه این پژوهش آمده که مغز موجود در قلب قادر است با سیگنال هایی که به مغز مخابره می کند، آن را تحث تأثیر خود قرار دهد؛ همچنین میدان مغناطیسی تولیدی توسط مغز قلب، 60 برابر قوی تر از این میدان در مغز است. [2]
حال ببینید که چگونه قرآن کریم در 1400 سال پیش به این نکته اشاره کرده است:
در سوره الحج آیه 46 نوشته شده است: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ [حج/46] آیا در زمین گردش نکرده اند تا دل هایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش هایى که با آن بشنوند در حقیقت چشم ها کور نیست لیکن دل هایى که در سینه هاست کور است.»
خلاصه آنکه اگر انسان صاحب دارای قلب و عقلی که با آن بیندیشد باشد بهتر و زودتر از گذشته می تواند به حقانیت این کتاب مقدس دست یابد؛ چرا که بسیاری معجزات علمی و اخلاقی قرآن با وجود این پیشرفت ها و … قابل مشاهده تر است نسبت به قبل.
پی نوشت ها:
[1]. https://www.heartmath.org/our-heart-brain/
[2]. http://in5d.com/the-heart-has-its-own-brain-and-consciousness/

 نظر دهید »

چرا روزه گرفتن در عيد قربان و فطر حرام است در صورتي كه در ساير اعياد اين گونه نيست؟

16 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

دو مورد ذيل مي‌تواند از فلسفه‌هاي تحريم روزه در اين دو عيد بزرگ اسلامي باشد:
الف) حفظ تعادل در جامعه اسلامي، اسلام آييني است كه به تعبير قرآن “امّت"[1] وسط و دين اعتدال ميباشد. يكي از مصاديق اين اعتدال برقراري نوعي موازنه ميان دنيا و آخرت ميباشد. نه مانند ملحدين كاملاً آخرت­­گرايي را نفي ميكند و نه مانند مسيحيت دنيا را به يكباره كناره ميگذارد.صراط مستقيم الهي، در اين مورد، راه رفتن در خط اعتدال ميان دنيا و آخرت ميباشد. خداوند از زبان قوم بني اسرائيل خطاب به قارون ميفرمايد: بهره ات از دنيا را فراموش نكن، اما در عين حال احسان و نيكويي را نيز مراعات نما.[2]
اگر اين ويژگي دين اسلام را در كنار آن خصوصيت انسانها قرار دهيم كه همواره تمايل به افراط و تفريط و خروج از حدّ اعتدال دارند، مي‌توان ربط ميان اين سخن و فلسفة تحريم روزه در اين دو عيد را درك نمود. روز عيد بايد روز خوردن و آشاميدن باشد و مقدس مأبي نبايستي چنان بر آدمها مسلط گردد كه عيد بودن عيد را نيز فراموش كنند. به ديگر سخن، عظمت و بزرگي اين دو عيد به اندازه­اي است كه عيد بودن آنها به هيچ عنوان نبايد تحت الشعاع مسائل ديگر قرار گيرد. روزه گرفتن در اين دو روز بدون شك اين دو عيد بزرگ را كمرنگ مي‌سازد. و شارع چون به اين كمرنگ شدن راضي نيست دستور به تحريم داده است. در حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ اشاره اي است به همين مضمون. ايشان ميفرمايد: در روز عيد فطر و عيد اضحي روزه نبايد گرفت. چون رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اين روزها، روزهاي خوردن و آشاميدن و شادي كردن است.[3] البته ممكن است اين شبهه در ذهن شما مطرح گردد كه اگر فلسفة روزه نگرفتن رعايت اعتدال و گرايش نيافتن افراطي به سوي زهد منفي است چرا در اعياد ديگر نيز اين فلسفه رعايت نگرديده و روزه تحريم نگرديده است.؟!
در پاسخ ميتوان گفت كه اولاً اعياد رسمي ديني كه ريشة قرآني دارد و مستقيماًُ از طرف خداوند براي مسلمين عيد قرار داده شده است. همين دو عيد ميباشد اما بقيه اعياد نظير نيمه شعبان، عيد مبعث، عيد نوروز و… اعيادي هستند كه بعدها توسط مسلمين به خاطر تعظيم و تكريم معصومين ـ عليهم السّلام ـ ترويج گرديده اند. البته اين اعياد نيز ريشة روايي دارند، اما اولاً بسيارشان مخصوص شيعه ميباشد و ثانياً آن اهميت اعياد رسمي را “شايد” نداشته باشند.
ثانياً: روزهاي عيد فطر و عيد اضحي در اصل اعياد عبادي هستند. مثلاًُ عيد فطر به دنبالة ماه مبارك رمضان است و عيد اضحي دنبالة ايام حج ميباشد. حالت سابقه آنها عبادت است و آن هم عبادت همراه زهد و گريز از دنيا، ما در ماه رمضان يك ماه تمرين زهد و دنياگريزي ميكنيم و در ايام حج نيز همين گونه است، بنابراين مناسب است كه جهت رعايت اعتدال يك روز نيز زهد را كنار بگذاريم. اما در اعياد ديگر چنين نيست يعني حالت سابقة همگي آنها اشتغال به دنيا است. لذا آن اعياد نيز ميتواند با مستحب قرار دادن روزه گرفتن، نقش اعتدال آفرين داشته باشند، و ما را از دنيازدگي به سوي اعتدال و روي آوردن به آخرت گرايش دهد.
ب) فلسفة ديگري هم كه ممكن است براي تحريم بيان گردد اين است كه مردم به تعبير روايات در اين دو روز مهمان خدايند و خداوند نمي‌پسندد كه مهمانانش روزه‌دار و گرسنه باشند. البته اين فلسفه‌اي است كه در بعضي روايات آمده است.[4] در بعضي تعابير هم آمده است كه اين دو روز و نيز ايام ديگري كه بعضاً گفته شده روزه در آنها حرام است، مانند ايام تشريق و نيز در مورد جواز قصد نمودن روزه و نماز در سفر، آمده است كه اينها هديه‌ها و يا صدقات خداوند است بر بندگانش. و سزاوار نيست كه صدقه را و هديه را ردّ نماييم.5[5] باز هم تأكيد مي‌كنيم كه اينها فقط احتمال است و فهم و فلسفة واقعي احكام را هيچ فقيه صاحب علمي مدّعي نيست.

پی نوشت ها:

[1] . و كذلك جعلناكم امّهً وسطاً، بقره، آيه 143.
[2]. سورة قصص، آيه 77.
[3] . حاج ميرزا حسين نوري طبرسي، مستدرك الوسايل، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، ج 7، ص 551، چ 1، پ407 هـ . ق، قم.
[4] . نگاه كنيد به: حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 4، ص 368، داراحياء التراث ابوي، بيروت، چ5، 1403 هـ . و نيز: علل الشرايع، صدوق، ج 2، ص 251.
[5] . علل الشرايع، ج 2، ص 239.

 نظر دهید »

آیا در احادیث به غسل کردن در هر شب از دهه آخر ماه رمضان، سفارش شده است؟

10 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

رسش
آیا حدیثی داریم که به روشنی بفرماید غسل کردن در هر شب از دهه آخر ماه رمضان، مستحب است؟
پاسخ اجمالی
از دو روایت زیر می‌توان استحباب غسل دهه آخر ماه رمضان را استفاده نمود:
1. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «روش همیشگی آن‌حضرت این بود که هر شب از دهه آخر ماه رمضان را غسل می‌نمود».[1]
2. در روایت دیگری امیر مؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «چون اوّلین شب از دهه آخر رمضان می‌شد، پیامبر خدا، برمی‌خاست و خداوند را حمد و ثنا می‌گفت …. پس می‌ایستاد، آستینْ بالا می‌زد و کمر [به عبادت‏] می‌بست و از خانه‌اش بیرون می‌آمد و معتکف می‌شد و همه شب را احیا می‌داشت و در هر شب از این ده شب، بین نماز مغرب و عشا، غسل می‌کرد».[2]
فقها نیز با توجه به این دسته از روایات فتوا به استحباب غسل تمام شب‌هاى دهه آخر ماه رمضان داده‌اند.[3]

[1]. «عَنِ النَّبِیِّ(ص) أَنَّهُ کَانَ یَغْتَسِلُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِر»؛ سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الإقبال بالأعمال الحسنة، محقق و مصحح: قیومی اصفهانی، جواد، ‌ ج 1، ص 411، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1415ق؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج‏3، ص: 327، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[2]. الإقبال بالأعمال الحسنة، ج ‏1، ص 72 – 73؛ شیخ حرّ عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة(ع)، ج 1، ص 344، آستانة الرضویة المقدسة، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، چاپ اول، 1414ق.
[3]. ر.ک: طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی (المحشّٰی)، گردآورنده: محسنی سبزواری‌، احمد، ج ‌2، ص 149، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق؛ اشتهاردی، علی پناه، مدارک العروة، ج ‌9، ص 251، دار الأسوة للطباعة و النشر، تهران، چاپ اول، 1417ق.

 

 نظر دهید »

ادامه مطالب شبهه

08 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

يعني تا به حال ، حق مرا غصب كرده بوديد و به كساني داده بوديد كه حقشان نبود و لياقت اين مقام را نداشتند .

3 ـ على خلافت را حق مسلم خويش مى دانست

ودر خطبه 6 نهج البلاغه مى فرمايد :

فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا .

به خدا سوگند مرا همواره از حق خويش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا تا امروز حق مرا باز داشتند .

4 . علي عليه السلام خلفاء را غاصب مي‌داند :

روايت بسياري از زبان امام علي عليه السلام وجود كه مي‌فرمايد : ” خلافت را از من غصب كردند ” . آن حضرت در نامه‌اي به برادرش عقيل مي‌نويسد :

قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي .

همانا آنان ( قريش ) در جنگ با من متّحد شدند آن گونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) هماهنگ بودند ، خدا قريش را به كيفر زشتى هايشان عذاب كند ، آن ها پيوند خويشاوندى مرا بُريدند ، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را از من ربودند .

نهج البلاغة ، نامه 36 .

و در روايت ديگر مي‌فرمايد :

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ، ج 4، ص104.

بار خدايا از قريش و تمامى كسانى كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مى كنم ؛ زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در ربودن حقي كه براي من بود ، با يكديگر هم داستان شدند .

ابن قتيبه مي‌نويسد :

أخذتم هذا الأمر من الأنصار ، واحتججتم عليهم بالقرابة من النبي صلى الله عليه وسلم ، وتأخذونه منا أهل البيت غصبا ؟

الامامة والسياسة بتحقيق الزيني، ج 1، ص 18.

شما اين امر را (خلافت را ) از نصار گرفتيد و در مقابل آن‌ها احتجاج به خويشاوندي با پيامبر كرديد ؛ اما همان را از ما اهل بيت غاصبانه گرفتيد .

اگر قرار باشد مسأله خلافت منوط به خويشاوندي باشد ، ما اهل بيت از همه شما به پيامبر نزديك‌تر هستيم .

همچنين ابن أبي الحديد مي‌نويسد :

اللهم أخز قريشا فإنّها منعتني حقى ، وغصبتني أمرى .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص306 .

خداوندا ! قريش را ذليل و خوار فرما ؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب كردند .

فجزى قريشا عنى الجوازى ، فإنهم ظلموني حقى ، واغتصبوني سلطان ابن أمي.

[خداوندا ] قريش را كه به من ظلم و حقم را غصب كردند ، مجازات كن . آنان فرماندهي و امامت فرزند مادرم را به ناحق گرفتند .

شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص306.

و در روايت ديگري مي‌فرمايد :

أما بعد فإنه لما قبض الله نبيه صلى الله عليه وآله وسلم قلنا نحن أهله وورثته وعترته وأولياؤه دون الناس ، لا ينازعنا سلطانه أحد ، ولا يطمع في حقنا طامع ، إذ انبرى لنا قومنا ، فغصبونا سلطان نبينا ، فصارت الامرة لغيرنا وصرنا سوقة يطمع فينا الضعيف ، ويتعزز علينا الذليل ، فبكت الأعين منا بذلك ، وخشنت الصدور ، وجزعت النفوس . وأيم الله ، لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ، وأن يعود الكفر ويبور الدين لكنا على غير ما كنا لهم عليه .

شرح نهج البلاغة ، ج 1 ، ص 308 و 307 .

چون رسول خدا از اين دنيا رخت بر بست ، گفتم : ما خاندان او و عترت و وارثان او هستيم نه ديگران ،‌ و در امر جانشين وي ، كسي را ياراي جنگيدن با ما نيست ، و هيچ كس نبايد در آن چه حق ما است طمع ورزد ؛ اما پس از آن كه خويشان و نزديكان ما از ما دور شدند ، جانشيني پيامبر را غصب كردند و سر رشته امور به دست ديگري افتاد و آن گونه ضعيف شديم كه هر كسي در باره حق ما طمع مي‌كرد و آدم‌هاي پست و ذليل ، عزت فروشي مي‌كردند ؛ چشمان ما اشك ريز شد و سينه‌ها خشن گرديد و ناله‌ها بلند شد . قسم به خدا كه اگر ترس از دو دستگي و اختلاف بين مسلمانان نبود ، و اين كه كفار مسلط شوند و دين نابود شود ، به گونه ديگري رفتار مي‌كردم .

ابن عبد البر در الاستيعاب ، روايت را اين‌گونه نقل مي‌كند :

لما خرج طلحة والزبير كتبت أم الفضل بنت الحارث إلى علي بخروجهم فقال علي [ عليه السلام ] العجب لطلحة والزبير إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلى الله عليه وسلم قلنا نحن أهله وأولياؤه لا ينازعنا سلطانه أحد فأبى علينا قومنا فولوا غيرنا وأيم الله لولا مخافة الفرقة وأن يعود الكفر ويبوء الدين لغيرنا فصبرنا على بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خيرا ثم وثب الناس على عثمان فقتلوه ثم بايعوني ولم استكره أحدا وبايعني طلحة والزبير ولم يصبرا شهرا كاملا حتى خرجا إلى العراق ناكثين اللهم فخذهما بفتنتهما للمسلمين .

الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 2 - ص 497 – 498 .

پس از آن كه طلحه و زبير عهد شكني كردند و به گروه دشمنان علي (عليه السلام) پيوستند ، ام الفضل دختر حارث نامه‌اي به علي عليه السلام نوشت و آن حضرت را آگاه كرد . علي عليه السلام فرمود :

از طلحه و زبير تعجب مي‌كنم ؛ زيرا پس از وفات پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) گفتيم : ما خاندان و سر پرست امور هستيم ، و كسي نبايد در اين امر با ما مخالفت كند ؛ ولي خويشان ما سر پيچي و كوتاهي كردند و ديگران را بر ما ترجيح دادند ، به خدا قسم كه اگر ترس از تفرقه مسلمانان و بازگشت كفّار و نابود شدن دين نبود طوري ديگري برخورد مي كرديم . بر سختي‌ها صبر كرديم كه به لطف خدا براي خير بود .

5 ـ اعراض مردم براى على (ع) غير قابل باور بود

و در نامه خود به مردم مصر مى نويسد :

فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَان يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّد ص فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّام قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ

نهج البلاغة ، نامه شماره 62 ، كتابه إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لمّا ولاه إمارتها ، شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج 6 ، ص95 و ج17 ، ص151 و الإمامة والسياسة ، ابن قتيبه الدينوري ، ج 1 ، ص133 بتحقيق الدكتور طه الزيني ، ط مؤسسة الحلبي القاهرة .

به خدا سوگند باور نمى كردم و به ذهنم خطور نمى كرد كه ملت عرب اين چنين به توصيه هاى رسول اكرم پشت و پا زده و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد ، تنها نگرانى من ، روى آوردن بدون حساب مردم به طرف ابوبكر بود ؛ ولى من زير بار اين چنين بيعتى كه شاخصه هاى دينى نداشت نرفتم ، تا آنجا كه ديدم گروهى ، از اسلام برگشته و براى نابودى دين محمد ( صلى الله عليه وآله وسلم ) كمر همت بسته اند و ترسيدم اگر به يارى اسلام و مسلمانان بر نخيزم ، بايد شاهد رخنه جبران ناپذيرى در دين باشم و يا نابودى آن را نظاره كنم ، كه اين مصيبت بر من دشوارتر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالاى چند روزه دنياست ، وبه زودى ايّام آن مى گذرد چنانكه سراب ناپديد شود ، و يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد.

پس در ميان آن همه آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنكه باطل از ميان رفت ، ودين استقرار يافته و آرام شد .

6 . ابوبكر نيز به حقانيت من آگاه بود

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ.

نهج البلاغه، خطبه 3.

آگاه باشيد ! به خدا سوگند ! ابابكر ، جامۀ خلافت را بر تن كرد ؛ در حالى كه مى دانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون محور سنگ هاى آسياب است (كه بدون آن آسياب حركت نمي كند) او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد .

7. امام علي عليه السلام خودش را احق به خلافت مي‌دانست

و من خطبة له(عليه السلام) لما عزموا على بيعة عثمان :

لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لاَُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.

همانا مي دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم ، سوگند به خدا ! به آن چه انجام داده ايد گردن مى نهم ، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد ، و از هم نپاشد ، و جز من به ديگرى ستم نشود ، و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم ، و از آن همه زر و زيورى كه به دنبال آن حركت مي كنيد ، پرهيز مي كنم .

ابن قتيبه دينوري در الإمامة والسياسة مي‌نويسد :

فقال علي كرم الله وجهه : الله الله يا معشر المهاجرين ، لا تخرجوا سلطان محمد في العرب عن داره وقعر بيته ، إلى دوركم وقعور بيوتكم ، ولا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس وحقه ، فوالله يا معشر المهاجرين ، لنحن أحق الناس به . لأنا أهل البيت ، ونحن أحق بهذا الأمر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب الله ، الفقيه في دين الله ، العالم بسنن رسول الله ، المضطلع بأمر الرعية ، المدافع عنهم الأمور السيئة ، القاسم بينهم بالسوية ، والله إنه لفينا ، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبيل الله ، فتتزدادوا من الحق بعدا . فقال بشير بن سعد الأنصاري : لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك يا علي قبل بيعتها لأبي بكر ، ما اختلف عليك اثنان .

الامامة والسياسة بتحقيق الزيني، ج 1، ص 19.

علي ( عليه السلام ) فرمود : اي گروه مهاجران ! خدا را خدا را در نظر بگيريد ، رهبري پس از محمد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) از خانواده‌اش بيرون نبريد تا به خانه‌هاي خودتان وارد شود ، و كساني كه شايستگي رهبري پس از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را دارند از اين مقام دور نكنيد ، به خدا قسم ! اي گروه مهاجران ،‌ ما سزاوارترين افراد به رهبري و جانشيني پيامبريم ؛ زيرا خاندان و اهل بيت او هستيم ، و ما از شما شايسته‌تريم ؛ زيرا ما خوانندگان كتاب خدا ، آشنايان به دين و فقه در احكام خدا ، دانا به سنت‌هاي رسول خدا ، آگاه در امر حكومت‌داري ، دور كننده زشتي‌ها از زندگي مردم ، و حكومت و رهبري به عدالت در بين مردم هستيم . پيرو هواي نفس نباشيد كه شما را از راه خدا و حق دور مي‌كند .

بشير بن سعد انصاري گفت : اي علي ! اگر انصار اين سخنانت را قبل از بيعت آنان با ابوبكر مي شنيدند ، دو نفر هم در باره تو اختلاف نمي‌كردند و همه پيرو تو شده و پشت سر تو حركت مي‌كردند .

8 . على (عليه السلام) ابوبكر را استبدادگر و خلافت را حق مسلم خود مى داند

بخارى و مسلم در كتاب صحيح خود ضمن بيان داستان اعتراض صديقه طاهره ( عليها السلام ) به ابوبكر در قضيه فدك و ممانعت وى در ارجاع آن و غضب فاطمه زهرا (عليها السلام) از ابوبكر و سخن نگفتن حضرت با وى تا آخر لحظه عمر نوشته اند :

على (عليه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) به ابوبكر گفت :

“تو در حق من استبداد كردى و به خاطر جايگاه من با رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) خلافت حق مسلم من بود ” كه قطرات اشك ابوبكر با شنيدن اين سخن على (عليه السلام)سرازير گشت

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَصِيبًا حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْرٍ

صحيح البخارى ، ج 5 ، ص82 ، كتاب المغازي ، باب غزوة خيبر.

در صحيح مسلم آمده :

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَحْنُ نَرَى لَنَا حَقًّا لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ يَزَلْ يُكَلِّمُ أَبَا بَكْرٍ حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْر .

صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 154 ، كتاب الجهاد ، باب قول النبي (ص) لانورّث ما تركناه صدقة .

9 . من با شما بيعت نمي‌كنم ، شما براي بيعت با من سزارواتريد :

ثم إن عليا كرم الله وجهه أتى به إلى أبي بكر وهو يقول : أنا عبد الله وأخو رسوله ، فقيل له بايع أبا بكر ، فقال : أنا أحق بهذا الأمر منكم ، لا أبايعكم وأنتم أولى بالبيعة لي.

الامامة والسياسة ، بتحقيق الزيني ، ج 1 ، ص 18.

هنگامي كه علي ( عليه السلام ) را نزد ابوبكر آوردند ، فرمود : من بنده خدا و برادر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) هستم . گفتند : با ابوبكر بيعت كن ، فرمود : من از همه شما براي خلافت شايسته‌ترم ، با شما بيعت نمي‌كنم ؛ بلكه سزاوار اين است كه شما با من بيعت كنيد .

10 . استدلال علي ( عليه السلام ) به همانند آن‌چه مهاجرين بر انصار استدلال كردند :

ألستم زعمتم للأنصار أنكم أولى بهذا الأمر منهم لما كان محمد منكم ، فأعطوكم المقادة ، وسلموا إليكم الإمارة ، وأنا احتج عليكم بمثل ما احتججتم به على الأنصار نحن أولى برسول الله حيا وميتا فأنصفونا إن كنتم تؤمنون وإلا فبوءوا بالظلم وأنتم تعلمون .

الامامة والسياسة بتحقيق الزيني، ج 1، ص 18.

علي ( عليه السلام ) فرمود : آيا شما نبوديد كه به انصار گفتيد : چون محمد از ما است ، سزاوارتر به خلافت پس از وي مي‌باشيم ؟ و آنان امر را به شما واگذار و خلافت را تقديم شما كردند ، و اكنون من نيز همانند استدلال شما بر آنان مي‌گويم : ما شايسته‌تر و سزاوارتر نسبت به امور پس از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) هستيم ؛ چه در زمان حيات و يا وفات آن حضرت . و اگر قطعاً به او و راهش ايمان داريد ، منصفانه قضاوت كنيد و گرنه آگاهانه ظلم و ستم كرده‌ايد .

11 . ياري طلبي علي عليه السلام از فاطمه :

ابن قتيبه دينوري مي‌نويسد :

وخرج علي كرم الله وجهه يحمل فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم على دابة ليلا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة ، فكانوا يقولون : يا بنت رسول الله ، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به ، فيقول علي كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلى الله عليه وسلم في بيته لم أدفنه ، وأخرج أنازع الناس سلطانه ؟ فقالت فاطمة : ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له ، ولقد صنعوا ما لله حسيبهم وطالبهم .

الامامة والسياسة بتحقيق الزيني، ج 1، ص 19.

علي ( عليه السلام ) در حالي كه فاطمه را شبانه بر مركبي سوار كرده بود ، نزد انصار مي‌رفت و از آنان درخواست همراهي و كمك مي‌كرد . انصار در پاسخ مي‌گفتند : اي دختر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ما با اين مرد ( ابوبكر) بيعت كرده‌ايم و اگر پسر عمو و شوهرت پيش از او نزد ما مي‌آمد ،‌ با او بيعت مي‌كرديم . علي ( عليه السلام ) فرمود : آيا مي‌توانستم بدن نازنين رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را رها كنم و آن را دفن ننمايم ، آنگاه براي به دست آوردن خلافت و جانشيني‌اش با مردم دعوا كنم ؟

فاطمه ( سلام الله عليها ) فرمود : آنچه كه ابوالحسن انجام داد ، شايسته‌ترين روش بود ، دشمنان ما آن چه كردند ، خداوند جزاي آنان را خواهد داد .

ابن أبي الحديد مي‌نويسد :

ويقال انه عليه السلام لما استنجد بالمسلمين عقيب يوم السقيفة وما جرى فيه وكان يحمل فاطمة عليها السلام ليلا على حمار وابناها بين يدي الحمار ، وهو عليه السلام يسوقه فيطرق بيوت الأنصار وغيرهم ، ويسألهم النصرة والمعونة ، أجابه أربعون رجلا فبايعهم على الموت وأمرهم أن يصبحوا بكرة محلقي رؤوسهم ومعهم سلاحهم فأصبح لم يوافه منهم الا أربعة الزبير والمقداد وأبو ذر وسلمان ثم أتاهم من الليل فناشدهم فقالوا نصبحك غدوة فما جاءه منهم الا أربعة وكذلك في الليلة الثالثة.

شرح نهج البلاغة ، ج 11 ، ص 14.

گفته‌اند كه علي ( عليه السلام ) پس از حادثه سقيفه ، همسرش را سوار بر الاغ در حالي كه دو فرزندش نيز همراه آنان بود ، شبانه به خانه انصار و غير آنان مي‌برد و از آنان تقاضاي كمك و همراهي مي‌كرد . چهل نفر به درخواست علي ( عليه السلام ) پاسخ مثبت داده و با وي بيعت كردند كه تا پاي مرگ همراه آن حضرت خواهند بود . علي ( عليه السلام ) دستور داد تا همه آنان صبحگاهان در حالي كه سرها تراشيده شده و مسلح باشند ، حاضر باشند . هنگام صبح علي ( عليه السلام ) فقط چهار نفر به نامهاي زبير ، مقداد ، ابوذر و سلمان را ديد كه حاضر شده‌اند و از ق بقيه خبري نيست . شب فرا رسيد و علي ( عليه السلام ) نزد كساني كه بيعت كرده بودند رفت و علت را جويا شد ، همه قول دادند كه صبح آن روز به عهدشان وفا كنند ؛ ولي چنين نشد و در شب سوم هم باز خلف وعده كردند .

12 . اعتراض علي (ع) به انصار و قريش پس از سقيفه

و من كلام له (عليه السلام) قالوا لما انتهت إلى أمير المؤمنين (عليه السلام) أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله ص قال (عليه السلام) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمير و منكم أمير قال (عليه السلام) :

فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ(عليه السلام) لَوْ كَانَ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ(عليه السلام) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ص فَقَالَ(عليه السلام) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ .

نهج البلاغه ، خطبه 67 .

وقتى ماجراى سقيفه به امام رساندند، پرسيد : انصار چه گفتند ؟ پاسخ دادند كه انصار گفتند : زمامدارى از ما و رهبرى از شما مهاجرين انتخاب گردد پس امام فرمود:

چرا با آنها به اين سخن رسول خدا قرآن استدلال نكرديد كه حضرت درباره انصار سفارش فرمود : با نيكان آن ها به نيكى رفتار كنيد و از بدكاران آن ها درگذريد !

پرسيدند چگونه اين حديث انصار را از زمامدارى دور مي كند ؟

پاسخ داد : اگر زمامدارى و حكومت در آنان بود ، سفارش كردن درباره آن ها معنايى نداشت .

سپس پرسيد : قريش در سقيفه چه گفتند ؟ جواب دادند : قريش، مى گفتند «بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ؛ ما از درخت رسالتيم .

امام (ع) فرمود: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ ؛ به درخت رسالت استدلال كردند !! اما ميوه اش را ضايع ساختند .

13 . احتجاج امام به آيات قرآن و احاديث رسول خدا :

سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است كه اگر امام علي عليه السلام خودش را امام نمي دانست ، چرا در موارد متعدد ، به آيات قرآن و احاديث فراواني كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حق آن حضرت رسيده بود ، احتجاج مي‌كردند ؟

روايات در اين باره بسيار فراوان است كه ما فقط به چند مورد اشاره مي‌كنيم :

احتجاج به حديث غدير :

امام علي عليه السلام در موارد بسياري به حديث غدير احتجاج مي‌‌كردند و اين حديث را براي مردم يادآوري مي‌كردند ؛ همانند : روز شوري ، در زمان حكومت عثمان ، در روز جنگ جمل ، در جنگ صفين ، در كوفه و … ما فقط به مناشده آن حضرت در كوفه اشاره مي‌كنيم .

بسياري از علماي اهل سنت نوشته‌اند كه روزي امام علي عليه السلام در جمع بسياري از صحابه رسول خدا خطبه خواند و آن‌ها را قسم به خداوند قسم داد آيا شما كه در روز غدير حاضر بوديد ، نشيديد كه آن پيامبر اسلام فرمود : « من كنت مولاه فعلي مولاه » برخي از صحابه بلند شده و سخن امام را تأييد كردند ؛ اما برخي ديگر چشمانشان را بر روي حقيقت بستند و سخن امام را تأييد نكردند .

عبد الرحمن بن أبي ليلي مي‌گويد :

شهدت عليّاً فى الرحبة ينشد الناس ، فيقول : انشد اللّه من سمع رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم)يقول : يوم غدير خم : من كنت مولاه فعلى مولاه ، لمّا قام فشهد ، (و لا يقم الاّ من قدر رآه) .

قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر بدريّاً كأنّى أنظر إلى أحدهم فقالوا : نشهد انّا سمعنا رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ، يقول يوم غدير خم : ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ، وأزواجى امّهاتم ؟ فقلنا : بلى يا رسول اللّه . قال : فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه ، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه » . إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم يقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته .

علي ( عليه السلام ) را در ميدان شهر ديدم كه از مردم درخواست و تقاضا مي‌كرد تا هر كسي در غدير خم از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) اين حديث را شنيده است ، گواهي دهد ، و مي فرمود : شما را به خدا قسم اگر در غدير خم شنيده‌ايد كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود : ” هر كس من مولا و رهبر او هستم ، علي پس از من رهبر او است ” بپا خيزد و شهادت دهد .

عبد الرحمن مي‌گويد : دوازده نفر از آنان كه در بدر حضور داشتند ، حركت كردند و گفتند : ما شهادت مي‌دهيم كه در روز غدير پيامبر خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فرمود : اي مردم ! آيا من بر جان شما مؤمنان ولايت ندارم و همسرانم مادران شما نيستند ؟ گفتيم : آري ، اين چنين است اي رسول خدا . آن حضرت فرمود : پس هر كس كه من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است . خدوندا ! دوست بدار آن كه او را دوست بدارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن بدارد .

راوي مي‌گويد : سه نفر از حاضران در غدير خم در مجلس علي ( عليه السلام ) حاضر به شهادت نشدند ، علي عليه السلام در حق آنان نفرين كرد كه هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند .

مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 119 ، ط الميمنية بمصر و ج 2 ، ص199 ، ح 961 بسند صحيح ، ط دار المعارف بمصر و تاريخ دمشق ، ابن عساكر الشافعى ، ترجمة الإمام على بن أبي طالب ، ج 2 ، ص11 ، ح 506 و كنز العمال ، ج 15، ص151 ، ح 430 ، ط 2 ، و فرائد السمطين ، ج 1 ، 69 .

و همين احتجاج به روايت أبي طفيل در اين منابع مي‌توان يافت :

مسند احمد بن حنبل ، ج4 ، ص370 ، بسند صحيح ، ط الميمنية بمصر و تاريخ دمشق ، ابن عساكر الشافعى ، ترجمة الإمام علىّ بن ابيطالب (عليه السلام) ج2 ، ص7 ، ح503 و مجمع الزوائد هيثمى الشافعى ، ج9 ، ص104 ، وصحّحه ، كفاية الطالب ، كنجى الشافعى ، ص 56 ، ط الحيدرية و ص 14 ، ط الغرى ، خصائص النسائى الشافعى ، ص 100 ، ط الحيدرية و ص 40 ، ط بيروت و البداية والنهاية لابن كثير الشافعى ، ج 5 ، ص 211 .

جالب اين است كه خود علماي اهل سنت نوشته‌اند كساني كه در آن روز حضور داشتند ؛ اما سخن امام عليه السلام را تأييد نكردند ، امام عليه السلام آن‌ها را نفرين كرد كه نفرين آن حضرت كارساز شد ؛ از جمله :

1 . أنس بن مالك ، خادم رسول خدا كه اهل سنت براي او اعتبار ويژه قائل هستند .

ابن قتيبه دينوري در المعارف مي نويسد :

أنس بن مالك كان بوجهه برص وذكر قوم أن عليا رضي الله عنه سأله عن قول رسول الله صلى الله عليه وسلم اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقال كبرت سني ونسيت فقال له علي رضي الله عنه إن كنت كاذبا فضربك الله ببيضاء لا تواريها العمامة .

المعارف ، ابن قتيبة ، ص 580 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 4 - ص 74 .

أنس بن مالك از ناحيه صورتش به مرض و بيماري پيسي مبتلا شده بود ، نقل شده است كه علي ( عليه السلام ) از وي سؤال كرد : تو در غدير خم حديث « اللهم وال من والاه » را شنيده‌اي ؟ گفت : من پير شده‌ام و فراموش كرده‌ام . علي ( عليه السلام ) فرمود : اگر دروغ مي‌گويي ،‌ خداوند تو را به مرض پيسي مبتلا كند كه عمامه‌ ات هم نتواند آن را بپوشاند .

وروى عثمان بن مطرف أن رجلا سأل أنس بن مالك في آخر عمره عن علي بن أبي طالب ، فقال : إني آليت ألا أكتم حديثا سئلت عنه في علي بعد يوم الرحبة ، ذاك رأس المتقين يوم القيامة ، سمعته والله من نبيكم .

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 4 - ص 74 .

عثمان بن مطرف نقل مي‌كند : مردي از أنس بن مالك در اواخر عمرش از علي ( عليه السلام ) سؤال كرد ، گفت : من عهد كرده‌ام كه پس از حادثه شهادت خواهي علي ( عليه السلام ) در ميدان شهر ، هيچ حديثي را در باره وي انكار نكنم ، علي ( عليه السلام ) سر دسته پرهيزكاران در روز قيامت است ، به خدا قسم اين حديث را از پيامبر شنيديم .

2 . براء بن عازب :

ايشان نيز در آن روز حضور داشت ؛ اما متأسفانه همانند أنس ، انكار كرد و با نفرين امام چشمانش را از دست داد ، تا درسي باشد براي او كه ديگر چشمانش را بر روي حقايق نبندد .

أرجح المطالب ، عبيد اللّه الآمرتسرى الشافعى ، ص 580 ، ط لاهور و الأربعين حديثاً ، الهروى مخطوط .

3 ـ زيدن بن ارقم : او نيز چشمانش را در اين روز از دست داد و كور از دنيا رفت .

مناقب على بن أبي طالب ، ابن المغازلى الشافعى ، ص 23 ، ح 33 ، ط 1 طهران و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 1 ، ص 362 ، ط 1 مصر و ج 4 ، ص 74 ، ط مصر ، تحقيق محمد ابوالفضل و السيرة الحلبية ، ج 3 ، ص337 .

4 ـ جرير بن عبداللّه البجلى: وي نيز از كساني است كه گرفتار نفرين امير المؤمنين عليه السلام شد .

انساب الاشراف ، البلاذرى ، ج 2 ، 156 .

آيا بازهم مي‌توان ادعا كرد كه امير المؤمنين عليه السلام خودش را امام نمي‌دانسته است ؟!

 نظر دهید »

چرا شیعیان اصرار بر امامت علی بن ابی طالب دارند در حالیکه خود ایشان هیچ گونه ادعایی نداشته اند؟

07 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي


بلي ، يكي از شبهاتي كه وهابي‌ها دائم آن را بر زبان مي‌آوردند ، اين است كه امام علي عليه السلام خودش را امام نمي‌دانسته است ، چرا شما شيعيان ، كاسه‌هاي داغ‌تر از آش شده‌ايد و ادعاي امامت آن حضرت را مي‌كنيد ؟

در جواب مي‌گوييم : مطرح كردن چنين شبهاتي ، نشانگر جهل و عدم آگاهي آن‌ها به روايات و سيره امير المؤمنين عليه السلام است . اگر آن‌ها به خودشان زحمت مي‌دادند و كمي تحقيق مي‌كردند ، هرگز چنين شبهه‌اي را مطرح نمي‌كردند . از آن‌جايي كه وهابي‌ها بيشتر نهج البلاغه را معيار و ملاك قرارداده‌اند ، ما به اختصار به چند روايت از كتاب‌هاي اهل سنت و از نهج البلاغه ، بسنده مي‌كنيم .

1ـ ولايت ويژه آل محمّد (ص) است

بعد از آن كه صحابه رسول خدا بر عثمان شوريده و او را كشتند و با امام علي عليه السلام بيعت كردند ، امام خطبه خواندند و در بخشي از آن فرمودند :

لا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ .

كسى را با خاندان رسالت عترت پيامبر (عليه السلام) نميشود مقايسه كرد ، و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود.

عترت پيامبر (ص) اساس دين، و ستونهاى استوار يقين ميباشند، شتابكننده، بايد به آنان باز گردد، و عقب مانده، بايد به آنان بپيوندد . ولايت حق مسلم آل محمد است ، و اين ها وصى و وارث رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله هستند .

2 . الآن حق به حقدار رسيد .

الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ .

نهج البلاغة عبده ، ج 1 ، ص 30 و نهج البلاغة ( صبحي الصالح ) ، الخطبة 2 ص 47 ، شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد ، ج 1 ، ص 139 و ينابيع المودة ، قندوزي حنفي ، ج 3 ، ص 449 .

و هم اكنون با قبول ولايت من ، حق به حقدار رسيد ، و حقيقت بجايگاه اصلي خود منتقل گشت .

ادامه دارد………………………

 

 نظر دهید »

عوارض خوابیدن با شکم پُر بعد از سحر

02 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

یک متخصص طب سنتی عوارض خوابیدن با شکم پُر بعد از سحر در ماه رمضان را تشریح کرد.

حسین رضایی‌زاده درباره خواب در ماه رمضان اظهار داشت: احتمالاً همه تجربه کردیم, اگر شخص در وقت سحر بلافاصله بعد از نماز صبح با شکم پر در ماه رمضان بخوابد, بعد از بیدار شدن بسیار احساس سنگینی‌ می‌کند.

به‌گفته وی یعنی عملاً بین آخرین لقمه‌هایی که خورده و خوابیدنش متوسط 10 دقیقه فاصله داشته باشد؛ معمولاً فرد ساعتی که برای رفتن به سر کار بیدار می‌شود, یک احساس سنگینی، سردرد، ثِقل بدن و کوفتگی خاصی می‌کند و مخصوصاً سنگینی سر به او دست می‌دهد، بنابراین احساس بعد از بیدار شدن از آن, حس خیلی بدی است و معمولاً شخص همان لحظه به خودش می‌گوید که “ای‌کاش نخوابیده بودم", یعنی “اگر توانسته بودم مقاومت کنم, سرحال‌تر بودم".

رضایی‌زاده عنوان کرد: اگر شخص این فرصت را داشته باشد که حداقل نیم ساعت قبل از اذان وعده سحر را زودتر بخورد و استراحت یا مطالعه‌ای داشته باشند یا کارهای عقب‌مانده از شب قبل را انجام دهد و مثلاً حداقل یک ساعت بین آخرین لقمه غذا با خوابیدن فاصله داشته باشد, معده فرصت هضم غذا را پیدا می‌کند و آن احساس سنگینی بعد از بیدار شدن بهتر می‌شود.

وی عنوان کرد: از دیدگاه طب سنتی افراد از خوابیدن میان روز بعد از ناهار باید بپرهیزند ولی در ماه رمضان چون افراد غذا نمی‌خورند در وعده ناهار خواب میان روز مناسب است به‌خصوص برای کسانی که سالمند هستند و همچنین برای کسانی که در سن جوانی و نوجوانی یعنی مزاج گرم و خشکی قرار دارند, مفید است.

این متخصص طب سنتی خاطرنشان کرد: خواب روز برای کسانی که مزاج گرم و خشک یا غلبه گرمی و خشکی دارند, بسیار مناسب است چرا که از گرم شدن بیش از حد بدن در روزه‌داری می‌کاهد.

 نظر دهید »

دعا

01 تیر 1395 توسط علي‌اوغلي

ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند

 نظر دهید »

شدت حب به خدا

31 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 

 

محبوب اصلی و انحصاری دنیاداران، التذاذات دنیوی و متعلقات آنها است و کاری به خدا و پیغمبر ندارند. اما کسانی که آخرت را هدف خود قرار داده و به خدا تعلق قلبی دارند، وابستگان به مافوق ماده هستند و محبتشان به الله بیشتر از هر چیز دیگری است. «الذین امنوا اشد حباً لله» (بقره- 165).
از این تعبیر معلوم می‌شود که دو نوع محبت داریم؛ محبت ذاتی و عرضی، یا محبت اصلی و تبعی. چون اهل ایمان، نسبت به خدا محبت شدیدی دارند و محبتشان ذاتی است، محبوب اصلی آنها، معنویت است. معنای «اشد حبالله» اصلاً این نیست که انسان به غیر خدا حب و محبت نداشته باشد، بلکه حب به خدا با داشتن رابطه عاطفی با دیگران، هیچ منافاتی ندارد. داشتن رابطه عاطفی با پدر، مادر، پسر، همسر، برادر، خواهر و بستگان و حتی کسانی که انسان با آنها الفت پیدا کرده است، مانع حب الهی نیست، بلکه مسئله آن است که انسان چه محبتی را اصلی و ذاتی بداند و کدام علقه را تبعی و فرعی بشمارد. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- رسائل بندگی، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی، ص212

 نظر دهید »

چرا می گویند بهتر است که در روز برای آب خوردن ایستاد و در شب نشسته نوشید؟ آیا دلیل علمی هم دارد یا فقط در روایات است؟

29 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 

پرسش

چرا می گویند بهتر است که در روز برای آب خوردن ایستاد و در شب نشسته نوشید؟ آیا دلیل علمی هم دارد یا فقط در روایات است؟

پاسخ اجمالی

همه احکام و دستورات الهی فلسفه و حکمت های گوناگونی دارند، هیچ یک از تکالیف شرعی بی حکمت وضع نشده اند، گرچه ما نمی توانیم به همه این حکمت ها آگاهی پیدا کنیم ولی با توجه به اینکه خدای حکیم و عادل هیچ قانونی را بی حکمت وضع نکرده، در بعضی از روایات آمده است که نوشیدن آب در شب و به صورت ایستاده موجب بیماری زرد آب خواهد بود، اما نوشیدن آب در روز به صورت ایستاده موجب بیشتر شدن نیروی بدن و گوارا شدن غذا می شود.
پاسخ تفصیلی

هیچ یک از دستورات الهی و تکالیف شرعی بدون حکمت و مصلحت وضع نشده اند، گرچه ما نمی توانیم به همه این حکمت ها آگاهی پیدا کنیم زیرا تنها به اندازه اطلاعات و به میزان معلومات بشری خود در هر عصر و زمان می توانیم فلسفه و اسرار احکام الاهی را دریابیم، نه همه آنها را و اصولاً با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما، نباید غیر از این انتظار داشته باشیم. [1]
ولی با توجه به اینکه خدای حکیم و عادل هیچ قانونی را بی حکمت وضع نکرده است ما یقین داریم که هیچ تکلیفی خالی از حکمت و مصلحت خاص خود نیست [2] و خداوند متعال هرگز فرمانی را به ضرر بنده اش صادر نمی کند بلکه هر دستوری که به ما می دهد، صلاح و خیر ما در آن است.
بر همین اساس روحیه بندگی اقتضا می کند تا فرمانبرداری بی چون و چرای پروردگار خود باشیم و همه دستورات او را اطاعت کنیم .
با این حال در احادیث به حکمت نوشیدن آب به طور ایستاده در روز و به طور نشسته در شب، اشاره شده است که به برخی اشاره می شود:
الف) حضرت امام صادق (ع): «آب نوشیدن به حالت ایستاده در شب، زرد آب را در بدن ایجاد می کند.» [3]
ب) حضرت امام صادق (ع): «نوشیدن آب در روز به حالت ایستاده موجب فزونی عرق و بیشتر شدن نیروی بدن می گردد.» [4]
ج) حضرت امام صادق (ع): «ایستاده آشامیدن آب در روز، غذا را گوارا می سازد و ایستاده آشامیدن آب در شب، زرد آب می آورد.» [5]

[1] . نک: مکارم شیرازی ، ناصر و سبحانی ، جعفر ، پاسخ به پرسش های مذهبی.
[2] . نک: پاسخ شماره 764 (سایت: 881).
[3] . شیخ صدوق ، من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 353، دارالکتب الاسلامیه .
[4] . همان مدرک شماره 3.
[5] . کلینی، محمدبن یعقوب ، الکافی ، ج6، ص383، دار صعب ، بیروت.

 

 نظر دهید »

حجاب وعفاف

12 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

عمومی *راستی چرا؟!

12 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

*راستی چرا؟!
چرا مسئولان به فکر و دلسوز آمریکایی برای ما بیش از 160 شبکه فارسی زبان آن هم بصورت کاملا رایگان ساخته اند
در حالی که…
برای شهروندان خود به جزء چند شبکه خبری و دو سه شبکه دیگر هزینه بردار است.آن هم هزینه های بالا…
هزینه گرداندن این شبکه ها از کجا می آید؟!
چه کسی این شبکه های جذاب را می گرداند؟!
و چرا؟
چرا کسانی که بیش از 65000 نفر از جوانان زیر از 18 سال و 29000کودک ما را با تصلیحات و نیروهای خود ؛در همان جنگ هشت ساله معروف؛کشتند*

 1 نظر

ایڹ تصویر لبخند زدن شهید در داخل قبره..

10 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

 1 نظر

امام مهربانم

01 خرداد 1395 توسط علي‌اوغلي

روزگاری ست ساکنِ آخرالزمانم و داعیه داره عشق مولایم ” مهدی ” … که به نام ش عاشقی می کنم و به یادش عاشقانه می نویسم : در هر کجا که نشانِ دلدارم باشد .. خدایا : می دانم که مرا می بینی که ندیده عاشقی می کنم در این دنیای هزار رنگ که به هزاران چهره می خواهد مرا فریب بدهد و اسیرِ ظواهر خود کند … خدایا : مرا ببین در زمین که به پاسِ بزرگداشت مقامِ مولایم در هستی : پشت کردم به دنیا و هر آنچه که مرا از درگاه تو و محضرِ مولایم دور کند … خدایا : مرا ببین که در این زمانه با معشوق های زیبارویش با رنگ های دلفریب : دل به محبوبی آسمانی بسته ام تا پاک بمانم در پیشگاه ت در خلقت .. خدایا : مرا ببین که هزار بار دلم لرزید و تن به عشق های مجازی ندادم تا مرا لایقِ عشقِ مولایم ببینی و مرا دلداده ی ” مهدی ” کنی … عشق که به نامِ مهدی باشد و به رنگِ آسمان از هر ناپاکی به دور است تا آنجا که آدمی را به فراسوی زمین می برد و در محضر صاحب الزمان این زمانه حاضر می کند .. خدایا : مرا ببین که به پاسِ حضورت و حضور مولایم در آفرینش : تمام دنیا را به اهل زمین بخشیدم .. تا ترا دارم و مولایم مهدی را : دنیا به کارِ من نمی آید .. که بِسانِ پلی برای عبور است برای رسیدنم به آسمان ها … خدایا : میدانی که مولایم را بی نهایت دوست دارم : لطفی کن : به نامِ “مهدی” مرا “مهدی نما “کن …

 نظر دهید »

یامهدی

31 اردیبهشت 1395 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

مسجد با کلیسا چه فرقی دارد؟

02 شهریور 1394 توسط علي‌اوغلي

 

اگر در ایران بخواهید به کلیسا وارد شوید، کلیسا با شما دو نوع برخورد می‌کند. بعضی کلیساها به شما اجازه ورود می‌دهند و بعضی اجازه نمی‌دهند. این دوگانگی در مورد ورود، در ساعات و روزهای عادی است. به طور کلی هیچ‌کدام از کلیساها هنگام اجرای مراسم مذهبی به شما اجازه ورود در مراسم مذهبی را نمی‌دهند. خود صاحبان کلیسا ترس از توبیخ توسط دولت و ارشاد و غیره را بهانه می‌کنند.
اما واقعیت چیز دیگری است، تنها کسی می‌تواند در مراسم مذهبی کلیسا شرکت کند که برگه مربوط به غسل تعمید را ارائه کند، این کار دلیل دارد؛ «کلیسا بر این باور است که تعمید شونده در ضمن مراسم غسل تعمید، از گناه بدوی یا گناه آدم پاک می‌شود، آدم و حوا به علت نافرمانی و نقض قانون، از بهشت رانده شدند و این گناه و نافرمانی و نقض قانون گناه بدوی نامیده شده که به تمامی انسان‌ها منتقل شده است. به وسیله غسل تعمید انسان از گناه بدوی تطهیر شده و فرزند خوانده خداوند نامیده می‌شود. به عبارت دیگر تعمید شونده زندگی دوباره می‌یابد و موهبت روح‌القدس را پذیرا و مسیحی می‌گردد و عضو کلیسای مقدس حضرت عیسی شناخته می‌شود.[۱]

با مطالعه درباره کلیسا می‌توان فهمید کلیسا مکانی است که خداوند متعال فقط در آن‌جا تجلی کامل دارد و در سایر مکان‌ها خداوند عنایت کمی دارد. اشخاص در غیر کلیسا و بدون حضور روحانی توانایی برقراری ارتباط صحیحی را با خداوند ندارند. برای اثبات این مطلب لازم است بدانیم مقدسات هفت‌گانه مسیحیان عبارتند از تعميد، قربانی، توبه، اعتراف، تناول، ازدواج، مسح بيماران در حال مرگ. این مقدسات لزوما و در اکثر موارد در کلیسا و با حضور کشیش انجام می‌شود.

به عنوان مثال غسل تعمید(غسل دادن نوزاد یا نو مسیحی‌ها) تنها در کلیسا و توسط روحانی انجام می‌شود.[۲] هم‌چنین توبه (اعتراف به گناه) در حضور کشیش و داخل اتاقکی درون کلیسا و یا به صورت جمع در کلیسا برگزار می‌شود و تنها در این صورت است که شخص از گناهانی که مرتکب شده پاک می‌گردد.[۳] و گرنه ناپاک می‌ماند.
آیین تبرّک که عبارت است از پاک شدن از گناهان توسط نان فطیر و شراب. برای انجام عشای ربانی(آیین تبرک) حضور و وجود فرد روحانی تقدیس شده، نان نشخارک، شراب، دعا، و هم‌چنین آوازهای مذهبی لازم است.[۴]

عموما این مراسم و خیلی مراسم اصلی دیگر تنها در کلیسا برگزار می‌شود و در بقیه مکان‌ها نمی‌توان برگزار نمود. نتیجه این اعتقاد این است که خدا در کلیسا تجلی دارد و مردم دستشان در غیر کلیسا به خدا نمی‌رسد و تا حضور در کلیسا و اجرای مراسم مخصوص، ناپاک و گناه‌کار می‌مانند.
علاوه بر این، تمامی اختیارات کلیسا تنها در دست «اسقف» است و بعد از او سایر روحانیون کلیسا، و مردم در این میان فقط می‌آیند و عبادت می‌کنند و پاک می‌شوند و می‌روند.

اما نگاه اسلام به مسجد کاملا متفاوت است. اسلام حضور در مساجد را فضیلتی بزرگ می‌داند که باعث رشد شخص می‌شود، اما این رشد و تکامل آن‌چنان انحصاری نیست که شخص بدون مسجد درمانده گردد و ناپاک بماند. کلیسا محلی است که هفته‌ای یک روز در آن حاضر می‌شوند، اما مسجد مکانی است که حداقل روزی سه مرتبه انسان را فرا می‌خواند.

«محمد بن ابي‌نصر» می‌گويد: از امام رضا‌(علیه‌السلام) سؤال كردم مردی در خانه‌اش در مكه نماز را به جماعت بخواند بهتر است يا به تنهايی و فرادی در مسجد‌الحرام؟ حضرت فرمود: فرادی در مسجد بخواند.[۵] این روایت اشاره به فضیلت بالای نماز در مسجد دارد و بعد از آن در منزل خواندن، یعنی در غیر مسجد هم می‌توان عبادت کرد و پاک ماند. البته بهتر است انسان نماز را در مسجد بخواند چرا که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جبرئیل سوال کرد: ای جبرئیل، کدام زمین‌ها نزد خدا محبوب‌تر است؟ فرمود: مساجد؛ و محبوب‌ترین اهل مساجد نزد خدا کسانی هستند که از همه زودتر وارد و از همه دیرتر خارج می شوند».[۶]
مسجد از چنان عظمتی در میان مسلمانان برخوردار است که رفتن به طرف مسجد هم دارای پاداش است و در روایت است که شخص به اندازه هر قدم که برمی‌دارد يك حسنه برايش‏ نوشته می‌شود و يك گناه از او محو می‌گردد و يك درجه به خدا نزديك می‌شود.[۷]

مسجد در اسلام نه تنها مکانی برای عبادت بوده است، بلکه دارالحکومه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بوده است و بساری از تصمیمات مهم در طول تاریخ در مساجد گرفته شده و مهم‌ترین خبرها و تحلیل‌ها در مساجد شنیده شده است. بهترین دانشمندان ما در مساجد علم‌آموزی کرده‌اند.

مسجد در میان مسلمین داری جایگاهی بزرگ است تا جایی که برای آن‌ها احترام والایی دارد و بی‌احترامی به مسجد باعث دور شدن از رحمت خدا می‌شود. امام صادق(عليه‌السلام) در این باره فرمودند: «مسجدها از حاضر نشدن همسايگان در خود به درگاه خداوند متعال شكايت می‌کنند؛ خداوند(عزوجل) به آن‌ها می‌فرماید: «به عزّت و جلالم سوگند كه حتى يك نماز از آنان را نمی‌پذيرم و رحمت من به آنان نرسد و در بهشت، همسايه من نشوند».[۸] از همین جهت مسلمانان همواره ملازم با مسجد بوده‌اند.

نشستن بلکه نفس کشیدن در مسجد نیز دارای اجر و پاداش است. پيامبر اكرم(صلی‌الله‌عليه‌وآله) فرمودند: «اى ابوذر، خداوند متعال تا وقتى كه در مسجد نشسته‏‌اى در مقابل هر نفسى كه‏ مى‏‌كشى، درجه‏‌اى در بهشت به تو عطا مى‏‌كند، و فرشتگان نيز بر تو درود مى‏‌فرستند و در برابر هر نفس، ده پاداش نيك به تو عطا و ده گناه از تو محو مى‏‌شود».[۹]

برتری و قداست در مسجد فقط مخصوص روحانیون نیست؛ بلکه هر کسی می‌تواند به این برتری در پیش‌گاه الهی دست یابد. پيامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «همانا خداوند به سه كس وعده داده، بدون حساب وارد بهشت شوند، و هر يك هشتاد هزار نفر را شفاعت كنند: ۱. مؤذن. ۲. امام جماعت. ۳. كسى كه وضو بگيرد، سپس به مسجد رفته و نماز را به جماعت بخواند».[۱۰]

هم‌چنین بنای مسجد، تعمیر مساجد، خدمت به مساجد، تمییز کردن آن‌ها و … دارای اجری فراوان است و اختصاص به شخص خاصی ندارد و هر کسی در هر پست و لباسی می‌تواند از این نعمت و از این اجر و مزد الهی بهره‌مند شود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حدیث معروف معراج فرمودند: «بر در ششم بهشت اين كلمات را ديدم …. كسی كه دوست دارد قبر او وسيع شود مسجد بنا كند، كسی كه دوست دارد كرم‌های زير زمين او را نخورند مساجد را جارو كند، كسی كه دوست دارد قبر و لحدش تاريك نشود، چراغ مساجد را روشن نگه دارد و كسي كه دوست دارد بدنش در زير زمين، تر و تازه بماند و فاسد نشود، برای مسجد حصير و فرش تهیه کند».[۱۱]

——————————————————
پی‌نوشت

[۱]. فصلنامه فرهنگی ارمنیان «پیمان»- شماره ۳۰ - سال هشتم - زمستان ۱۳۸۳.
[۲] و [۳] و [۴]. همان.
[۵]. الكافي، ج۴، ص۵۲۷، ح۱۱؛ وسائل الشيعة، ج ۵، ص ۲۳۹، ح ۴۶۳۹.
[۶]. بحار الانوار،ج ۸۴، ص ۴۲۸.
[۷]. جامع الاحاديث الشيعه، ج‏۶، ص۳۸۷.
[۸]. بحار الأنوار، ج۱،ص۳۴۸.
[۹]. وسائل الشیعه، ج۳، ص۸۶.
[۱۰]. مستدرك الوسائل، ج۱، ص۴۸۸.
[۱۱]. مستدرك‏ الوسائل، ج۳ ، ص‏۳۸۵.
تولیدی

 

 نظر دهید »

ولایت

31 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

اگر در زمان یاری رهبرت در خواب باشی با




لگد دشمن بیدار خواهی شد.

 نظر دهید »

چرا امام رضا(ع) ولایت عهدی را پذیرفت؟

30 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

موقعیتهای امام (ع)

موقعیتهای امام به دوگونه است: مکانی و زمانی.

موقعیتهای مکانی: امام(ع) دو پشتوانه قوی داشتند که امپرطوری عباسی را تهدید می کرد: یکی سرزمین فارس و ایرانیان بودند که از دیر باز اهل بیت(ع) را شناخته بودند و خلافت را زیبنده آنان می دانستند. دیگری سرزمین جزیره عربی بود که به اهل بیت تمایل داشتند و هر کرامت و فضیلتی را در آنها می یافتند و به خاطر علم، بردباری، پارسایی، سخاوت، شکوه و نورانیت بدون هیچ دشواری به آنها گرایش داشتند.

درست در همین زمان ملت مسلمانان با شیادی خلافت و اعمال اهداف شخصی خلفا، نظام اسلامی را به خطر می انداخت. حاکمان بنی عباس با تولید ناامیدی در مردم نسبت به عدالت اسلام، تنفر از نظام زشت خود را می افزودند. پس حضور امام به عنوان امام و پیشوا برای شیعه، دستی قوی و پشتوانه ای محکم در سرزمین اسلامی شد.

موقعیتهای زمانی: امام(ع) در زمان هارون الرشید زیسته که بارها در حق اهل بیت(ع) ظلم کرده و آرام و قرار را از سرزمینهای اسلامی گرفته بود. این حق کشی ها و فشارها ادامه داشت تا با پذیرش ولایتعهدی جانهایشان تسکین یافت، شوکت و قدرتشان فزونی یافت و ظلم و استبداد آنان نسبت به علویان بر ملا شد. این شرایط جزء مواردی بود که مأمون با در نظر گرفتن آن، ولایتعهدی را به امام پیشنهاد کرد.

هدف مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی

نخستین و مهمترین هدف، ظاهرسازی مأمون در مقابل مردم و حل و فصل امور به نفع خودش بود. ولایت عهدی امام رضا(ع) وسیله ای برای حل تمام مشکلات پیش رو بود. به طور خلاصه اهداف او عبارتند از:

۱-دلجویی از ملت: ایرانی ها نسبت به اهل بیت تعصب داشتند. پس مهمترین هدف مأمون، استیلاء بر سرزمین فارس بود. به همین دلیل ناچار بود آنها را راضی نگه دارد. پس به نیت دلجویی از آنان ولایت عهدی را به امام(ع) داد.

۲- دلجویی از علویان: علویان هم که از دیرباز وارد کشورهای اسلامی شده بودند، در سرزمینهای دیگر پراکنده شده و توانسته بودند قلب ملتهای دیگر را به دست آورند. پس مأمون با ولایت عهدی امام توانست آنها را به سمت خود جلب کند و از جانب قیام احتمالی آنها در امان بماند. زیرا پخش شدن و زیاد شدن آنان حکومت را تهدید می کرد.

۳- کفاره جرمهای پدرش هارون: هارون ظلم و فشار نسبت به علویان به ویژه ائمه اهل بیت(ع) را از حد گذراند. هر چه بیشتر می گذشت، کینه نسبت به او در دل دوستداران اهل بیت بیشتر می شد. پس مأمون با پیشنهاد خویش موقتا توانست انگیزه انتقام را از بین ببرد و خشم و کینه را خاموش کند.

۴- تحقیر امامت امام: مأمون از فرآیند ولایت عهدی استفاده کرد تا جایگاه و منزلت امام را در کشورهای اسلامی پایین آورد، و به امامت ایشان لطمه زند. زیرا امام همچون پدرانش به زهد و پارسایی نسبت به دنیا و دوری از کسب جاه و مقام مشهور بود. مأمون خواست با ولایتعهدی به مردم اعلام کند که کناره گیری امام فقط به خاطر این است که دنیا از امام روی گردانده است. این مطلب به صراحت در بیانات امام رضا(ع) در گفتگو با مأمون بیان شده است.

اما به مأمون فرمود: من می دانم تو چه می خواهی. مأمون پرسید: چه می خواهم؟ امام (ع) فرمودند: می خواهی مردم بگویند که علی بن موسی الرضا از دنیا کناره گیری نکرده، بلکه بدان روی آورده است. آیا ندیدید که چگونه به خاطر طمع، خلافت را قبول کرد.۵- شجاع شدن در مقابل عباسی ها: مأمون با سپردن امر ولایت عهدی به امام توانست با عباسی هایی مقابله کند که تصمیم داشتند در موارد متعدد از او انتقام بگیرند. زیرا شرایط به گونه ای بود که اولاً: ایرانی ها بر اقتدار کشور و تولیت امور مملکتی و به دست گرفتن پستها سلطه یافتند.ثانیاً آزادی علویان و پخش شدن آنها مسئله ای بود که عباسی ها را می ترساند. پس مأمون توانست با ائتلاف بیت علویان و ایرانیان، پایه های حکومت خود را تقویت کند و مانع خطر عباسی ها شود.

موضع گیری های امام و نکات مثبت پذیرش ولایتعهدی

امام(ع) در مقابل مأمون دو موضع می توانست داشته باشد: یا پذیرفتن و یا کشته شدن. زیرا مأمون ابتدا کوشید که امام امر خلافت را به عهده بگیرد، اما امام با استدلال قوی آن را نپذیرفت. وقتی مأمون ناامید شد، به پیشنهاد ولایت عهدی به ایشان متوسل شد. اما امام از نیرنگ و مراد مأمون آگاه بود، لذا موضع او عدم پذیرش ولایت عهدی بود. این بار مأمون امام را به قتل تهدید کرد. امام(ع) در پرسش دلیل پذیرش ولایت عهدی می فرمایند:«خداوند تنفر مرا نسبت به آن می دانست. پس وقتی بین پذیرش آن و مرگ مختار شدم، قبول ولایتعهدی را بر مرگ ترحیج دادم و آن را برگزیدم». مأمون هم در گفتگویی طولانی با امام می گوید:«به خدا سوگند که باید ولایت عهدی را بپذیری، وگرنه تورا مجبور می کنم؛ و اگر آن را نپذیری، گردنت را می زنم.»

چرا امام شهادت را به قبول ولایت عهدی ترجیح نداده است؟

در این امر اسراری وجود دارد: الف- امر الهی که امام در اوج عبودیت بدان پای بند بود. ب- پذیرش ولایتعهدی برای ایشان آثار سودمندی داشته که نتایج آن به حق و اهل آن خیر می رساند و راه عذر و بهانه را قطع می کند. نتایج مورد نظر عبارتند از:۱-آزاد شدن علویها از فشارهای سخت. بسیاری از آنها با هلاکت و یا با آوارگی به نابودی کشیده شدند. اما قبول ولایت عهدی توسط امام باعث شد که آزار متوقف شود. پس شیعیان و دوست داران اهل بیت فرصت داده شد.۲- امام در این دوره اقدام به انتشار معارف حقیقی الهی نمود و توانست ثابت کند که امر خلافت پس از پیامبر فقط باید در دست اهل بیت باشد. نیز سنتهای محمدی را مثل اقامه نماز روز عید احیاء کرد که شرح آن در کتب تاریخی و احادیث آمده است.۳- علماء شیعه از طریق اتصال به اهل بیت توانستند به علوم بی شماری دست یابند. تکالیف شرعی و احکام دینی خود را آزادانه بشناسند و با بهره گیری از گنجینه های نهفته امام، آثار ارزشمندی به جا بگذارد.

شروط امام(ع) برای پذیرش ولایت عهدی

بین امام و مأمون پیمان نامه ای در سال ۲۰۱ هجری(پنجم یا هفتم ماه رمضان) بسته شد و امام شروطی برای پذیرش این مسئله گذاشتند. بخشی از آن چنین است که:« احدی را نصب نکنم، احدی را عزل ننمایم…» .مأمون هم به صرف موافقت لفظی و ظاهری امام خشنود بود و فکر می کرد به اهدافش می رسد. بدین روی جشن گرفت، مردم را به پوشیدن لباس سبز(نماد علویان) و ترک لباس سیاه(نماد عباسی ها) امر کرد، به نام امام سکه زد، برای رضایت زیردستان خود هزینه زیادی خرج کرد، کسانی را که مقاومت کردند و بیعت ننمودند زندانی کرد، دستور داد در سراسر کشور به اسم امام خطبه خوانده شود و اسم امام در کنار اسم خودش در خطبه بیاید؛ شاعران را روانه ساخت و برای مدح امام به آنها صله داد. کار، به همین منوال گذشت تا اینکه خطر نزدیک شد. وقتی مأمون با نقشه ولایت عهدی نتوانست به اهداف فریبکارانه خودش برسد، کم کم حسادت در او برانگیخته شد. به خاطر علم سرشار، روش نیکو، دانش در تدبیر و قداست و شایستگی حضرتش برای این مقام امامت الهی، کینه مأمون شعله ور شد، خواسته درونی را آشکار کرد و تصمیم گرفت خود را از وجود امام خلاص کند.

لذا در سال ۲۰۳ وجود مقدس امام را نابود ساخت و کوشید آن ستاره درخشان را خاموش کند. اما نه تنها نور ربانی حضرتش خاموش نشد، بلکه امام به خاطر عظمت، جلالت و قداست در عمق جانهای مشتاق حق جاودانه شد. حتی بارگاهش مکان مقدسی شد که خواستاران از هر طرف به او پناه می آورند. در حالی که از مأمون چیزی باقی نماند غیر از ستمها و خیانتهایی که صفحات تاریخ را سیاه نموده است؛ و امام (ع) در طول تاریخ در یاد و خاطر مسلمانان جاودانه شد.

امامت و اختلاف نقش ها در قیام ائمه و تفاوت موضع گیری آنان

۱- این بحث در پاسخ به این سوال نوشته شده که: چرا بین دوازده امام، تفاوتهایی در اجرای شیوه امامت وجود دارد؟ مثلاً حضرت علی(ع) در طول سلطه خلفای سه گانه گوشه نشینی کرد تا اینکه بعد از آنها در سال ۳۶ ولایت را به عهده گرفت. سپس در برابر مخالفان در جنگ جمل، صفین و نهروان ایستادگی کرد و جنگید، چرا با خلفاء نجنگید و در دوره خلافت خویش ایستادگی کرد؟ چرا امام حسن(ع) به نفع معاویه از خلافت کناره گرفت و با معاویه مبارزه نکرد؟ امام حسین(ع) در مقابل حکومت معاویه سالها سکوت کرد، اما در زمان خلافت یزید ایستادگی کرد تا اینکه در کربلا شهید شد. اما سجاد(ع) در مقابل حکام عصرش ایستادگی نکرد و حتی خواستار حکومت هم نبود. اما امام رضا(ع) با وجود اینکه خواستار خلافت نبود، ولی ولایت عهدی مأمون را پذیرفت. چرا با اینکه امامان همگی منصوب از جانب خداوند بودند؛ روشهای یکسان برای موضع گیری در مقابل حاکمان نداشتند؟

۲- سخن در این باب و در بحث امامت به عنوان بخشی از علم کلام به صورت کامل و مستدل شرح داده شده است. ولی در اینجا به اختصار و در حد ضرورت به آن اشاره می شود.

الف-امامت یک مقام الهی است که انتخاب از جانب خداوند صورت می گیرد. در این مورد، امامت با رسالت و نبوت مشترک است. با این تفاوت که در مقام امامت نزول وحی تشریعی وجود ندارد. امام هم دقیقا طبق دستور خداوند عمل می کند. پس پیامبران و امامان بی وقفه و در یک امتداد حرکت کرده و در سخت ترین حالتهای فشار و دشمنی و آزارها، به این برنامه پرداختند.

ب- پرداختن به امور زندگی مادی مردم، مشروط به یاری امت است.پرداختن امام به امر زندگی مادی مردم و اداره ولایت بر آنها، زمانی امکان دارد که بستر سازی شده باشد. پیامبران- همچون امامان- در ایجاد این بستر و فراخوان مردم کوشیده اند. وقتی زمینه آماده شد، منتخبان الهی می توانند به وظیفه خود عمل کنند. امامان معصوم برای انجام وظیفه خود نیز، نیاز به حضور مردم در عرصه نبرد دارند. پس قیام امام ربطی به امامت امام ندارد. امام، امام است، چه قیام کند و چه قیام نکند. ولی زمانی می تواند قیام کند که یارانی داشته باشد؛ و امامان وظیفه خود را به بهترین شکل ممکن انجام داده اند.

برای مثال امام علی(ع) برای امامت خود از کتاب و سنت دلیل آورد. ایشان مسلماً در اقدام به امر امامت دینی، از هیچ کوششی دریغ نکرده است،زیراشریعت اسلامی را از رسول خدا آموزش دیده بود و در بهترین شکل نگاه داشت. حضرتش در هر موقعیت و در تمام مشکلات، حضور فعال داشته است. در دوران خلفاء به دلیل نداشتن یار و یاور قیام نکردند. ولی بعد از درخواست مردم به سال ۳۶ هجری، پس از اینکه پارانی یافت، در مقابل فتنه های جنگ جمل، ستمگران جنگ صفین و بهانه جویی های خوارج ایستاد و مبارزه کرد و دفاع از حق را در دولت اسلامی بنیان نهاد. آن جانب در زمانی که جنگ داخلی برپاشد، حکم ستمگران را براساس آنچه که از پیامبر ارث برده بود تبیین کرد. پس امام همواره حافظ دین اسلام بود.

امام حسن(ع) کاری کرد تا یارانش باقی بمانند. وقتی تعداد یاران کم شد، امام با ترک جنگ، از بقیه یارانش محافظت کرد تا معاویه مومنان را ریشه کن نکند. از طرف دیگر، معاویه تظاهر به اسلام می کرد و ابتدا به صلح با امام طبق شرایطی رضایت داد، ولی بعد از مدتی خلاف شرطها عمل کرد و پیمان شکست و چهره واقعی خود را بر ملا ساخت. همین کشف حقیقت یکی از مهمترین نتایجی بود که به دست آمد؛ و امام برای آن، ظلم و ستم و سرزنش و آزار دشمنان را تحمل کرد.

امام حسین(ع) سالها به شرایط صلح امام حسن(ع) متعهد ماند و هیچ گونه حرکتی ضد معاویه و حکومت او انجام نداد، ضمن اینکه در مقابل مخالفان دین هم سکوت نکرد و حریم اسلام را پاس داشت. اما وقتی معاویه پسرش یزید، را به جانشینی برگزید، امام حسین با او بیعت نکرد و مجالی برای مبارزه با حاکم اموی یافت. زیرا یزید، حتی به ظواهر اسلام پایبند نبود. پس امام حسین(ع) در برابر او ایستاد و خود را در راه احیاء اسلام فدا کرد. امام سجاد(ع) از یک سوی، نفوذ یأس و ناامیدی و شکست به درون مسلمانان را دید.

از سوی دیگر، واهمه مردم از ستم حاکمان بر خاندان رسول سبب شد که حضرت کسی را نیابد تا به یاریش قیام کند. پس امام سجاد(ع) تلاش خویش را از جهاد به سوی برنامه ای قویتر از رویارویی نظامی معطوف داشت، اصول و فروع اسلام را محافظت کرد. امید را به مسلمانان برگرداند، و تلاشهای جانشینان بنی امیه را در تحریف دین باطل کرد. امامان پس از ایشان، همین سان، به حفظ اسلام از نظر عقیدتی و شرعی پرداختند و افراد لایق و شایسته ای برای تداوم اهداف الهی تربیت کردند، تا بین مردم باقی بمانند و حکام نادان نتوانند به اسم خلافت، قوانین را تحریف کنند. پس هر یک از ائمه(ع) به وظایف خویش در راه حفظ اسلام بر مبنای موقعیت و براساس نقش خویش، به گونه های مختلف و متنوع عمل کرده اند و با تلاش گسترده به اهداف حساب شده ای رسیده اند، البته طرف مقابل یعنی حاکمان تلاش داشتند که در مورد ائمه(ع) سرسختانه خشونت به خرج دهند و از هر آزاری دریغ نکردند، مثل زندانی، تبعید و قتل و کشتار.

ج-مأمون عباسی با شم سیاسی خود و نیرنگ و دغل بازی کوشید که با روش خود با ائمه برخورد کند. او به خاطر شرعی نشان دادن خلافت خویش، ابتدا با پیشنهاد خلافت و بعد با پیمان عهدی کوشید تا به هدف خود دست یابد. ولی امام با گذاشتن شرط برای پذیرش خلافت، اولاً ساحت خویش را از معصیتهای این جایگاه مبرا ساخت. ثانیاً شرطها به وضوح نشان می داد امام با اکراه و از روی اجبار به ولایت عهدی رضایت داده است.

یکی از اهداف مأمون، ایجاد فتنه در میان یاران امام بود که چگونه ممکن است امام معصوم، ولایت عهدی خلیفه ای مستبد را بپذیرد؟ هدف دیگرش ترساندن عباسی هایی بود که برادرش امین در بغداد را خلیفه می دانستند، با تظاهر به اینکه خلافت به علویان منتهی خواهد شد. به این ترتیب شروطی که در پیمان نامه امام آمده است، نشان از عدم رضایت امام به پذیرش ولایت عهدی می دهد و این قضیه با اثبات امامت الهی ایشان منافاتی ندارد.

خلاصه اینکه تمام امامان در هر زمانی به گونه ای عمل کردند که متناسب با وضعیت زمان خویش، مردم معاصر و حاکمان دوران خودشان بود. البته در همه حال، پایبندی کامل به اداء حقشان به عنوان امام داشته اند و وظیفه الهی خویش را تمام و کمال انجام داده اند. مهمترین هدف در هر زمان، حفظ اسلام و حفظ مسلمانان از انحراف بود که به مزدوران و حاکمان ستمکار نزدیک نشوند، و برای محو کید دشمنان و اهل فتنه بکوشند.

از طرف دیگر، امامان به پیروی از رسول اکرم(ص) تلاش خود را در حفظ اسلام از نظر عقیدتی و دینی بذل کرده اند. در واقع هدف آنان حفظ علوم و میراث نبوی بوده است که به واسطه آن حق و صداقت و واقعیت اسلام شناخته شود و همه بشر زندگی آزادانه و کریمانه داشته باشند، زندگی ای که خداوند آنرا اراده کرده و آنرا در قرآن کریم فرو فرستاده است پیامبران -از آدم تا خاتم- به آن مأمور شده اند و امامان بزرگ را خون پاک خویش آنرا ترسیم نموده و اثبات کردند.

*مقاله «بررسی تحلیل ولایتعهدی در سیره امام رضا(ع) نوشته سیدمحمدرضا حسینی جلالی با ترجمه فهیمه فهیمی نژاد، شماره ۳۹ ، فصلنامه سفینه تابستان

 نظر دهید »

ولایت

29 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

کلمه ولایت مطلقه در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این معنی استعمال شده است که اگر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) شخصی را به انجام کاری امر کنند، انجام آن حتی اگر از سخت‏ترین کارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به‌طور مثال اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به کسی دستور خودکشی بدهند. آن فرد باید خود را به قتل برساند. سؤال این است که آیا ولایت فقیه در عصر ما با توجه به این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) معصوم بودند و در این زمان ولی معصوم وجود ندارد، به همان معنای عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؟
ج: مراد از ولايت مطلقه فقيه جامع‌الشرايط اين است که دين حنيف اسلام که آخرين دين آسمانى است و تا روز قيامت استمرار دارد دين حکومت و اداره امور جامعه است، لذا همه طبقات جامعه اسلامى ناگزير از داشتن ولى امر و حاکم و رهبر هستند تا امت اسلامى را از شر دشمنان اسلام و مسلمين حفظ نمايد، و از نظام جامعه اسلامى پاسدارى نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّى قوى بر ضعيف جلوگيرى نمايد، و وسائل پيشرفت و شکوفايى فرهنگى، سياسى و اجتماعى را تأمين کند. اين کار در مرحله اجرا ممکن است با مطامع و منافع و آزادى بعضى از اشخاص منافات داشته باشد، حاکم مسلمانان پس از اين که وظيفه خطير رهبرى را طبق موازين شرعى به عهده گرفت، بايد در هر مورد که لازم بداند تصميمات مقتضى بر اساس فقه اسلامى اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نمايد. تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است، در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و اين توضيح مختصرى درباره ولايت مطلقه اس

 نظر دهید »

ساده ترين و روشنترين دليل عقلي بر ولايت فقيه چيست ؟

27 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

صل تنزل تدريجي مي توان با توجه به يك اصل عقلائي , ولايت فقيه را تبيين كرد و آن اينست كه اگرامري براي عقلا مطلوب بود , ولي به دلايلي تحقق آن مشكل يا ناممكن گشت , به طوركلي
دسـت از آن بـرنـمـي دارنـد , بـلكه مرتبه نازلتر آن را انجام مي دهند و به تعبيرديگر از اهم دست مي كشند و به مهم مي پردازند . آنها در امور مهم نيز اين درجه بندي را رعايت مي كنند . اسـاسـا درجـه بـنـدي اهـميت امور به همين منظور است كه اگربه دليل شرايطي امر درجه اول ناممكن يا مشكل شد , امر درجه دوم را جايگزين وبدل آن قرار دهند . اين اصل عقلايي را ( تنزل تدريجي ) مي ناميم . كه آن را اسلام نيز پذيرفته است . در فقه موارد فراواني داريم كه در آنها اين اصل اجرا شده است .
براي توضيح اين مطلب به دو مثال اكتفا مي كنيم .
1 - فرض كنيد كسي قصد خواندن نماز را دارد . ايـده آل آن است كه نماز به حالت ايستاده خوانده شود , ولي اگر شخصي به علت بيماري قادر به خـوانـدن نـمـاز ايـستاده نيست , آيا بايد نماز را رها كند ؟ همه فقها مي گويند : هر مقدار از نماز رامي تواند , ايستاده بخواند و هرگاه نتوانست نشسته بخواند . در مـرتبه بعدي اگرشخصي نماز را نمي تواند ايستاده بخواند , دستور فقهي اين است كه نشسته بخواند
واگر نشسته هم نمي تواند , خوابيده بخواند .
2 - اگـر كـسـي چـيـزي را
براي جهت خاصي وقف كرد , مثلا منافع باغي را وقف شمع حرم امام مـعـصـوم عـليه السلام كرد , اكنون كه شمعي وجود ندارد , منافع آن باغ را چه كنند ؟ آيا مي توان گفت چون مورد اولي منتفي است , اين مال موقوفه را رهاكنيم ؟
يقينا چنين نيست . بـايد در نزديكترين مورد روشنايي مصرف كنيم , مثلامنافع آن باغ را هزينه برق نمائيم , زيرا برق نزديكترين امر به شمع است . اين را ( تنزل تدريجي ) مي ناميم كه اصطلاحا رعايت ( الاهم فالاهم ) نيز ناميده مي شود . فقيه عادل , نزديكترين فرد به امام معصوم براساس نظام عقيدتي اسلام , حاكميت از آن خداست . از طـرفـي خـداي متعال در اداره امور اجتماعي انسانها دخالت مستقيم نمي كند و حاكميت را به انبياء و امامان معصوم واگذار كرده است .
در موقعيتي كه معصوم منصوب از سوي خدا , بر كارهاي اجتماع حاكميت ندارد , چه بايد كرد ؟ آيا مـي تـوان گـفت در چنين موقعيتي حكومت را رهاكنيم ؟
چنين سخني مقبول نيست , زيرا در جاي خودش ثابت شده است كه اصل حكومت در
هر جامعه اي ضرورت دارد . در اينجاست كه
ولايت فقيه را با استناد به اصل ( تنزل تدريجي ) ضروري مي دانيم . فقيه جامع شرايط , بديل امام معصوم عليه السلام است و در رتبه بعد از او قرار دارد . الـبـته فاصله ميان معصوم و فقيه عادل بسياراست ولي نزديكترين و شبيه ترين افراد به اوست در امر حكومت ظاهري بر مردم . حـاصـل آنكه
خداي متعال در مرتبه اول حاكميت است , پس از او رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله و سلم و سپس امامان معصوم عليهم السلام حاكم شرعي اند . آيـا پـس ازاين مرتبه چهارمي در حاكميت وجود دارد ؟بايد گفت : در زمان غيبت امام معصوم , طـبق ديدگاه شيعيان ولي فقيه مرتبه چهارم از حاكميت را دارد زيرا فقيه جامع الشرايط به امام معصوم نزديكتر است . چون حاكم اسلامي بايد واجد صفاتي مانند آگاهي به قوانين و مقررات اسلامي , آگاهي به مصالح اجتماعي , و صلاحيت اخلاقي كه ضامن امانتداري و رعايت مصلحت عمومي است باشد . در مـعـصـوم تـمامي اين شرايط وجود دارد , زيرا معصوم به دليل عصمتش مرتكب هيچ تخلفي از قـانـون شـرع نمي شود و به سبب علم غيبي كه دارد به قوانين شرعي ومصالح جامعه كاملا آگاه است . فقيه جامع شرايط نيز بايد همين شرايط را در رتبه نازل داشته باشد , تا حاكميتش مشروع باشد . يـعني بايد داراي ملكه فقاهت واجتهاد باشد تا احكام اسلام را بخصوص در زمينه مسائل سياسي و اجتماعي بهتر ازديگران بشناسد . و نيز بايد داراي ملكه تقوي و عدالت باشد تا مصالح جامعه رافداي مصالح شخصي و گروهي نكند و همچنين بايد به مصالح سياسي و اجتماعي وبين
المللي آگاه باشد تا شياطين نتوانند او را فريب دهند و از مسير عدل و قسط منحرف كنند .

 نظر دهید »

آيا در نصوص ديني و به ويژه در قرآن وروايات اهل بيت(ع) دليل محكمي بر ولايت فقيه وجود دارد؟

26 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

فقها و متفكران اسلامى، براى اثبات ولايت فقيه و مشروعيت حكومت ولايى، به دلايل نقلى -اعم از آيات و روايات‏و دلايل عقلى متعددى تمسك جسته‏اند كه بيان هر يك و چگونگى دلالت هر كدام بر ولايت فقيه، نيازمند بررسى‏هاى مفصّل است.
يكى از دلايل نقلى، مقبوله عمر بن حنظله است كه در طول تاريخ مورد استناد فقيهان شيعه بوده است. در اين روايت امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «… من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله» ؛اصول كافى، ج 1، ص 67؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 98.
كلينى(ره) به سند خود از عمر بن حنظله روايت مى‏كند: «از امام صادق(ع) پرسيدم: دو نفر از ما (شيعيان) كه در باب «دين» و «ميراث» نزاعى دارند، پس به نزد سلطان يا قاضيان [ حكومت‏هاى جور] جهت حل آن مى‏روند؛ آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر كس در موارد حق يا باطل به آنان مراجعه كند؛ در واقع به سوى طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت كرده است. از اين رو آنچه بر اساس حكم او [كه خود فاقد مشروعيت است ]دريافت مى‏دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را بر اساس حكم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: بايد به طاغوت كافر باشند [و آن را به رسميت نشناسند] و مى‏فرمايد: (يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ).
آن‏گاه پرسيدم: پس در اين صورت چه بايد كنند؟ امام(ع) فرمود: بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏شناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است».
اين حديث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقيهان شيعه است.

دلالت حديث بر ولايت‏فقيه‏
مقبوله عمر بن حنظله مشتمل بر جنبه‏هاى ايجابى و سلبى است:
1. از يك طرف امام صادق(ع) مطلقاً مراجعه به سلطان ستمگر و قاضيان دولت نامشروع را حرام مى‏شمرد و احكام صادره از سوى آنها را -اگر چه صحيح باشد فاقد ارزش و باطل مى‏داند.
2. جهت رفع نيازهاى اجتماعى و قضايى، شيعيان را به پيروى از فقيهان جامع شرايط مكلف مى‏سازد.
3. عبارت «فانى قد جعلته عليكم حاكماً»؛ او را حاكم بر شما قرار دادم.، با وضوح و روشنى، بر نصب فقيه عادل بر حكومت و مرجعيت در همه امور سياسى، اجتماعى و قضايى دلالت دارد؛ زيرا هر چند ظاهر پرسش راوى در مسأله منازعه و قضاوت است؛ ليكن آنچه جهت و ملاك عمل است، پاسخ امام(ع) است و سخن آن حضرت نيز عام مى‏باشد. خصوصاً جمله «فانى قد جعلته عليكم حاكماً» با توجه به واژه «حاكم» -كه دلالت بر حكومت داردنسبت به ساير مسائل و شئون حكومتى، تعميم يافته و شامل آنان نيز مى‏شود.
قرينه‏هاى روشن ديگرى نيز در پاسخ امام(ع) وجود دارد؛ از جمله:
1. استناد به آيه شريفه و منع از مراجعه به طاغوت‏ها به طور كلى؛
2. امام(ع) دادخواهى و مراجعه به سلطان و قضات حكومتى را مطلقاً حرام شمرده، حكم آنها را باطل مى‏داند؛ حتى اگر قضاوت آنان عادلانه و بر حق باشد؛ زيرا اصل چنين حكومت‏هايى در نگاه قرآن و اهل بيت(ع) نامشروع و مردود است. بنابراين تنها مراجعه به حكومت مشروع - كه با انتصاب از ناحيه شارع مقدس است مورد توصيه و تكليف قرار گرفته است.
امام راحل(ره) در كتاب ولايت فقيه در تفسير و تبيين اين روايت، چنين مى‏نگارد: «همان طور كه از صدر و ذيل اين روايت و استشهاد امام(ع) به آيه شريفه به دست مى‏آيد، موضوع سؤال حكم كلى بوده و امام هم تكليف كلى را بيان فرموده است و عرض كردم كه براى حل و فصل دعاوى حقوقى و جزايى هم به قضات مراجعه مى‏شود و هم به مقامات اجرايى و به طور كلى حكومتى. رجوع به قضات براى اين است كه حق ثابت شود و فصل خصومات و تعيين كيفر گردد و رجوع به مقامات اجرايى، براى الزام طرف دعوا به قبول محاكمه يا اجراى حكم حقوقى و كيفرى هر دو است؛ لهذا در اين روايت از امام(ع) سؤال مى‏شود كه: آيا به سلاطين و قدرت‏هاى حكومتى و قضات رجوع كنيم؟ حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حكومتى ناروا -چه اجرايى و چه قضايى نهى مى‏فرمايند و دستور مى‏دهند كه ملت اسلام در امور خود، نبايد به سلاطين و حكام جور و قضاتى كه عمّال آنها هستند، رجوع كنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند براى احقاق و گرفتن آن، اقدام كنند. مسلمان اگر پسر او را كشته‏اند يا خانه‏اش را غارت كرده‏اند، باز حق ندارد به حكام جور براى دادرسى مراجعه كند. همچنين اگر طلب‏كار است و شاهد زنده در دست دارد، نمى‏تواند به قضات سرسپرده و عمّال ظلمه مراجعه نمايد.
هر گاه در چنين مواردى به آنها رجوع كرد، به «طاغوت»؛ يعنى، قدرت‏هاى ناروا روى آورده است و در صورتى كه به وسيله اين قدرت‏ها و دستگاه‏هاى ناروا، به حقوق مسلم خويش رسيد «فانما يأخذه سحتاً و ان كان حقاً ثابتاً له»، به حرام دست پيدا كرده و حق ندارد در آن تصرف كند…. اين حكم سياست اسلام است. حكمى است كه سبب مى‏شود مسلمانان از مراجعه به قدرت‏هاى ناروا و قضاتى كه دست نشانده آنها هستند، خوددارى كنند تا دستگاه‏هاى دولتى جائر و غيراسلامى، بسته شوند و راه به سوى ائمه هدى(ع) و كسانى كه از طرف آنها حق حكومت و قضاوت دارند، باز شود. مقصود اصلى اين بوده كه نگذارند سلاطين و قضاتى كه از عمّال آنها هستند، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند… بنابر اين تكليف ملت اسلام چيست؟ و در پيشامدها و منازعات بايد چه كنند و به چه مقامى رجوع كنند؟ «قال: ينظران من كان منكم ممن كان روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا»؛ «[گفته‏اند:] در اختلافات به راويان حديث ما كه به حلال و حرام خدا -طبق قاعده آشنايند و احكام ما را طبق موازين عقلى و شرعى مى‏شناسند، رجوع كنند».ولايت فقيه، صص 80 - 77.
ايشان در جاى ديگر مى‏فرمايد: «… اين فرمان كه امام(ع) صادر فرموده كلى و عمومى است؛ همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) در دوران حكومت ظاهرى خود، حاكم و والى و قاضى تعيين مى‏كرد و عموم مسلمانان وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند و تعبير به «حاكماً» فرموده تا خيال نشود كه فقط امور قضايى مطرح است و به ساير امور حكومتى ارتباطى ندارد؛ غير از صدر و ذيل روايت و آيه‏اى كه در حديث ذكر شده، استفاده مى‏شود كه موضوع تنها تعيين قاضى نيست كه امام(ع) فقط نصب قاضى فرموده باشد و در ساير امور مسلمانان، تكليفى معين نكرده و در نتيجه يكى از دو سؤالى را كه مراجعه به دادخواهى از قدرت‏هاى اجرايى ناروا بوده، بلا جواب گذاشته باشد. اين روايت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسه‏اى نيست. جاى ترديد نيست كه امام(ع) فقها را براى حكومت و قضاوت تعيين فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است كه از اين فرمان امام(ع) اطاعت نمايند».همان، صص 102 - 106.
نتيجه استدلال اين است كه فقهاى جامع شرايط -علاوه بر منصب‏هاى ولايت در افتا، اجراى حدود و اختيارات قضايى، نظارت بر حكومت و امور حسبيه در مسائل سياسى و اجتماعى نيز ولايت دارند و اين مناصب و اختيارات، از اطلاق ادله ولايت فقيه استفاده مى‏شود. بديهى است امام(ع) شخص معينى را به حاكميت منصوب نكرده؛ بلكه به صورت عام تعيين نموده است. اطاعت از حاكمى كه به نصب عام از جانب معصوم(ع) نصب شده، واجب است و عدم پذيرش حكم وى، به مثابه عدم پذيرش حكم معصوم(ع) و در نتيجه مخالفت باحكم خدا است.
افزون بر اين روايت، روايات متعدد ديگرى نيز دلالت بر ولايت‏فقيه دارد كه به اختصار به بعضى از آنها اشاره و شرح چگونگى دلالت آنها به منابع ديگر واگذار مى‏شود:
1. توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج): «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله»؛وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، ح 8.
2. «العلماء حكام على الناس»؛مستدرك وسائل الشيعه، باب 11 (از ابواب صفات قاضى)، ح 33.
3. روايت امام حسين(ع) از حضرت امير(ع): «ان مجارى الامور والاحكام على ايدى العلماء بالله الأمناء على حلاله و حرامه‏همان، ح 16.»؛براى آگاهى بيشتر درباره دلايل روايى ولايت فقيه ر.ك: امام خمينى، ولايت فقيه، بحث ولايت فقيه به استناد اخبار، صص 48-148. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 16/500015)

Tags: حکومت اسلامی - ولایت فقیه

 1 نظر

حضرت معصومه ودفاع از ولایت

24 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

پدر حضرت فاطمه کبری، موسی بن جعفر (ع) و مادر بزرگوارش نجمه خاتون هستند. القاب آن حضرت عبارت اند از: معصومه، کریمۀ اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیه، مرضیه، رضیه، برّه، اخت الرضا (ع).(1)

ولادت آن حضرت در اول ذی القعدة الحرام 173 ق در مدینه منوره رخ داد.(2)

ایشان در 23 ربیع الاول 201 هجری وارد قم شد و بعد از هفده روز، در دهم ربیع الثانی 201 در 28 سالگی دارفانی را وداع گفت.
جایگاه ویژه حضرت معصومه (س)

در میان فرزندان موسی بن جعفر (ع) که تعدادشان را تا 20 پسر و 37 دختر شمرده اند،(3) بعد از امام هشتم (ع) هیچ یک از آنها به مقام فاطمه معصومه (س) نمی رسد.

شیخ عباس قمی می گوید: «افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و صحن های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…».(4)

منزلت آن حضرت را از سخنان خود امام هفتم (ع) نیز می توان دریافت، آنگاه که حضرت معصومه (س) پاسخ زائران قم را به دقت نوشت و وقتی نگاه امام هفتم (ع) به آن پاسخ ها افتاد، سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش فدایش باد».(5)

از سخنان دیگر امامان نیز مقام والای حضرت معصومه (س) در میان فرزندان امام هفتم (ع) روشن می شود؛ چراکه فقط دربارۀ زیارت آن بانو فرموده اند: «فمن زادها وجبت له الجنه؛ پس هر کس او (فاطمه) را زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود».(6)

شاهد دیگر بر عظمت آن بانو، ژرف نگری عمیق او به مهم ترین مسئله شیعه، یعنی توجه به امر امامت امیرمؤمنان علی (ع) است. آنچه در ادامه خواهد آمد، نگاهی است به سخنان آن بانو در دفاع از امامت.

در شرایطی که امام رضا (ع) با تهدید به مرگ از مقام امامت دور شده و ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، باید مدافعان امامت این نکته را بر مردم روشن می کردند که خلافت طبق نص و سفارش پیامبر (ص) به امیرمؤمنان (ع) و امامانِ از نسل او اختصاص دارد. حضرت معصومه (س) چه در دوران هارون و چه در دوران مأمون با نقل احادیث متواتر و قطعی مربوط به امامت و خلافت امیرمؤمنان (ع) در این زمینه اقداماتی را انجام داد که به نمونه هایی اشاره می شود.
حدیث غدیر

یکی از محکم ترین احادیث دربارۀ امامت امیرمؤمنان علی (ع)، حدیث متواتر و قطعی غدیر است که پیامبر اکرم (ص) در بخشی از خطبه غدیر فرمود: «ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می سپارم و من ابلاغ کردم آنچه را که مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غایب و بر همۀ کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند. پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»(7)

متأسفانه این حدیث خیلی زود به فراموشی سپرده شد، ولی همیشه افرادی بودند که این احادیث را به یاد امت آورند. از جمله کسانی که در حساس ترین زمان این حدیث را به گوش مردم رساند، حضرت فاطمه معصومه (س) است.

بیان این حدیث از سوی حضرت معصومه (س) در دوران خلافت هارون و مأمون که خود را پیشوای برحق مسلمانان می دانستند، سخت برضد آنان بود و اثبات حقانیت حضرت موسی کاظم (ع) و حضرت رضا (ع) بسیار تأثیر داشت و جانانه ترین دفاع امامت به حساب می آمد.
حدیث منزلت

حدیث دیگری که حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت و به ویژه امیرمؤمنان نقل کرده، حدیث معروف منزلت است. مرحوم علامه امینی از طبرانی، ابن جنان، جامع ترمذی، مستدرک حاکم، صحیح مسلم، کفایة کنجی و… چنین نقل کرده است که(8) پیامبر اکرم (ص) در جنگ تبوک، علی (ع) را در مدینه جانشین خود قرار داد و این حدیث باعظمت را در شأن او بیان کرد.

حضرت معصومه (س) در دفاع از امامت، این حدیث معروف را نیز با همان سند فاطمیات که به فاطمه زهرا (س) می رسد، نقل کرده و فرمود: «انسیتم قول رسول الله… انت منی بمنزلة هارون من موسی؛ آیا فراموش کردید سخن رسول خدا را… [که فرمود] جایگاه تو [علی] نسبت به من، مانند (جایگاه) هارون (در برابر) موسی است.»(9)
حدیث معراج

در شب معراج پیامبر (ص)، پیشامدهای مختلفی رخ داد و حدود سه هزار مطلب از طرف خداوند به ایشان تعلیم داده شد که بخش مهمی از آن نقل شده است. حضرت معصومه (س) قسمتی از حدیث معراج را که به ولایت و امامت امیرمؤمنان علی (ع) و برتری شیعیان آن حضرت مربوط است، با توجه به نیاز زمان نقل فرموده است.

آن بانوی بزرگوار از فاطمه، دختر امام صادق، با همان سند فاطمیات نقل می کند تا می رسد به ام کلثوم، دختر امیرالمؤمنین (ع) و او از فاطمه زهرا (س) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم، در آنجا قصری از در سفید میان خالی دیدم که دارای دری بود مزین به دُرّ و یاقوت و روی آن پرده ای آویخته شده بود. وقتی سر بلند کردم، دیدم بر بالای آن نوشته اند: «لااله الاالله محمد رسول اله علی ولی القوم؛ خدایی جز خدای یگانه نیست، محمد رسول خداست، علی ولی و صاحب اختیار مردم است» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍّ بَخٍّ مَنْ مِثْلِ شیعة علی؛ به به چه کسی مانند شیعه علی است؟». «وقتی داخل شدم، قصری از عقیق سرخ در آن دیدم که وسط آن خالی بود. این خانه نیز دری داشت که پرده ای مزین به زبرجَدْ بر آن آویخته بود. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم بر آن نوشته: «محمد رسول اله، علی وصی المصطفی؛ محمد رسول خدا، علی وصی مصطفی است». بر پرده نوشته بود: «بشّر شیعة علی بطیب المولد؛ به شیعه علی بشارت بده به حلال زدگی و پاک بودن نسل». «وقتی وارد شدم، به قصری از زمرد سبز رسیدم که زیباتر از آن را هرگز ندیده بودم و دری از یاقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤ زینت شده و بر پرده آن نوشته بود: شیعة علی هم الفائزون؛ شیعیان علی رستگارند. پرسیدم: دوست من جبرئیل! این کاخ از آن کیست؟ پاسخ داد: یا محمد، لابن عمک و وصیک علی بن ابی طالبٍ؛ ای محمد! این خانۀ پسرعمو و جانشین تو علی بن ابی طالب است…».(10)
آثار محبت اهل بیت (ع)

حضرت معصومه (س) برای ایجاد رابطه عاطفی میان اهل بیت و مردم، در احادیثی به آثار محبت به اهل بیت هم اشاره می فرموده؛ از جمله با همان سند فاطمیات و از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل می کند: «الا من مات علی حب آل محمد مات شهیداً؛ هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است.»(11)

هرکس با محبت آل محمد (ص) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می شود و خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار دهد و چنین کسی بر سنت و جماعت از دنیا رفته است.

آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمد (ص) از دنیا برود، روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می شود که در پیشانی او نوشته شده: «مأیوس از رحمت خداوند».

آگاه باشید! هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته و بوی بهشت به مشام او نمی رسد.(12)

در بخشی از حدیث معراج که از فاطمه معصومه (س) نقل شده است، می خوانیم: «یحشر الناس کلهم یوم القیامة حفاة عداة الا شیعة علی…؛ در روز قیامت همۀ مردم پابرهنه و عریان محشور می شوند، جز شیعیان علی (ع)، و همه مردم با نام مادرشان خوانده می شوند، جز شیعیان علی که با نام پدرانشان خوانده می شوند.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: از جبرئیل دربارۀ راز این مسئله پرسیدم، پاسخ داد که چون آنها علی را دوست داشتند، ولادتشان پاک است.(13)
پاک و مطهر بودن امام

امامان معصوم (ع) علاوه بر طهارت و عصمت روحی، از پاکیزگی جسمانی نیز برخوردار بودند. فاطمه با سند پیش گفته از صفیه عمۀ پیامبر اکرم (ص) نقل کرده: «هنگام تولد امام حسین (ع) من پرستار او بودم، پیامبر فرمود: «عمه جان! فرزندم را نزد من آور، عرض کردم؛ ای رسول خدا! من او را پاکیزه نکرده ام (و نشُسته ام)، فرمود: عمه! تو می خواهی او را پاک کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر کرده است.»(14)

این قضیه دلالت بر عصمت اهل بیت (ع) دارد که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.(15)
دفاع تا مرز شهادت

حضرت معصومه در سال 201 هجری درست بعد از یک سال از فراق برادر، با رسیدن نامه امام هشتم، همراه پنج تن از برادران به نام های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان(16) به سوی خراسان حرکت کردند. هنگامی که کاروان حضرت به ساوه رسید، عده ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که از این کاروان تبلیغی وحشت کرده بودند، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در درگیری نابرابری، همة برادران و تقریباً بیشتر مردان همراه کاروان را به جرم طرفداری از امامتِ امام زمان، حضرت رضا (ع) به شهادت رساندند. حضرت معصومه (س) از تأثرات و تألمات پیش آمده و بنا بر قولی در اثر مسمومیت،(17) به سختی بیمار شد؛ به نحوی که از ادامه سفر بازماند و به ناچار به سوی قم حرکت کرد. او در قم، هفده روز بیشتر زندگی نکرد و در دهم ربیع الثانی 201 با رضایت از اینکه در راه اطاعت امام خویش چنین رنجی را تحمل کرده، دار فانی را وداع گفت.

پس از آن بود که قم از سرزمین های برگزیده الهی شد که یکی از درهای بهشت در آن قرار دارد و در پذیرش ولایت امیرمؤمنان در رتبه چهارم قرار گرفته است؛ چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمان ها عرضه داشت، آسمان هفتم در پذیرش ولایت تو سبقت گرفت… آنگاه مکه… بعد قم برای پذیرش ولایت تو پیشقدم شد و خداوند آن را به سبب عرب (اشعری ها) زینت بخشید و دری از درهای بهشت را به سوی آن گشود».(18)

امام هفتم (ع) فرمود: «قم عش آل محمد و مأوی شیعتهم…؛ قم آشیانه آل محمد (ص) و پناهگاه و شیعیان آنهاست…».(19) و یقیناً یکی از علل مهم ولایت پذیری و نزول برکات بر قم، وجود با برکت فاطمه معصومه (س) است. از این رو می توان گفت نه تنها آن بانوی کرامت در حیات خویش مدافع سرسخت امامت امامان و دعوت کننده به محبت آنها بود، بعد از رحلت خویش نیز دل های هزاران انسان را مجذوب و شیفته خاندان اهل بیت (ع) کرد.
پی نوشت ها
سوتیتر:

1: شیخ عباس قمی در بارۀ فاطمه معصومه (س) می گوید:

افضل آنها سیدۀ جلیلۀ معظمه، فاطمه بنت امام موسی علیه السلام معروفه به حضرت معصومه علیهاالسلام است که مزار شریفش در بلدۀ طیبۀ قم است که دارای قبّۀ عالیه و ضریح و صحن های متعدده و خدمۀ بسیار و موقوفات است و روشنی چشم اهل قم و بلاد و مفاد عامه خلق است…

 4 نظر

حاکمی که باید الگوی مسولان ما باشد !

23 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

غزالی در احیاء العلوم قضیه‌ عجیبی دارد. می‌گوید حاکمی را به حمّص یکی از شهرهای سوریه فرستادند. این حاکم مدتی کار کرد و بعد از دستش شکایت کردند و گفتند این شب‌ها پیدا نیست و روزها بعضی اوقات دیر سر کار می‌آید و در هفته یک روز هم اصلاً پیدا نیست. او را خواستند و او پیاده به مدینه آمد. شکایت‌ها را به او کردند و او گفت هر سه درست است و اما جواب دارم….

اینکه شب پیدا نیستم، برای اینکه وقتم را قسمت کردم بین خدا و مردم و روز را به مردم دادم و شب‌ها برای خداست. لذا به راز و نیاز و رابطه با خدا مشغولم. و اما اینکه گاهی صبح‌ها دیر بیرون می‌آیم، برای اینست که من کلفت و نوکر ندارم و کارها را با خانم قسمت کردیم و پختن نان از من شده است و تا خمیر مهیا شود، دیر می‌شود و اما اینکه در هفته یک روز پیدا نیستم، برای این است که در هفته یک روز باید لباس عوض کنم و لباس اضافه ندارم و لذا آن لباس را که می‌شویم، برهنه می‌مانم و باید صبر کنم تا لباس خشک شود.

بعضی اوقات نمی‌توانم با مردم تماس بگیرم. گفتند جواب‌ها خوبست و پولی به عنوان جایزه یا خرج راه به او دادند. این به حمص آمد و به مسجد رفت و جارچی او داد زد که من پول غیر بیت‌المال دارم و از خود من است و بالاخره فقرا و محتاج‌ها آمدند و گرفتند و قدری باقی ماند. وقتی به خانه آمد، به خانم گزارش داد و خانم گفت: خوب است که یک کلفت بخریم. گفت صبر کن کار لازم‌تری داریم.

آنگاه یک فقیر پیدا شد و پول را به او داد و به خانم گفت: آیا اینطور بهتر نیست؟! کار را خودمان می‌کنیم و اما رسیدگی به یک فقیر و بینوا می‌کنیم. خانم گفت بله اینطور بهتر شد.

این یک حاکم و استاندار است و اما اگر به راستی همه اداری‌ های ما اینطور بودند، ما اصلاً فساد اداری نداشتیم. رشوه خواری و کم کاری و بدکاری و بیکاری نبود.

وای از بی اخلاقی! اگر انسان روی اخلاق کار نکند، صفات رذیله چیره می‌شود و قوی می‌شود. مثل میکروب سرطان است و گل می‌کند. مثل میکروب خوره است و آدم را می‌کشد. چرا ما باید فساد اقتصادی داشته باشیم؟! اسلام عزیز می‌گوید اسلام پیاده شود آنگاه فساد اقتصادی نداریم. این تجمل گرایی‌ها و این سر و صداها و بالاخره این خودگرائی‌ها، فساد اقتصادی پیدا کرده که جداً کمرشکن است. این فساد اقتصادی برای فقرا و مستمندان کمرشکن است.
هنگامی فرا می‌رسد که زمین از ظلم و جور پر شود و در آن موقع مردی از خاندان من قیام می‌کند، هفت یا نه سال در روی زمین حکومت می‌کند و زمین را از عدل و داد پر می‌کند

امیرالمومنین«سلام‌الله‌علیه» پنج سال حکومت کرده و حکومتی که یک خار در چشمش و یک استخوان در گلو داشته و سه جنگ برای امیرالمومنین جلو آوردند، جنگ جمل و صفین و نهروان و این جنگ‌ها را بی اخلاقی آورد.

امیرالمومنین راجع به پنج سال حکومت در نماز جمعه در مقابل دوست و دشمن می‌فرماید: ای مردم همه شما از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاه هستید. یعنی فقر نیست و من فقر را برداشتم. بعد می‌فرماید: ای مسلمان‌ها من آب از دجله به کوفه کشیدم و پنج سال حکومت اینگونه که همه در جنگ و مشقت و زحمت بوده و به قول امیرالمومنین علیه السلام یک خار در چشم و یک استخوان در گلویشان بوده و اما اقتصاد اسلام را پیاده کردند، آنگاه فقر رفت. (بیانات آیت الله مظاهری ،درس اخلاق)

آقا امام زمان وقتی بیایند قرآن را پیاده می‌کنند. بعد فقر و تبعیض و ظلمی نیست و اینها معجزه و خرق عادت نیست، بلکه پیاده کردن قرآن است و مفسر و مبین آن هم ولایت است. معلوم است وقتی قرآن پیاده شود و مبین آن ولایت یعنی آقا امام زمان باشد، آنگاه فقر و ظلم و تبعیض نیست: «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً»[ بحارالانوار، ج 36، ص 316 ]؛ هنگامی فرا می‌رسد که زمین از ظلم و جور پر شود و در آن موقع مردی از خاندان من قیام می‌کند، هفت یا نه سال در روی زمین حکومت می‌کند و زمین را از عدل و داد پر می‌کند.
هر انسان مسلمانی وظیفه دارد كه خدا را همه‌جا حاضر و ناظر خود بداند. در این صورت است كه از هرگونه خلاف و گناه مصون می‌ماند. قدرت ایمان به خدا و یاد او در ریشه‌كن كردن گناه، از همة قدرت‌ها نیرومندتر است
نکاتی برای پیشگیری از فساد اداری

*ارزش هر انسانی، در قانونمندی او نهفته است و هرگونه تخلف و قانون‌شكنی، شخصیت و ارزش انسان را پایین می‌آورد. بنابراین، انسانی با تقواست كه خود را در عمل به قوانین اسلام متعهد كرده و از قانون‌شكنی مبرا باشد؛ به‌ عبارت ‌دیگر، از تمام محرمات پرهیز كند و به همة فرایض و واجبات عمل نماید.

پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در این زمینه می‌فرماید: «عابدترین مردم كسی است كه به فرایض دینی عمل كند، و با تقواترین اشخاص كسی است كه از تمام محرمات دوری گزیند.» (مجلسی، 1402ق، ج 11، ص 195، ح 14)

بنابراین، یكی از شیوه‌های رسیدن به تقوا، محترم شمردن قوانین اسلام است تا در سایه آن، حقوق خدا و مردم را به رسمیت بشناسیم و از حدود مقرر تجاوز نكنیم.

*هر انسان مسلمانی وظیفه دارد كه خدا را همه‌جا حاضر و ناظر خود بداند. در این صورت است كه از هرگونه خلاف و گناه مصون می‌ماند. قدرت ایمان به خدا و یاد او در ریشه‌كن كردن گناه، از همه قدرت‌ها نیرومندتر است. از همین ‌روست كه در آیات و روایات بر نقش توجه به حضور خداوند در بازداری از گناه و انحراف بسیار تكیه شده است؛ برای نمونه، قرآن كریم می‌فرماید: «آیا انسان نمی‌داند كه خداوند همه اعمالش را می‌بیند؟» (علق: 14)

*در اندیشه سیاسی اسلام، كسانی كه از امكانات و اموال و اختیارات حكومتی بهره‌مند می‌شوند، باید صفات و ویژگی‌هایی داشته باشند تا بتوانند وظیفة خود را به‌درستی انجام دهند؛ در غیر این صورت، باعث تباهی امور می‌شوند. امام علی(علیه السلام) هیچ‌گاه در عزل و نصب‌های خود، مسئله رفاقت و خویشاوندی را مدنظر قرار نمی‌داد و روش سیاستمداران دنیاپرست را كه تنها در راستای بقای حكومت خود عمل می‌كردند، نداشت؛ بلكه تنها به رضای خدا می‌اندیشید و مصلحت مردم را در نظر می‌گرفت.

در اندیشه سیاسی حضرت، هیچ خطری برای جامعه اسلامی بیشتر از خطر بر سر كار آمدن افراد فاقد اهلیت و كم‌صلاحیت نیست. به همین دلیل، هنگام گماردن مالک‌اشتر نخعی به حكومت مصر، در نامه‌ای به مصریان چنین هشدار داده است: من بیم دارم كه نابخردان و نابكاران، زمام امور مملكت را به دست گیرند و مال خدا را دست‌ به‌ دست بگردانند و بندگان او را بردگان خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را حزب خود قرار دهند.» (نهج البلاغه، ص 1050)

نکته آخر :

بی اخلاقی و چیره شدن رذایل اخلاقی، در محیط های کاری و عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، لطمه بزرگی به جامعه می زند، این تبعیض ها، تضاد طبقاتی، اعتیادها و بیکاری از نتایج شوم بی اخلاقی و پیرو هوای نفس بودن است ، اگر هر کدام از ما در هر جایگاهی که هستیم، چه یک کارگر یا کارمند جزء باشیم، چه یک مدیر کلان، یا یک مقام بلند پایه سیاسی، سعی در پیاده کردن اخلاقیات داشته باشیم و خداوند متعال را حاضر و ناظر بدانیم، به یقین یک جامعه متعالی و رشد یافته خواهیم داشت.

 نظر دهید »

اصطلاحات فقه، فقیه، ولایت فقیه را تعریف نمایید. تعریف فقه‏ تعریف فقیه ‏ولایت فقیه‏ ولایت مطلقه فقیه.

20 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

. کلمه «فقه» در لغت به معنای فهم، آگاهی و دانایی است؛ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 4، ص 442.خواه مربوط به دین باشد و یا چیز دیگر. در کتاب لسان العرب معنای «فقه» فراتر از مطلق دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که همراه با دقت نظر و استنباط باشد.ابن منظور، لسان العرب، ج 10، ص 305..

«فقه» در اصطلاح؛ به معنای علم و آگاهی دقیق نسبت به علوم دین و احکام الهی و توان استنباط آنها از طریق ادله تفصیلی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) است. «فقه» یکی از شاخه‏های علوم دینی و عبارت است از: «علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد».میراحمدی‏زاده، مصطفی، رابطه فقه و حقوق.

2. «فقیه» کسی است که در علوم اسلامی تخصّص دارد و احکام الهی را از ادله آن استنباط می‏کند.

3. «ولایت» معانی مختلفی دارد. ریشه لغوی آن (ولی) به معنای قرب، اتصال و پیوند دو یا چند شی‏ء است. از پیوند عمیق دو شی‏ء، ولایت پدید می‏آید.راغب اصفهانی، المفردات فی غرایب القرآن، ص 533.ولایت به «تکوینی» و «تشریعی» تقسیم می‏شود:

یک. ولایت تکوینی‏

«ولایت تکوینی» به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است. چنین ولایتی از آن خدا است. اصل پیدایش، تغییرات و بقای همه موجودات به دست او است و همه تحت اراده و قدرت خدا قرار دارند. خداوند متعال مرتبه‏ای از این ولایت را به برخی از بندگانش اعطا می‏کند. معجزات و کرامات انبیا و اولیا، از آثار همین ولایت تکوینی است. آنچه در ولایت فقیه مطرح است، «ولایت تکوینی» نیست.

دو. ولایت تشریعی‏

«ولایت تشریعی» دو قسم است:

. قانون‏گذاری:بر اساس توحید ربوبی، هرگونه قانونی که انتساب به خداوند نداشته باشد، به شرک در تشریع منتهی می‏شود: (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)؛ یوسف (12)، آیه 67.و فقط کسی مجاز به جعل قانون است که از طرف خداوند، مأذون باشد، مانند پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع)، قرآن در این باره می‏فرماید: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی‏ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی‏)؛ نجم (53)، آیات 5-3..

امام صادق(ع) نیز فرموده است: «فما فوّض الله الی رسوله، فقد فوّض الینا»؛بحارالانوار، ج 15، ص 332..

آیت الله معرفت در توضیح این موضوع می‏نویسد: «اینان حامل ودایع نبوت بودند و طبق تعلیم و تربیت پیامبر اکرم(ص) و تأیید روح القدس، بینش واقعی لازم را دارا بودند و بر ملاکات اصلی احکام، نسبت به پیشامدها کاملاً واقف بودند و بر حسب رخدادهای زمانه و مصالح مقتضی، تشریع احکام می‏نمودند».ولایت فقیه، ص 162.

زمان غیبت نیز فقیه جامع شرایطی که به کتاب و سنت آشنایی دارد، نسبت به اوضاع و احوال زمانه آگاه است، مقتضیات زمان و مکان را تشخیص می‏دهد و از تقوا و پارسایی نیز برخوردار است؛ از سوی معصومین(ع)، مأذون است تا به وضع قوانین متغیر در چارچوب احکام و آموزه‏های اسلامی و مصالح جامعه اسلامی بپردازد. جعل چنین ولایتی برای فقیه جامع شرایط، نه تنها منافاتی با ولایت تشریعی و حاکمیت خداوند ندارد؛ بلکه شأنی از شؤون ربوبیّت الهی و در طول آن است.ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن، ص 162.

. زعامت و رهبری:از دیدگاه اسلامی، انسان یکتاپرست، نباید از هیچ فرد یا نهادی، فرمان ببرد و کسی را ولی، سرپرست و ارباب خود قرار دهد و بی‏چون و چرا مطیع او گردد:

(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)؛توبه (9)، آیه 31.«اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وی ]شریک می‏گردانند».

مگر آنکه خداوند سبحان برای او چنین حقی را جعل و تشریع کرده باشد. قرآن فرموده است: (النَّبِیُّ أَوْلی‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)؛احزاب (33)، آیه 6.«پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیک‏تر] است» نیز (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛مائده (5)، آیه 55.«ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‏اند: همان کسانی که نماز برپا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند».

بر اساس این آیات خداوند ولایت تدبیری و حق اداره و تنظیم اجتماعی را برای پیامبر و امامان معصوم(ع) تشریع کرده است و تنها آنان هستند که می‏توانند حاکمیت سیاسی و زمامداری جامعه را در دست گرفته و در رأس هرم قدرت باشند.

بر اساس دلایل گوناگونی، چنین ولایتی از طرف ائمه اطهار(ع) به فقیهان واجد شرایط واگذار شده است و آنان به نیابت از معصومین(ع)، علاوه بر حق قانون‏گذاری -با قیود و شرایطی که بیان شد دارای ولایت زعامت و رهبری جامعه بوده و موظف به تدبیر، سرپرستی و تنظیم اجتماعی، جامعه اسلامی هستند.

در هر صورت معنای اصطلاحی «ولایت» عبارت است از: «تصدی امر و اداره حکومت».نوروزی، محمد جواد، نظام سیاسی اسلام، ص 187 و ر.ک: آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، نشر اسراء، 1378، صص 125-123.

4. «ولایت فقیه»؛ یعنی، رهبری سیاسی جامعه اسلامی به وسیله فقیه عادل و با تقوا و دارای شرایط لازم رهبری.

 نظر دهید »

نگاهی به نحوه شهادت امام صادق علیه السلام

19 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

ازسوي ديگر امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر وضعيف شده بود و به تعبيريکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود ازاوچيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.

روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام)) رادراينجا حاضر کن .

ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:

« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»

امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است …

ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .

وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:

وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟

امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :

يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام

« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »

آتش کشيدن خانه امام صادق(عليه السلام)

مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه ومدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (ع) را بسوزان، اواين دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( عليه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( عليه السلام) آمد ومیان آتش گام برمي داشت ومي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ

« منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»

برنامه قتل امام صادق (عليه السلام)

سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.

اين نکته راناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان رااز پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.

منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت. اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است.

شايد منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعيت. مگر هرکسي ميتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او وهم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود. ديگران هم همين افکار راداشته اند ويا برخي ديگر ازآن به ترديد ياد کرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهديد منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه درخط امام کشي بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتي بود.

منبع:blogfa.com

 1 نظر

فقیه کیست؟

18 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

مقصود از فقیه در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع‏الشرایط است نه هر کس که فقه خوانده باشد. فقیه جامع‏الشرایط باید سه ویژگى داشته باشد; «اجتهاد مطلق‏»، «عدالت مطلق‏»، و «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى‏». یعنى از سویى باید صدر و ساقه‏ء اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سوى دیگر، در تمام زمینه‏ها، حدود و ضوابط الهى را رعایت کند و از هیچ یک تخطى و تخلف ننماید و از سوى سوم، استعداد و توانائى مدیریت و کشوردارى و لوازم آن را واجد باشد.

 نظر دهید »

سلامي به عمق تنهايي دل هاي منتظران

15 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

اي مهربان ! نمي دانم عكس نورانيت را در كدامين فصل غم انگيز و بي ترانه ي دلم به تماشا نشسته ام كه اين گونه مست ديدار تو شدم….
اي مهربان ! نمي دانم عكس نورانيت را در كدامين فصل غم انگيز و بي ترانه ي دلم به تماشا نشسته ام كه اين گونه مست ديدار تو شدم . نمي دانم پاي درددل كدامين دلشكسته تر از خود نشستم كه اين چنين , دل بي تابم را بي قرار تو ساخت , خبر ندارم , قطره قطره اشكم را در كدامين گلدان تنهايي ريختم كه گل مهر تو روييد و شعرهاي غمگينم براي رسيدن تو به پرواز درآمد، راستي من بر سنگفرش كدامين دل نوراني به دنبال ردپاي تو گشته ام.
من از غصه پرغم روزهاي خاكستري دلم , از جمعه هاي دلگيري كه بي رخ ماه تو گذشته , نوشته ام و آن قدر در اين چين خوردگي سكوت به دنبال آوايي از تو گشته ام تا سهمم شفقي سوخته از آه آرزومندانت شد و حسرتي بي نهايت كه سر به آسمان كشيد .
مولاي مهر ! در پس كوچه غبار گرفته ي وجودم , غرق رويا , در گوشه اي از سجاده ي انتظار , ماتم زده به يادت قلم به روي كاغذ مي كشم و تو را مي خوانم, اي پر صلابت ترين رهگذر زمان , با رايحه ي دل انگيز وجودت , وجودم را از هر غباري , غباررويي مي كنم , كمكم كن ! كه نيازم را كه سرچشمه دلبستگي به دنياست به حراج بگذارم و جسم خاكيم را به آن سوي حصار غرور و خودخواهي پرواز دهم.
آري اين تولدي نو است براي من , آن هم در بهار جواني , زيباترين سهم من از تقدير .
حال مرا مي شناسي من همانم , گداي سمج , كه ره خانه ات را در كودكي به خاطر سپردم و در نوجواني سفره نيازم را وقت زمزمه عهد گستردم و در جواني در هر صبح و آدينه , هنگام هق هق خيس ندبه بست نشستم كه در برويم بگشايي …….
رحمي كن اي سراسر مهر و رحمت ! چند صباحي بيشتر باقي نيست , لحظاتم را به رايحه ي دعا و تسبيح معطر خواهم ساخت , با هق هق خيس ديده ام , دل انتظار را حكاكي خواهم كرد و با لبخند شوق ديدارت, جاده ي انتظار را چراغانيخواهم كرد تا ابتداي جاده ظهور , روزهايم را كه پر بغض و حسرت ظهورت شده در جاده انتظار پرپر خواهم كرد كه ميزبان قدم هاي مباركت باشد .
مي خواهم از عمق وجودم فرياد بزنم و بگويم : اي سبز ترين غزل من , اگربيايي خاك پايت را سرمه چشمانم مي كنم پس: طلوع كن

 نظر دهید »

ولی (اسلام)

14 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 

 

ولی کلمه عربی به معنای شخص دارای ولایت می‌باشد؛ ولی به معنای دوست، یاور و سرپرست به کار رفته است. این کلمه در قرآن و متون اسلامی به کار رفته است و تفاوت تعریف و تفسیر آن از اختلافات اصلی میان شیعه و سنی می‌باشد. همچنین در فقه و حقوق نیز این اصطلاح کار برد دارد. در ادبیات فارسی نیز از طریق صوفیان رواج گسترده یافته است.
واژه شناسی

راغب اصفهانی در کتاب مفردات القرآن گفته است «وَلاء» و همچنین «توالی» به این معنا است که دو چیز یا بیشتر، از یک جنس و بدون اینکه چیزی از غیر آن‌جنس حایل شود، کنار هم آید. این معنای لغوی ولاء و توالی است، و گاهی این لفظ به طور استعاره و مجاز در موارد زیر به کار می‌رود:

۱ - قربی که از جهت مکان حاصل می‌شود.

۲ - قرب از جهت نسبت.

۳ - قرب از جهت دوستی و گفته می‌شود: «ولی فلان - دوست فلانی».

۴ - قرب حاصل از نصرت و گفته می‌شود: «ولی فلانا - یاری کرد فلان را».

۵ - از جهت اعتقاد. گفته می‌شود: «فلان ولی فلان - هم عقیده و هم سوگند اوست».

۶-در معنای مباشرت در کار واختیار داری در آن، و گفته می‌شود: “فلان ولی لامر کذا - فلانی اختیار دار فلان کار است”

وِلایت (به صدای پائین واو) و وَلایت (به صدای بالای آن) به یک معنا است، مانند دلالت و دلالت که هر دو به یک معنا است، و حقیقت ولایت عبارتست از بعهده‌گرفتن کار، و منصوب شدن بر آن و «ولی» و «مولی» هر دو استعمال می‌شوند در این معنا، البته‌هم در معنای اسم فاعل آن، یعنی موالی (به کسر لام) و هم در معنای اسم مفعول آن یعنی‌موالی (به فتح لام) و به مؤمن گفته می‌شود ولی‌الله ولی دیده نشده که بگویند مؤمن مولای‌خداست، ولی هم گفته می‌شود «الله ولی المؤمنین» و هم «الله مولا المؤمنین».[۱]
در قرآن و حدیث

در قرآن به طور خاص این کلمه در آیه ۵۵ سوره مائده به کار رفته است:

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَکِعُونَ جز این نیست که ولی شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده‌اند، همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات می‌کنند در حالی که در رکوع نمازند.

در حدیث غدیر خم نیز به طور خاص این کلمه یا یکی از مشتقات آن به کار رفته است:

“من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه” یا “من کنت مولاه فهذا علی مولاه"[۲]

منابع

امامت> ولایت و خلافت

 

 نظر دهید »

کدام احادیث نظریه ولایت فقیه را اثبات می کند؟

13 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

ولایت فقیه

علاوه بر دلایل عقلی و قرآنی، احادیث بسیاری نیز بر نظریه ولایت فقیه دلالت می کنند، که خلاصه ای از آنها را در چند دسته تقدیم می شود:

الف. حدیث خلافت:
«اللهم ارحم خلفائی … الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی.»[۱]
در این حدیث، فقها خلیفه رسول خوانده شده اند.

ب. حدیث وراثت:
قال رسول الله(ص): «العلماء ورثه الأنبیاء؛[۲] علماء وارثان انبیاء هستند.»
و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علما و فقها است. جمله ی «و من سلک طریقاً یطلب فیه علماً» که در دنباله ی این حدیث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ی معصومین(ع) مغایرت دارد.

ج. حدیث حکام:
قال علی(علیه السلام ):«العلماء حکّام علی النّاس؛[۳] علما حاکمان بر مردمند.»
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیرقابل تردید است.

د. حدیث اختیار امام:
قال علی(علیه السلام): «الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین – بعد ما یموت إمامهم أو یقتل، ضالاً کان أو مهدیا ً – أن لا یعلموا عملاً و لا یقّدموا یداً و لا رجلاً قبل أن یختاروا لأنفسهم إماماً عفیفاً ورعاً عارفاً بالقضاء و السنّه یجیء فیئهم و یقیم حجّهم جمعنهم، و یجبی صدقاتهم.[۴] علی(ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلاً برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا(ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.»

هـ. حدیث مجاری امور:
امام حسین(ع) فرمود: «مجاری الامور بید العلماء باللاه الامناء علی حلاله و حرامه؛[۵] زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.»

و. حدیث حاکم:
امام صادق(ع) فرمود:«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛[۶] مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.»
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نایب امام نیز هست.

ز. حدیث حصون:
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود:« لاّن المؤمنین الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدینة لها؛[۷] مؤمنان فقیه برای اسلام چون دژ و دیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.»
این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز به کار رفته است، به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و برپایی عدالت و دفع دشمنان و اداره ی امور مسلمین و سایر مسایلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.

ح. حدیث تقلید:
امام حسن عسگری از امام صادق – علیهما السلام – نقل می کند:«من کان من الفقهاء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً علی هواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ أن یقلّدوه و ذلک لا یکون ألاّ بعض فقهاء الشیعة؛[۸] از فقها آن کس که پرهیزکار و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامّه مردم باید از او تقلید نمایند.»
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه ی امور، مرجع و مقلّد مسلمین فقیه است، و اداره ی امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.

هـ. توقیع شریف:
«و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا (أحادیثنا) فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّة الله؛[۹] در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.»
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعیه نیست. زیرا از واضحات است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند. همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز هست، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنها مراجعه کنند. مفهوم این کلام، آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه ی امور مسلمین و تمامی کارها و شئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.

ط. حدیث منزلت:
«منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الأنبیاء فی بنی إسرائیل؛[۱۰] جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است.»
بی شکّ جایگاه انبیای بنی اسرائیل، مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیل بوده است.

ی. همچنین روایاتی مانند:
«لو لا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم» و «لا تبطل حدودالله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم». که هر کدام به نوبه ی خود، دلیل روشنی بر ضرورت نظام سیاسی و دولت و امامت و ولایت فقیه است.

[۱]. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
[۲]. کافی ج ۱ ص ۳۲.
[۳]. مستدرک الوسایل ج ۱۷ ص ۳۲۱.
[۴]. مستدرک الوسائل ج ۶ ص ۱۴.
[۵]. مستدرک الوسائل ج ۱۷ ص ۳۱۵.
[۶]. کافی ج ۱ ص ۶۷.
[۷]. کافی ج ۱ ص ۳۸.
[۸]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۳۱.
[۹]. وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۴۰.
[۱۰]. بحار الانوار ج ۷۵ ص ۳۴۶.

 نظر دهید »

سند اثبات ولایت امام علی(علیه السلام)

12 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

شیعیان معتقدند امامت امری انتصابی است و نه انتخابی. پس از رحلت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) امام نخست شیعیان حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) است. یکی از ادله‌ی شیعه برای اثبات امامت حضرت علی (علیه‌السلام) آیه‌ی ولایت است.

آیه‌ی ولایت آیه‌ی پنجاه و پنجم از سوره‌ی مائده است که می‌گوید:

«اِنّما وَلیُّکُمُ الله وَ رَسُولهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُونَ الصَّلوةَ وَیُوءْتُونَ الزَّکاة وَهُمْ راکِعُون» (مائده/55)

«همانا ولی امر شما تنها خدا، رسول و آن موءمنانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع زکات میدهند»

برخی از مفسرین و متکلمین فرق دیگر اسلامی در این مورد تردید گرده اند گه این آیه دالّ بر امامت حضرت علی (علیه‌السلام) باشد. در این نوشته به این مسئله می‌پردازیم.

این آیه‌ی شریفه از وجوه مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است؛

سبب نزول آیه: منظور از سبب نزول آیه تعیین مصداق برای این آیه‌ی شریفه است. آیا مراد آیه از «مومنانی که نماز به پا داشته و …» کیست؟ آیا محتوای آیه به مصداقی خاص نظر دارد یا قابل انطباق بر مصداقهای گوناگون است؟ آیا مراد و مصداق آیه حضرت علی (علیه‌السلام) است؟

در این مسئله برای فهمیدن مصداق آیه یکی از روش‌های ما می‌تواند رجوع به سخنان حضرت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) باشد. روایات بسیاری از پیامبر مصداق آیه را روشن نموده است. در این مورد میان شیعه و سنی اختلافی وجود ندارد. هر دو گروه این روایات را نقل کرده و می‌پذیرند که مصداق این آیه کسی جز حضرت علی (علیه‌السلام) نیست. در روایتی از امام هادی(علیه‌السلام) به این اجماع و اتفاق نظر اشاره شده است که:

«اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که آیه مذکور درباره علی (علیه‌السلام) نازل شده که در حال رکوع انگشتری خویش را صدقه داده است. پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود.» (طبرسی، الاحتجاج/ 450)

علامه حلّی نیز با نقل این اجماع می‌گوید:

«علمای اسلام، بر نزول آیه درباره علی (علیه‌السلام) اجماع کرده‌اند و این در صحاح ستّه نیز مذکور است که چون علی (علیه‌السلام) در نماز خویش و در حضور صحابه انگشتری خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد» (علامه حلّی، نهج الحقّ، 172)

نکته جالب توجه این است که علامه حلی می‌گوید که مسئله اجماعی بودن مصداق آیه در صحاح سته آمده است در حالی که امروزه در صحاح سته این روایات دیده نمی‌شود! برخی از اندیشمندان این احتمال را می‌دهند که در طول تاریخ و به دلیل دشمنی و عداوت با شیعه، این روایات از این کتاب اهل سنت حذف شده است. شواهد این اجماع را می‌توان در آثار بیشتر متفکران و اندیشمندان شیعه یافت. اما باید توجه داشت که اجماعی دانستن این مسئله مختص به اندیشمندان شیعه نیست.

علامه حلّی نیز با نقل این اجماع می‌گوید: «علمای اسلام، بر نزول آیه درباره علی (علیه‌السلام) اجماع کرده‌اند و این در صحاح ستّه نیز مذکور است که چون علی (علیه‌السلام) در نماز خویش و در حضور صحابه انگشتری خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد»

یکی از متفکران اهل سنت که در باب مصداق آیه ادعای اجماع می‌کند آلوسی است. او که از مشهورترین مفسران اهل سنت به شمار می‌آید می‌گوید:

«غالب اخباریان [اهل حدیث] بر آنند که آیه درباره علی، کرّم اللّه وجهه، نازل شده است». (آلوسی، روح المعانی، 6/ 167)

بنابر شواهد و قرائن تاریخی نیز می‌توان گفت آیه شریفه بر حضرت امیرالمؤمنین قابل صدق است. در بخشی از آیه مؤمنین را کسانی می‌داند که در حالت رکوع زکات می‌دهند. این قضیه اشاره به ماجرایی دارد که حضرت علی (علیه‌السلام) در حال رکوع انگشتر خود را به یک سائل تقدیم می‌کند. از ابوذر غفاری نقل شده است که «هان بدانید که
ولایت

من همراه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، روزی از روزها، نماز ظهر را به جای آوردم که سائلی در مسجد از مردم درخواست کمک کرد و کسی به او چیزی نداد. پس سر به طرف آسمان برداشته، گفت: خدایا شاهد باش که در مسجد پیامبر خدا کمک خواستم و کسی چیزی به من نبخشید. علی بن ابی طالب که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خویش که در آن انگشتری می‌کرد به سوی آن مرد اشاره کرد. مرد پیش آمد و انگشتری را از انگشت او گرفت و این در پیش چشم پیامبر بود. پس چون پیامبر از نماز خویش فارغ گردید سر به سوی آسمان برداشته، عرض کرد: (خدایا برادرم موسی (علیه‌السلام) از تو درخواستی کرد و گفت: پروردگارا سینه مرا بگستران و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا سخنم را بفهمند و وزیری از کسانم برای من قرار ده. هارون برادرم را، پشتم را بدو محکم گردان و او را در کارم یار و همراه ساز. پس تو بر او پیامی گویا نازل فرمودی: به زودی بازوی تو را به برادرت محکم خواهیم کرد. بار خدایا من نیز محمّد، پیامبر و برگزیده توام، خدایا سینه‌ام را بگستران و کارم را آسان کن و وزیری از کسانم برایم قرار ده، علی برادرم را، پشتم را به او محکم گردان.

ابوذر گفت: پس به خدا قسم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) سخن خود را به انجام نرسانیده بود که جبرئیل از نزد حق بر او فرود آمد و گفت:

ای محمّد! گوارا باد بر تو آنچه خدا درباره برادرت عنایت کرد.

پیامبر گفت: آن چیست ای جبرئیل؟

جبرئیل پاسخ داد: خدا امت تو را به موالات او تا روز قیامت امر نمود و آیه ای بر تو نازل فرمود که چنین است

«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» (حسکانی، شواهد التنزیل، 1/ 229 ـ 231). این روایت از طریق اسناد دیگری نیز نقل شده است. ز وجوه دیگر این آیه که مورد بررسی قرار گرفته است تعیین معنا و مفاد آن است. به نظر می‌رسد دعوای اصلی بر سر تعیین معنای «ولی» است و نه مصداق آیه. در این مورد حتی بیشتر اهل سنت نیز آیه را درباره حضرت علی (علیه‌السلام) دانسته اند. البته در این میان کسانی (مثل ابن کثیر، ابن تیمیه و …) نیز تردیدهایی روا داشته اند که آیه شریفه درباره حضرت علی (علیه‌السلام) نیست ولی غالب اندیشمندان مسلمان بر این مسئه تاکید دارند که مصداق آیه کسی جز حضرت علی (علیه‌السلام) نیست. آما کسانی از اهل سنت که مصداق آیه را نیز می پذیرند در مورد محتوا و معنای آیه مناقشات بسیاری کرده‌اند.

 نظر دهید »

تفاوتهای ولی فقیه و امام

11 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

ولایت فقیه، دوام بخشیدن به اختیارات حکومتی و عمومی امام معصوم (علیه السلام)در عصر غیبت است؛ امّا بدین معنا نیست که فقیه در فضیلت و شخصیّت دینی و اخلاقی و علمی همپای امام معصوم (علیه السلام)است.پ [۴] ولی فقیه، جدا از شخصیت حقوقی خویش، دارای شخصیت حقیقی نیز هست که از این نظر با دیگر مردم برابر است. ویژگی‌های ولیّ فقیه و حاکم اسلامی- همانند عدالت، تقوا و پرهیزگاری- او را از لغزیدن به ورطه استبداد و خودرأیی باز می‌دارد.

 نظر دهید »

فرق ولایت مطلقه فقیه با ولایت فقیه چیست؟

10 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

عده ای متاسفانه از مفهوم ولایت مطلقه فقیه برداشت نامناسبی کرده اند و آن را هم ردیف «حکومت مطلقه» و یا «آزادی مطلقه فقیه» دانسته اند. ولی باید بدانیم که اولا: منظور از ولایت مطلقه، و مطلق بودن ولایت این است که «فقیه باید همه احکام اسلام را تبیین کند (نه بعضی و در مورد برخی). ثانیاً: در هنگام تزاحم احکام، فقیه جامع الشرایط باید حکم اهم را اجرا کند» و هرگز به این معنا نیست که ولی فقیه بدون در نظر گرفتن مصالح و احکام اسلام می تواند حکمی صادر کند و فرامینی مخالف با این امور صادر نماید.

نسبت ولایت فقیه با ولایت پیامبر اعظم و ائمه معصوم علیه السلام

ولایت از آن خداوند متعال است و خداوند این ولایت را به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امامان معصوم اهل البیت علیهم السلام اعطا فرموده است و در دوران غیبت این ولایت از سوی معصومین(علیهم السلام) به فقهای عادل دارای کفایت اعطا شده است.

با این وصف، ولایت فقیه امتداد ولایت امامان معصوم و نبی خاتم صلی الله علیه و آله می باشد. یعنی همان ولایت تشریعی که به نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم(علیهم السلام) از سوی خداوند اعطا شده است، در دوران غیبت برای فقیه عادل با کفایت ثابت است. (آیت الله هادوی تهرانی)

انتصاب ولایت فقیه

از آن جایی که ولایت فقیه در عصر غیبت ادامه ولایت امامان معصوم(علیهم السلام) که ولایت آنها در امتداد ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) است، ولایت فقیه به عنوان ولی و زمامدار منصوب خدا است. به بیان دیگر، ولی فقیه، دارای مقام ولایت و زمامدار امور جامعه اسلامی می باشد و شارع مقدس او را به این منصب گمارده است.

امّا على رغم پذیرش نظریه‏ انتصاب اگر بخواهیم قانونى براى جامعه وضع کنیم که اختصاص به زمان و مکان خاصى نداشته باشد، راهى جز پذیرش انتخاب مردم، نخواهیم داشت.
مطلقه بودن ولایت فقیه یک اصطلاح فقهی است که در مقام بیان گستره فعالیت و وظایف ولی فقیه است و مقید به ولایت فقیه بر دیوانگان و ایتام و بی سرپرستان نیست

براى انتخاب فقیهى که حائز شرایط رهبرى است، دو راه وجود دارد:

1 انتخاب مستقیم.

2. انتخاب غیر مستقیم.

حتّى بنابر نظریه‏ انتصاب، مردم نقش محورى در تعیین رهبر دارند، هر چند مشروعیت حکومت فقیه از سوى شارع مقدّس و امامان معصوم‏(علیهم السلام) است و برخاسته از انتخاب مردم نیست، ولى نقش مردم تنها در کارآمدى نظام و اجراى منویات رهبر خلاصه نمى‏شود، بلکه آنها هستند که با گزینش «فقیه واجد شرایط» به شیوه‏ مستقیم یا غیر مستقیم مصداق ولىّ امر و زمامدار جامعه را تعیین مى کنند و براى او امکان انجام این وظیفه را فراهم مى‏آورند.

تفاوت میان ولایت مطلقه فقیه با ولایت فقیه

با ظهور انقلاب اسلامی «اندیشه سیاسی اسلام»، کانون توجه متفکران و اندیشمندان داخلی و خارجی قرار گرفت. یکی از اصطلاحات مهم فقهی که نقطه ثقل اندیشه سیاسی اسلامی اسلام واقع شد ولایت فقیه بود. بحث های زیادی درباره معنا، دلائل، وسعت اختیارات و … آن صورت گرفت. برای درک فرق بین ولایت فقیه با ولایت مطلقه فقیه بیان چند امر ضروری است:

الف. معنای ولایت:

ولایت در زبان عربی از ماده «ولِِی» به معنای نزدیکی و قرب است برای لفظ ولایت غیر از این معنا دو معنای: 1. سلطنت و چیرگی 2. رهبری و حکومت ذکر شده است.
ولایت فقیه

ب. معنای ولایت فقیه:

ولایت به معنای والی بودن، مدیر بودن و اجرا کننده است و اگر گفته می شود: «که فقیه ولایت دارد؛ یعنی از سوی شارع مقدس، تبیین قوانین الاهی و اجرای احکام دین و مدیریت جامعه اسلامی در عصر غیبت، بر عهده فقیه جامع الشرایط است». (جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص 463)

البته عده ای در این معنا مفهوم «آقایی»، «ریاست» و «سلطنت» را ادعا کرده اند که بیانگر چیرگی «ولی» بر «مولی علیه» است. حال آنکه مقصود از آن: «سرپرستی امور «مولی علیه» و اداره شئون او است که نوعی خدمت به «مولی علیه» است». (هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص 65)

ج. معنای مطلقه بودن ولایت فقیه:

در فقه؛ ولایت بر عده ای ثابت شده است مانند ولایت پدر و جد پدری بر فرزند کوچک (غیر رشید) یا دیوانه و یا کم عقل، در این موارد امور فرزند (دختر یا پسر) بر عهده پدرش یا جد پدری او است، که پدر و جد پدری با توجه به مصلحت فرزند امور او را اداره می کنند.

همچنین ولایت وکیل بر موکل تا زمانی که موکل زنده باشد. موارد دیگری نیز ثابت است که در کتاب های فقهی ذکر شده است. پس اصل ولایت بر دیگران از ضروریات فقه اسلام است یکی از این ولایت ها، ولایت فقیه است.

ولی بحث در این است که ولایت فقیه از باب ولایت پدر و جد پدری است یا از نوع ولایت به معنای سرپرستی و اداره شئون جامعه است؟

آن چه مسلم است این است که همه فقیهان در اصل ثبوت ولایت فقیه اتفاق نظر دارند و اختلاف آنها در سعه و ضیق اختیارات ولی فقیه است که اگر اختیارات او را از نوع ولایت به معنای اداره امور جامعه بگیریم به همان معنای ولایت مطلقه می رسیم.

ولایت مطلقه فقیه یک اصطلاح فقهی است که به حوزه اعمال ولایت و کسانی که تحت ولایت قرار دارند نظر دارد و محدودیت در این زمینه را انکار می کند. به عبارت دیگر این اصطلاح بیان می کند که، دامنه ولایت فقیه، محدود به عده خاصی مانند دیوانگان، سفیهان و … نیست بلکه نسبت به همه افراد و همه احکام و مطلق است. مرحوم امام خمینی(ره) در این باره می فرمود: هر آنچه برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) از جهت ولایت و رهبری شان ثابت است،‌ عین همان امور برای فقیه هم ثابت است اما دیگر اختیارات آنها که از این جهت نیست برای فقیه هم ثابت نیست.
على رغم پذیرش نظریه‏ انتصاب اگر بخواهیم قانونى براى جامعه وضع کنیم که اختصاص به زمان و مکان خاصى نداشته باشد، راهى جز پذیرش انتخاب مردم، نخواهیم داشت

مرحوم شیخ انصاری در مناصب فقیه جامع الشرایط می گوید:

«مناصب فقیه جامع الشرایط عبارت است از: 1. فتوا 2. حکومت (قضاوت) 3. ولایت تصرف در اموال و انفس» و در ادامه می فرماید: «بله هر امری که مردم در آن به رئیسشان رجوع می کنند، به مقتضای این که فقها اولی الامر هستند، بعید نیست که در این امور قائل به رجوع به فقیه شویم».

بله بعضی از فقهاء این وسعت اختیارات را برای فقیه قبول ندارند و فقط دو منصب فتوا و قضاوت را ثابت می دانند.

با این بیان روشن شد که مطلقه بودن ولایت فقیه یک اصطلاح فقهی است که در مقام بیان گستره فعالیت و وظایف ولی فقیه است و مقید به ولایت فقیه بر دیوانگان و ایتام و بی سرپرستان نیست.

تذکر مهم:

عده ای متاسفانه از مفهوم ولایت مطلقه فقیه برداشت نامناسبی کرده اند و آن را هم ردیف «حکومت مطلقه» و یا «آزادی مطلقه فقیه» دانسته اند.

ولی با بیان قبل روشن شد که اولا: منظور از ولایت مطلقه، و مطلق بودن ولایت این است که «فقیه باید همه احکام اسلام را تبیین کند (نه بعضی و در مورد برخی). ثانیاً: در هنگام تزاحم احکام، فقیه جامع الشرایط باید حکم اهم را اجرا کند» و هرگز به این معنا نیست که ولی فقیه بدون در نظر گرفتن مصالح و احکام اسلام می تواند حکمی صادر کند و فرامینی مخالف با این امور صادر نماید.

 

 نظر دهید »

معنای ولایت مطلقه فقه و فرق آن با ولایت فقیه چیست؟

09 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

مقصود از «ولایت مطلقه فقیه» آن است که دایره اختیارات ولی فقیه محدود به احکام اولی و ثانوی و قوانین مدوننیست؛ بلکه هرگاه مصالح عالیه و الزامی جامعه اسلامی ایجاب کند که موقتا برنامه‏ای بر خلاف آنها انجام شود، ولیفقیه می‏تواند به آن کار اقدام نماید. به عنوان مثال در فقه اسلامی تخریب مسجد حرام می‏باشد. اکنون اگر به تخریبمسجدی جهت خیابان‏کشی حاجت افتاد، چه باید کرد؟ یک روی کرد (نظریه مخالف ولایت مطلقه) بر آن است که تازمانی که تخریب مسجد به حد ضرورت نرسد؛ یعنی، چنان کارد به استخوان نرسیده که هیچ راه حل دیگری جزتخریب آن نباشد، نمی‏توان آن را تخریب نمود. روی کرده دیگر (دیدگاه ولایت مطلقه) بر آن است که شارع مقدس بهولی امر اجازه داده است که در صورت مصلحت اهم، دست به این کار بزند و لازم نیست آن قدر صبر کند که برایجامعه مشکلات عدیده‏ای پدید آید و مسأله را به حد ضرورت و حکم ثانوی برساند. حضرت امام(ره) پس از ذکرمثال فوق می‏فرمایند: اگر بخواهیم در این گونه امور دایره ولایت را به احکام ثانوی محصور کنیم، هرگز نمی‏توانیمتمدن داشته باشیم و همواره جامعه اسلامی گرفتار رکود، در ماندگی و عقب افتادگی خواهد بود.
برای آگاهی بیشتر ر . ک : ولایت فقیه ، آیت الله جوادی آملی.

 نظر دهید »

چگونه می توانیم از یاران و منتظران واقعی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم؟

08 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي


برای اینکه در زمان غیبت و نیز در زمان ظهور یار حضرت باشیم باید به وظایفمان به دقت عمل کنیم: وظیفه منتظر امام زمان(ع) این است كه مانند یك منتظر واقعی زندگی كند. وقتی انسان حقیقتا منتظر كسی باشد تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب می كند، وسایل پذیرایی را آماده می كند و با لباس مرتب و چهره ای شاداب در انتظار می ماند. چنین كسی می تواند ادعا كند كه منتظر میهمان بوده است. اما كسی كه نه خانه را مرتب كرده است و نه وسایل پذیرایی را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزی پوشیده است و نه اصلاً به فكر میهمان است اگر ادعا كند كه در انتظار میهمان بوده همه او را ریشخند خواهند كرد و بر گزافه گویی او خواهند خندید.لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشق بازان چنین مستحق هجرانند با توجه به نكات ذكر شده می توان برخی وظایف منتظر امام زمان(ع) را چنین ذكر كرد: 1. اولین شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان میهمان خود را نشناسد و از خصوصیات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامی انسان در انتظار كسی می نشیند كه او را خوب بشناسد اما اگر انسان كسی را نشناسد ولو بداند كه آن شخص خواهد آمد برایش اهمیتی نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنین است. كسانی كه آن حضرت را نمی شناسند مانند كفار و یا اهل ادیان دیگر، هرگز انتظار او را نمی كشند اما كسانی كه او را می شناسند و ارزش او را می شناسند و مقام او رامی دانند منتظر او می مانند.كسانی كه امام زمان(عج) را نمی شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در این حال بمیرند در حال جاهلیت از دنیا رفته اند. چنانكه پیامبر اكرم(ص) فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه؛ هر كس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است» (بحارالانوار، ج 32، ص 331).البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت تاریخی وجود آن حضرت مانند اینكه امام دوازدهم است و تاریخ ولادتش در چه سالی است و مانند آن. اما گونه دیگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانیت آن حضرت است كه این شناخت كار هر كسی نیست و ظرفیت و لیاقت زیادی می خواهد. و در حقیقت اصحاب خاص امام زمان(ع) كسانی هستند كه آن حضرت را به مقام نورانیت شناخته اند برای آگاهی از مقام عظیم امامت رجوع به زیارت جامعه كبیره و تأمل در معانی عمیق و عجیب آن توصیه می شود. همچنین خواندن كتب معتبری كه در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است می تواند انسان را تا حدی به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.2. محبت به امام زمان(ع)؛ وظیفه دیگری است كه منتظران آن حضرت باید در خود ایجاد كنند و آن را افزایش دهند. بدیهی است كه تا انسان از میهمان خویش خوشش نیاید و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم كه او رابشناسد نمی تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از میهمان خود بدش بیاید چگونه می تواند منتظر قدم او باشد و خود را برای پذیرایی از او آماده كند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شكل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمی تواند به وظایف منتظران واقعی عمل نماید.محبت به امام زمان وظیفه ای است كه پیامبر اكرم(ص) نیز به دستور خدا از ما خواسته است. آنجا كه در قرآن كریم می فرماید: «قل لا اسئلكم علیه اجرا الا الموده فی القربی» ؛ (شوری، آیه23). 3. ایجاد سنخیت با امام زمان(ع)؛ منتظران واقعی وضعیت روحی و فكری و عملی خود با به گونه ای سامان می دهند كه سنخیت كاملی با امام زمان(ع) داشته باشند. آیا می توان منتظر قدوم كسی بود و با او مشابهت و سنخیت نداشت؟ آیا می توان محبت كسی را داشت اما با او هیچ سنخیت و مشابهتی نداشت؟ ایجاد سنخیت با امام زمان از طریق تقویت ایمان و تقوا و فضایل اخلاقی و درجات معنوی حاصل می شود. و تنها در این صورت است كه می توان ادعای محبت به امام زمان را داشت. در صورتی كه انسان رفتارش مطابق میل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشید و عشق آن حضرت او را به فریاد خواهد آورد و دوری اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.طبیعی است كه هر چقدر این سنخیت بیشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بیشتر خواهد شد و محبت انسان نیز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.4. ارتباط با منتظران دیگر؛ منتظر امام زمان می داند كه برنامه آن حضرت یك برنامه جهانی است و باید یاوران زیادی داشته باشد تا حركتش پیروز شود. بنابراین به فكر گسترش یاران و منتظران آن حضرت خواهد افتاد و باارتباط با آنها به تقویت روحیات ایمانی خود و دیگران خواهد پرداخت تا بر اساس تعاونوا علی البرّ و التقوی به كمك مؤمنان منتظر دیگر خود را آماده ظهور حضرت بنماید.5. دعا برای تسریع در ظهور امام زمان(ع)؛ منتظر واقعی هر لحظه انتظار محبوب را می كشد و از خدا می خواهد كه هر چه زودتر او را برساند بنابراین دعای فراوان برای فرج آن حضرت از وظایف همیشگی منتظر آن حضرتش می باشد. دعای برای تسریع در فرج امام زمان مورد توصیه آن حضرت نیز می باشد.در نتیجه اگر ما هم می خواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به این امور اهتمام ورزیم. در این رابطه به راه كارهای زیر توجه فرمایید:1. ارتباط معنوی خود را با خدای متعال تقویت كنید؛2. نمازهای یومیه را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید؛3. سعی كنید در نماز حضور قلب داشته باشید و همیشه خود را در محضر خداوند متعال بدانید؛4. از هر گونه گناه و معصیتی اجتناب كنید؛5. بدانید كه هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان(عج) عرضه می شود و مورد بررسی قرار می گیرد؛6. با مطالعه كتاب هایی كه درباره امام زمان(ع)، آگاهی و شناخت خود را در این زمینه تعمیق و گسترش بخشید.موفق باشید.

 نظر دهید »

آیا سعادت فقط جنبه روحی دارد؟

07 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

« اگزیها » خوشبختى مطلق را فقط از طریق لذّت مادى مى پندارند و در این راه تا سرحد جنون پیش مى روند و عملا تمام قیود و آداب اجتماعى و اخلاقى را بخاطر وصول به آن زیر پا مى گذارند!

سعادت

عده اى از فلاسفه قدیم یونان مانند « کلبیون » معتقد بودند سعادت فقط جنبه روحى دارد و وضع جسمى و مادى هر چه باشد کوچکترین اثرى در سعادت انسان نخواهد داشت و به همین جهت راه سعادت را تنها در تحصیل کمالات و فضایل اخلاقى مى دانستند ، معتقد بودند سعادت کامل براى انسان در این جهان ممکن نیست و تا روح با این بدن مادى ارتباط دارد و آلوده به کدورات جسمانى است از سعادت حقیقى محروم است ، تنها هنگامى که از بدن جدا شد ممکن است به سعادت مطلق برسد ، و به همین دلیل آنها در راه وصول به سعادت به تمام امور مادى پشتِ پا مى زدند و نسبت به آن بى اعتنا بودند .

حالات دیوجانس ، حکیم معروف کلبیون و زندگى کردن او در یک «خم» !بجاى خانه و اتاق ، و قناعت کردن او به یک ظرف آبخورى از تمام وسایل زندگى ، مشهور است حتى مى گویند روزى مشاهده کرد کسى با دست خود از نهر آب مى خورد ، او همان یک ظرف را هم به دور انداخت!

نقطه مقابل این عقیده « اگزیستانسیالیستها » هستند که سعادت را منحصراً در بهره بردارى بى قید و شرط از لذایذ مادى مى دانند و هرگونه مانعى بر سر این راه قرار گیرد،محکوم مى کنند !

« اگزیها » خوشبختى مطلق را فقط از طریق لذّت مادى مى پندارند و در این راه تا سرحد جنون پیش مى روند و عملا تمام قیود و آداب اجتماعى و اخلاقى را بخاطر وصول به آن زیر پا مى گذارند !

بدیهى است نام این طرز تفکر را ـ که بدبختانه امروز در میان غربیها و غربزده ها در حال گسترش است ـ نمى توان «مکتب» گذارد بلکه یک نوع هذیان و بیمارى روانى است ولى هرچه هست مى توان آن را عکس العملى در برابر مکتبهاى افراطى امثال مکتب « کلبیون » که جنبه هاى جسمى را در مسأله سعادت بکلى نادیده گرفته اند ، دانست .

انسان مۆمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسیم مى کند : قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نماید قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار مى گیرد و قسمت سوم براى بهره گیرى از لذتهاى حلال و دلپسند

مکتب میانه : از آنجا که انسان تنها جسم یا روح نیست ، بلکه حقیقت وجود او از هر دو قسمت تشکیل یافته ، بنابراین سعادت را هم باید در هر دو قسمت جستجو کند و مسلماً هر برنامه اى که تنها به یک قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعیات خارجى تطبیق نمى کند منتها جنبه مقدماتى جسم و ماده و ذى المقدمه بودن روح و معنى را نباید فراموش کرد .

در میان فلاسفه یونان ، معلم اول « ارسطو » و پیروان او طرفدار این مکتب بوده اند و تعلیمات عالى اسلام به طور آشکارى این مکتب را تقویت کرده و اصول تازه اى براى آن طرح نموده است . این حقیقت در آیات متعددى از قرآن و بیانات پیشوایان بزرگ ما منعکس است و شعار اسلام در این زمینه در آیات زیر خلاصه مى شود :

( فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَمالَهُ فِی الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق * وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ * اُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّا کَسَبُوا وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسابِ)(1)

بعضى از مردم مى گویند : خداوندا ! به ما در دنیا (نیکى) عطا کن ، ولى در آخرت بهره اى ندارند و بعضى مى گویند : پروردگارا ! به ما در دنیا نیکى عطا کن و در آخرت نیز نیکى مرحمت فرما ! و ما را از عذاب آتش نگاه دار ! آنها از کار ( و دعاى ) خود نصیب وبهره اى دارند و خداوند سریع الحساب است .
توشه آخرت

نکته اى که باید به آن در اینگونه بحثها کاملا توجه داشت این است که رابطه و پیوستگى روح و جسم بقدرى به هم نزدیک است که هرگونه انحراف در یکى از آن دو ، اثرش در دیگرى آشکار مى گردد .

علم روانکاوى امروز ثابت کرده که قسمتى از انحرافات اخلاقى و فکرى ، مولود عدم اشباع صحیح غرایز جسمى و مادى است .

امیال و غرایز سرکوفته و واپس زده همیشه بصورت عقده هاى روحى خودنمایى مى کنند . اینگونه عقده ها مشکل بزرگى براى علماى اخلاق بوجود مى آورند و راه گشودن این عقده ها از طرقى که دانشمندان اخلاق براى تربیت نفوس دارند ، معمولا میسر نیست ، بلکه باید از همان راهى که بوجود آمده معالجه شود یعنى غرایز جسمى بصورت صحیحى اشباع گردد .

بسیارند اشخاصى که مبتلا به بدبینى ، ترس ، حسد ، تکبر ، کینه و مانند آن از صفات رذیله هستند و عامل آن محرومیتها و سرخوردگى در اشباع صحیح یکى از غرایز جسمى آنهاست . لذا امروز بر تمام دانشمندان اخلاق و مربیان روحى لازم است که براى درمان بیماریهاى اخلاقى ، وضع جسمى و روحى را هر دو همراه یکدیگر در نظر بگیرند تا در کار خود پیروز گردند .

از آنجا که انسان تنها جسم یا روح نیست ، بلکه حقیقت وجود او از هر دو قسمت تشکیل یافته ، بنابراین سعادت را هم باید در هر دو قسمت جستجو کند و مسلماً هر برنامه اى که تنها به یک قسمت از وجود انسان توجه داشته باشد متضمن سعادت او نخواهد بود چون با واقعیات خارجى تطبیق نمى کند منتها جنبه مقدماتى جسم و ماده و ذى المقدمه بودن روح و معنى را نباید فراموش کرد

اسلام با نظر موشکاف خود این مسأله حساس را نیز بررسى کرده و صریحاً مى گوید :

« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا »(2)

بگو : چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزی هاى پاکیزه را حرام کرده است ! بگو : اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند.

و در کلمات قصار على (علیه السلام) مى خوانیم :

« لِلْمُۆْمِنِ ثَلاثُ ساعات : فَساعَةٌ یُناجِی فِیها رَبَّهُ وَساعَةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَساعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَبَیْنَ لَذَّتِها فِیما یَحِلُّ وَیَجْمُلُ »(3)

انسان مۆمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسیم مى کند : قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نماید قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار مى گیرد و قسمت سوم براى بهره گیرى از لذتهاى حلال و دلپسند.

و در بعضى از روایات این جمله نیز دیده مى شود : « وَذلِکَ عَوْنٌ عَلى سائِرِ السّاعاتِ » « و این قسمت اخیر مایه نیرو و کمک به سایر قسمت هاست ».

پی نوشت ها :

1 . سوره بقره ( 2 ) آیه 200 تا 202

2 . سوره اعراف ( 7 ) آیه 32

3 . نهج البلاغه ، کلمات قصار ، شماره 390

 نظر دهید »

ولایت فقیه

06 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

یکی از آیات کلیدی از جامعه شناسی آیه ۲۰۰ سوره آل عمران است:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید.

در آیه ۴ امر آمده است که هر ۴ امر مطلق است و هیچ قیدی و زائده‏ای ندارد. یعنی تمام موارد آن را شامل میشود:

اصْبِرُوا : صبر سه نوع است، صبر بر طاعت، صبر بر معصیت و صبر بر مصیبتها. اصبروا یعنی بر همه اینها صبر داشته باشید.
صَابِرُوا : یک مرحله بالاتر از اصبروا است و به گروه مردم تشویق به صبر دارد.
رَابِطُوا : یک مرحله بالاتر از صابروا است که اشاره دارد به صبر گروههای مردم در شادی و مشکلات است. (البته معانی دیگری هم دارد). در حقیقت یعنی یک ارتباط تنگاتنگ میان اقشار مختلف جامعه که با هم در سختیها و غیر سختیها تعاملاتی دارند.
اتَّقُوا : معنای آن روشن و دعوت میکند به تقوای الهی.

انسان در بین تمام موجودات زنده‏ای که خداوند متعال خلق کرده است، تنها موحودی است که اجتماعی زندگی میکند. این زندگی اجتماعی با زندگی گروهی موریانه و زنبور عسل و … متفاوت است. زندگی آنها زندگی است غریزی که در طول دورانها تغییری نکرده است. زنبور عسل هنوز کندویش را ۶ ضلعی میسازد و هنوز به همان شکل عسل تولید میکند. منظور زندگی است هدفمند و رو به تعالی.

در قران نیز خداوند متعال در آیه ۱۳ سوره حجرات به همین زندگی اشاره دارد و میفرماید:

یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است

این آیه اشاره دارد به اینکه خدا جامعه اولیه را با خلق مرد و زن تشکیل داده است. اجتماع انسانی از اول پیدایش مثل امروز نبوده است و آرام آرام به سمت تکامل پیش رفته است و هرچه بر کمالات خود انسان اضافه شده است بر کمالات جامعه نیز افزوده شده است. ویژگی اجتماعی بودن انسان با علم و ارده انسان همراه است که همین باعث میشود که با بالا رفتن عمل، اجتماعی بودن او نیز بالا برود و اجتماع نیز رشد کند.

اولین اجتماع بشری چگونه تشکیل شده است؟ انسان مدنی به طبع است یا مدنی به ضروره؟ مدنی به طبع یعنی طبیعت انسان این است که جامعه و حکومت داشته باشند و با هم در تعامل باشند اما با توجه به آیات و روایات به این بیان و نتیجه میرسیم که اینگونه نیست و انسان مدنی به ضروره است. البته این مبحث در جای خود باید رسیدگی شود.

اولین اجتماع بشری، اجتماع در منزل است. خانه و خانواده. علت و وادار کننده انسان به این زندگی مسئله ازدواج و جهاز تناسلی است که خدا در انسان قرار داده است. جهاز تناسلی بر خلافه دیگر اعضاء بدن که به تنهایی میتواند کار کند باید با مکملی از جنس مخالف کارش را انجام دهد. اینگونه و به این اجبار اولین جامعه بشری تشکیل شد. (البته همانطور که قبلا گفته بودیم در خلقت انسان ابتدا خداوند محبت را در درون آدم و حوا قرار داد و آنها ابتداً به هم محبت پیدا کردند و بعد نیاز جنسی را. یعنی شروع حرکتی این پیوند محبت است و شناخت نه غریزه)

یک خصیصه دیگر که بشر دارد این است که انسان ذاتا مستخدم است. یعنی دوست دارد دیگران را به استخدام خود درآورد. یعنی یک روح سلطه‏گری که البته این روح سلطه‏گری از خانه شروع شد و باعث شد که در این جامعه کوچک رئیسی انتخاب شود. بعدا شد رئیس عشیره، رئیس قبیله، رئیس امت و … که همه اینها در ابتدا به همین خصوصیت مستخدمی انسان برمیگردد.

مرحوم علامه طباطبایی در همین رابطه میفرمایند که هیچ برهه‏ای از زمان را بخاطر نداریم که زندگی بشر فردی بوده باشد. طبق آیات قرآن انسانها متوجه منافع زندگی اجتماعی و مفاسد خودشون نبودند.

وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِی بَینَهُمْ فِیمَا فِیهِ یخْتَلِفُونَ ﴿١٩ – یونس﴾

(در آغاز) همه مردم امّت واحدی بودند؛ سپس اختلاف کردند؛ و اگر فرمانی از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می‏شد (و سپس همگی به مجازات می‏رسیدند).

و یا در آبه ۲۱۳ سوره بقره خداوند میفرماید:

کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَینَاتُ بَغْیا بَینَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ یهْدِی مَن یشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‏کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانه‏های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند ، آنهایی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‏ایمان، همچنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‏کند

در هر دو آیه قرآن به این نکته اشاره دارد که ابتدا امت واحد بودند تا اینکه اختلاف رخ داد و ریشه اختلاف همان روحیه استخدامی گری انسان بود. وقتی اختلاف به مشاجره تبدیل شد خدا انبیاء خود را با کتاب فرستاد تا آنها را هدایت کند و بگوید که چه چیز کجا باشد و هرکس چه کند و چه نکند. یعنی نبوت برای اولین بار انسان را متوجه مصالح و مفاسد خود کرد. و به او آموخت که علت این اختلاف همان سلطه‏گری توست. اختلاف خوب است تا زمانی که به مشاجره تبدیل نشود.

در آیه ۱۳ سوره مبارکه شورا میفرماید:

شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَن یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَن ینِیبُ

آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت می کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمی‏گزیند، و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت می‏کند.

خداوند برای رفع اختلاف دین را فرستاده است تا مردم تحت دین و در چارچوب قوانین دین حرکت کنند و مصالح اجتماع ضمانت شود. اول به نوح که قدیمی ترین انبیاء خداست اشاره میکند و بعد به ابراهیم و موسی و عیسی اشاره دارد. اما بین همین چهار پیامبر احکامی که وجود داشت بسیار کم و انگشت شمار بود. بطوریکه بیشترین احکام را حضرت موسی داشت که حدود ۱۶۰ قانون بود و حضرت عیسی (به گفته انجیل و قرآن) قانون جدید نیاورد و بیشتر دستورات اخلاقی داشت [که برای آن زمان نیاز بالاتری بود].

پس دعوت به اجتماع و زندگی اجتماعی و دارای نظام و قانون توسط انبیاء الهی بوده است که سیر تاریخی و قرآن این مطلب را تائید میکند. که این سیر ادامه پیدا کرده است تا به خاتم انبیاء محمد مصطفی رسیده است.

 نظر دهید »

تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه

05 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

به راستى نمى‏توان تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه را به آسانى تعیین‏كرد. مسلمان ها از همان صدر اسلام با دو مسئله اساسى روبرو بوده‏اند:یكى غیبت پیامبر و عدم حضور ایشان در بسیارى از شهرها و دیگرى نیاز مبرم به احكام و دستورات سیاسى و فردى. بنابراین به افرادى نیازداشته‏اند كه بتوانند دستورات را براى آنها تبیین نمایند، در میان‏آنها قضاوت نمایند و یا بعضا امور سیاسى اجتماعى آنها را سر و سامان‏ بخشند، این مسئله در دوران ائمه معصومین نیز وجود داشته كه تعیین‏فقهایى خاص را مى‏طلبیده است. بعضى از اندیشمندان گرچه به عنوان نظریه‏پردازاختصاصى ولایت فقیه شناخته شده نیستند و (مانند سلمان فارسى)اما از اوایل قرن دوم هجرى، مواضع مشخصى پیرامون ولایت فقیه‏ صدورمى‏یابد كه آنها را آشكارا به عنوان نظریه ولایت فقیه مى‏توان‏بازشناخت.
رشته‏اى از حركت هاى سیاسى كه به‏ دنبال تجمع در سالن سرپوشیده «بنى ساعده‏» در سال یازدهم هجرى ‏پدیدار شد و در سراسر سده‏هاى اول ادامه داشت را باید به عنوان‏ مهمترین عامل در پیدایش نظریه ولایت فقها بر جامعه به شمار آورد.
انقلاب یا ارتجاع سیاسى

رشته‏اى از حركت هاى سیاسى كه به‏ دنبال تجمع در سالن سرپوشیده «بنى ساعده‏» در سال یازدهم هجرى ‏پدیدار شد و در سراسر سده‏هاى اول ادامه داشت را باید به عنوان‏ مهمترین عامل در پیدایش نظریه ولایت فقها بر جامعه به شمار آورد. اكثریت مسلمانان در این دوره با این اعتقاد كه كتاب خدا براى بیان ‏احكام، كافى است ، به اهل‏بیت «ع‏» توجهى نكردند. در صورتى كه ‏پیامبر آنها را دو عنصر جدا ناشدنى نامیده و به مسلمانان توصیه ‏نموده بود كه به هر دو تمسك كنند تا نجات یابند. تاثیر این حركت هاى ‏سیاسى بر بسیارى از اندیشه‏ها، بس سترگ بوده و پیامدهاى منفى بسیارداشته است؛ بنابراین آنچه توجه نخستین نظریه‏پردازان «ولایت فقها» را به خود جلب كرد پیامدهاى منفى این دگرگونی ها و تاثیرات بود. این‏اندیشمندان از انحراف ناشى از جریانات مزبور به ویژه در شهر پیامبر بسیار متاثر شده بودند. آرزوى بازگرداندن «ولایت‏»، «امارت‏» وحكومت ‏به «صراط اصلى‏»، مایه وحدت همه این اندیشمندان بود. آنها كه‏ برجسته بودند در این دوره خواستار بازگشت ‏به دستور خدا و پیامبراسلام بودند، اما در مقابل، بودند افرادى كه این دگرگونى را امكان‏ناپذیر مى‏دانستند و بر آنچه پیامبر بر آن تاكید ورزیده بود چشم پوشیدند. بنابراین فقها و محدثین بزرگ آن دوره كه به «قارى‏» معروف مى‏شدند؛ در صدد ایجاد پایه‏هاى نوین یك «نهاد» پایدار درجامعه‏اى شدند كه دستخوش آشوب گشته بود. توجه به این «نهاد» هنوزهم به عنوان یكى از نگرانی هاى عمده بسیارى از اندیشمندان ونظریه‏پردازان گوناگون ولایت فقیه، پابرجاست. “منزل ارقم"، خانه امن ‏مسلمانان در مكه، نخستین «مدرسه‏» فقهى به شمار مى‏رفت كه همه روزه‏ مسلمان ها به طور پنهانى در آن گرد مى‏آمدند، دانش زندگى و حقوق فردى ‏و اجتماعى را از زبان پیامبر نور مى‏شنیدند ، و به آنها عمل نموده، دیگران را در جریان افكار، رفتار و گفتار پیامبر مى‏گذاشتند .
یك اصل‏مسلم تاریخى این است كه همه حوزه‏هاى اندیشه در طول تاریخ عمیقا تحت ‏تاثیر زمینه‏هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، نظامى زمان نظریه‏پردازى،اندیشه‏ورى و صدور اندیشه‏هاى سیاسى از طرف اندیشه‏پردازان سیاسى اعم‏ از مذهبى و غیرمذهبى، معصوم و غیرمعصوم مى‏باشد.

اما از همان آغاز به ویژه پس از انتقال به مدینه و تشكیل حكومت و گسترش‏اسلام، به علت دورماندن بسیارى از مسلمانان از پیامبر و دستكارى درنقل قول ها و یا اشتباهات غیرعمدى، لازم گردید كه مسلمانان به نوعى‏«تفقه‏» بپردازند. به خصوص دستور پیامبر مبنى بر اینكه آنچه از من‏براى شما نقل مى‏گردد اگر با قرآن موافق بود آن را برگیرید و اگرمخالف قرآن بود آن را دور بیاندازید ؛ مبدا نوعى استنباط، به ‏صورتى ساده و ابتدایى شد و لذا قدمت تفقه و استنباط اجتهاد و فتوى ‏به همان روزهاى آغازین مى‏رسد، و مسلمانان به دلائلى همچون «تعارض دوحكم‏»، «مشكل درك الفاظ‏» و «عدم اطلاع نسبت ‏به همه احكام‏» باید كه اجتهاد مى‏كردند. علاوه بر آن یك نفر صحابى، گاهى عین الفاظ حدیث رانقل مى‏كرد و گاهى حكمى را كه از آن احادیث و آیات فهمیده بود بیان‏مى‏نمود كه در صورت اول، “راوى و محدث” و در صورت دوم، “مفتى ومجتهد” دانسته مى‏شود. بنابراین اجتهاد به معناى فهم حكم ازعمومات و مطلقات و انضمام احادیث ‏به یكدیگر و بحث از نسخ و تخصیص،تقیید، و استنباط از ظواهر و نصوص كتاب و سنت، از آن زمان وجود داشت، هم در میان كسانى كه به پیامبر دسترسى داشتند و هم آنها كه ‏دور بودند. مسائل دیگرى نیز در زمان پیامبر رخ نمود كه در زمان‏پیامبر، بوجود آمدن طبقه‏اى به نام فقها [قاریان] و امثال ایشان را ایجاب كرد. مثلا در واقعه بنى‏قریظه هنگامى كه رسول خدا(ص) اصحاب خود را به بنى‏قریظه اعزام داشت ‏به آنان فرمود: “نماز عصر را تا رسیدن به‏ آنجا بجا نیاورید". برخى از آنان جهت تعبد به نص، نماز عصر را در وقت ادائى بجا نیاوردند ولى برخى دیگر با اجتهاد در كلام رسول خد ا نماز عصر را پیش از رسیدن به آنجا در وقت ادا بجا آوردند زیرا دانستند كه غرض رسول خدا از فرمان، تسریع در رسیدن به بنى‏قریظه بوده‏است نه نهى از نماز عصر در وقت‏خودش. لذا هم نماز عصر را در وقت‏ادا بجا آوردند و هم غرض رسول خدا(ص) را كه تسریع در رسیدن به مقصد بوده است. ‏حفظ این اجتهاد در اصطلاح علمى موسوم به «اجتهاد تخریج ملاك در مقام تطبیق‏» است . البته نباید فراموش كنیم كه درزمان حضور پیامبر(ص) و بعدها براى شیعیان در زمان ائمه معصومین(ع)نیاز چندانى به استفاده گسترده از اجتهاد و تفقه نبود؛ به دو علت‏1- فراوان نبودن پدیده‏ها و فروع جدید 2- حضور رسول خدا و ائمه‏معصومین در جامعه اسلامى و دسترسى مستقیم به آنها كه بهترین راه‏ شناخت احكام شرعى در وقت نیاز بودند. حتى در زمان پیامبر و ائمه مكتب هدایت كه افراد صاحب‏نظر داراى ملكه‏ اجتهاد (رد فرع بر اصل)؛ «مرجع‏» بسیارى از مسلمانان قرارمى‏گرفتند و این وضع در زمان شخص پیامبر، پیش روى آن حضرت جریان داشت و پیامبر(ص) این امر (فتوى‏دادن) را تقویت و تشویق مى‏فرمود. همین ‏جریان در زمان جانشینان آن حضرت نیز ادامه یافت و فقهایى همچون؛ سلمان محمدى، عماریاسر، ابوذر غفارى، ابورافع، ابى‏ابن كعب، حذیفه‏یمانى، ابودرداء، ابوسعید خدرى، عبدالله بن عباس و قثم‏بن عباس و…در بسیارى از مسائل مرجع مسلمانان قرار مى‏گرفتند.

توجه به شرایط اجتماعى

سومین مسئله‏اى كه درباره سیر تاریخى نظریه ‏ولایت فقیه باید در نظر داشته باشیم، «نقش زمان و مكان‏» در چگونگى‏ارائه و عرضه نظریه «ولایت‏» و «ولایت فقیه‏» مى‏باشد؛ زیرا یك اصل‏مسلم تاریخى این است كه همه حوزه‏هاى اندیشه در طول تاریخ عمیقا تحت ‏تاثیر زمینه‏هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، نظامى زمان نظریه‏پردازى،اندیشه‏ورى و صدور اندیشه‏هاى سیاسى از طرف اندیشه‏پردازان سیاسى اعم‏ از مذهبى و غیرمذهبى، معصوم و غیرمعصوم مى‏باشد. به عبارت دیگر صدور اندیشه سیاسى رابطه مستقیم با درگیرى اندیشه‏وران با مسائل ‏سیاسى اجتماعى دارد، و در این مسئله، نظریه‏پردازان ولایت، مستثنى‏نیستند؛ زیرا با یك بررسى تاریخى مى‏یابیم كه هر گاه درگیرى این‏اندیشمندان با مسائل سیاسى زیاد بوده است مباحث اندیشه سیاسى گسترش‏یافته و هرگاه به هر دلیل این درگیرى كم مى‏شده، مباحث ‏سیاسى و روند اندیشه‏پردازى سیاسى تقلیل یافته و یا فروكش مى‏نموده است. این مهم راما با بررسى تاریخ 23 ساله فعالیت نبى‏اكرم(ص) و 250 سال فعالیت ائمه‏معصومین(ع) به خوبى مى‏توانیم دریابیم و این «فرضیه‏» با تدقیق درتاریخ 1200 ساله فقهاء شیعه به یك اصل و قاعده ثابت موجود در تاریخ‏سیاسى شیعه تبدیل مى‏گردد. آیات 13 ساله منزل در مكه (مكى) برپیامبر اسلام غالبا انذار و تبشیر دارند تا مسائل سیاسى، و آیات مدنى،اكثریت در مسائل سیاسى اجتماعى دارند. روایات، احادیث و خطب ‏باقیمانده از عصر نخستین امام(ع) اكثرا صبغه سیاسى دارند. آثار ائمه ‏ثانى و ثالث نیز نشان‏دهنده همین مسئله هستند.

بر عكس آثار امام‏صادق(ع) و امام باقر(ع)، با برخوردارى از مسائل حقوقى وسیع، صبغه‏سیاسى (به معناى حكومتى) كمترى دارند زیرا به اقتضای شرائط سیاسى‏كشور، كمتر از ائمه دیگر، درگیر مسائل سیاسى حكومتى بوده‏اند، اگر چه ‏به دور از مسائل سیاسى نیستند. در مورد فقها نیز اگر به سوابق محقق‏ثانى، كاشف‏الغطاء بزرگ، ملااحمد نراقى، میرزاى قمى، شیخ فضل‏الله نورى، محمد حسین نائینى غروى و به ویژه حضرت امام خمینى(ره) نظر كنیم مى‏بینیم ‏كه چون درگیر مسائل سیاسى بوده‏اند كم و بیش پیرامون «نظام سیاسى‏» و یا بنیان هاى آن با صراحت ‏به اندیشه‏ پردازى پرداخته‏اند و بر عكس‏فقها دیگرى چون شیخ انصارى، صاحب جواهر، صاحب شرایع، شیخ طوسى، آیت‏الله بروجردى و دیگرانى كه درگیرى مستقیمى با مسائل سیاسى نداشته‏اند اگر چه به مسائل مربوط به نظام سیاسى عنایت داشته‏اند، اما بسیارمحدود و در حد ضرورت به آن پرداخته‏اند.

ادامه دارد…

 نظر دهید »

دعا

04 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

وقتی دعا می کنی،

دعای شما از این دنیا خارج می شود

و به جایی می رود که هیچ زمانی نیست

دعایت به قبل از پیدایش جهان می رود ،

دعایت به آن جایی می رود

که در حال نوشتن تقدیر تو هستند.

و تقدیر نویس مهربان عالم،

تقدیرت را با توجه به دعایت می نویسد.

 1 نظر

هشتم شوال، سالروز تخريب بارگاه ملکوتی ائمه بقيع توسط وهابيت

02 مرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري قبرستان بقيع به عنوان مهم‌ترين قبرستان اسلام به دست وهابيون تخريب شد.

در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري قبرستان بقيع به عنوان مهم‌ترين قبرستان اسلام به دست وهابيون تخريب شد.در کمتر کشوري به اندازه سرزمين حجاز، آثار مربوط به قرون نخستين اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلي اسلام آن‌جاست و آثار گرانبهايي از پيشوايان اسلام در جاي جاي اين سرزمين ديده مي‌شود. ولي متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابي، بيشتر اين آثار ارزشمند را به بهانه واهي آثار شرک، از ميان برده‌اند و کمتر چيزي از اين آثار پرارزش باقي مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقيع است. اين قبرستان، مهم‌ترين قبرستان در اسلام است که بخش مهمي از تاريخ اسلام را در خود جاي داده و کتاب بزرگ و گويايي از تاريخ مسلمانان به شمار مي‌آيد.

وضعيت بقيع قبل از تخريب

تا پيش از تخريب و ويراني قبور مطهر بقيع توسط وهابيت متعصب كه براساس معتقدات خود، به تخريب بسياري از آثار تاريخي پرداختند، بر روي قبور پيشوايان و ساير بزرگان اسلام که در مدينه مدفون بودند گنبدها و بناهايي قرار داشت. ائمه بقيع در بقعه بزرگي که به‏ طور هشت ضلعي ساخته شده بود و اندرون و گنبد آن سفيدکاري شده بود مدفون بودند. پس از تسلط وهابيون بر مدينه آن‌ها ضمن تخريب قبور، آثاري که بر روي قبور قرار داشت را نيز از بين بردند. در جريان اين واقعه بارگاه امام حسن مجتبي (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ويران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومين (ع)، ديگر قبور را هم تخريب كردند كه عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پيامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر اميرالمومنين (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنين (ع)، قبرعباس عموي پيامبر، ابراهيم پسر پيامبر (ع)، قبر اسماعيل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پيامبر (ع)، قبر حليمه سعديه مرضعه پيامبر (ع) و قبور شهداي زمان پيامبر (ع).

نخستين تخريب قبور ائمه بقيع

نخستين تخريب قبور مطهر ائمه‌ بقيع به دست وهابيون سعودي در سال 1220 هجري يعني زمان سقوط دولت اول سعودي‌‌ها توسط حكومت عثماني روي‌ داد، پس از اين واقعه‌ تاريخي - اسلامي با سرمايه‌گذاري مسلمانان شيعه و به‌ كار بردن امكانات ويژه‌اي، مراقد تخريب‌ شده به زيباترين شكل بازسازي‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقيع به يكي از زيباترين مراقد زيارتي و در واقع مكان زيارتي - سياحتي مسلمانان تبديل‌ شد.

دومين تخريب بقيع

دومين و در واقع دردناك‌ترين حادثه تاريخي - اسلامي معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روي‌ كار آمدن سومين حكومت وهابي عربستان مربوط ‌مي‌شود؛ سالي كه وهابيون به فتواي سران خود مبني بر اهانت و تحقير مقدسات شيعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بيت ‌پيامبر(ص) را مورد دومين هجوم وحشيانه‌ خود قراردادند و بقيع را به مقبره‌‌اي ويران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبديل‌ كردند.

تخريب قبور در مكه، مدينه، جده و كربلا

وهابيون در سال 1343 هجري قمري در مكه گنبدهاي قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابي‌طالب (ع)، خديجه (ع) و زادگاه پيامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و “خيزران” عبادتگاه سري پيامبر (ع) را با خاك يكسان كردند و در جده نيز قبر “حوا” و ديگر قبور را تخريب كردند. در مدينه نيز گنبد منور نبوي را به توپ بستند، ولي از ترس مسلمانان، قبر شريف نبوي را تخريب نكردند آن‌ها همچنين در شوال 1343 با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع (ع) اشياء نفيس و با ارزش آن قبور مطهر را به يغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهداي احد را با خاك يكسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پيامبر (ع) و ديگر قبور را هم خراب كردند.

وهابيون متعصب در همان سال به كربلاي معلي حمله كردند و ضريح مطهرحضرت امام حسين(ع) را كندند و جواهرات و اشياء نفيس حرم مطهر را كه اكثرا از هداياي سلاطين و بسيار ارزشمند و گرانبها بود، غارت كردند و قريب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را كشتند. سپس به سمت نجف رفتند كه موفق به غارت نشدند و شكست خورده برگشتند.






 

 نظر دهید »

مراحل خودسازی بزرگان

31 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

یکی از مهمترین مباحث اخلاق، خودسازی است که به بعد روحانی و معنوی انسان مربوط می شود؛ آدمی در جهت نیل به کمال لازم است به تزکیه نفس و خودسازی رو آورد.

که معنای لغوی آن عبارت است از: پاک نمودن خود از ناپاکی ها و در اصطلاح یعنی: فراهم آوردن زمینه برای پرورش استعدادهای درونی خود و به ظهور و فعلیت رساندن امكانات بالقوه ای كه خدای متعال در فطرت انسان قرار داده است. حال باید دید انسانی که قصد دارد به سعادت و خوشبختی برسد از چه راههایی می تواند به خودسازی و تزکیه دست یابد.
مراحل خودسازی

از روش های بسیار موثر در خودسازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده اند. و آن دارای چند مرحله است:

الف)آگاهی و تنبه

تا انسان از خود فراموشی خارج نشود نمی تواند به بیداری و آگاهی برسد.بدین جهت اولین مرحله تزکیه آگاهی است چنانچه حضرت امام (رحمه الله علیه) می فرماید: «… منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن این که انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان خصال خود انسان است.»(1)

خواجه عبدالله می‌فرماید: «قیام لله عبارت از بیداری از خواب غفلت و برخاستن از دره سستی است و آن نخستین نوری است که قلب بنده ـ به دلیل دیدار نور تنبه و هوشیاری ـ به آن زندگی یابد.»(2)

ب) تفکر

تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روز مقدارى ولو کم ، تفکر کند در اینکه آیا مولاى او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتى را از براى او فراهم کرده و بدن سالم و قواى صحیح که هر یک داراى منافعى است به او عنایت کرده و این همه نعمت و رحمت برای او فراهم کرده و از طرفى هم این همه انبیا فرستاده و کتاب‌ها نازل کرده و راهنمایى‌ها نموده است. پس وظیفه ما در مقابل مالک الملوک چیست؟

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «لا عمل کالتفکر؛ هیچ عملی هم چون تفکر و اندیشیدن نیست»(3)
انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد.

ج) مشارطه و عزم

عزم یعنی تصمیم بر ترک گناهان و انجام واجبات بگیری، تصمیم و اراده ای قاطع و سخت. چرا که قدم در راهی نهادی که دارای مشکلات و سختی های زیادی می باشد که بدون صبر و عزم نمی توان به مقابله با آنها برخواست و سالک و مجاهد می بایست به حول و قوه خداوند چنان عزمی داشته باشد(4)

که در مقابل همه مشکلات بایستد و بر آنها فائق آید. حضرت امام خمینی (ره) در اهمیت عزم از استاد خویش نقل کرده اند که ایشان عزم را جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان دانسته اند. و فرموده اند بیشتر از هر چیز گوش دادن به موسیقی، ‌عزم و اراده را ضعیف می کند.(5)

و مشارطه یعنی انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد. مثلاً کسی که می خواهد با یک صفت بدی که در او وجود دارد و یا عادت زشتی که در خود احساس می کند به مبارزه برخیزد، باید با خود عهد کند که آن صفت و یا عادت را از صحنه عمل و رفتار خود دور کند و شیوه زندگی خود را از حاکمیت آن بر کنار نگه دارد و این قدم اول است.(6)

د) مراقبه

پس از تصمیم و اراده قطعی در این خصوص باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسه های نفسانی و حالات شیطانی نتواند او را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی آن عمل و یا صفت زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.(7)

در حالات علماء ربّانی و بزرگان دین نیز وقتی نظر می افکنیم ،‌دائماً مراقب نفس خویش بوده و اهمیّت فوق العاده ای برای تهذیب نفس و خودسازی قائل بوده اند، به طوری که پیوسته به مراقبت و محاسبه از نفس خویش می پرداخته اند.آیة الله سید احمد کربلائی(ره): در دستور العملی به یکی از شاگردان خویش می نویسد:«مواظبت کامل بر اداء‌ واجبات و ترک محرمات داشته باش و اولاً: در ابتدای صبح در این اندیشه کن. ثانیاً: کمال مراقبت را در طول روز داشته باش. ثالثاً: هنگام اراده خوابیدن محاسبه نفس کن. رابعاً: در صورتی که نفس مخالفتی نموده آن را جبران نما و نفس را با انجام ضّد میل آن مجازات نما.(8)

ر) محاسبه

«محاسبه» یعنی حسابرسی و بازنگری نسبت به گذشته و تعهد نسبت به آینده. حسابرسی و تفتیش نسبت به حالات نفسانی و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضروری ترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتی رو به سامان نخواهد رفت. پس اگر طاعتی انجام داده بر آن بیفزاید و اگر معصیتی مرتکب شده در صدد جبران آن برآید.

امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «لیس منا من لم یحاسبه نفسه فی کل یوم، فإن عمل حسناً استزاد الله و إن عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب إلیه؛ هر کس روزانه به حساب خود رسیدگی نکند، تا اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند تقاضای توفیق بیشتری کرده و چنان چه مرتکب عمل زشت و گناهی شده است و از او طلب آمرزش و توبه کند، از ما نیست».(9)
بهترین علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوک برای معالجه مفاسد اخلاقی فرموده اند این است كه هر یک از اخلاق های زشت را كه در خود می بینیم در نظر بگیریم و بر خلاف آن تا مدتی مردانه اقدام كنیم و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب كنیم مسلماً بعد از مدتی آن خُلق زشت رفع خواهد شد.و در این راه خودسازی بهتر است با خوبان همنشین باشیم و دعا و توسل را نیز فراموش نکنیم.

ه) مۆاخذه

پس از فراغت از محاسبه و بازنگری در اعمال روزانه و داد خواهی انسان از خود در محکمه وجدان و مقصر شناختن خود، نوبت به مواخذه می رسد. قدم نهایی در طی این عملیات این است که با برخورد جدی با خود و گریبان گیری از خویشتن و تنبیه نفس به وسیله روزه و مانند آن در صورت نقض پیمان، از او برای رعایت کردن و نشکستن دوباره آن تعهد بگیرد.

و در آخر نیز بهترین علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوک برای معالجه مفاسد اخلاقی فرموده اند این است كه هر یك از اخلاق های زشت را كه در خود می بینیم در نظر بگیریم و بر خلاف آن تا مدتی مردانه اقدام كنیم و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب كنیم مسلماً بعد از مدتی آن خُلق زشت رفع خواهد شد.و در این راه خودسازی بهتر است با خوبان همنشین باشیم و دعا و توسل را نیز فراموش نکنیم.

پی نوشتها:

1ـ چهل حدیث امام خمینی،ص98.

2ـ منازل السائرین، ص 34.

3ـ نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 113.

4ـ علامه تهرانی، رساله لب اللباب، ص 105.

5ـ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ص 7.

6ـ مهدی موسوی کاشمری، كتاب روش های تربیت،ص 33.

7ـ همان.

8ـ تذکره المتقین، ص 176.

9ـ اصول کافی، ج 2، ص 453.

 

 نظر دهید »

آیا دلیل تاکید بر نماز صبح را میدانید ؟

30 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي


باخواب غلظت خون بالا میرود

وهرچه به صبح نزدیکــ میشویم خون غلیظ تر میشود

ودرست لحظات نزدیک شدن به اذان به حد اعلا می رسد

کسانی که بیدار میشوند با وضو گرفتن قدری خون تنظیم میشود

وبا خواندن نماز بدن کاملا بالانس شده و به حالت نرمال باز میگردد

بیخود نیست میگوییم خدا از مادر هم مهربانتر است

كسانیكه با یوگا و نرمش های آرامش بخش و انرژی درمانی آشنایند

میدانند ، چاكراها نقاط ورود و خروج انرژی به بدن هستند.

اگر دقت کرده باشید هنگام وضو گرفتن تنها جایی که از پایین به بالا شسته میشود مسح پاست .

شما از نقطه ی انگشت شست پا دست خود را به سمت بالا میکشید . چرا ؟؟؟

تنها جاییکه انرژی مثبت به بدن برمیگردانید مسح پا میباشد.

در تمام مراحل وضو گرفتن با هفت چاکرای بدن سر و کار داریم.

در تمام مراحل از تمام چاکراها به وسیله ی آب که منبع پاکی و

قداسته انرژی های منفی بدن رو به سمت خارج دفع کرده

و در مرحله ی آخر وضو گرفتن انرژی مثبت رو وارد بدن میکنیم…
.

.
Animated pictures of flowers (111)shabhayetanhayi.ir
.
.
اهمیت نماز صبح
.

.
1- نماز صبح مشهود ملائکه است.

.
قرآن مجید:نماز فجر(نماز صبح) مشهود ملائکه است(بنی اسرائیل/آیه۷۷)
گر چه تمام نمازها مشهود ملائکه است ولی نماز صبح در این وادی از ویژگی خاصی بهره مند است.
در روایات اسلامی آمده که : ((نماز صبح از میان نمازها این امتیاز دارد که
ملائکه شب و ملائکه روز آن را مشاهده می کنند.
زیرا نماز صبح اگر در اول وقت خود انجام شود دقیقاً در لحظه ای انجام شده است
که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز می دهند.
و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود.
بنابراین نماز صبح که در اول وقت خوانده شود در دو پرونده ثبت می شود.))
(وسایل شیعه/ج۳/ص۱۵۶/بحار/ج۸/ص۷۳)
.
۲- نماز صبح را با لباس زیر نخوانید

.
((استادشهید مطهری اهمیت ویژه و فوق العاده ای برای نماز قائل بودند.
ایشان هرگز با لباس خانه نماز نمی خواند، مخصوصاً نماز صبح را.))
ما که از رختخواب بیرون می آییم با همان لباس زیر نماز صبح را می خوانیم
اما ایشان به هنگام نماز، لباس می پوشیدند عمامه به سر می گذاشتند
و خودشان را برای نماز آراسته می کردند.شاید این کار بدین سبب بود که،
می خواستند از همان آغاز صبح که لباس می پوشیدند
آمادگی روحی پیدا کنند
یعنی ((من می خواهم کاری انجام دهم که سرسری نیست.
این حالت آمادگی قبل از نماز مسلماً تاثیر روحی بسزایی دارد.))
.
۳- مواظب نماز صبح باشید

.
رسول خدا: کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است.
هرکه نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند.
هرکه نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزار است.
هرکه نماز مغرب نخواند دین از او بیزار است.
هرکه نماز عشارا ترک کند خدای جهان از او بیزار است.(اسرار الصلوه/ص۳۴)
.
۴- نماز صبح را منافقین دوست ندارند

.
رسول خدا: نماز صبح و نماز عشا سنگین ترین نمازها در نظر منافقین است.
(مستدرک وسایل/ج۱/ص/۱۸۳)
.
.
namaz
.
.
۵- حاجات مهم را بعد از نماز صبح از خدا بخواهید

.
روایت شده است که ((حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مسالت نمایید.))
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) می فرماید:
از رسول خدا شنیدم که فرمود: هرکس نماز صبح بگذارد آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می کند.
.
۶- از رحمت خدا دور نشوید

.
حضرت مهدی(علیه السّلام) به یکی از مشتاقان دیدارش که به زیارت آن حضرت موفق شده بود دوباره فرمود:
از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند
و نماز مغرب را به حدی تاخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند.(حق الیقین/ص۳۰۲)
.
۷- نماز صبح به جماعت

.
رسول خدا چون شنید تعدادی از مسلمین در نماز جماعت صبح حضور ندارند فرمود:
اگر آنها از ثواب زیاد نماز جماعت صبح و عشا خبر داشتند مانند راه رفتن کودکان شیرخوار،
خود را به نماز جماعت می رساندند(بهترین پناهگاه/ص۹۴)
اسحاق ابن عمار از امام صادق(علیه السّلام) سوال کرد که :
خبر ده ما را از برترین وقت برای نماز صبح.
امام فرمود:هنگام طلوع فجر
چون خداوند می فرماید: اِنّ قران الفجر کانَ مشهوداً(اسرا ۷۸)
یعنی نماز صبح را ، فرشته روز و فرشته شب هر دو مشاهده می کنند.
پس هرگاه بنده نماز صبح را با طلوع فجر بخواند،دو مرتبه پاداش نوشته می شود،هم فرشته صبح می نویسد و هم فرشته شب.
(ثواب الاعمال/ص۸۵)
.
۸- ای بی خبرها برخیزید

.
و در روایتی آمده که حضرت امام حسین(علیه السّلام) در کودکی تعابیر زیبایی در مورد پرندگان داشتند و در مورد خروس می فرمودند:
خروس در موقع اذان فریاد می زند: قوموا ایها الغافلون ، قوموا ایها الغافلون
یعنی ای بی خبرها برخیزید، ای بی خبرها برخیزید.

.

.
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
.

 نظر دهید »

دبّه کردن ، آن هم با خدا ؟!!

30 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي


ماه خوب خدا هم به پایان رسید، ماه رحمت و غفران، ماه توبه و بخشیده شدن، ماه بازگشت و آشتی با خوبی ها و خدای خوبی ها. ماهی که ابتدای آن فکر نمی کردیم که آنقدر زود بگذرد و تمام شود و اکنون که تمام شده در حسرت روزها و شب های با برکتش افسوس می خوریم…

شاید این زمزمه ی خیلی از ماها باشد که این روزها با خودمان داریم: ای کاش بهتر استفاده کرده بودم …. ای کاش بیشتر بهره برده بودم … خدایا این ماه رمضان را آخرین سالی که بتوانم میهمان تو باشم قرار مده …

رسمه که وقتی یه مدتی را میهمان کسی می شویم در آخر از او حلالیت می طلبیم … خدایا این مدت میهمان خوبی برایت نبودم ، اما تو بهترین میزبانی را داشتی … هر چی بدی از ما دیدی، بگذر و حلال کن و ما را ببخش …
با تمام شدنش از طرفی بغضی سینه مان را فشار می دهد و از طرفی شور و شعفی داریم برای حضور در عید فطر، خواندن نماز زیبای عید فطر ، قرار گرفتن در لحظاتی که اشک پاک شدن از گناهان انشالله جاری خواهد شد …
روزها و شب ها در این ماه هر کسی فرا خور حال و توانی که داشت با خدایش خلوت داشت … حتی به نظر من اون کسی که توفیق اقامه روزه را هم به هر دلیلی … نداشته حتما با خودش خلوتی داشته، مناجاتی کرده، اشکی ریخته و دلش شکسته است ؛ آخر مگر می شود شب قدر بیاید و از من صدایی در نیاید، العفو بگویم و اشکم روان نشود …
رحمت خدا را ببینم، وعده هایش را بشنوم و منقلب نشوم …. مگر من از سنگ سخت ترم ….
نه! من با خدا قول و قرارهایی گذاشته ام … قول هایی داده ام … خواسته هایی داشته ام … فقط و فقط یک ترسی تمام وجودم را فرا گرفته …
و چون انسان را آسیبی رسد، ما را - به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده- می خواند، و چون گرفتاریش را برطرف کنیم چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاریی که به او رسیده ، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام می دادند زینت داده شده است.

یک ترس آن هم به خاطر عملکرهای گذشته ام، نمک خوردن ها و نمکدان شکستن هایم … خدا کند دوباره مثل قبل دبه نکنم … زیر حرف هایم نزنم … مصداق این آیه قرآن نشوم:

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی‏ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ: و چون انسان را آسیبی رسد، ما را - به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده- می خواند ، و چون گرفتاریش را برطرف کنیم چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاریی که به او رسیده ، نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام می دادند زینت داده شده است. (سوره یونس، 12)
ان شاء لله که حواسم به حرف هایی که در این 30 روز بین خودم و خدایم داشته ام هست …
خدا رو شکر در حد توان با این ماه خدا ارتباطی برقرار کردم … پلی زده ام و عید فطر را با سرفرازی با اطمینان بر اینکه خدا هم با من آشتی کرده است … صداهایم را شنیده … ناله هایم را دیده و اجابتم کرده است برای نماز حاضر می شوم …
به لطف و کمک خودش عید فطر در اجتماع مسلمین حضور پیدا خواهم کرد تا با نماز زیبای عید فطر از او بخواهم در ادامه ی مسیر بندگی که شروعش را ماه مبارک رمضان برای خود انتخاب کرده ام، کمکم کند و مرا تنها نگذارد …

از او می خواهم بهترین چیزی را که بندگان صالح خدا از او طلب می ‌کنند، به ما عطا کن و از آنچه که بندگان مخلص خدا، به خدا پناه می‌ برند، ما نیز به خدا پناه می‌ بریم ….

از او می خواهم هر آن چه برای تقرّب به او لازم است را به من بدهد، توفیق عمل برای خودش را بر من عرضانی کند و از هوای نفس، بندگی نفس، بندگی غیر خدا به خودش پناه می برم.
رستگار شدن هدف اصلی زندگی من است … خودش وعده داده است کسی که خواهان رستگاری است، خود را تزکیه کند (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی) (سوره اعلی، 14) و نام پروردگارش را به یاد آورد و به دنبال آن نماز بخواند (وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی) (سوره اعلی،15)

با این نماز عاشقانه از او تشکر می کنم … تشکر به خاطر یک ولادت جدید … و به او عرضه می کنم: «ادخلنی فی کلّ خیر ادخلت فیه محمّدا و آل محمّد»؛ ما را به آن بهشت مصفای ایمان و اخلاق و عمل که این برگزیدگان را در آن جا دادی، وارد کن. «و اخرجنی من کلّ سوء اخرجت منه محمّدا و آل محمّد صلواتک علیه و علیهم»؛ از آن دوزخ عمل ناشایست، اخلاق ناشایست، عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ناشایست که این بزرگواران و عزیزان عالم خلقت را از آن محفوظ و مصون نگاه داشتی، ما را خارج کن. (بیانات آیت الله خامنه ای در شرح نماز عید فطر)

از او خواسته ام که رستگار شوم … در حقیقت این نماز پلی است برای نزدیک شدن به آن مقصد … رستگار شدن هدف اصلی زندگی من است … خودش وعده داده است کسی که خواهان رستگاری است، خود را تزکیه کند (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی) (سوره اعلی، 14) و نام پروردگارش را به یاد آورد و به دنبال آن نماز بخواند (وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی) (سوره اعلی،15)

 

 نظر دهید »

تاریخچه نظریه ولایت فقیه

29 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

آیا پیشینه ی نظریه ولایت فقیه به زمان غیبت امام زمان(عج) می‌رسد یا اینکه ریشه های این نظریه در دوران حضور امامان معصوم هم وجود داشته است؟

شاید در ذهن اکثر مردم چنین باشد که ولایت فقیه به پس از دوران غیبت کبرای امام زمان(عج) برمی گردد یعنی در کمتر از 1200 سال قبل ولی با توجه به مفاد نظریه ی ولایت فقیه و با مروری اجمالی به تاریخ دوران حضور امامان معصوم براحتی می توان ولایت فقیه را در عصر حضور معصومین هم دید.
حکومت خدا و منصوبین او

بر اساس دیدگاه عقیدتی شیعه حاکمیت در اصل از آن خداست و به عبارتی دیگر: حاکمیت از شؤون ربوبیت الهی است. هیچ کس حق حکومت بر انسانی را ندارد مگر آنکه خدا به او اجازه دهد. پیامبران و خاتم آنها (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) و اوصیای معصوم ایشان از طرف خدا اجازه حکومت برانسانها را داشتند. ما در اینجا قصد بیان دلیل مشروعیت حکومت حضرت رسول و امامان معصوم را نداریم. از نظر تاریخی مسلم است از میان امامان معصوم فقط حضرت علی (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) برای مدت بسیار کوتاهی به حاکمیت ظاهری رسیدند و دیگر امامان بدلیل سلطه ی حاکمان غیر شرعی از اداره جامعه برکنار بودند و مجالی برای حکومت به دست نیاوردند.

حضرت علی (علیه السلام) در زمان حاکمیتشان کسانی را در نقاط مختلف کشور اسلامی به حکومت می گماردند که منصوب خاص آن حضرت بودند و اطاعت از آنها – مانند اطاعت از خود آن حضرت – واجب بود، چون این افراد بواقع منصوب با واسطه از طرف خدا بودند یعنی لازم نیست شخص منصوب بی واسطه از سوی خدا باشد، تا اطاعتش واجب گردد. ولایت فقیه هم – در واقع – نصب با واسطه است و فقیه از طرف خدا اجازه دارد حکومت کند. در زمان امامانی که حاکمیت ظاهری نیافتند امور جامعه ی مسلمانان تحت تسلط و حاکمیت حاکمان جور بود. این حاکمان در فرهنگ شیعه “طاغوت” محسوب می شدند و بر اساس نصّ قرآن “یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به"(1) مردم حق مراجعه به آن حاکمان و کسانی را که به سوی آنها برای تدبیر امور گمارده شده بودند نداشتند در حالی که در مواردی نیاز بود به شخصی مثل حاکم یا قاضی مراجعه شود، در چنین مواردی وظیفه ی مردم چه بود؟
از امامان معصوم دستورهایی رسیده است که مردم باید در زمان یا مکانی که دسترسی به معصوم ممکن نیست به کسانی که دارای شرایط خاصی هستند مراجعه کنند تا کارهای آنان زمین نماند. مثلا از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: “من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما …"مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام و آشنا به احکام همان فقیه مورد نظر ماست
ولایت فقیه در کلام معصوم

از امامان معصوم دستورهایی رسیده است که مردم باید در زمان یا مکانی که دسترسی به معصوم ممکن نیست به کسانی که دارای شرایط خاصی هستند مراجعه کنند تا کارهای آنان زمین نماند. مثلا از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: “من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما …” (2) مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام و آشنا به احکام همان فقیه مورد نظر ماست. طبق روایات مشابه به هنگام دسترسی نداشتن به معصوم ،"فقیه حاکم مردم است و این حاکمیت از معصوم به او رسیده است. در همین روایت آمده است: “فانّی قد جعلته علیکم حاکما،” (3) من او را حاکم شما قرار دادم.

روشن است امام شخص معینی را به حاکمیت نصب نکرده بلکه به صورت عام منصوب نموده است. در همین روایت آمده است “فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخفّ بحکم الله و علینا ردّ و الرّاد علینا کالرّاد علی الله و هو علی حّد الشّرک بالله"(4) حاکمی که منصوب عام از طرف معصوم است اطاعتش واجب است و اگر کسی حکم او را نپذیرد، مانند آن است که حاکمیت معصوم را نپذیرفته است. با توجه به نصب عام فقها نظریه ولایت فقیه اختصاص به زمان غیبت ندارد، بلکه در زمان حضور اگر دسترسی به امام معصوم ممکن نباشد این نظریه نیز باید اجرا گردد. زیرا محتوای این نظریه، چیزی جز چاره جویی برای مردمی که دسترسی به امام ندارند، نیست پس ریشه این نظریه را در زمان حضور معصوم نیز می توان دید.

پی نوشت ها:

1- نساء /60، “می خواهند طاغوت را در اختلافات خود حاکم قرار دهند در حالی که مأمور شده اند به طاغوت کفر ورزند.”

2 و 3 و 4 . اصول کافی، ج1، ص67

 نظر دهید »

بخشش وخوبي

28 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

يک روز دو دوست با هم و با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور مي کردند.بعد از چند ساعت سر موضوعي با هم اختلاف پيدا کرده و به مشاجره پرداختند.وقتي که مشاجره آنها بالا گرفت ناگهان يکي از دو دوست به صورت دوست ديگرش سيلي محکمي زد .بعد از اين ماجرا آن دوستي که سيلي خورده بود بر روي شنهاي بيابان نوشت :

امروز بهترين دوستم به من سيلي زد.

سپس به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.چون خيلي خسته بودندتصميم گرفتند که همانجا مدتي در کنار برکه به استراحت بپردازند.

ناگهان پاي آن دوستي که سيلي خورده بود لغزيد و به برکه افتاد.

کم کم او داشت غرق مي شد که دوستش دستش را گرفت و او را نجات داد .بعد از اين ماجرا او بر روي صخره اي که در کنار برکه بود اين جمله را حک کرد:

امروز بهترين دوستم مرا از مرگ نجات داد.

بعد از آن ماجرا دوستش پرسيد اين چه کاري بود که تو کردي ؟

وقتي سيلي خوردي روي شنها آن جمله را نوشتي و الان اين جمله را روي سنگ حک کردي ؟

دوستش جواب داد وقتي دلمان از کسي آزرده مي شود بايد آن را روي شنها بنويسيم تا بادهاي بخشش آن را با خود ببرد. ولي وقتي کسي به ما خوبي مي کند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آنرا به فراموشي بسپارد.

 نظر دهید »

عید

26 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

نکاتی از عظمت و برکات عید فطر !‌

25 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

یک ماه سخت بندگی را پشت سر گذاشتیم ، ماه تشنگی ها و گرسنگی های دلچسب بندگی ، ماه زیبای همجواری با خداوند متعال ، ماه بارش رحمت و برکت ، ماه مبارک رمضان با همه سختی ها و شیرینی هایش گذشت و اینک در آستانه یک بزم باشکوه هستیم ، روز تقدیر از اطاعت کردن های ما ، روز بزرگ پاداش گرفتن .

عید فطر از بزرگترین اعیاد مسلمانان است، روزی بزرگ که خداوند متعال در این روز بهترین ها را به بندگان روزه دارش عطا می کند ، بندگانی که نه گرما را شناختند نه طولانی بودن روز را ، با همه سختی ها امر پروردگار مهربانی ها را گردن نهادند و دم بر نیاوردند.

پیامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) طی خطبه‌ای در عید فطر فرمودند: آگاه باشید كه خداوند این روز را عید و شما را اهل آن قرار داد، پس یاد خدا کنید تا شما را یاد کند، او را بخوانید تا شما را استجابت کند، استغفار کنید تا شما را ببخشد و فطره خود را بپردازید که آن سنّت‏ پیغمبر شما است.[1]

جایگاه ویژه عید فطر

در اهمیت این روز همین نكته كافی است كه نوشته اند: « امّا خیرته من الایام یوم الفطر » ؛ (2) برگزیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از روزها، روز فطر است.»

امام علی علیه السلام می فرمود: « الا و ان هذا الیوم یوم جعله الله لكم عیدا و جعلكم به اهلا فاذكروا الله یذكركم و ادعوا یستجب لكم؛ (3) هان امروز روزی است كه خداوند آن را برای شما عید قرار داده و شما را نیز شایستة آن ساخت، پس به یاد خدا باشید تا او نیز شما را یاد كند و او را بخوانید تا خواسته تان را به اجابت برساند.»
پیامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) طی خطبه‌ای در عید فطر فرمودند: آگاه باشید كه خداوند این روز را عید و شما را اهل آن قرار داد، پس یاد خدا کنید تا شما را یاد کند، او را بخوانید تا شما را استجابت کند، استغفار کنید تا شما را ببخشد و فطره خود را بپردازید که آن سنّت‏ پیغمبر شما است

شبی چون شب قدر و روزی چون روز قیامت

امام علی(علیه السلام) در خطبه ای فرمودند: «اى مردم! امروز شما روزى است که در آن به نیکوکاران پاداش داده مى‏شود و بدکاران در آن زیان مى‏کنند. امروز، شبیه‏ ترین روزها به قیامت شماست. با بیرون آمدن خود از خانه ‏هایتان به مصلاى خود، از بیرون آمدن از گورها و رفتن به پیشگاه خداوند یاد کنید. و از توقف و ایستادن خود در مصلى، وقوف خود در برابر خدا را یاد کنید و از بازگشت خود به خانه‏ هایتان بازگشت خود را به جهنم و بهشت فرا یاد آرید. و اى بندگان خدا! بدانید نزدیک ‏ترین و کمترین چیز که براى مردان و زنان روزه‏گیر فراهم است، این است که فرشته‏یى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد که اى بندگان خدا! بر شما مژده باد که گناهان گذشته شما آمرزیده شد و بنگرید که در آینده چگونه خواهید بود.» (روضة الواعظین/ ترجمه مهدوى دامغانى/ 565 )

شب عید فطر شب بسیار با عظمتی است ، شبی که آن را هم پایه ی شب قدر می دانند، در روایتی آمده است: «… کارگر وقتى از عملش فارغ شد اجرتش را مى‏دهند و پایان عمل روزه دار شب عید است بنا بر این در شب عید مغفرت و آمرزش که پاداش روزه‏ داران است نازل مى‏شود. ….(و سفارش شده است ) وقتى آفتاب غروب کرد غسل کن و بعد از خواندن نماز مغرب دو دست را بلند کن و بگو: یا ذا الطّول، یا ذا الحول، یا ذا الجود، یا مصطفى محمّد و ناصره صلّ على محمّد و على اهل بیته و اغفر لى کلّ ذنب احصیته علىّ و نسیته و هو عندک فی کتاب مبین. سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: اتوب الى اللَّه. بعد حوائج خود را از خدا بخواه‏.» (علل الشرائع / 259)

امیرمومنان علی علیه السلام می فرماید: « شایسته می دانم آدمی در سال، چهار شب دست از هر كاری بكشد و خود را به عبادت آماده سازد: شب عید فطر، شب عید اضحی، شب نیمةشعبان و شب اول رجب.» (بحارالانوار، ج 97، ص 36 و39 )

دعا کردن

جمع شدن برای اظهار بندگی

فضل بن شاذان می گوید: «روز فطر، عید قرار داده شد تا برای مسلمانان محل گردهمایی باشد كه در آن جمع شوند و به خاطر خدای عز وجل به صحنه آیند و خدا را در برابر نعمت هایش به شكوه و بزرگی یاد كنند تا هم روز عید باشد و هم روز اجتماع، هم روز بالندگی باشد و هم روز زكات دادن، هم روز رغبت (و توجه به نعم الهی باشد) و هم روز تضرع. چون روز فطر، روز اول سال است كه خوردن و نوشیدن در آن حلال می شود و چون اول ماه های سال نزد اهل حق، ماه رمضان است. لذا خداوند دوست دارد كه اجتماعی در این روز برای مسلمانان باشد كه خدا را در آن ستایش و تقدیس كنند.»(4)

جشن پیروزی

روزه داری در گرمای طاقت فرسای تابستان هر لحظه اش برای خداوند متعال ارزشمند بود ، لحظاتی که نفس به معنای واقعی اسیر دست ما بود و بر او غالب بودیم ، و این تلاش را خداوند بی نیاز مطلق ارج می نهد و پاداشی در خور به آن می دهد .
امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: « رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: هر گاه روز اول ما شوال (عید فطر) فرا می رسد، یك منادی از سوی خدا ندا می دهد؛ ایها المومنون اغدوا الی جوائزكم»؛ ای مومنان به سوی جایزه هایتان بشتابید.» در ادامه حضرت باقر علیه السلام رو به جابر كرد و به تفاوت این پاداش با پاداش های دنیاداران اشاره كرد و فرمود: « یا جابر! جوائز الله لیست بجوائز هولاء الملوك… هو یوم الجوایز؛ (5) ای جابر! جوایز خدا، از نوع جوایز این پادشاهان نیست… آن روز روز جایزه هاست.»
رسول خدا دربارة نوع این جایزه می فرمود: « ان الله بنی الجنه من یاقوت احمر و سكت بالذهب، ستورها السندس و الاستبرق، اشجارها الزمرد، ثمارها الحلل، اعدها الله لهذه الامه یوم الفطر؛ (6) خداوند بهشت را از یاقوت سرخ بنا نهاد و مواد آن را از طلا و پرده هایش را از دیبا و درختانش زمرد و میوه هایش را از جواهرات زیبا ساخت و آن را عیدی این امت در عید فطر قرار داد.»

روز مغفرت و آمرزش

امام علی علیه السلام در یكی از خطبه های عید فطر فرمودند: « عبادالله ان ادنی ما للصائمین و الصائمات ان یتادیهم ملك فی آخر یوم من شهر رمضان ابشروا عبد الله فقد غفرلكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كیف تكونون فیما تستانفون؛ (7) ای بندگان خدا! كمترین چیزی كه به زنان و مردان روزه دار داده می شود، این است كه فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می دهد: هان! بشارتتان باد ای بندگان خدا كه گناهان گذشته تان آمرزیده شد. پس متوجه باشید در آنچه بعد از این ماه انجام می دهید.»
ای بندگان خدا! كمترین چیزی كه به زنان و مردان روزه دار داده می شود، این است كه فرشته ای در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا می دهد: هان! بشارتتان باد ای بندگان خدا كه گناهان گذشته تان آمرزیده شد. پس متوجه باشید در آنچه بعد از این ماه انجام می دهید.»

چگونه برای عیدی گرفتن آماده شویم؟

امام صادق علیه السلام فرمود: « هرگاه آفتاب غروب كرد سه ركعت نماز مغرب را بخوان و دست های خود را بلند كن و بگو:« ای صاحب عطای همیشگی، ای صاحب سال، ای برگزیننده محود و یاری كننده اش! بر محمّد و آل او درود فرست و تمام گناهانی را كه مرتكب شده ام و آن را فراموش كرده ام، برایم بیامرز با آن كه گناهانم در نزد تو در كتاب مبین (نوشتة آشكار) است.» پیشانیت را به خاک بمال و در حال سجده صد بار بگو: « به سوی خدا می روم» و از خدای بزرگ در خواست نیاز كن.» (8)

درباره امام سجاد علیه السلام نوشته اند: «یحیی لیله عید الفطر بالصلاه حتی یصبح و یبیت لیله الفطر فی المسجد و یقول: یا بنی ما هی بدون لیله یعنی لیله القدر؛ (9) شب عید فطر را با نماز زنده نگاه می داشت تا این كه صبح می شود. شب عید را در مسجد می ماند و می فرمود: فرزند عزیزم شب عید فطر كمتر از شب قدر نیست.»

پی نوشت ها:
1. خمینی، سید روح الله، توضیح المسائل (المحشی)، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، ۱۴۲۴، ق
2) بحارالانوار، ج 97، ص 48
3) من لا یحضره القیه، ج 1،ص517
4) همان، ج 1 ص 522، وسایل الشیعه، ج 5، ص 141
5) وسایل الشیعه، ج 5، ص 140، فروغ كافی ج 4، ص 168
6) مستدرك الوسایل، ح 6677
7) میزان الحكه، ج 7، ص 131. تنبیه الخواطر، ص 392
8) من لا یحضره الفقیه، انتشارات امام مهدی قم، ج 2، ص 109
9) بحارالانوار، ج 88، ص 119

 

 1 نظر

یاامام زمان

23 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

محو خانه کعبه توسط وهابیت

22 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 



چندی پیش «واس»، خبرگزاری رسمی عربستان سعودی تصاویری از آخرین پیشرفت پروژه توسعه حرم مکی در مکه مکرمه را منتشر کرده بود.
محو خانه کعبه

پروژه‌ای که تحت عنوان توسعه حرم مکه توسط عربستان سعودی دنبال می‌شود، اما در واقع هدف اصلی آن از بین بردن تمام آثار و نشانه‌های تاریخ صدر اسلام است و این نکته‌ای است که رسانه‌ها و مطبوعات غربی نیز به آن اذعان می‌کنند.
به عنوان مثال روزنامه انگلیسی «گاردین» در گزارشی درباره توسعه حرم مکی که سال گذشته آن را منتشر کرده بود، چنین می‌نویسد: برج‌های غول‌پیکری که قرار است ،در سال 2017 افتتاح شود، دارای 10 هزار اتاق خواب، 70 رستوران، ایستگاه و مرکز خرید و 5 طبقه ویژه خانواده سلطنتی است.
این برج‌ها که بزرگترین هتل جهان خواهند بود، شهر 5 ستاره کاملی هستند که ساخت آنها 2.3 میلیارد پوند برای خاندان سعودی هزینه خواهد داشت.
گاردین در ادامه تاکید‌ می‌کند: لیست جنایات سعودی‌-‌وهابی علیه میراث تاریخی اسلام تمام شدنی نیست. هرچیزی در مکه و مدینه که ارتباطی با پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله داشته باشد، در تیررس بلدزرها برای تخریب است.
طی ده سال گذشته شکل و ساختار مکه تا حدود بسیار زیادی تغییر کرده است. منطقه اطراف مسجد الحرام مملو از بناها و ساختمان‌های جدید و مدرن شده و شاید بارزترین آنها برج ساعت مکه باشد که در واقع هتلی 120 طبقه و شبیه برج ساعت «بیگ‌بن» لندن است.
اما تخریب آثار تاریخی اسلامی مختص به دوره حاضر نمی‌شود، بلکه ریشه در تاریخ خاندان سعودی دارد، به گونه‌ای که در تاریخ ذکر شده که در سال 1925 مقامات وقت سعودی اقدام به تخریب تمام ضریح‌های مقبره بقیع کردند که در آن شماری از ائمه، همسران پیامبرصلوات الله علیه و آله، فرزندانش و اصحابش به خاک سپرده شده‌اند.
خاندان سعودی همچنین خانه‌ای که روزگاری از آن حضرت «خدیجه سلام الله علیها»، همسر پیامبر صلوات الله علیه و آله بود، را به بخشی از حمام عمومی حجاج تبدیل کرده و مکانی که گفته می‌شد، پیامبر صلوات الله علیه و آله در آن دیده به جهان گشوده‌اند، را پیش از آنکه تبدیل به کتابخانه شود، به بازار خرید و فروش دام و اصطبل دام‌ها تبدیل کرده بود.
عربستان سعودی مدعی است، نوسازی و ساخت و سازهای گسترده و جدید، از جمله توسعه مسجدالحرام، با هدف فراهم کردن جذب تعداد فزاینده‌ای از زائران و حجاج بیت الله الحرام و ارائه خدمات بهتر و بیشتر به آنها ضروری است.
در حالی‌که کارشناسان و صاحب‌نظران جهان اسلام تاکید می‌کنند که این اقدامات بیش از آنکه اقامه سنت دینی باشد، نمایانگر وحشیگری مخرب سعودی وهابی است که سودجویی حاصل از کسب و کار آن را تقویت می‌کند

اما انگیزه واقعی نهفته در پس این اقدامات چیز دیگری است. رژیم سعودی معتقد است، خانه‌های قدیمی و مقابری که مرتبط با پیامبر صلوات الله علیه و آله و اصحاب او هستند، الهام بخش مسلمانان و یادآور تاریخ واقعی آنها و اسلام حقیقی است، به همین دلیل این آثار تاریخی اسلامی تخریب شدند تا مسلمانان با دیدن آنها به هویت واقعی و ریشه حقیقی خود باز نگردند.

حکومت سعودی اقدامات خود در این راستا را اینگونه توجیه می‌کند که عبادت در چنین مکان‌هایی بمثابه پرستش بنی بشر است و نمایانگر شرک است که در اسلام حرام است.
در حالی‌که کارشناسان و صاحب‌نظران جهان اسلام تاکید می‌کنند که این اقدامات بیش از آنکه اقامه سنت دینی باشد، نمایانگر وحشیگری مخرب سعودی وهابی است که سودجویی حاصل از کسب و کار آن را تقویت می‌کند.
آنها تاکید می‌کنند: در کشوری که حکومتش کوچک‌ترین تغییر و اصلاح را بر نمی‌تابد، هم اکنون اقدام به گسترده‌ترین تغییرات و اصلاحات در شهری زده که ریشه اسلام و هویت اسلام را باید در آن مشاهده و جست‌وجو کرد.
مکه هم اکنون کلان‌شهر مدرنی شده، پر از آسمان خراش و هتل‌های گران قیمت، در واقع باید گفت که آثار چندانی از شهر تاریخی باقی نمانده است.
طرح توسعه مسجد الحرام شامل توسعه صحن طواف و توسعه حرم از سمت المسفله و اجیاد و افزایش طبقات آن به شش طبقه، راه اندازی ساختمان تهویه مرکزی و احداث ۶۳ هتل در اطراف صحن‌های حرم و توسعه اماکن دیگر است.
کار در طرح توسعه از خلال سه محور اصلی انجام می‌شود که اولین محور، توسعه خود مسجد الحرام است تا ظرفیت آن پس از پایان طرح به دو میلیون زائر و نمازگزار برسد.
محو خانه کعبه
دومین محور طرح توسعه، صحن‌های خارجی است که شامل سرویس‌های بهداشتی، گذرگاه‌ها، تونل‌ها و اماکن دیگر است که هدف از آن کمک به روان شدن ورود و خروج حجاج و عمره گزاران است و محور سوم توسعه، منطقه خدماتی، تهویه، ایستگاه‌های برق و آب و دیگر خدمات است.
مساحت طرح توسعه مسجد الحرام به ۷۵۰ هزار متر مربع می‌رسد، این پروژه شامل توسعه حرم از سمت الشامیه است که از باب المروه آغاز و به حاره الباب و جبل هندی در الشامیه و از سمت باب ملک فهد منجر می‌شود.

اما این پایان بلایا و مصایبی که بر مکه مکرمه و آثار تاریخی اسلامی می‌‌آید، نیست، بلکه به تازگی طرحی جدید به نام «طواف حلزونی» که از ابتکارات یک دانش‌آموز دبیرستانی عربستانی است، مورد توجه مقامات سعودی قرار گرفته و مقدمات اجرای آن در حال بررسی است.
این طرح که به بهانه جلوگیری از اشتباه در تعداد دفعات طواف در حال بررسی است، تلاش دیگری از سوی مقامات سعودی است تا از قداست کعبه و مناسک حج و طواف خانه خدا بکاهد.
در این طرح قرار است، یک ستون مارپیچ حلزونی 7 دور (به تعداد دفعات طواف) اطراف کعبه نصب شود. نکته قابل توجه اجرای این طرح است، چون با توجه به تعداد حجاج باید عرض این ستون مارپیچ حداقل 500 متر در نظر گرفته شود و این بدین معناست که باید بخش‌هایی از مسجد الاحرام در اطراف خانه خدا تخریب شود. مگر آنکه حکومت سعودی بخواهد طرح مذکور را در مقیاس کوچک‌تر اجرا کند که در این صورت باید حجاج را به گروه‌های کوچک تقسیم و طواف آنها را نوبت بندی کند.
ارائه طرح مذکور در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی با واکنش‌های منفی بسیاری روبه رو شده است. برخی کاربران اعلام کرده‌اند، بهتر است، حکومت سعودی به جای اینگونه طرح‌های ضد اسلامی، به وضعیت شهرهایش رسیدگی کند که با هر بارانی سیل آن را برمی‌دارد یا به وضعیت شهروندانش رسیدگی کند که در فقر مطلق غوطه‌ور شده‌اند.
نکته قابل تامل آنکه این طرح توسعه که تنها مکه مکرمه را در برنمی‌گیرد، بلکه مدینه منوره، شهر پیامبر صلوات الله علیه و آله را نیز شامل می‌شود، تاکنون ابنیه زیادی را که قرن‌ها پس از ظهور اسلام باقی مانده بود، را با خاک یکسان کرده است، از مسجد فضیخ و مشربه ام ابراهیم در مدینه اثری باقی نمانده و قبرستان شهدای حره در مدینه و قبرستان شهدای فخ در مکه به خیابان و پارک تبدیل شده‌اند.
به تازگی طرحی جدید به نام «طواف حلزونی» که از ابتکارات یک دانش‌آموز دبیرستانی عربستانی است، مورد توجه مقامات سعودی قرار گرفته و مقدمات اجرای آن در حال بررسی است
تمام این بناها به دلیل ارتباط با تاریخ تشییع و امامان معصوم تخریب شدند و دلیل آن نیز به گفته سعودی‌های وهابی شرک‌آمیز بودن توجه زیاد شیعیان به آنهاست، در حالی‌که اگر چنین است که آل‌‌سعود ادعا می‌کند، چرا پس از تخریب مسجد علی(ع) که در مجاور چاه حفر شده توسط آن حضرت بنا شده بود، مسجد عمر را می‌سازند یا در مساجد سبعه، مسجد علی (ع)، زهرا (س) و سلمان فارسی را تخریب و به جای آن اقدام به نوسازی و گسترش مسجد عمر می‌کنند.
مزار امامان تشیع در قبرستان بقیع تخریب می‌شود، اجازه زیارت مزار پیامبر صلوات الله علیه و آله در مسجدالنبی به ارادتمندان آن حضرت داده نمی‌شود، اما مزار ابوبکر و عمر در مجاورت آن برای اهل سنت قابل زیارت کردن است.

به هر حال روند تخریب آثار تاریخی اسلامی گاهی به بهانه شرک‌آمیز و گاهی به بهانه توسعه حرم مکی در سکوت و بی‌تفاوتی کامل جامعه بین المللی که در برابر تخریب مجسمه‌های بودا در افغانستان واکنش نشان می‌دهد و مهم‌تر از آن سکوت عجیب مسلمانان جهان ادامه دارد.

 1 نظر

درمحضر غارفان

20 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

اسم اعظمی که خضر نبی به علی(ع) آموخت

20 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي




در پاره‌ای از احادیث ذیل آیات قرآن آمده است كه در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى است که هركس خدا را بدان نام بخواند مستجاب‌الدعوه خواهد بود.

در پاره‌ای از احادیث ذیل آیات قرآن آمده است كه در میان اسماى حسنای الهی، اسم اعظمى است که هركس خدا را بدان نام بخواند مستجاب‌الدعوه خواهد بود.


اسماء حسنای الهی

بیش و پیش از آنکه پرده از راز سر به مهر “اسم اعظم خدا” برگشائیم، تقدیم چند مقدمه پیرامون حقیقت اسم اعظم ضروری می‌نماید:
یک. کلمه اسم به معنای نشانه است. هر اسمی نشانه یک چیزی است. برخی از اسامی، اعتباری و فاقد مسمّای خارجی هستند و برخی حاکی از مصداق و حقیقت خارجی. اگرچه ممکن است اسمی به غلط بر شخصی یا چیزی گذارده شود که با مسمّا نباشد مثل اسم عبدالله برای کافر، لیک در بحث حاضر، مراد ما از اسم، نام‌هایی است که داری مسمّا و مفهوم‌اند.
دو. منظور از اسم، لفظ و کلمه نیست. چون هر اسمی در قالب کلمه، صرفا حاکی از مفهوم آن کلمه هست و نه نشانه خود آن اسم. و مفهوم نیز نشانه مصداق واقعی. پس کلمات(اسماء در قالب لفظ و کلمه) در حقیقت ” اسم اسم” اند.
سه. اسماء خداوند دارای واقعیت خارجی‌اند که این حقیقت خارجی، در قالب الفاظ، مفهوم ما میشوند.
چهار. ماسوا الله هر چه هست، اسم و نشانه خداست. حد وجودی این اسم‌ها یکسان نیستند. هر یک از ماسوی الله به قدر ظرفیت وجودی‌‌شان نشانگر خدا هستند. در نتیجه؛ اسم اعظم خدا عبارت است از کامل‌ترین موجودی که دارای بیشترین تجلی نسبت به ذات و صفات حسنای خداست.
حقیقت اسم اعظم چیست؟

پس از تقدیم این چهار مقدمه اینک در باب حقیقت اسم اعظم باید گفت:
درباره حقیقت اسم اعظم دو دیدگاه عمده وجود دارد:
بسیارى از مفسران، آن را بر اساس ظاهر روایات، مركب از حروف و الفاظ دانسته‌اند. برخى گفته‌اند: اسم ‌اعظم، اسمى معین نیست بلكه هر اسمى را كه بنده در حال استغراق در معرفت الهى و انقطاع فكر و عقل از غیر او بر زبان آورد، همان اسم اعظم است.[1]
برخى دیگر، آن را اسمى معین دانسته‌اند كه میان آنان دو قول وجود دارد:
الف. ‌اسم اعظم به هیچ وجه نزد آفریدگان معلوم نیست.
ب. اسم اعظم به ‌گونه‌اى معلوم است.[2]
صاحبان قول نخست، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانسته‌اند كه مردم بر ذكر همه اسماى الهى مواظبت كنند به این امید كه اسم اعظم نیز بر زبانشان جارى شود.[3] شاید بتوان گفت یكى از رازهاى پنهان بودن اسم اعظم، مصون ماندن آن از دست نامحرمان و اغیار است و این خود نوعى تقدس و تنزیه اسم خداست.
صاحبان قول دوم در تعیین اسم اعظم آراى گوناگونى دارند: الف. كلمه «اللّه».[4] ب.‌ كلمه «هو».[5] ج. ‌«الحیّ القیّوم».[6] د. «ذوالجلال والإكرام».[7] هـ‌. ‌حروف مقطعه.[8] و. برخى اسم اعظم را از 11 حرف «أهَمٌ، سَقَكٌ، حَلَعٌ، یَصٌ» مركب و جامع عناصر چهارگانه (آتش، خاك، هوا ‌و ‌آب) دانسته‌اند.[9]
علامه طباطبایی بر این باور است که هیچ یک از نام‌های خدا را نمی‌توان بزرگ‌تر از دیگر نام‌ها دانست؛ بلکه هر نامی را بنده از روی التجاء و انقطاع کامل از ماسوا بر زبان آورد و به آن توسل جوید، همان برای او اسم اعظم است.[10]
برخی گفته‌اند: اسم اعظم خدا، از جنس واژه و لفظ نیست بلکه مقامی است که هر کس روی این کرسی بنشیند، می‌توان به اذن خدا، کار خدایی انجام دهد.[11]
گمانه‌زنی‌‌ها در باب اسم اعظم

یک. در پاره‌ای روایات ذیل آیه 40 سوره نمل، گفته شده که مصداق” اَلَّذِى عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتب” عاصف بن برخیا، وزیر سلیمان پیامبر است. همچنین درباره اسم اعظمى كه آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر این عقیده‌اند كه «یا‌حىّ یا قیّوم» بوده كه به زبان عبرى «آهیا شراهیا» است.

دو. علیخان شیرازی در کتاب «کلم طیّب» نقل فرموده که اسم اعظم خدای تعالی آنست که افتتاح او اللَّه و اختتام او هُوَ است و حروفش نقطه ندارد وَلا یَتَغَیَّرُ قَرائَتُهُ اُعْرِبَ اَمْ لَمْ یُعْرَبْ و این در قرآن مجید در ۵ آیه مبارکه از ۵ سوره است: بقره و آل عمران و نساء و طه و تغابن. شیخ مغربی گفته هر که این ۵ آیه مبارکه را وِرد خود قرار دهد و هر روز ۱۱ بار بخواند هر آینه آسان شود برای او هر مهمّی از کُلّی و جُزئی بزودی انشاءاللَّه تعالی
وآن ۵ آیه این است:
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ القَیُّومُ… تا آخر آیت‌الکرسی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده است)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، واَنْزَلَ التَّوْریةَ وَالْإِنْجیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ، وَاَنْزَلَ الْفُرْقانَ (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او زنده و پاینده که کتاب را به حق بر تو نازل فرمود و کتاب‌های پیشین را تصدیق کند و از پیش تورات و انجیل رانازل کرده که هدایتی است برای مردم و فرقان را نیز نازل فرمود)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ لارَیْبَ فیهِ، وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثاً (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و قطعاً شما را در روز قیامت گردآورد که شکی در آن نیست و کیست که در گفتار از خدا راستگوتر باشد)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، لَهُ الْأَسْمآءُالْحُسْنی (ترجمه: خدایی که نیست معبودی جز او و همه نامهای نیک از آن اوست)
اَللَّهُ لا اِلهَ إلاَّ هُوَ، وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ‌الْمُوْمِنُونَ. (ترجمه: خدایی که معبودی جز او نیست و بر خدا باید توکل کنند مومنان).
اسم اعظمی که خضر نبی به امام علی(ع) آموخت

علامه طبرسی در کتاب فخیم “مجمع البیان” در تفسیر سوره توحید، روایت زیر را از کتاب توحید صدوق آورده است:
«یك شب قبل از [جنگ] بدر، خضر علیه‏السلام را خواب دیدم و به او گفتم: چیزى به من بیاموز كه با آن بر دشمنان، نصرت داده شوم.
گفت: بگو: یا هُوَ یا مَن لا هُوَ إلاّ هُوَ، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست!.
چون صبح شد، آن را براى پیامبر خدا باز گفتم. فرمود: “اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است". در روز بدر، پیوسته این جمله بر زبانم بود».
نیز امیر مومنان، «قل هو اللّه‏ أحد» را خواند و چون آن را تمام كرد، فرمود: «قُل هُوَ اللّه‏ُ أحَدٌ»، اى او! اى آن كه اویى جز او نیست! مرا بیامرز و بر گروه كافران، پیروزم گردان».
در روز صفّین نیز، در حالى كه حمله مى‏كرد، این دعا را مى‏خواند. عمّار بن یاسر به ایشان گفت: اى امیر مومنان! این اشارات چیست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحید است. خدا، كه معبودى جز او نیست». سپس آیه: «شهد اللّه‏ أنّه لا إله إلاّ هو؛ خدا، خود، گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نیست» و آخر حشر را قرائت كرد. آن گاه پیاده شد و چهار ركعت پیش از زوال خواند.»
شاید بپرسید طبق قواعد نحو، حرف ندا بر سر ضمیر وارد نمی شود. این شبهه را علامه حسن زاده آملی در کتاب “مدارج قرآن و معارج انسان” چنین پاسخ داده است:
«در این حدیث شریف و نظائر آن کلمه مبارکه هو منادی شده است و حرف یای ندا بر سرش در آمده است و حال اینکه ضمیر، منادی نمی شود علامه بهائی، در صمدیه در شرایط منادی گوید: «و یشترط کونه مظهراً» و شارح آن علامه سیدعلیخان در شرح کبیر صمدیه پس از عبارت مذکور گوید: فلا یجوز نداء المضمر مطلقاً لایقال یا انا ولا یا ایای ولا یا هوولا یا ایاه اجماعاً تا اینکه گوید: و قال شعبان فی الفیته:
و لا تقل عند النداء یا هو
و لیس فی النحاة من رواه
پس در حدیث مذکور یا هو حرف ندا بر سر ضمیر در نیامده است بلکه هو اسمی از اسماء الله است که مسمی آن هویت مطلقه و ذات اقدس است، چه اینکه جمله شریف یا هو یا من لاهو الاهو سخن کسی است که خود پدر نحو و صرف است »

راقم این سطور بر این باور است که جامع‌ترین تحقیق در باب اسم اعظم خدا و حقیقت آن، دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی است که می‌گوید: “در جهان هر پدیده‌اى براى خود علت ویژه‌اى دارد و ضعف و قوتِ معلول بستگى به كیفیت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبیل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت بیرون نیست، اگر تلفظ شود از مقوله كیفیت مسموع و اگر تصور شود از مقوله امور ذهنى خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه مى توان گفت: كیف مسموع و یا صورت خیالى یك شى داراى چنین قوه و قدرتى است كه در جهان تحولى ایجاد مى كند، در حالى كه خود اسم اعظم بنابر این فرض، معلول نفس و ذهن انسان است.
بنابر این اگر اسماى الهى ـ اعم از اسم وسیع و عام ، یا اسم خاص ـ تأثیرى در آفرینش دارند، به خاطر واقعیتهاى آنها است، نه به خاطر الفاظى كه از آنها حكایت مى كند و نه به خاطر معانى بى اثرى كه از آنها در ذهن پدید مى آید; طبعاً باید گفت موثر در هر چیز خدا است. از آن نظر كه واقعیت این اسما را دارد، نه لفظ مسموع موثر بوده و نه مفاهیم محض.
از طرف دیگر خدا نوید مى دهد كه من دعاى دعوت كنندگان را اجابت مى كنم و مى فرماید:( … أُجیبُ دعوةَ الدّاعِ إِذا دَعان… )[بقره/186] ، ولى مقصود آیه هر نوع دعا نیست، ولو دعایى كه هنوز از اسباب طبیعى منقطع نشده و توجه كامل به خدا تحقق نیافته است، بلكه ناظر به كسى است كه از هر سببى چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه كند; در این صورت با حقیقت اسمى كه با درخواست او كاملاً مناسب است، ارتباط پیدا مى كند و واقعیت، اثر خود را مى گذارد و دعاى او مستجاب مى شود و این است معنى خواندن با اسم، هرگاه او با اسمى كه ارتباط برقرار كرده، اسم اعظم باشد، همه چیز از او اطاعت مى كند و دعاى او مستجاب مى شود.
این كه مى گویند خدا اسم اعظم را به برخى از پیامبران آموزش داده، مقصود این است كه راه انقطاع از غیر خدا و توجه به خدا را به روى آنان باز كرده كه در همه جا با واقعیت این اسم، ارتباط برقرار مى كنند و دعاى آنان مستجاب مى شود.
بنابر این روایات را باید چنین تفسیر كرد و اسماى لفظى و صور ذهنى را، اسم اسم نامید."[12] و[13]
پی‌نوشت‌ها:

1.شرح اسماءاللّه الحسنى، ص‌ 92؛ مصباح‌الشریعه، ص‌ 133.
2. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌ 94.
3. همان، ص‌ 102.
4. جامع‌البیان، مج‌ 14، ج‌ 28، ص‌ 72؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 1، ص‌ 115؛ الصافى، ج‌ 1، ص‌ 81.
5. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌ 94.
6. همان، ص‌ 99؛ مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 696؛ تفسیر صدرالمتألهین، ج‌ 1، ص‌ 37.
7. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌ 100؛ مجمع‌البیان، ج‌ 7، ص‌ 349؛ تفسیر ‌صدرالمتألهین، ج‌ 4، ص‌ 37.
8. شرح اسماء اللّه الحسنى، ص‌ 100؛ جامع البیان، مج، ج‌ 1، ص‌ 130.
9. فى ملكوت اللّه، ص‌ 37.
10.علامه طباطبایی، المیزان، ج۸/ ۱۸۰-۱۸۶
11.عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قران کریم، جلد ۶، چاپ چهارم، مرکز نشر اسرا، ص. ۲۶۶3.

12. محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج8، ص370 ـ 371.
13. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 79 ـ 81.

 

 نظر دهید »

عاقبت به خیری

20 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

دعا

19 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

توبه

18 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

گلایه های خداوند از بنده اش!!

17 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

در یکی از روزهای گرم تابستان در کنار خیابان برای سوار شدن تاکسی ایستاده بود … در همین لحظه یک ماشین مدل بالا از کنارش عبور کرد … در دلش گفت چی می شد منم یه همچین ماشینی داشتم و راحت زیر باد کولر ماشین می آمدم و می رفتم و مجبور نبودم تو این گرما منتظر تاکسی بشوم …

در همین لحظه رهگذر دیگری که به سمت ایستگاه اتوبوس می رفت با دیدن آن مسافر که منتظر تاکسی بود به فکر فرو رفت و با خودش گفت ای کاش من هم پول به مقدار کافی داشتم که تاکسی می گرفتم و دیگر مجبور نبودم در شلوغی اتوبوس سر پا بایستم تا به مقصد برسم … به ایستگاه رسید و منتظر اتوبوس ماند …

در همین لحظه رهگذر دیگری که پیاده بود آدم های منتظر در ایستگاه اتوبوس را دید و با خودش گفت که ای کاش قسط ها و مخارج خانه اجازه می داد کمی پول ذخیره برای خودم داشته باشم تا مجبور نباشم مسیر خانه تا محل کار را در این گرما پیاده طی کنم …

در همین آن شخصی دیگر روی ویلچر حسرت همین راه رفتن با پای خودش را دارد ….

ای کاش ما انسان ها پیش از اینکه حسرت چیزهایی که دیگران دارند را بخوریم، کمی به نعمت هایی که نزد خودمان است دقت می کردیم و شکرگزار آنها بودیم …

واقعا چه قدر ما آدم ها از خدا گلایه و شکایت داریم ؟!!

گلایه از نداشتن پدر و مادری که بتوانند ما را درک کنند و یا پدر و مادری متمکن که آرزوهای مادی ما را بتوانند برآورده کنند؟

گلایه از نداشتن زیبایی ظاهری البته به زعم خود و شبیه نبودن ظاهر و انداممان به فلان خواننده یا بازیگر…

گلایه از نداشتن حساب بانکی با فلان مبالغ….

گلایه از نداشتن خانه و زندگی و فلان ماشین…

گلایه … گلایه … گلایه ….

تا به حال با خودمان فکر کرده ایم منی که انقدر از خدا گله و شکایت دارم … انقدر توقع دارم …. به عنوان بنده در برابر او چه کرده ام؟

آیا تا به امروز شکرگزار نعمت هایی که دارم بوده ام؟!!

اینجا بخش تصدیق جواب است ، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست خدا را شکر کنند …

شکر نعمت هایی چون ؛ پدر و مادری مهربان که تمام تلاششان برای موفقیت من است …. سلامتی ؛ اینکه همه ی اندام هایم بدون مشکل دارند کار می کنند … نعمت تنفس و اینکه می توانم بدون هیچ دستگاهی راحت نفس بکشم …

تا حالا خودمان را جای خدا گذاشته ایم؟

«وَ جَعَلَ لَكُمْ السَّمَعَ وَ الأَبْصارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ; خداوند براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد شاید (او را بشناسید و) شكر نعمت او را بجا آورید» (ملک، 23)

لطفا به این داستان توجه کنید:

روزی مردی خواب عجیبی دید:
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند ، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند …
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته

فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت : اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت.
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است ، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست خدا را شکر کنند …

به نظر داستان است و افسانه و تخیل … ولی اگر کمی به رفتارهایمان توجه کنیم می بینیم که در واقعیت همین گونه است …

تا به حال از خودمان پرسیده ایم که خدا هم از ما ممکن است گلایه داشته باشد : گلایه از اینکه قدردان نعمت هایش نیستیم …. شکرگزار داده هایش نیستیم …. گلایه از اینکه نعمت هایش را درست مصرف نمی کنیم …

فقط ما در حال فرستادن یکی سری درخواست ها و حوائجی هستیم به سوی خدا …. اما به آنهایی که برای ما ارسال می شوند توجهی نمی کنیم …

فقط متوقع هستیم … به آنچه داریم شکرگزار نیستیم….

مگر خودمان را انسان های فرهیخته نمی دانیم ؟!! از انسان فرهیخته بعید است که نعمتی به آنها داده شود و او علاوه بر اینکه شکر گزاری نکند تازه غر هم بزند و متوقع باشد که چرا کم است چرا این جور است چرا آن جور است ؟!!

تا به حال از خودمان پرسیده ایم که خدا هم از ما ممکن است گلایه داشته باشد : گلایه از اینکه قدردان نعمت هایش نیستیم …. شکرگزار داده هایش نیستیم …. گلایه از اینکه نعمت هایش را درست مصرف نمی کنیم …

او می خواهد نعمت هایی که داده است را یاد آور شویم : فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (اعراف، 69)

شکر گزار نعمت هایش باشیم نه برای خودش بلکه برای خودمان : وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِه (نمل،40)

شکرگزاری کنیم تا نعمت ها برایمان زیاد و زیاد تر شوند …لَـئِن شَکَرْتُم‌ْ لاَزِیدَنَّکُم ; شکر نعمت نعمتت افزون کند.(ابراهیم،7)

و صد افسوس که اکثرمان ناشکریم و نا سپاس قَلِیلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكوُر (سبأ، 13) …. وَ لَـَکِن‌َّ أَکْثَرَهُم‌ْ لاَ یَشْکُرُون ‌َ(نمل، 73) …. قَلِیلاً مَّا تَشْكُرُونَ (اعراف، 10)

این ایام ایام مبارک و مهمی هستند …. چه خوب است شب هایی که برای احیا می رویم در ابتدا قبل از اینکه درخواستی از خدای مهربانمان داشته باشیم با خود خلوتی بکنیم … از او به خاطر کفران نعمت ها و ناشکری هایمان عذرخواهی کنیم … و به خاطر نعمت هایی که داده و آنچه که او صلاح ندانسته و نداده شکرگزاری کنیم ….

برای ما هم دعا کنید ….

 نظر دهید »

در شب قدر از خدا چه بخواهیم؟

16 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

شما به ضیافت خدا دعوت شده اید؛ وقتی شما به ضیافتی دعوت می شوید خود را برای حضور در آنجا مهیا می کنید. برای حضور در ضیافت خدا، اول باید خود را پاکیزه کنیم. سپس باید بار خود را سبک کنیم تا برای مهمانی خدا آماده شویم. پاکیزگی با گناه نکردن حاصل می شود و سبک‏باری با توبه.

شب‌های قدر فرصتی است برای بازگشتن به سوی حضرت حق و توبه کردن از گناهان و پیمودن راه درست. شب قدر، فرصتی است برای پاک کردن ظاهر و باطن از هر آلودگی. شب قدر شب زاری و سبک شدن روح از بار گناهان و رهایی از دوزخ است، فرصتی دوباره برای اظهار شرمساری و پشیمانی از گذشته‌ها است. مبادا این فرصت را از دست دهیم و در این شب روحانی، از امور معنوی غافل شویم. مبادا شب قدر بگذرد و ما همچنان غرق در ناپاکی‌ها باقی بمانیم و خود را از عمق منجلاب به معراج پاکی و وارستگی نرسانیم. مبادا شبِ نماز و تلاوت بگذرد و ما از برکات این لحظه‌های شکوهمند و شیرین بی بهره بمانیم.

اهمیت احیاء در شب قدر
یکی از موضوعاتی که در ارتباط با شب قدر در احادیث اهل بیت(علیه السلام) مطرح شده است شب زنده‌داری است چیزی که از روایات بدست می‌آید خود احیاء و شب زنده‌داری موضوعیت دارد.

احیاء عذاب را برمی‌دارد
مرحوم کلینی در کافی و صدوق در من لایحضره الفقیه از رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل کرده‌اند که فرمود: هرکس شب قدر را زنده بدارد تا سال آینده عذاب از او برگردانده می‌شود.

خواب در شب احیاء نهی شده است
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از امام باقر(علیه السلام) و او از پدرانش نقل کرده‌اند که: پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نهی کرده که از شب 21 و 23 غفلت شود و نهی کرده که کسی در آن شب بخوابد.

احیاء موجب آمرزش گناهان می‌شود
مرحوم صدوق از امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: هرکس در شب قدر غسل کند و آن شب را تا سپیده دم زنده بدارد از گناهانش بیرون می‌آید.

توجه توجه:
به بیداری چشم قناعت نکنیم؛ زیرا آنچه مهم است بیداری دل و آگاهی و بصیرتی است که انسان را در محضر فرشتگان آسمانی، سزاوار فیض و رحمت می‌کند و پاداش نیک الهی را به همراه دارد.

در شب قدر از خدا چه بخواهیم؟
پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) در شب اول ماه رمضان خطبه ای خواندند و مردم را به کارهایی ارشاد کردند و فرمودند: «شما به ضیافت خدا دعوت شده اید».

وقتی شما به ضیافتی دعوت می شوید خود را برای حضور در آنجا مهیا می کنید و آمادگی برای رسیدن به آنجایی که دعوت شده اید را کسب می کنید. مثلاً خود را تمیز می کنید و لباس های مطلوب می‏پوشید. این آداب، هم برای جسم است و هم برای روح.

پس برای حضور در ضیافت خدا، اول باید خود را پاکیزه و آماده حضور در مهمانسرای خداوند کنیم. سپس باید بار خود را سبک کنیم تا برای مهمانی خدا آماده شویم. پاکیزگی با گناه نکردن حاصل می شود و سبک‏باری با توبه. لذا می‏بینیم بیشترین سفارشی که برای ماه مبارک رمضان آمده “گناه نکردن"‌ است. اگر در غیر ماه رمضان کسی گناه نکند ثوابی برای او نمی نویسند؛ ولی در ماه رمضان گناه نکردن ثواب دارد. می فرماید که نفس کشیدن و خوابیدن شما ثواب تسبیح دارد. بنابراین بهترین توصیه به همه کسانی که می‏خواهند توشه مناسبی از این ایام بردارند این است که گناه نکنند.

درجه ی رضایت خدا
خداوند متعال در سوره قدر می‏فرماید: «لَیلَةُ الْقَدر خَیرٌ مِن أَلْفِ شَهر * تَنَزَّلُ الْمَلائکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بإذنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمر». انسان باید به همین “کل امر"‌ برسد. کل امر یعنی همه چیز؛ یعنی حد اعلا. ما در هر چیزی که مربوط به ما می شود باید «حد اعلا»ی آن را کسب کنیم؛ مانند حد اعلای معرفت به خدا. در این صورت است که خداوند از ما راضی می شود.

حد اعلایی که در شب قدر می‏توانیم از خدا بخواهیم چیست؟
حد اعلایی که باید بخواهیم “خیر دنیا و آخرت"‌ است. قدر یعنی اندازه گیری. اندازه گیری ها که صورت می گیرد، قضا به حکم می شود. برای همین می گویند “قضا و قدر"‌. پس در شب قدر برنامه ریزی می شود و خداوند حکم می کند که این کار بشود یا نشود. من در شب قدر بالاترین چیزی را که باید بخواهم این است که “کل خیر دنیا و آخرت"‌ را بخواهم.

خیر دنیا و آخرت در نگاه ما یا خدا ؟!
شاید خیر دنیا و آخرت چیزی باشد که از نظر ما خیر نباشد؛ همانطور که خداوند می فرماید: «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیرٌ لَکُم». گاهی هم انسان فکر می کند که چیزی خیر است ولی شر در آن است «عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ»؛ مثل کسی که بیماری قند دارد اما از خوردن غذاهای شیرین لذت می برد و گمان می کند خوب و خیر است ولی در واقع برای او ضرر دارد و شر است.

بسیاری اوقات من از یک مسأله و حادثه ای اکراه دارم ولی وقتی برای من خیر است باید خود را به آن راضی کنم. پس بهتر است که انسان در تقدیرات الهی همیشه تسلیم باشد. بنابراین خیر دنیا و آخرت آن خیری است که خداوند برای دنیا و آخرت ما مقدر می‏سازد.

چه کنیم تا به مقدرات الهی راضی باشیم؟
این بیشتر به علم آدمی بستگی دارد. انسان باید بفهمد و باور کند. این فهمیدن و باور کردن را “یقین"‌ می‏نامند. افرادی را در نظر بگیرید که ساعت ها کلاس می‏روند و درس می‏خوانند و بالاخره صبح زودی از خواب بیدار می شوند و به امتحان کنکور می روند تا به دانشگاه برسند. با اینکه کار سختی است پس چرا آن را انجام می دهند؟ برای اینکه مطلوب ذهنی آنها رسیدن به درجات بالای علمی است و باور دارند که رسیدن به این درجات، با این دشواری ها حاصل می شود. ما باید باور کنیم که بعد از مرگمان غیر از این دنیا، زندگی بهتری از آنچه که اکنون فکر می کنیم وجود دارد. اگر این باور وجود داشت، تلاش می‏کنیم که هرچه در این زندگی هست را عوض کنیم و خودمان را بهتر از آنچه هستیم قرار دهیم.

آنچه برای رضایتمندی انسان مهم است اول “معرفت"‌ است. معرفت، شناخت خدا و شناخت زندگی است.

دوم اینکه روش های خدا برای سعادتمندی را به راحتی بپذیرد. باید باور کنیم آنچه او برای ما تقدیر کرده خیر و صلاح و درست است و به همان خودمان را راضی کنیم. البته همانطور که گفتید رسیدن به این مرحله چندان راحت نیست.

پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) در بخش دیگری از همان خطبه می فرماید: « إنّ أنفسکم مرهونةٌ بأعمالکم فَفُکُّوها باستغفارکم». یعنی جان شما در رهن اعمال و کارهای شماست. پس این اعمال ماست که ما را به آمادگی برای رسیدن به این مرحله می‏رساند.

منابع:
پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
سایت ابنا
تفسیر ثقلین
تفسیر نمونه

 1 نظر

مهمترین دلایل برای بزرگداشت شب قدر

16 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي



شب قدر” شبی که نامش گوینده ارزشش است ، شبی که باید قدر دانسته شود و ارزشش حفظ شود ، شب قدر معادل هزار ماه است ، برابر با هشتاد سال ، یعنی یک شب خاص به اندازه هشتاد سال عمر می ارزد… شبی که خداوند آن را بر هشتاد سال برتری می دهد حتما باید قدر دانسته شود ، اما چرا این شب اینقدر مهم است؟ در این مقاله به چند دلیل مهم فضیلت شب قدر اشاره می کنیم :

1- بزرگداشت این شب توسط خداوند

خداوند ازلی و ابدی ، گاهی بنا به حکمت بی منتهای خود، زمان یا مکانی را شرافت و برتری زیادی می بخشد، و بنا بر همین حکمت “شب قدر” را بر هزار ماه برتری می دهد، بزرگترین کتاب خودش را که نامه سعادت بشر است، در این ماه نازل میکند، و آنقدر بزرگش می دارد که در درک عظمتش “کلاه از سر کودک عقل می افتد” و می فرماید: «و شما چه می دانید شب قدر چیست؟» و ما واقعا چه می دانیم شب قدر چیست؟ اما به هر حال شبی را که خداوند بی نیاز مطلق، بزرگ می دارد ، بنده سر تا پا نیاز ، چرا بزرگش ندارد؟ چرا چون شب های دیگر در خواب برود و از نزول ملائکه و قرآن و دریا دریا فیض و برکت بی بهره بماند ؟

2- شب قدر شب سرنوشت ساز

بیشتر عمر ما در تکرار مکررات می گذرد ، و در این میان لحظاتی آنقدر مهم می شوند که نحوه گذران بقیه عمر ما را رقم می زنند ، لحظاتی به اصطلاح سرنوشت ساز ، مثل لحظه ای که پای یک قرارداد مهم را امضا می کنی ، وقتی پای سند ازدواج را امضا می کنی ، وقتی یک لحظه یک محکوم به اعدام را قصاص یا عفو می کنی و ….

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‏فرمود: «هر كس كه از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمی‌‌ماند از خیرات شب قدر، مگر كسی كه (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد»

اما یک شبی هست که از همه سرنوشت ساز تر است ، شبی است که مقدرات یک سال را رقم میزنی ، قرارداد تقدیر یک ساله، امضا می شود ، اما قبل از سپیده دم ، هنوز فرصت چانه زدن هست ، هنوز فرصت التماس کردن هست، هنوز می توان از رحمت خدا وام گرفت و بندهایی که ما را بدهکار و مغضوب خدا می کند را قلم عفو کشید ، امشب مهم است چون می توانیم به خداوند التماس کنیم ، مرگمان را به تأخیر بیندازد، سلامتیمان حفظ بشود ، پیشامد های بد از مسیر یک ساله ما برداشته شود و هر آنچه خیر است برای ما رقم زده شود و این ها بر نمی آید مگر با دست توانای خداوند قادر مطلق ،‌ امشب ما بخوابیم آن سیاهه اعمال را چه کنیم ؟ با کدام امتیاز ، با کدام امید ، با کدام تضمین راهی فرداها شویم ؟ تا سال بعد تا شب تقدیری دیگر مگر می مانیم ؟ کی به ما امان نامه می دهد ؟

و امام رضا علیه ‏السلام فرمود: «… یُقَدَّرُ فیها ما یَكُونُ فی السَّنَةِ مِنْ خَیْرٍ اَوْ شَرٍّ اَوْ مَضَرَّةٍ اَوْ مَنْفَعَةٍ اَوْ رِزْقٍ اَوْ اَجَلٍ وَ لِذلِكَ سُمِّیَتْ لَیْلَةُ الْقَدْر (عیون اخبارالرضا، ج2، ص 116) ؛ در آن شب (قدر) آنچه كه در سال واقع می‏شود،تقدیر و اندازه‌‏گیری می‏شود، از نیكی و بدی و سود و زیان و روزی و مرگ. به همین جهت نیز شب قدر شب اندازه‌گیری نامیده شده است.»

3- شب استجابت دعا

شبی که بهتر از هزار ماه است ، شب سرنوشت ساز تقدیر ، همان شب بزرگ ، بهترین موقع استجابت دعا هم هست ، این شب دعایی رد نمی شود .

اما یادمان باشد در این شب های با عظمت در هنگام دعا تنها به بعد مادی اکتفا نکنیم و پیرامون مسائل اخروی و مسائل معنوی نیز دست به دعا برداریم و این همان سبک زندگی قرآنی است که خداوند متعال از آن در زندگی مۆمنین یاد می کند : «وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ: و برخى از آنان مى‏گویند پروردگارا در این دنیا به ما نیكى و در آخرت [نیز] نیكى عطا كن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار»[بقره:201]

امشب مهم است چون می توانیم به خداوند التماس کنیم ، مرگمان را به تأخیر بیندازد، سلامتیمان حفظ بشود ، پیشامد های بد از مسیر یک ساله ما برداشته شود و هر آنچه خیر است برای ما رقم زده شود و این ها بر نمی آید مگر با دست توانای خداوند قادر مطلق ،‌ امشب ما بخوابیم آن سیاهه اعمال را چه کنیم ؟ با کدام امتیاز ، با کدام امید ، با کدام تضمین راهی فردا ها شویم ؟ تا سال بعد تا شب تقدیری دیگر مگر می مانیم ؟ کی به ما امان نامه می دهد ؟
4-شب بزرگ بخشش

یكی دیگر از ویژگی‌های این شب بزرگ بخشش گناهان و عفو گناهکاران است ، باید تلاش کنیم تا این فرصت جبران ا این لطف بزرگ خداوند را از دست ندهیم و بدا به حالمان اگر غفلت کنیم .

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می‏فرمود: «هر كس كه از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمی‌‌ماند از خیرات شب قدر، مگر كسی كه (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد.» (كنز العمّال، علی متقی هندی، بیروت، موسسه الرساله، ج8، ص534، ح28 . 24 )

و در جای دیگر فرمود :‌ « كسی كه شب قدر را درک كند، پس بخشیده نشود پس خدا او را (از رحمت خویش) دور می‏سازد.»

( بحار الانوار، ج94، ص80، ح47)

جمع بندی :
شب قدر ، شب سرنوشت سازی است ، در این شب باید بکوشیم از فرصت بخشش استفاده کنیم گذشته را جبران کنیم ، وقتی توبه کردیم دعا کنیم ، دعا برای فرج ، برای عاقبت به خیری ، برای امنیت ، برای نسل صالح….در شب قدر کار هشتاد سال را می توان پیش برد ، باشد که قدر بدانیم .

 

 نظر دهید »

عارف کامل

06 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 2 نظر

ماه رمضان ماه غلبه ی جنبه ی فرشته خویی بر جنبه ی مادّی انسان**

05 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

- عمومی
**ماه رمضان ماه غلبه ی جنبه ی فرشته خویی بر جنبه ی مادّی انسان**
مقام معظم رهبری حفظه الله :
ان‌شاءاللَّه خداوند متعال به همه‌ی ما کمک کند تا بتوانیم در این ماه رمضان جنبه‌ی فرشته‌گون وجود خود را بر جنبه‌ی حیوانی خود غلبه دهیم. ما یک جنبه‌ی ملکی و فرشته‌ای داریم، یک جنبه‌ی مادی و حیوانی داریم. هویهای نفسانی، جنبه‌ی مادی را بر آن جنبه‌ی ملکی و فرشته‌ای غلبه میدهد. ان‌شاءاللَّه در این ماه رمضان بتوانیم آن روحانیت را، آن نورانیت را بر جنبه‌ی مادی غلبه بدهیم و این را به عنوان ذخیره‌ای نگه داریم و از ماه رمضان به عنوان تمرینی که در طول سال این تمرین به کار ما خواهد آمد، ان‌شاءاللَّه استفاده کنیم.



 1 نظر

واسه چند نفر بفرست تا حاجت بگیری!!!

03 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 

 

از صدا و لرزش گوشی از خواب بیدار می شویم؛
اگر می خواهی خبر خوشی برایت برسد این پیغام را به 10 نفر ارسال کن ، کوتاهی نکن!
این روزها دریافت و ارسال پیامک هایی در شبکه های اجتماعی اعم از واتس آپ ، وایبر ، لاین ، تانگو و… حاوی متن های مذهبی که در آن به دریافت کننده می گویند اگر این پیام را برای هر کسی که می شناسی نفرستی به فلان بلا دچار می شوی و عاقبت خوبی نخواهی داشت، یا در متن پیامک ادعا می کنند اگر این پیامک برای چند نفر دیگر فرستاده شود ، فرستنده هر حاجتی داشته باشد حاجت روا می شود، باب شده است که البته در این ماه مبارک به دلیل اینکه مردم در حال و هوای دعا و درخواست حاجت و نیاز هستند ، بیشتر دیده می شود .
آیا متن ‌های این گونه پیامک ‌ها توجیه دینی و مذهبی دارند؟
به نظر بی اساس بودن این پیامک ها در حدی هستند که ارزش فکر کردن هم ندارند چه رسد به عمل کردن به آن ها …
این پیامک ها شکل مدرنی است از یک فکر خرافی که در گذشته به شکل و متد قدیمی تری به خورد مردم داده می شد ، که البته گاهاً باز هم در اماکن مذهبی چون مساجد ، امام زاده های مختلف و یا حتی متأسفانه در حرم معصومین علیهم السلام چون حرم امام رضا علیه السلام مخصوصاً در بین خانم ها هوز هم رواج دارد …
بسته هایی حاوی شکلات، نبات، نقل، چای، نمک و… و تکه ای کاغذ در آن که روی آن نوشته : اگر شکلات یا … داخل بسته را بخورید حاجتتان برآورده می شود و اگر برآورده شد تا انقدر سال یا ماه یا روز از سال از این بسته به همین تعداد درست کنید و بین مردم پخش کنید.
یا حتی دیده شده پشت مفاتیح و ادعیه دعا سخنانی را می نویسند که اگر این جمله را چند بار بنویسید حاجت روا می شوید و …
مبادا كه شیطان شما را از راه خدا و گام سپردن جدّى در راه عدالت و تقوا و ایمان و اخلاق انسانى باز دارد و با وسوسه‏ ها و دمدمه‏ هایش شما را از دین باورى و دیندارى درست دور سازد. بدانید كه شیطان دشمن آشكار شماست و به خاطر كینه و دشمنى بى حد و مرزى كه با شما دارد شما را به سوى زشتكارى‏ ها و بیداد گرى‏ ها وسوسه مى‏ كند و مى ‏كوشد تا شما را به هلاكت و تباهى سوق دهد
خلاصه مشابه این کارها متأسفانه امروزه کم نیستند ؛ چه به شکل متد قدیمی و چه شکل مدرن و امروزی اش!
به نظر می رسد همه ی این ها متد شکیل شده و کادو پیچ شده ای است از کارها و افکار شیطانی که آدمی را از آن باور ها و اعتقادات اصیل و درست خود جدا کند.
عده ای فکر می کنند که دزدی کردن یعنی اینکه یواشکی چیزی از کسی بر داریم ، یا از خانه طرف بالا رویم …
به واقع این نوع کارها هم به نوعی دزدی است ، دزدی کردن از ایمان و اعتقادات مردم …
تفاوتش در این است که این دزدی ها از فقدان علم و آگاهی و جهل مردم ناشی می شود و معنویت و روح مردم را به غارت می برد، بر خلاف دزدی های دیگر که از دارایی های مادی است …
و چه زیبا قرآن کریم می فرماید : وَلَا یَصُدَّنَّكُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62 ، زخرف)
مبادا كه شیطان شما را از راه خدا و گام سپردن جدّى در راه عدالت و تقوا و ایمان و اخلاق انسانى باز دارد و با وسوسه‏ ها و دمدمه‏ هایش شما را از دین باورى و دیندارى درست دور سازد.
بدانید كه شیطان دشمن آشكار شماست و به خاطر كینه و دشمنى بى حد و مرزى كه با شما دارد شما را به سوى زشتكارى‏ ها و بیداد گرى‏ ها وسوسه مى‏ كند و مى ‏كوشد تا شما را به هلاكت و تباهى سوق دهد.
به واقع شیطان کارش را خوب بلد است ؛ در هر دوره ای از روش ها و ابزار همان دوره استفاده می کند.
باید خیلی مراقب باشیم که فریبمان ندهد ….
وقتی به این اعتقادات خرافی و کذایی عمل می کنیم و به نتیجه نمی رسیم از پایه و ریشه اعتقاداتمان ریزش می کند و اصل دین و اسلام را زیر سوال می بریم و آن را انکار می کنیم
متأسفانه عده ای از ما مردم هم به جای آنکه جهل و نادانی خود را با اهلش غنی کنیم ؛ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ (43، نحل)
به جای اینکه دین و مسائل زندگی خود و باور های خود را با حجت های خدا ، انبیاء و ائمه علیهم السلام ، کتاب خداوند و قرآن غنی کنیم ، دینمان را از زبان مردم جاهل دریافت می کنیم و گاهاً هم به آنها اعتقاد پیدا می کنیم و باعث می شود این گونه حرف ‌ها پخش شود.
وقتی به این اعتقادات خرافی و کذایی عمل می کنیم و به نتیجه نمی رسیم از پایه و ریشه اعتقاداتمان ریزش می کند و اصل دین و اسلام را زیر سؤال می بریم و آن را انکار می کنیم.
متأسفانه خرافات در حال حاضر در جامعه کم نیست و از این موضوع ضربه‌ های بسیاری خورده ایم.
خیلی حرف‌ ها و عقاید پخش شده اند که در دین نیستند ، اما آنها را به پای دین می نویسند ، مراقب باشیم که فریب نخوریم …
حتماً شما هم با این گونه خرافات برخورد داشته اید و از این گونه پیامک ها دریافت کرده اید … با آنها چگونه برخورد کرده اید؟؟

 نظر دهید »

اللهم عجل لولیک الفرج

02 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

 1 نظر

جنس مخالف وتند شدن ضربان قلبم

01 تیر 1394 توسط علي‌اوغلي

روزهای پر حرارت و داغ جوانی، وقتی داغ تر می شود که صحبت ارتباط با جنس مخالف ، به میان می آید .شما دیگر کودک نیستید ، احتمالا دوران مدرسه و دغدغه ی کنکورهم به پایان رسیده و اکنون دراوج قدرت و نیازهای روانی و جسمی ، به تشکیل خانواده فکر می کنید.

ممکن است هنوز سن تان برای ازدواج مناسب نباشد و هیچ اقدامی برای انتخاب همسر انجام نداده باشید و یا در به در دنبال نیمه ی گمشده تان باشید.فرقی ندارد ،در هر حال یکی از روابطی که باید در زندگی خود آنرا مدیریت کنید ، ارتباط با جنس مخالف است.درست است که در این روزها کمی مهار آن سخت تر است اما در آینده حتی بعد از ازدواج و در سنین میانسالی هم از این مهارت بی نیاز نیستید.

از طرفی شما دیگر در دبیرستان درس نمی خوانید و در محیط تحصیل تان با جنس مخالف در ارتباطید و یا در محیط کارتان چندین ساعت در روز چنین ارتباطی را تجربه می کنید. رفتار امروز شما ، زمانی که هنوز مجرد هستید و علاقه به این ارتباط در شما پررنگ تر است،می تواند یک پایه و اساس خوب برای زندگی فردای تان باشد. یادتان باشد شما فعلن مجردید و به زودی تشکیل خانواده خواهید داد ، در روابط تان به گونه ای رفتار نکنید که در آینده نیاز به پنهان کاری باشد. برای اینکه خط قرمز های رابطه با جنس مخالف را نشکنید ، برای تان پیشنهاد هایی داریم.

خودتان را مانیتورینگ کنید
تمام شدن روزهای مدرسه و ورود به دانشگاه و یا محل کار ، خود به خود بانوعی استقلال همراه است که تا دیروز آنرا نداشتید. زمان های رفت و آمدتان ، دوستان و آشنایان جدیدتان و محیط هایی که چون محیط خانه و مدرسه تحت نظارت و پاستوریزه نیست . در چنینی شرایطی شما نیازمند یک مهارت بسیار مهم خواهید بود.مهارت خود کنترلی ، مهارتی است که اگر آنرا نداشته باشید ، از گوشه ی اطاق و با یک رایانه ،ممکن است بزرگ ترین خطاها را انجام دهید.خود کنترلی یا خویش تن داری یعنی داشتن توان و مهار فشارها و وسوسه های غریزی وهیجانی.
این طبیعی است که در سن جوانی مخصوصا اگر مرد هستید در برابر محرک های جنسی ،بی تاب شوید.باید با حفظ نگاه و دوری از فیلم ها و روابط تحریک کننده به خود کمک کنید تا گرفتار نشوید.بهترین راه ، پیشگیری از ورود به روابط نامناسب است.این مهارت را در خود ایجاد کنید و در هر لحظه حواس تان به خودتان و کارهایی که انجام می دهید،باشد.
دختر خانوم ها و آقا پسرها، اگر همه ی دوستانتان دوست دختر و دوست پسر دارند و اگر به اصطلاح، این روزها هر کسی، کسی دارد و یار نو رسی دارد! شما خود را وارد این بازی نکنید. دوستانتان نمی گویند که این ارتباط چه تاثیرات منفی بر آنها گذاشته و ممکن است هنوز خودشان نیز ندانند از نظر روحی چه آسیبی خواهند دید ، پس با افتخار خود را پاک نگه دارید
همرنگی با جماعت را بی خیال شوید
می گفتند: خواهی نشوی رسوا ،همرنگ جماعت شو! اما اگر جماعت خود طریق رسوایی را پیش بگیرند چه کنیم؟ دختر خانوم ها و آقا پسرها ، اگر همه ی دوستانتان دوست دختر و دوست پسر دارند و اگر به اصطلاح، این روزها هر کسی، کسی دارد و یار نو رسی دارد! شما خود را وارد این بازی نکنید. دوستانتان نمی گویند که این ارتباط چه تاثیرات منفی بر آنها گذاشته و ممکن است هنوز خودشان نیز ندانند از نظر روحی چه آسیبی خواهند دید ، پس با افتخار خود را پاک نگه دارید .

بیکاری را از زندگی تان دور کنید
شما در پرانرژی ترین روزهای زندگی تان به سر می برید ، اگر قرار باشد ، بیشتر وقت تان، اوقات فراغت بوده و برنامه ی سفت و سختی برای ساعت به ساعت تان نداشته باشید ، احتمال خطای تان بالا می رود.تفریح خوب است اما یادتان باشد این روزها زمان تلاش ، کارو برنامه ریزی برای آینده است. چشم بر هم زدنی ، با افسوس زمزمه می کنید : جوانی هم بهاری بود و بگذشت… پس قدربهار زندگی تان را بدانید و انژی تان را در راه صحیح مصرف کنید.

حواس تان به او باشد
فراموش نکنید که در خلوت ترین مکان قابل تصور نیز کسی هست که شما را می بیند. هیچ رفتار و اندیشه ای شما ، از او پنهان نمی ماند . اگر همیشه این موضوع را مد نظر داشته باشید ، دقت بیشتری حتی بر فکر و نیات خود خواهید داشت.
امام علی (ع) می فرمایند:خوشا به حال آن که همیشه خدا را در نظر داشته و از گناه خویش بیمناک باشد. ( غرر الحکم٬ ج ٢ / فصل ۴۶طوبی)
روزهای خوش جوانی را تباه نکنید . ارتباط با جنس مخالف ، یک واقعیت است که اگر در چهارچوب صورت بگیرد ، دچار مشکل نخواهید شد اما از چهارچوب شرع ،پا فراتر نگذارید که پشیمان خواهید شد.

سخنی با والدین
اگر فرزند جوانی در خانه دارید ، باید محیط را به گونه ای آماده کنید که بتواند در مورد دغدغه هایش با شما حرف بزند. بدانید که دیر یا زود جنس مخالف به زندگی او وارد خواهد شد پس بجای آنکه آنقدر در این موضوع حساسیت نشان دهید که نتواند در موردش با شما حرف بزند ، بگذارید راحت باشد البته حرمت ها را نگه دارید اما اگر او نتواند در مورد اینگونه مسائل با شما حرف بزند ، ممکن است در خطر جدی قرار بگیرد. به او هشدار بدهید ، راه و روش سالم ماندن را برایش هجی کنید اما در نهایت بگذارید اگر خطایی هم کرد ، بتواند به شما بگوید و کمکتان مطمئن باشد.

 1 نظر

آیا ثواب شنیدن دعا مانند خواندن دعاست؟

31 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 

شایسته است که هر انسانی خودش دعا را بخواند تا ثواب بهتری از دعای مورد نظر ببرد و نباید در حالت عادی،در مجالس مناجات خوانی به شنیدن دعا بسنده نمود، ادله‌ای که برای این سخن ارائه می‌شود عبارت اند از:

1- مشتقاتی که از ریشه‌ی «دَعَوَ» گرفته می‌شوند، معمولاً به مواردی منصرفاند که تکلمی نیز وجود داشته باشد، هر چند در قرآن، در ارتباط با برخی ارتباطات بدون تکلم نیز از این ریشه، استفاده شده است.

اگر ثواب و اثری در روایات برای دعایی در نظر گرفته شده، برای خواندن از طرف دعا کننده است؛ زیرا خدای متعال دوست دارد صدا و درخواست بنده خود را بشنود، چنانچه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: «از فضل خداوند درخواست کنید که او درخواست بنده را دوست دارد». امام صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه می‌فرمایند: «که خداوند آن چه در قلب بنده‌اش وجود دارد را می‌داند، اما دوست دارد که نیازهای بندگان به پیشگاه او عرضه شود».

3- اگر این طور بود که هرکسی بدون این که دعایی را بخواند و با خدای خود به زبان خود راز و نیاز کند، فقط دعایی را که دیگری می‌خواند بشنود، پس چرا این همه ثواب و فضیلت در باره دعا و مناجات با خدا قرار داده شده است و یا در قرآن کریم دعا به عنوان عبادت شمرده شده است؟! آیا شنیدن فقط راحت طلبی نیست؟!

4- بنده‌ای که به دعا موفق می‌شود، صرف نظر از اجابت، به هدف دعا، که همانا سخن گفتن با پروردگار است، دست یافته و اوج مقام بندگی را درک کرده است و کسی هم که بندگی خدا را کند، خدای متعال به او توجه می‌کند؛ چنان چه خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «بگو: اگر دعایتان نبود پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نداشت.» [۴] در این آیه شریفه، دعا ملاک ارزش انسان و میزان توجه پروردگار قرار داده شده است. پس هر بنده‌ای باید خود لب به سخن با آفریدگار خود بگشاید و آن چه را که در دل دارد با سخنان خود اظهار کند.

5- یکی از کیفیات دعا خواندن، گریه و زاری به درگاه خدا است، که از بلندی روح و کمال انسان حکایت می‌کند. به همین دلیل خداوند متعال زاری و تضرع بندگان خویش را دوست دارد. البته حالات افراد هم می‌تواند فرق کند؛ یعنی ممکن است کسی با شنیدن دعا گریه و زاری نماید، ولی آنچه که شارع مقدس می‌خواهد و این همه شرایط و احکام و ثواب برای دعا قرار داده شده است، آیا عقلاً از شارع حکیم برمی آید که فقط برای شنونده باشد؟

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می‌فرماید: «هنگامی که خداوند تعالی بنده‌ای را دوست داشته باشد، او را گرفتار می‌کند تا صدای زاری وی را بشنود.»[۵] در این روایت، هم آن چه که در دعا مهم است گریه و زاری و مناجات خود شخص است که اثر دارد.

بنابراین، در حالت عادی سزاوار است که افراد، خواسته‌های خود را بر زبان آورند و به شنیدن آن بسنده ننمایند. البته نکات دیگری هم در این زمینه وجود دارد، از جمله:

1- دعای جمعی در روایات سفارش شده است و سریع‌تر از دعای فردی به اجابت می‌رسد؛ ولی در دعای دسته جمعی هم باید دعا را همه بخوانند و اگر کسی سواد خواندن دعا را ندارد او حسابش جدا است و مراتبی از ثواب دعا را می‌برد؛ زیرا همین که به هر زبانی با خدا مناجات می‌کند و یا می‌شنود، دارای ثواب است.

2- خشوع در برابر خداوند و نرمی دل، خود امر پسندیده‌ای است که حتی بدون خواندن و یا شنیدن دعا نیز دارای ثواب و پاداش است. بنابراین، اگر با شنیدن دعایی به این حالت دست یافتید، به ثواب بزرگی دست خواهید یافت، حتی اگر ثواب وعده داده شده در آن دعا نباشد.

3- استثنائاتی نیز در این زمینه وجود دارد؛ مانند افرادی که اساساً قادر به تکلم نبوده و یا در موقعیتی قرار دارند چون رانندگی و … تنها قدرت شنیدن دعا را دارند.

در چنین موقعیت‌هایی نباید شنیدن دعا را به بهانه‌ی نداشتن ثواب ترک نمود و باید مطمئن بود که خداوند، پاداش مناسبی برای او در نظر خواهد گرفت.

نتیجه این که اگر شخصی بخواهد به ثواب خاصی از یک دعا برسد، و عذری هم نداشته باشد باید لب به سخن بگشاید و خود با خدای متعال راز و نیاز کند تا به ثواب کامل آن برسد، اما هر نوع ارتباط معنوی با خداوند، از جمله شنیدن دعا دارای ارزش جداگانه‌ای است که در مراحل بعد می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

نکته‌ای در مورد استجابت دعا

دعا نیز نوعی عبادت است لذا مانند دیگر عبادتها دارای شرایط مثبت و منفی است که با رعایت آن‌ها، عامل تقرّب بوده و مستجاب خواهد شد. معنای «استجابت دعا» این نیست که دعا فوراً مستجاب شده و آثار آن سریعاً ظاهر گردد؛ لذا گاهی اثر اجابت بعد از چهل سال ظاهر میشود و یا اینکه خداوند عوض آن دعا را در آخرت به چند برابر عطا می‌کند به طوری که دعاکننده با مشاهده‌ی آن آرزو می‌کند، ای کاش هیچ دعا و حاجتی از من در دنیا مستجاب نمی شد.

دانشمندان اسلامی با استفاده از آیات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام برای دعا آداب و شروطی را ذکر کرده اند که اگر رعایت شود دعا حتماً مستجاب خواهد شد از جمله آن شرایط که مرحوم فیض ذکر نموده؛ ده شرط است و از کتاب «عدة الداعی» نیز ده شرط دیگر را نقل نموده است. صاحب کتاب «دعاها و تهلیلات قرآن» هفده شرط را متذکر شده است.

 نظر دهید »

فاین تذهبون

31 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

فاین تذهبون
*کجایند مسوولین دلسوز و مومن و متعهد نظام؟؟

برگزاری همایش آب بازی مختلط در کرج به راحتی آب خوردن! در روز اول ماه رمضان !*

صدها دختر و پسر عمدتا زیر 20 سال در پاسخ به فراخوان شبکه های اجتماعی به تجمع در دو پارک عمومی در فردیس و کرج با آب بازی مختلط و روزه خواری در ملا عام حرمت نخستین روز ماه مبارک رمضان را شکستند و این درحالی است که نهادهای مسئول علیرغم اطلاع قبلی از این تجمع، به هیچ وجه اقدام پیشگیرانه و قاطعی انجام ندادند و تنها نظاره گر این فضا بودند.

 نظر دهید »

شهدا شرمنده ایم

30 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

شهدا شرمنده ایم

26 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

شهدا شرمنده ایم……

نمیشه ننوشت از آن 175نفر:
.
عدد 1یگانگی، الله
عدد 7 بهشت و نور خدا
عدد 5 نشانه ، پنج تن
عدد بی نظیر آل کساء .
.
این سه تا در کنار هم دارند
عطر اروندو علقمه با یاس
… بیشتر

 1 نظر

تمام افتخارم در این دنیا این است که مسلمانم

25 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

کلید خوشبختی

25 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

یاحسین

25 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

چگونه بايد باشيم تا امام زمان‏(ع) از ما راضى باشد

24 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 

نصایح آیةالله میرزا جواد تبریزی ره به طلاب
معمولاً طلّاب جوانى كه خدمت فقيه مقدس، ميرزاى تبريزى قدس سره مى‏رسيدند، اين سؤال را مى‏پرسيدند كه: »آقا! بفرماييد چه كار كنيم كه كارهايمان مرضىّ ولى عصرعليه السلام باشد؟«
مرحوم ميرزا قدس سره قبل از هر چيزى به ظاهر طلّاب نظر مى‏كرد. اگر مى‏ديد كه لباس آنها مناسب طلبگى نيست يا موهايشان بلند است و يا فقط ته‏ريش دارند، با كمال محبت ابتدا به مشكل ظاهرى آنها مى‏پرداختند و مى‏فرمودند: »اول شكل ظاهر را بايد درست كرد. شما موظف هستيد در جامعه طورى حركت كنيد كه شكل شما با ساير جوانان متفاوت باشد. موها بايد كوتاه، ريش معمولى و لباس مناسب شأن باشد«. آن‏گاه مى‏فرمودند: اولاً طلبه بايد به تكليف خود كه شامل حلال و حرام الهى است دقت كامل داشته باشد، و با مسائل سرسرى برخورد نكند كه اين قدم اول سازندگى است.
اگر طلبه درس نخواند و شب و روز خود را به مسائل ديگر بگذراند، نه تنها خدمت به دين نخواهد كرد؛ بلكه ضربه هم خواهد زد.

در ثانى هر كارى را كه مى‏خواهد انجام دهد، براى خدا باشد؛ يعنى با توكل به ايزد منان كار را براى رضاى خدا انجام دهد و جز خداى متعال چيز ديگرى را مدّ نظر نداشته باشد. اگر كار خالصانه براى خدا انجام گرفت، نتيجه خواهد داد و خدا در مقابل آن اخلاصى كه در عمل صورت مى‏گيرد، درجه داده و شخص را به مرتبه‏اى والا خواهد رساند. نكته ديگر اينكه ولاى به اهل بيت‏عليهم السلام بايد همواره مدّ نظر باشد و با اخلاص كامل به ساحت مقدّس آنان عرض ادب كرده و كارى كند كه رضايت آنها در آن كار باشد و با زبان و عمل خود محبت خويش را به آنان ابراز كرده و در مقابل شبهات بايستد و از مظلوميت آنان دفاع كرده و حامى واقعى مذهب باشد.
نكته ديگرى كه مرحوم ميرزاقدس سره به طلاب جوان تأكيد مى‏كردند، درس خواندن بود كه طلبه بايد تمام وقت خود را در جهت درس صرف كرده تا بتواند به دين خدمت كند. اگر طلبه درس نخواند و شب و روز خود را به مسائل ديگر بگذراند، نه تنها خدمت به دين نخواهد كرد؛ بلكه ضربه هم خواهد زد.
مورد ديگرى كه مرحوم ميرزا قدس سره به آن توصيه مى‏كردند، توجه به معنويات در كنار درس بود و ايشان مى‏فرمود: زمانى كه ما فيضيه بوديم، نيمه شب(جهت نماز شب)مدرسه فيضيه مملو از طلبه مى‏شد به طورى كه اگر يك نفر غريبه وارد مدرسه مى‏شد، از كثرت حضور طلاب در مدرسه، تصور مى‏كرد كه وقت نماز صبح است، طلاب به شب زنده‏دارى و تهجّد بسيار مقيد بودند. طلبه بايد در جهت معنويت و خودسازى گام بردارد و از توسّل به اهل بيت‏عليهم السلام دريغ نكند. مرحوم ميرزاقدس سره معتقد بود كه نيمه شب وقت مزد گرفتن است؛ از اين رو خودشان نيمه شب‏ها با خداى خود راز و نياز مى‏كردند و با معبود، پيوند قلبى خاصى داشتند كه حركت نيمه‏شب ايشان و تهجد در حرم مطهر و مسجد امام حسن عسكرى‏عليه السلام زبانزد طلاب بود.
نكته ديگرى كه ايشان بدان بسيار اصرار داشتند، اين بود كه مى‏فرمود: طلبه علاوه بر آنكه بايد زرنگ باشد، بايد با تواضع و افتادگى حركت كند؛ خود را كسى حساب نكرده و با خلوص كامل به درس و بحث خود مشغول شود. اگر خود را كسى فرض كرد، به جايى نخواهد رسيد:
افتادگى آموز اگر طالب فيضى
هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

 نظر دهید »

داعشی ها ووهابیها خوب گوش کنند...........................

24 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي








داعشی ها خوب گوش کنند
بی سبب نیست که از شام به عراق آمده اید
حضرت عمه سادات ، برادر دارد
و شما کمتر از آنید حسین تیغ کشد
کمتر از آنکه علمدار ، علم بردارد
ما جوانان بنی فاطمی اربابیم
بی حیا ! عمه ما مالک اشتر دارد
ایل ما ایل عجم هاست ، که یک کودک ما
جگری با جگر شیر برابر دارد
اینکه ما دست به شمشیر و زره استادیم
سبب این است که این طایفه رهبر دارد
نه عراق است و نه سوریه ، خیالت راحت
کشور ضامن آهوست ، بزرگتر دارد
وای اگر گرد و غباری به حرم بنشیند
تیغ ما شوق به انداختن سر دارد
باید این شهر به آرامش خود برگردد
که شب جمعه حرم روضه مادر دارد

 

 نظر دهید »

نکات کوتاه اخلاقی

23 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

مام خمينی (ره):

«و سعی کن از مجالسی که انسان را از ياد خدا غافل می کند پرهيز نمایي که با خو گرفتن به اين مجالس،

ممکن است از انسان سلب توفيق شود که خود مصيبتی است جبران ناپذير» (نامه 61/2/8 به سيد احمدآقا)

آيه الله بهاء الدينی (ره):

«اگر زرنگ هستيد، در دستگاه خدا زرنگ باشيد» (کتاب نردبان آسمان، ص 183)

«نفس از موجودات ناری است و دشمنی آن با انسان، از شرق و غرب هم بيشتر است» (کتاب سيری در

آفاق، نوشته حسين حيدری کاشانی، ص 181)

«برای رهايي از مشکلات، راه هايی است که بهترين آنها را خود ما حس کرده ايم و به کمک آنها به حاجت

هايمان رسيده ايم، که چهار چيز است: نذر کردن گوسفند برای فقرا، خواندن حديث کساء به طور پی در

پی، پرداختن صدقه و ختم صلوات». (کتاب آيت بصيرت، ص 68)

«ياد خدا [صرفاً] سبحان الله و الحمدلله گفتن نيست؛ بلکه ياد خدا آن است که واجبات را انجام دهيم و اگر

به محرمات الهی رسيديم از آن دوری کنيم». (سيری در آفاق، ص 146)

علامه طباطبايي (ره):

«ممکن است انسان گاهی از خدا غافل شود و خدا يک تب سخت خطرناک چهل روزه به او بدهد، برای اين

که يک بار از ته دل بگويد: يا الله». (جرعه های جانبخش، نوشته غلامرضا گلی زوار، ص 380)

«گاهی يک عصبانيت، بيست سال انسان را عقب می اندازد». (ز مهر افروخته، نوشته سيد علی تهرانی، ص 83)

آيه الله حسن زاده آملی:

«يکی از اهم مراقبات اين است که انسان، واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد… وقتی واردات انسان

هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پليد و کثيف می شود؛ يعنی قلم او هرزه و نوشته هايش زهر آگين خواهد

شد». (مجموعه مقالات آيه الله حسن زاده، ص 126)

«تسويف يعنی سَوفَ سَوفَ کردن، يعنی امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال ديگر کردن.

[ولی] وقت نيست، و بايد به جد بکوشيم تا خودمان را درست بسازيم». (مجموعه مقالات، ص 176)

« نزد اولياء الله مجرب است که اکثار ذکر شريف «يا حیُّ يا قيّومُ يا مَن لا اله الّا انت» موجب حيات قلب

است». (کتاب نامه ها بر نامه ها از آيه الله حسن زاده، ص 226)

آيه الله کشميری (ره):

«اگر سوره والعاديات روزی 110 مرتبه خوانده شود، روزی حلال فراوان خواهد آمد». (روح و ريحان، نوشته

علی اکبر صداقت، ص 81)

«آنان که غيض شديد دارند سوره الم نَشرَح لک صدرک» را چند بار بخوانند که شرح صدر می آورد». (آفتاب

خوبان، علی اکبر صداقت، ص 29)

«لاحول و لا قوه الا بالله، روزی صد مرتبه چنان چه در روايت آمده، هفتاد نوع بلا را از انسان دور می کند که

آسان ترين آن غم و اندوه است». (آفتاب خوبان، ص 83)

آيه الله تألّهی همدانی:

«رضايت امام بر زيارت امام مقدم است و از همين همدان هم می شود امام را زيارت کرد». (يادنامه آيه الله

تألّهی همدانی، ص 22)

« می خواهی بدانی ایمان داری يا نه، ملاحظه کن ببین نماز صبحت قضا شود بيشتر غصه می خوری يا ده

تومانت از بین برود». (همان، ص 90)

 2 نظر

رمضان

22 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 1 نظر

غروب هایی که بدون تو میمیرم

21 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

 

 تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

 

 

 سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

 

 1 نظر

خدا

21 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

حرف دل

21 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »

توابین

20 خرداد 1394 توسط علي‌اوغلي

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

ولایت

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • انتظار
  • پیامبر اسلام
  • شعبان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس